1396/1/21 ۱۰:۴۰
هماندیشی دوم در باب اندیشههای دکتر سید جواد طباطبایی با محوریت کتاب «خواجه نظام الملک طوسی و تدوام فرهنگی ایران» یکشنبه (20 فروردینماه) در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
داریوش رحمانیان در بخشی از این نشست با اشاره به اینکه باید فرهنگ نقد و گفتگو را در ایران پدید بیاوریم، گفت: باید نقدپذیری، نقد گفتن و ادب نقد را پدید بیاوریم و این هم به صورت تدریجی است و متاسفانه ما در این زمینه بسیار ضعیف هستیم.
وی ادامه داد: من شاگرد طباطبایی بودم اما به ایشان نقد دارم. در آن زمان که من شاگرد وی بودم تنها کتاب ایشان که منتشر شده بود «درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» بود، من سالهای بسیار طولانی با پروژه طباطبایی درگیر بودم.
استاد تاریخ دانشگاه تهران افزود: طباطبایی در زمان نوشتن این نسخه ۵۱ سال داشته و همانطور که میدانید متون زندگی دارند و طباطبایی جزو متفکران صاحب پروژه و برنامه ما است. ما دو گونه متفکر داریم افرادی که دستگاه فکری ندارند مانند ژیژک و افرادی که دستگاه فکری دارند مانند گادامر. طباطبایی در رابطه با پروژهاش آثار متفاوت نوشته و نقد او فقط با نقد یک اثر ممکن نیست. اگر بخواهیم این کتاب را نقد بکنیم باید این کتاب را در رابطه با آثار دیگر ایشان نقادی کرد چرا که اینها به صورت زنجیرهای به هم پیوستهاند.
وی با بیان اینکه مسئله طباطبایی، ایران است و تمام هدف تاملات او به تعبیر خود ایشان تامل فیلسوفانه درباره مسئلهای به نام ایران است و برای این تامل دنبال تجهیزات روشی و مفهومی است، گفت: از این بابت او متفکری است که هدفش تاسیس نظریهای مدرن برای فهم ایران آن هم به شکل تاریخی است. تمام آثار دکتر طباطبایی حکایت از خلاء، بن بست و ... دارد. بارها در همین کتاب به وضعیت سست تاریخنگاری و فلسفه در ایران اشاره میکند و خودش اقرار میکند که من در حد توانم تلاش میکنم که نظریهای را مطرح کنم اما بارها اشاره میکند که وضعیت علوم انسانی به گونهای است که به من اجازه بیشتر نمیدهد.
رحمانیان تاکید کرد: بنابراین طباطبایی به وضعیت علوم انسانی در ایران یک نگاه آسیب شناسی دارد که بسیار مهم است. در کتاب خواجه نظام الملک دغدغه ایشان این است مفهومهایی بسازد که منجر به ایجاد چهارچوب نظری برای تدوین یک نظریه عمومی و فراگیر برای تاریخ شود. تاثیرپذیری او از ذهنیت برخی از شهرشناسان در برخی قسمتها مشهود است اما وابستگی نیست و اسیر آن قالبها و دوگانگی سازیها نیست.
استاد تاریخ دانشگاه تهران با اشاره به اینکه شرقشناسان بومی، شرق شناسان وطنی اصطلاحاتی است که من برای برخی از اندیشمندان ایران بهکار میبرم، گفت: برخی نظریهپردازانی داریم که اسیر ذهنیت شرقشناختیاند یعنی دوگانه شرق و غرب را به مثابه جوهر نگاه میکنند و میپذیرند. یکی از این شرقشناسان بومی کاتوزیان است. تاریخ ایران در روایت کاتوزیان یک کل یک تکه است و هیچ تفاوتهایی بین دورههای مختلف دیده نمیشود در صورتی که طباطبایی این گونه نیست.
به گفته رحمانیان، طباطبایی کوششی در درون ایران دارد. طباطبایی مفهوم استمرار ایران که شرقشناسان بهوجود میآورند را به وام میگیرد و از آن استفاده میکند.
وی با بیان اینکه یکی از مفاهیم کلیدی پروژه دکتر طباطبایی تداوم در ایران است، توضیح داد: طباطبایی به درستی میگوید که شرقشناسان از آنجایی که حوزه مطالعهشان از زبان و ادبیات شکل گرفته استمرار تاریخ را هم متاثر از زبان و ادبیات میدانند. بعد از آن به کربن میرسد. استمرار و پیوستگی به روایت کربن از فلسفه است نه زبانشناسی. به سخن دیگر کربن مطالعه شرقشناسان را تکمیل میکند. طباطبایی معتقد است استمرار ایران در بعد اندیشه سیاسی ایرانشهری مغفول مانده است و این پیام محوری این کتاب و کتابهای دیگر طباطبایی است. اما این سخن به اینجا ختم نمیشود طباطبایی میگوید اگر بخواهیم در راه تدوین نظریهای برای فهم منطق و تحولات ایران گام برداریم شرطش این است که متون ادب فارسی را در حوزه تتبعات ادبی ببریم و کوشش کنیم جوهر اندیشه آنها را بهویژه در بعد اندیشه سیاسی دریابیم.
رحمانیان با بیان اینکه در ایران منطق پژوهش درباره متون نداریم گفت: متاسفانه ما در روشها و چهارچوبهای متن پژوهشی بسیار ضعیف هستیم. در تحقیقات مربوط به تاریخ اندیشه هم بسیار ضعیف هستیم و میتوان گفت اصلا آن را نداریم. دکتر طباطبایی ادعایش این است که میخواهد تاریخ اندیشه بنویسد اما آیا ایشان روش و مقدمات این کار را دارد؟ در تاریخنویسی ما یک ژانر بهنام تاریخ فکری داریم که خود تاریخ موضوع آن است و متاسفانه در ایران آن را نداریم همانند آنکه تاریخ اجتماعی نداریم. این ضعف، ضعف طباطبایی نیست بلکه ضعف علم در ایران است و مهمترین از همه این است که ما تاریخ مفهومی در ایران نداریم.
استاد تاریخ دانشگاه تهران گفت: ما نسبت به کارگرفتن مفاهیم دقت نمیکنیم و به همین دلیل دچار یک مشکل به نام زمان پریشی میشویم البته من در این تردید ندارم که میشود وحدت ملی، وحدت سرزمینی و... بهکار برد اما اینکه بگوییم آرمان خواجه نظام الملک وحدت سرزمینی بوده به نظرم درست نیست. فردوسی یکی از عجایب تاریخ بشریت است اما تردید دارم که بگویم خواجه آرمانش وحدت سرزمینی ایران بوده است. البته طباطبایی این را نمیگوید و هدف کتاب این است که بگوید خواجه نظامالملک آگاه شده بود که بازگشت ناممکن است. اینجا یکی از نقدهایی است که من به ایشان دارم. طباطبایی به شدت تاریخ را هگلی میبیند.
به گفته رحمانیان، کتاب «سیاست نامه» بیانگر این است که بازگشت به آن آرمانشهر ناممکن است. اینجاست که ایشان مفهوم وجدان نگونبخت ایرانی را ساخته و معتقد است که ما باید بر اساس این نظریه منطق تحول ایران را بسازیم و جز این راهی نداریم که عملا وارد بحث تاریخ اخلاقی شده است.
وی ادامه داد: طباطبایی میگوید راه برونرفت ما از این وضعیت این است که بر اساس پدیدارشناسی روح هگلی این وضعیت را فهم و علاج کنیم. ایشان در واقع تاریخ را بنا بر مفروضات اندیشه فهم میکند و بر این اساس که عقیده دارد و تاسیس یک اندیشه جدید را راه برون رفت از این وضعیت نشان میدهد، در واقع طباطبایی در اینجا به عنوان یک منجی است و معتقد است که راه را من پیدا کردهام. ادعاهای دکتر طباطبایی من را به یاد افرادی میاندازد که بهدنبال علتالعلل برای تاریخ ایران هستند.
این استاد دانشگاه در پایان گفت: طباطبایی مدعی تبیین تاریخ ایران است اما حواسش نیست که تک عامل بینانه نمیشود تاریخ یک جامعه و منطق تحولات آن را فهم کرد. من معتقدم که ما باید منطق دوره مندی تاریخمان را اصلاح و نو بکنیم و بر اساس تاریخ اجتماعی، اقتصادی و ... آن را دورهبندی کنیم. من دوگانه ایران بعد از اسلام و قبل از اسلام را قبول ندارم و آن را کافی نمیدانم بلکه دوره خاندانی ایران و دوره قبیلهای تاریخ ایران را بهتر میبینم. پس بنابراین طبق این فرض اعتقاد ندارم که دوره تاریخ باستانی یا تاریخ خاندانی ما با سامانیان تمام میشود بلکه آخر تاریخ باستان پایان سلجوقیان است و دوره بعدی تاریخ و قبیلهای ما آغاز میشود. آقای طباطبایی به دلیل اینکه هگلی به تاریخ نگاه میکند راه را بر خود بسته است هرچند به این دیدگاه نزدیک شده است.
طباطبایی مقید به ادب گفتگو نیست حسین سراجزاده، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران نیز در این نشست با بیان اینکه انحطاط و علل عقبماندگی ایران برای اندیشهورزی از دوره مشروطه به بعد مهم بوده گفت: از این دوره تاکنون مباحث زیادی در اینباره مطرح شده و از دهه 50 به بعد متفکرانی چون شایگان، آلاحمد، نراقی، کاتوزیان، سروش، توسلی و ... در این باره فکر و نظریهپردازی کردند. وی ادامه داد: این متفکران در پارهای از موارد با یکدیگر تفاوتهای جدی داشتند به طور مثال اغلب آنها تفاوتهای رشتهای داشته و با توجه به حوزه تخصصی خود به این موضوع نگاه کردهاند و از سوی دیگر گاهی تفاوتهای آنها ناشی از دیدگاه فلسفی و مشرب فکری آنها بوده است. به گفته این استاد دانشگاه، اغلب این متفکران ذیل نظام اندیشهای مغربزمین مباحث خود را طرح کردند و باوجود نقدهای جدی آنها به یکدیگر نباید از تلاشها و مجاهدتهای فکری این افراد برای پاسخدادن به دلایل توسعهنیافتگی جامعه ایران چشم پوشید. سراجزاده با اشاره به دغدغه مشترک تمامی این متفکران یادآور شد: اعتلای جامعه ایران و مسایل مبتلابه آن وجه مشترک اغلب این متفکران بوده و انجمن جامعهشناسی ایران نیز از سه سال گذشته تاکنون 2 پروژه را در این راستا دنبال کرده که نخست برگزاری سلسله سمینارهای جامعهشناسان و جامعه ایرانی است و دیگری پروژه مشترکی بوده که با همکاری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با هدف برگزاری هماندیشیهای متعدد برگزار شده است. این استاد جامعهشناسی در ادامه سخنانش به تلاشهای سیدجواد طباطبایی در تاریخ معاصر ایران اشاره کرد و گفت: سیدجواد طباطبایی به شهادت کارها و آثارش یکی از افراد پرکار و جدی در این عرصه فارغ از داوریها و قضاوتهای دیگران بوده است. در نقد و بررسی آثار او همواره باید به یاد داشته باشیم که ادب گفتگو را رعایت کنیم چرا که گاهی مشاهده میکنیم که خود ایشان در نقد آراء و نظرات رقبایش چندان مقید به ادب گفتگو نیست. سراجزاده درباره سخنان افرادی که از امتناع اندیشه، فکر فلسفی و انحطاط آن در دوره کنونی سخن میگویند گفت: کسانی که این مباحث را مطرح میکنند گویی قرار است نظام اندیشهای را ارایه کنند تا دیگران هم در این نظام فکر کنند. در حالی که اینگونه نباید با موضوع تفکر برخورد کرد چون بازتاب واقعیت اندیشه در جامعه ایران نبوده و برای ما هم مفید نیست. به گفته وی، جامعه ایران با همه ظرفیتهایش اعم از سنتی و مدرن متفکرانی داشته که آموزههای خود را از همین نظامها گرفتهاند بنابراین همواره جریان اندیشه براساس مسایل مبتلابه جامعه ایران پس از مشروطه به بعد وجود داشته و این مسیر رو به رشد بوده است اما اینکه بگوییم اینها اندیشه نیستند و باید دیگران در دستگاه فکری خواست ما بیندیشند غلط است. این موضوع درباره جامعهشناسی اسلامی هم مصداق دارد و ما نباید انتظار این را داشته باشیم که همه در یک دستگاه فکری خاص بیندیشند چرا که همواره با تنوع اندیشهها روبهرو هستیم.
طباطبایی و تاریخنویسی در اندیشه سیاسی رحیم محمدی در ادامه این مراسم سخنرانی خود با موضوع «از اندیشه سیاسی تا اندیشه اجتماعی» را ارایه کرد و گفت: سیدجواد طباطبایی پیش از کتاب «خواجه نظامالملک» کتاب «درآمدی فلسفی در تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» را نگاشته و این دو کتاب مکمل یکدیگر هستند. وی با اشاره به پروژه کاری خود درباره تجدد و مفاهیم کلیدی در آن شامل تحول، استقرار و تجدد جامعه ایرانی افزود: زمانی که سیدجواد طباطبایی کتاب «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» را به ما تدریس میکرد این پرسش به صورت مبهم در ذهن ما بود که سخنان طباطبایی اگر اندیشه اجتماعی است پس اندیشه سیاسی چیست؟ وی ادامه داد: خواجه نظامالملک در مرحلهای از تاریخ ایران واقع شده که قبل از او متفکران بزرگی در ایران مانند خوارزمی، ابونصر فارابی، ابوالحسن عامری نیشابوری، ابنسینا و ... درباره مفهوم ایرانزمین سخن گفته بودند. من زمانی که کتاب طباطبایی را مطالعه کردم به پرسشهایی رسیدم مانند اینکه نظامالملک چقدر توانسته روایت صحیحی از اندیشه سیاسی در ایران ارایه کند؟ این مدرس جامعهشناسی در پاسخ به این سوال گفت: از سوی دیگر این سوال هم مطرح میشود که چه تفاوتی بین ابنخلدون و خواجه نظامالملک وجود دارد همانطور که پیشتر هم گفتم ابنخلدون نسبتی با ایران ندارد اما طباطبایی به این موضوع التفاتی ندارد این در حالی است که خواجه نظامالملک از میان اندیشه، زبان و فکر ایرانی بیرون آمده است. محمدی با طرح سوال دیگری مبنی بر اینکه اهمیت و جدی بودن اندیشه سیاسی خواجه نظامالملک چقدر بوده و تعامل او با معاصران خویش چگونه بوده است، گفت: زمانی خواجه نظامالملک کتاب سیاستنامه را مینویسد که در تاریخ ایران سستی و فطرت آغاز شده و نگارش این کتاب هم نمیتواند کاری را از پیش برده و در نهایت حمله مغولان رخ میدهد بنابراین همزمان با آغاز اندیشیدن خواجهنظام الملک به سیرت پادشاهان ایرانی سستی در تاریخ سیاست ایران آغاز شده است. به گفته وی، نظامالملک بین دستگاه فکری خلیفگی و شاهآرمانی ایستاده بود. آنگونه که فردوسی از امتزاج سه عنصر ترکی، تازی و ایرانی حرف میزند و به بحران در ایران اشاره میکند خواجه نظامالملک این سه عنصر را تثبیت میکند. این در حالی است که چنین موضوعی در تحلیل طباطبایی وجود ندارد. وی در بخش پایانی سخنانش گفت: در حالی که فردوسی به جداسازی و بحران فکر میکرد خواجه نظامالملک به تلفیق و ترکیب میاندیشد و این مباحث در تحلیلهای سیدجواد طباطبایی مغفول است چرا که او بیشتر به دنبال این است که تاریخنویسی در اندیشه سیاسی را انجام دهد.
خواجه نظامالملک از نهاد قدرت دفاع میکند قاسم پورحسن نیز در بخش دیگری از این نشست با اشاره به اینکه نمیتوان خواجه نظام الملک را بدون بررسی مذهب شافعی و در مقابل آن کندری مطالعه کرد گفت: بنابراین بررسی دقیق تحولات سیاسی اجتماعی ایران از برآمدن ساسانیان تا کوچ سلجوقیان به آناتولی و ... همگی را باید در شرایط و مختصات زمان خود و با در نظر گرفتن مذاهب آن دوره مطالعه کرد. به انضمام اینکه خواجه سیرالملوک را در ابتدای صدراتش نمینویسد بلکه آن را در پایان صدراتش مینویسد.
وی افزود: کتاب سیرالملوک با دیدگاه سید جواد طباطبایی از آن حیث که از ایران شهری دفاع میکند اهمیت دارد اما سوال این است که طباطبایی چگونه به این نتیجه میرسد؟ از کتاب سیرالملوک این نتیجه حاصل نمیشود و از تمام کتاب، مذهب شافعی بیرون میآید و تنها بخش چهار و پنج است که درباره ایران یعنی عدالت و دادگری صحبت میکند. بنابراین از کتاب نظریه ایران شهری استخراج نمیشود.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی گفت: ما اگر تحلیل درستی از وزیران ایران داشته باشیم میبینیم که به طور کلی آنها معتقدند که با حمله اعراب نهاد دولت از بین رفت. خواجه نظام در هیچ جا از پادشاه ستایش نمیکند بلکه حتی بد و بیراه هم میگوید و در واقع او از یک بنیادی دفاع میکند. همچنین نظریه دادگری به همراه اخلاق در اثر خواجه نظام بسیار مهم است. مسئلهای که خواجه نظام را از دیگران متمایز میکند این است که در ایران بعد از اشعریان مناظره مذهبی ترویج پیدا کند که در دوره اول به صورت خونین و در دورههای بعدی به صورت مسالمت آمیز است. دغدغه خواجه نظام وحدت سرزمینی است.
پورحسن با بیان اینکه این تصور که خواجه بهدنبال حفظ قدرت یا پادشاهی است، فهم درستی نیست یادآور شد: البته این فهم نادرستی است که درباره غزالی هم داریم یعنی دغدغه خواجه تثبیت قدرت ترکان نیست بلکه دغدغه آن وحدت سرزمینی است. خواجه در تمام ۱۲ نظامیه مسئله محوریاش فقه شافعی است.
وی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به اینکه خواجه نظام به خلیفه نمیاندیشد و اصلا دغدغه او خلیفه یا علیه خلیفه نوشتن نیست، اظهار کرد: خواجه نظام میخواهد یک حکومت ایرانی بنیان بگذارد، پس این سخن که فیلسوفان دغدغه سیاسی داشتند ناکارآمد بود و فهم درستی نیست. به فرض مثال فارابی در پرتو نقدهای بنیادینی که به خلافت دارد در آرمان شهرش به یک اندیشه سیاسی میپردازد. همچنین بدین صورت هم نیست که حجم انبوهی از نوشتههای ما سیاست نامه نویسی است و اینها رهزن است. خواجه حقیقتا بهدنبال دفاع از مذهب شافعی است.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی به دیدگاههای الجابری اشاره کرد و گفت: الجابری هم میگوید که اگر ما بخواهیم از انحطاط بیرون بیاییم فقط با مکتب شافعی است.
وی در پایان گفت: دفاع از ایران لزوما به معنی بازگشت به نظریه ایران شهری نیست. اساسا خواجه نظامالملک ترک بودن سلجوقیان را به هیچ و آنها را به استخدام میگیرد و به همین دلیل است که مهمتر از ملک شاه است اما اگر ما بخواهیم خواجه را به درستی بفهمیم باید ۵۰ باب کتاب آن را سنخشناسی کنیم و به همین سبب دفاع او از حکومت دفاع از شخص پادشاه نیست بلکه دفاع از نهاد قدرت است. ما یک بار دیگر باید خواجه را بخوانیم. متاسفانه ما همواره خواجه و غزالی را در سایه ابن سینا و حکومت ترکان خواندهایم که سبب شده است خوانشمان درست نباشد.
منبع: ایبنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید