آداب غذا خوردن در ایران قبل از اسلام / وحید سبزیان پور

1393/1/26 ۱۲:۱۷

آداب غذا خوردن در ایران قبل از اسلام / وحید سبزیان پور

مردم این سرزمین از گذشت های با شکوه و تمدنی ریشه دار برخوردار بوده اند، به گونهای که برای همه امور زندگی برنامه و راه روشی مخصوص داشته اند، موضوع غذا خوردن و آداب آن در ایران به سبب اهمیت و نقش مهم آن در سلامت فرد و جامعه، سخت مورد توجه بوده است. آنچه جای تأسف دارد از دست رفتن منابع ایرانی برای اطلاع از آیین زندگانی این مردم است.


مردم این سرزمین از گذشته ای با شکوه و تمدنی ریشه دار برخوردار بوده اند، به گونهای که برای همه امور زندگی برنامه و راه روشی مخصوص داشته¬اند، موضوع غذا خوردن و آداب آن در ایران به سبب اهمیت و نقش مهم آن در سلامت فرد و جامعه، سخت مورد توجه بوده است. آنچه جای تأسف دارد از دست رفتن منابع ایرانی برای اطلاع از آیین زندگانی این مردم است. از لابلای متون عربی و برخی سخنان مورخین یونانی میتوان به اندکی از آنها دست یافت. در این مقاله با استناد به آنچه دیگران درباره ما گفته اند تلاش کرده ایم روزنه ای باریک به شیوه و آداب غذا خوردن ایرانیان باستان باز کنیم. آنچه جای تأمل دارد، عقلانیت موجود در این آداب و سازگاری با آداب اسلامی و قوانین بهداشتی امروز است.
مذمت پرخوری
تأکید بر کم¬خوردن و اجتناب از پرخوری یکی از ارزش¬های فرهنگی ایرانیان باستان بوده است، آنها به سبب تجربه و درک درست از باید¬ها و نباید¬های زندگی این سخن حکیمانه منسوب به پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) را به خوبی درک کرده بودند که «المعدة رأس کل داء و الحمیة رأس کل دواء»: معده عامل هر بیماری و پرهیز، بهترین داروست. نیاکان ما دریافته بودند که منشأ بسیاری از بیماریها بی توجهی به اصول و مبانی غذا خوردن است به همین سبب این موضوع را با تعابیر متفاوت و مختلف نشان داده اند تا آنجا که برخی پندهای حکیمانه را با این مضمون بر ابزار و لوازم زندگی خود می نوشتند:
بر دو پرده‏ى سرخ و سبز در دربار انوشروان نوشته شده بود: «كاركردن، خوردن بايد و خوردن، مردن بايد » (نقل از ترجمه‏ى تفسير طبرى، 1339: 1/343)
بر اساس آنچه در منابع عربی آمده؛ انوشروان پرخوری را عامل بیماری میدانسته و برای اجتناب از بیماری و پیامدهای سخت آن با اشتهای خود مبارزه می کرده است:
كَانَ أَنُوشِروَانُ يُمْسِكُ عَمَّا تَمِيلُ شَهْوَتُهُ إلَيْهِ مِنَ الطَّعَامِ، وَيَقُولُ: «تَرَكْنَا مَا نُحِبُّهُ لِنَسْتَغْنِيَ عَنِ الْعِلاجِ بِمَا نُكْرِهُهُ. » (زمخشري، 1412: 5/44)، (انوشروان از خوردن غذاهایی که موافق میل و طبعش بود، خودداری می کرد و میگفت: آنچه را که دوست داریم رها مي كنيم تا از درمان با آنچه که دوست نداریم، خلاص شويم.)
انوشروان عوامل مستی را در 12 چیز برشمرده است؛ یکی از آنها مستی ناشی از پرخوری است:
 قَالَ أَنُوشِروَانُ: «السُّکْرُ فِی إثْنَتَی عَشْرَةَ مَنْزِلَةً وَلَيْسَ یَنْتَهِی إلَی الشَّرَابِ بِالرَّجُلِ إلَی السُّکْرِ إلاَّ بِمُعَاوِنَةِ جَمِیعِهَا أَوْ بَعْضِهَا وَهِیَ؛ سُکْرُ الشَّبَابِ، وَسُکْرُ البَطِرِ، وَسُکْرُ الجَمَالِ، وَسُکْرُ الشَّبَقِ، وَسُکْرُ الخَمْرِ، وَسُکْرُ الهَوَی، وَسُکْرُ القُدْرَةِ. وَاعْلَمْ أَنَّ کِظَّةِ الطَّعَامِ سُکْرٌ، کِثْرَةُ النَّوْمِ سُکْرٌ، وَاسْتِعْلاءُ الجَهْلِ سُکْرٌ، وَاسْتِیلاءُ الهَمِّ سُکْرٌ، وَعَادَةُ السُّوءِ سُکْرٌ.» (ابن مسکویه، 1416: 49) (انوشروان: مستی در دوازده چیز است و مرد فقط با نوشیدن شراب مست نمی¬شود مگر به کمک همه یا بعضی از این موارد: مستی جوانی، مستی تکبّر، مستی زیبایی، مستی بی بند و باری، مستی خمر، مستی هوا و هوس و مستی قدرت و بدان که پرخوری، خواب زیادی، غلبه جهل، تسلّط غم و غصه و عادات مذموم، از انواع مستی هستند.)
از پند های انوشروان، نکته ششم: هر آن بنده¬ایی که بخرند و بفروشند مازادتر  از آن است که او زیر دست گلوی خود نباشد. (خردنامه ، 1378: 60)
پند بيست و هشتم انوشروان: هر بندهای که او را بخرند و بفروشند آزاد تر از آن کس بود که گلوبنده بود. (عنصرالمعالی، 1366: 53)
در بزم انوشروان، موبدان از بزرگمهر می¬پرسند: آن چیست که افزونی آن گزنده و کاهش آن موجب کمال است؟ بزرگمهر در پاسخ می¬گوید: کم¬خوردن.
                         چه دانی که بیشیش بگزایدت / چو کمی بود روز بفزایدت //
                         چنین داد پاسخ که کمتر خوری / تن آسان شوی هم روان پروری
(فردوسی، 1387: 1491)
از پندهای انوشروان: «چهار چيز هميشه نگاهداريد: ديرخفتن و زودخاستن و كم گفتن و كم خوردن». (مستوفی، 1339: 119)
قَالَ كَسْرَى: « َمَنْ أَكَلَ بَلا مِقدارٍ تَلَفَتْ نَفْسُهُ». (جاحظ، 1423، المحاسن و...: 69) (هر كس بی¬اندازه بخورد خود را نابود کرده است.)
از این سخن انوشروان درمی¬یابیم که به اعتقاد ایرانیان باستان، خودداری از برخی خوردنی¬ها امکان خوردن¬های بسیار را برای آدمی فراهم می¬کند:
 قَالَ أَنُوشِروَان: «الْعَاقِلُ مَنْ تَرَکَ الهَوَی لِیَکُونَ کَتَارِکِ أَکْلَةٍ لِیَصِلَ إلَی أَکَلاتٍ.» (ابن مسکویه، 1416: 49) (انوشروان: عاقل کسی است که هوا و هوس را ترک می¬کند تا مانند ترک کننده يك غذا به غذاهای دیگر برسد)
این مضمون را ابن مسکویه با تعبیری دیگر آورده است:
قَالَتِ الفُرْسُ: «عَلَی العَاقِلِ أَنْ یَعْلَمَ .... َفَضْلَ الأَکَلاتِ عَلَی الأَکْلَةِ وَ....» (همان: 69) (سزاوار است که  عاقل فضل و برتری خوردنی¬های زیاد را بر یک خوردنی بداند. ...
در این پند حکیمانه که توحیدی از ایرانیان نقل کرده، به صراحت پرخوری و پرحرفی از عادات ناسازگار با طبیعت انسانی برشمرده شده است:
 قَالَ بَعْضُ الفُرْسِ: «... وَكَمَا أَنَّ الإكْثَارَ مِنَ الأَكْلِ غَيْرُ رِفْقٍ مِنَ الآكِلِ، فَكَذَلِكَ الإكْثَارُ مِنَ النُّطْقِ غَيْرُ رِفْقٍ مِنَ المُتَكَلِّمِ...» (توحيدي، 1408: 7/20) (برخی ایرانیان گفته¬اند: ...همانگونه که پرخوری با انسان، سازگار نیست، زیاده گویی هم با متکلم سازگار نیست...)
در مينوي خرد  توصيه شده است که در همه ی کارها میانه رو باشيد: «كوشا و میانه¬رو باش». (مينوي خرد، 1379: 22) در اين ميان تأکيد بر اعتدال در خوردن جايگاه ويژه¬اي دارد: «در تندرستي ميانه¬روي در خوراک و تن به کار داشتن بهتر است». (همان: 23)
در متون پهلوی آمده است:
پيمان خورش باشيد (در خوردن اعتدال را رعايت كنيد) تا ديرپای (دارای عمر طولانی) باشيد. (متون پهلوی، 1371: 176)
به خورش خوردن حريص مباش. (آذرباد مهرسپندان، 1379: 83)
گزنفون در کتاب آيين کورش (نوشته در سال 366 ق.م.) کم¬خواری پارسيان را ستوده است بنابر گزارش او يک جا کورش در کودکی به پدر خود می¬گويد: به خداوند سوگند که نخستين چيزی که به کار خواهم بست اين است که شکم را هيچ گاه انباشته نسازم. (نک: خالقی، 1373: 40)
خوردن از مال حلال و بخشش به دیگران
از پند¬های مکتوب بر سفره انوشروان: لِیَهنَأ طَعامَه مَنْ أكَلَه مَنْ حِلِّه، وَعَادَ عَلَي ذَوِي الحَاجةِ مِنْ فَضلِه. (مسعودي، 1409: 1/296): گوارا باد خوراک بر آن کس که از راه حلال به دست آورد و افزوني آن را به نيازمندان بخشد.
کم¬خوردن و بی¬نیازی از پزشک
بزرگمهر از استادش پرسید: چه کنم تا به طبیب حاجت نباشد؟ گفت کم خور و.... (مستوفی، 1339: 69)
غذا خوردن به موقع
نیاکان ما از مضرات بی¬برنامگی در خوردن غذا و مشکلات ناشی از آن آگاه بودند، زیرا  بر خوردن غذا در زمان معین تأکید فراوان داشتند:
سَأَلَ قَوْمٌ مِنَ الْحُكَمَاءِ بُزِرجْمِهرَ فَقَالَوا: «عَرِّفْنَا مِنْ أَبْوَابِ الْحِكْمَةِ مَا يَنْفَعُ أَرْوَاحَنَا وَأَشْبَاحَنَا لِنَجْتَهِدَ فِيهِ وَمَا يَضُرُّنَا فِيْهِ وَمَا يَضَرُّنَا لِلْبُعْدِ عَنْهُ.» فقَالَ: «اعْلَمُوا وَتَيَقَّنُوا ... وَأَمَّا الأَرْبَعَةُ الَّتِي يَصِحُّ بِهِ الجِسْمُ فَأَكْلُ الطَّعَامِ فِي وَقْتِهِ، .... » (غزالی، 1409: 107). (گروهي از حكيمان از بزرگمهر سؤال كردند: حكمت¬هايي به ما بياموز كه براي ما مفید باشد تا در راه رسيدن به آنها تلاش كنيم و نيز حكمت¬هايي به ما بياموز كه به ما و هر بنده¬اي ضرر مي‌رساند. گفت: بدانيد و یقین داشت باشید كه ....اما چهار چيزي كه با آن بدن، سالم مي¬ماند، عبارتند از: غذا به موقع خوردن و ....)
خوردن در زمان اشتها
بر حاشیه سفره انوشروان نوشته شده بود:
كَانَ مَكْتُوبَاً عَلَى مَائِدَةِ أَنُوشِروَانَ: «مَا طَعَمْتَهُ وَأَنْتَ تَشْتَهِيهِ فَقَدْ أَكَلْتَهُ، وَمَا طَعَمْتَهُ وَأَنْتَ لاتَشْتَهِيهِ فَقَدْ أَكَلَكَ.» (مسعودي، 1409: 1/294) و (راغب اصفهاني،1420:‌ 1/731) (بر سفره انوشروان نوشته شده بود: اگر آنچه مي¬خوري، با اشتها باشد، تو آن را خورده¬اي و اگر بدون اشتها باشد، در اين صورت،‌ آن تو را خورده است.)
زمامداران ایران همگی متفق بر خوردن غذا در زمانی بودند که آدمی میل و اشتهای به غذا داشته باشد:
قَالَ كَسْرَى: «إتَّفَقَتْ مُلُوكُ الْعَجَمِ عَلَى أَرْبَعِ خِصَالٍ: أَنَّ الطَّعَامَ لايُؤْكَلُ إلاّ شَهْوَةً....» (طرطوشي، 1872: 53) (كسري گفته است: پادشاهان عجم بر چهار خصلت، ‌اتفاق نظر دارند: غذا جز با ميل خورده نشود، ...)
اجتناب از تنها خوردن  
آنها از تنها خوردن هم اجتناب می ورزیدند:
طعام و شراب تنها مخورید. (مستوفی، 1339: 117 و خردنامه، 1378: 625)
دعای سفره  
بر اساس گفته جاحظ، از عادات ایرانیان در آغاز غذا خوردن، شکرگزاری به درگاه خداوند بوده است:
كانت ملوك آل ساسان، إذا قدمت موائدهم، زمزموا عليها، فلم ينطق ناطق بحرفٍ حتى ترفع. فإن اضطروا إلى كلام، كان مكانه إشارة وإيماء يدل على الغرض الذي أرادوا، والمعنى الذي قصدوا. (جاحظ، 1332: 1/16): و بی سبب نیست که پادشاهان ساسانی بر سفره غذا دعا می خواندند و هیچ کس تا جمع شدن سفره سخنی به زبان نمی¬آوردند و اگر مجبور به سخن گفتن می¬شدند با زبان اشاره مقصود خود را بیان می¬کردند.
تمرکز بر غذا
جاحظ از تمرکز ایرانیان در هنگام غذا خوردن نقل کرده است:
وكانوا يقولون: إن هذه الأطعمة بها حياة هذا العالم، فينبغي للإنسان أن يجعل ذهنه في مطعمه، ويشغل روحه وجوارحه فيه، لأن تأخذ كل جارحةٍ بقسطها من الطعام، فيغتذي بها البدن والروح الحيوانية التي في القلب، والطبيعة التي في الكبد، اغتذاءً تاماً، وتقبله الطبيعة قبولاً جامعاً. (همان: 1/16): ایرانیان معتقدند که قوام دنیا به غذا است پس لازم است که آدمی ذهن خود را متمرکز بر خوراکش کند و روح و جسمش را متوجه آن کند، تا هر عضوی سهم خود را از غذا دریافت کند تا روح و جسمی که در قلب آدمی است و همچنین طبیعتی که در کبد است، از آن به درستی تغذیه کند و طبیعت آدمی آن را به شکل کامل بپذیرد.
سکوت در هنگام خوردن
مسعودی می¬گوید: کیومرث اولین کسی بود که به سکوت در هنگام غذا سفارش کرده است، تا طبیعت آدمی از غذا بهره¬مند گردد و بدن با غذا تعادل یابد، روح آرامش گیرد و هر عضوی به سبب غذا تعادل یابد .....هنگامی که آدمی در خوردن غذا از خوراک خود غافل می¬شود اعضای بدن از بهره بخشی از آن محروم می¬گردند...«وذكروا أن كيومرث أول من أمر بالسكوت عند الطعام، لتأخذ الطبيعة بقسطها فيصلح البدن بما يرد اليه من الغذاء، وتسكن النفس عند ذلك، فَتُدَبِّر كل عضو من الأعضاء تدبيراً يؤدي الى ما فيه صلاحه من أخذ صفو الطعام، فيكون الذي يرد الى الكبد وغيره من الأعضاء القابلة للغذاء ما يناسبها، وما فيه صلاحها، فإن الإنسان متى شغل عن طعامه بضرب من الضروب انصرف قسط من التدبير وجزء من التقدير وجزء من التغذي ...»
مسعودی در ادامه می گوید: ایرانیان در این موضوع اسرار لطیف بسیاری دارند که ذکر آنها در این کتاب ممکن نیست و من در دو کتاب «سر الحیاة» و «الزلف» به تفصیل در باره آن سخن گفته¬ام. «ولهم في هذا الباب سر لطيف من أسرار السبب الذي بين النفس والجسم ليس هذا موضعه، وقد أتينا على ذكره في الكتاب المترجم «سر الحياة» وفي كتاب «الزلف»، (مسعودی، 1409: 1/245)
خوردن در معابر عمومی
ایرانیان در معابر و در پیش چشم مردم هیچ نخورند و ننوشند. (گزنفون، نقل از دهخدا، 1370: 3/1555)
وقت غذا خوردن
در قابوس نامه آمده است: مردمان سپاهى را عادت چنانست كه وقت و ناوقت ننگرند هر وقت كه يابند بخورند و بدان مشغول باشند و اين عادت ستوران است كه هرگه كه علف يابند همی¬بخورند و مردمان خاص و محتشمان به شبان روزى يك بار نان خورند...  (عنصر المعالی، 1366: 64)
در بهارستان جامی آمده است:
حكمت: حکیمی را پرسیدند که آدمی کی به خوردن شتابد؟ گفت: توانگر هرگاه که گرسنه باشد و درویش هرگاه که بیابد؛ قطعه:
بـخـور چـنـدان کـه ننـهـد خـانه ی عمر
اگــر دارنــده¬ای هـرگـه کـه خــواهــی
 ز بیــشـی و کــمــی رو در خــرابـــی
و گــر نــاداری هـر گـاهـی کـه یـابـی

 (جامی، 1392: 28)
گوینده این سخن حکیمانه بزرگمهر است:
قِيلَ لِبُزِرجْمِهرَ: «أيُّ وَقْتٍ فِيهِ الطَّعَامُ أَصْلَحُ؟» قَالَ: «أَمَّا لِمَنْ قَدَرَ فَإذَا جَاعَ، وَلِمَنْ لَمْ يَقْدِرْ فَإذَا وَجَدَ.» (ابن عبدربه، 1404: 8/19) (به بزرگمهر گفته شد: چه موقع براي غذا خوردن مناسب¬تر است؟ گفت: براي كسي كه توانايي دارد،‌ هر موقع كه گرسنه شد و براي كسي كه امکانات ندارد،‌ هر وقت كه به آن دست يافت.)
دهخدا (1370: 143-144) ذيل (از گلو بنده...) بيش از 25 عبارت عربی و فارسی در مذمت پرخوری آورده است.
سعدی در گلستان آورده است: در سيرت اردشير بابکان آمده است که حکيم عرب را پرسيد که روزی چه مايه طعام بايد خوردن؟ گفت: صد درم سنگ کفايت است. گفت: اين قدر چه قوت دهد؟ گفت: هَذا الْمقدارُ يَحمِلُکَ وَ مَازادَ عَلَی ذلک فانتَ حَامِلُهُ: يعنی اينقدر تو را برپای همی¬دارد و هر چه برين زيادت کنی تو حمال آنی .
خوردن برای زيستن وذكر كردنست
تومعتقد كه زيستن ازبهر خوردنست

در بهارستان جامی (1392: 25) اين مضمون از قول ابن¬مقفع به حکمای هند منسوب شده است. زرين کوب (1384: 214) يک عبارت از کشف المحجوب و دو بيت از ابوالفتح بستی را با مضمون کم¬خوردن، نظير سخن سعدی دانسته است:
کان المتقدِّمونَ يأکلُونَ لِيَعيشُونَ وَ انتُم تَعيشُونَ لِتَأکِلُوا
كُــلْ قَليــلاً تعِــشْ طَـويلاً وتسْلَمْ
إنمــا يَغتَــذِی الكَــريــمُ لِيَبْقــَی
مِن عَوادِی الأسقامِ والأدْواءِ
وبَقاءُ السَّفيهِ للاغْتِذاءِ


نتیجه:
ایرانیان با تجربه، خردمندی، تیزهوشی و بهره¬مندی از تعالیم دینی و اندیشه¬های حکیمان خود، نگاهی واقع¬گرایانه به هستی دارند که نه تنها با تعالیم دین مبین اسلام و علوم روز ناسازگار نیست بلکه هماهنگ و همسو با فرهنگ اسلامی و یافته¬های روزگار ماست، به همین سبب لازم می¬نماید که فرهنگ و تمدن با شکوه ایران را با دیدی جدید مورد تأمل قرار دهیم.
منابع
ابن عبد ربه، شهاب الدين أحمد (1404) العقد الفريد، تحقيق مفيد محمد قميحة، بيروت: دار الكتب العلمية.
1.    ابن مسكويه، ابوعلی احمد بن محمد، (المتوفی 421هـ)، (1416هـ)، الحكمة الخالدة، تحقيق عبدالرحمن بدوی، مكتبة النهضة المصرية، القاهرة.
2.    آذرباد، مهرسپندان (1379ش)، اندرزهاي آذرباد مهرسپندان، به كوشش رهام اشه و شهين سراج، مؤسسه انتشاراتي - فرهنگي فروهر، تهران.
3.    ترجمه‏ تفسير طبري، (1339ش)، به تصحيح حبيب يغمايي، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران.
4.    توحیدی (1408) البصائر والذخائر، محقق: وداد قاضی، بیروت: دار صادر.
5.    ثروت، منصور، (1378) توضیح و پانوشت بر خرد نامه، به كوشش منصور ثروت، انتشارات امير كبير
6.    ----------(1423هـ)، المحاسن والأضداد، دار ومكتبة الهلال، بيروت.
7.    الجاحظ، عمر وبن بحر (1332) التاج فى اخلاق الملوك، تحقيق احمد زكى باشا، المطبعة الاميرية بالقاهرة
8.    جامی، عبد الرحمان، (1392)، بهارستان جامی، پژوهشی در سرچشمه های حکایات و اقوال حکیمانه، سبزیان پور، وحید، فرزانه فتاحیان و نسرین عزیزی، یاردانش
9.    خالقي مطلق، جلال، (1372)، « چند يادداشت بر مقاله ايران در گذشت روزگاران»، مجله ايرانشناسی، 323- 307
10.    خردنامه، (1378)، به کوشش منصور ثروت، تهران: امیرکبیر.
11.    دهخدا، علي اكبر، (1370)، امثال وحكم، انتشارات اميركبير، تهران، چاپ سوم.
12.    الراغب الاصبهانى، (1420)، ابو القاسم حسين بن محمد، محاضرات الأدباء و محاورات الشعراء و البلغاء، حققه و ضبط نصوصه و علق حواشيه عمر الطباع، بيروت، شركة دار الارقم
13.    زرين کوب، عبدالحسين، (1384)، نه شرقی نه غربی انساني، مؤسسه انتشارات امير کبير.
14.    الزمخشری، ابو القاسم محمود بن عمر (1412) ربيع الابرار ونصوص الاخبار، تحقيق عبد الامير مهنا، بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
15.    الطرطوشی، محمد بن الوليد، (المتوفی520هـ)، (1872م)، سراج الملوك، تحقيق جعفر البياتی، الريس للكتب و النشر، رياض، الطبعة الأولي.
16.    عفیفی، رحیم، (1383)، اساطیر و فرهنگ ایرانی، انتشارات توس
17.    الغزالي، ابوحامد محمد بن محمد (المتوفى: 505هـ) (1409هـ)، التبر المسبوك في نصيحة الملوك، ضبطه وصححه: أحمد شمس الدين، دار الكتب العلمية، بيروت، الطبعة الأولى.
18.    فردوسی، ابوالقاسم، (1387)، شاهنامه، چاپ چهارم، انتشارات هرمس عنصرالمعالی، کیکاووس بن اسکندر (1366) قابوس نامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی.
19.    متون پهلوی، (1371ش)، گردآورنده جاماسب جی دستور منوچهر جی جاماسب، آسانا، گزارش سعيد عريان، كتابخانه‏ی ملّی جمهوری اسلامی ايران.
20.    مجلسی، ملا محمد باقر، (1395)، حلیة المتقین، کتابفروشی اسلامیة.
21.    مستوفى، حمدالله (1339) تاريخ گزيده، به اهتمام: عبدالحسين نوايى، تهران: امير كبير.
22.    المسعودى، على بن الحسين، (1404)، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم: دار الهجرة.
23.    مینوى خرد، (1379)، ترجمه‏ى احمد تفضلى، نشر توس، ويرايش سوم.
 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: