معرّفی و نقد و بررسی پندهای مکتوب بر تاج انوشروان / وحید سبزیان پور

1393/2/13 ۰۸:۰۸

معرّفی و نقد و بررسی پندهای مکتوب بر تاج انوشروان / وحید سبزیان پور

یکی از شیوه­های تربیتی ایرانیان باستان، نوشتن پندهای اخلاقی بر ابزار و لوازم زندگی، از جمله تاج انوشروان بوده است. بر این تاج بزرگ بیش از صد پند حکیمانه نوشته شده بود. در این پندها که جنبه تربیتی داشته است، نه تنها هیچگونه ناسازگاری با اخلاق اسلامی دیده نمی شود، بلکه بسیاری از آنها به آیات و روایات اسلامی شباهت بسیار دارد.

 

 

 

 

چکیده

یکی از شیوه­های تربیتی ایرانیان باستان، نوشتن پندهای اخلاقی بر ابزار و لوازم زندگی، از جمله تاج انوشروان بوده است. بر این تاج بزرگ بیش از صد پند حکیمانه نوشته شده بود. در این پندها که جنبه تربیتی داشته است، نه تنها هیچگونه ناسازگاری با اخلاق اسلامی دیده نمی شود، بلکه بسیاری از آنها به آیات و روایات اسلامی شباهت بسیار دارد.

در این مقاله ضمن معرفی، دسته بندی و رسم نمودار موضوعی، از یک سو این پندها را با قرآن و احادیث اسلامی مقایسه کرده ایم، از دیگر سو شواهدی مبنی بر رواج و اصالت آنها در ایران باستان ارائه کرده ایم یکی از نتایج این پژوهش معرفی پیشینه فرهنگی و تربیتی بسیار والای ایرانیان باستان است که از حلقه های طلایی زنجیره حکمت و اخلاق تاریخی بشری محسوب شده و در سیر تکامل خود به اخلاق اسلامی که کاملترین و عالی ترین اخلاق انسانی است، ختم می شود.

کلید واژه: پند اخلاقی، حکمت انوشروان، تاج، اخلاق اسلامی، اخلاق ایران باستان.

 

 

مقدّمه

از سخن خاقانی معلوم می گردد که بر تاج انوشروان پند های بسیاری نوشته شده بود زیرا در قصيده معروف ايوان مداين درباره انوشروان می­گوید: کسی که پندهای بسياری در تاج سرش پيدا بود امروز صد عبرت در مغز او که در گذر زمان از بين رفته، وجود دارد:

              بس پند که بود آنگه بر تاج سرش پيدا         صد پند نو است اکنون در مغز سرش پنهان

(خاقانی، 1368: 359)

او در بیت دیگری نیز به این پندها اشاره کرده و می گوید: ادب را بر تاج انوشروان رقم زده­اند:

              حــرز جـان سـاز ادب کـایــن کلمـه          بـــر ســر افســر کســری رقــم اســت

(همان: 821)

عبید زاکاني در ابتداي رساله صد پند به این پندها اشاره کرده مي­گويد: «از پندهاي بسيار استفاده کرده­ام علي الخصوص... پندنامه پادشاه عالم، خسرو کامگار عادل، انوشروان بن کسري که بر تاج مرصعش نبشته بود.» (زاکانی، 1999: 317)

سنت پند نویسی بر تاج، اختصاص به انوشروان نداشته است زیرا بر اساس آنچه در گلستان سعدی آمده، بر تاج كيخسرو نیز این دو بیت نبشته بود:

              چـه سال­های فراوان و عـمرهـای دراز          كـه خلـق بـر سر ما بر زمين بخواهد رفت

              چنانكه دست به دست آمده است ما را          بـه دسـت­هـای دگـر همچنان بخواهد رفت

(سعدی، 1368: 120)

حمداله مستوفی، در تاريخ گزيده (1387: 120- 118) بیش از 130 پند حکيمانه از تاج انوشروان نقل کرده است. سعيد نفيسی به این پندها که بر تاج مرصع و مکلل به جواهر ده پهلو که در دخمه خود گذاشته بود، به تفصيل اشاره کرده است. اين پندها در ده بخش آمده و هر بخش اختصاص به يک پهلوی تاج دارد و در هر پهلو نزديک به 10 پند وجود داشته است. امیرخیزی در مجله دانشکده ادبیات تبریز (1344: 378-390) فقط به ذکر ده پند پهلویِ اول پرداخته است.

در وصف این تاج گفته­اند[1]: اين تاج سنگين را با زنجيری زرين به سقف ايوان آويزان کرده بودند و انوشروان پس از نشستن در جايگاه، سر خود را درون آن قرار می­داد. برای اطلاع بیشتر (نک: نفیسی، 1310: 623-626)، (یوسفی، 1366: 297) و (شمیسا، 1378: 140)

پندهای تاج انوشروان در سبکی ساده و روان با جملاتی کوتاه و پرمعنا بیان شده است که بدایعی بلخی آنها را به نظم در آورده است و رضا قلی خان هدایت در کتاب مجمع الفصحاء (1382: 1/624) و نفیسی در مجله مهر (1313: 254-263) آنها را به چاپ رسانده اند.

بررسی و تحلیل

ایرانیان از دیرباز مشهور به داشتن پند و اندرز بوده اند، ابن طقطقی (1860: 22) در خصوص علوم مختص به ملت­های مختلف، یکی از مختصات فرهنگی ساسانیان را در کنار آداب و تاریخ و هندسه، حکمت و پند و اندرز می داند. عبدالرحمان بدوی (بی تا: 12) علت انتساب بسیاری از حکمت­های عربی را به ایرانیان، شهرت این قوم به حکمت و اندرز می داند: «لأن الفرس کانوا معروفون منذ القدیم بهذا النوع من الأدب»: زیرا ایرانیان از قدیم مشهور به این نوع ادبی بوده­اند.

از دیگر سو، سنت پندنویسی بر ابزار و لوازم زندگی در ایران باستان بسیار رایج بوده است. سبزیان پور در یک پژوهش، با استناد به منابع عربی، دهها پند مکتوب بر ابزار و لوازم زندگی را در ایران باستان نشان داده است از جمله: انگشتر (14 پند)، بازو (3 پند)، پرده (1 پند)، تابلو (1 پند)، تابوت (2 پند)، تخت (1 پند)، چادر و خرگاه (1 پند)، دروازه شهرها (12 پند)، دستار (4 پند)، دیوار مقبره (54 پند)، دیوار قصر (3 پند)، سردر کاخ (1 پند)، سفره (3 پند)، سنگ قبر (3 پند)، شمشیر (1 پند)، صخره (دهها پند)، طاق ایوان (1 پند)، عصا (9 پند)، فرش (4 پند). از نکته های مهم در اهتمام ایرانیان به این پندها، استفاده از طلا، آب طلا، زعفران، گلاب، چوب آبنوس و پارچه های زربفت و نفیس بوده است. (نک: سبزیان پور، 1390، نگاهی...: 151-167) هر چند در منابع عربی هیچ قرینه­ای برای پندهای تاج انوشروان نیافته­ایم[2] ولی با توجه به رواج گسترده پند نویسی بر ابزار و لوازم زندگی در ایران باستان که عموما در منابع عربی به آنها اشاره شده، وجود این پندها بر تاج انوشروان معقول می­نماید.

حاصل این پژوهش معرفی حلقه­ای طلایی از فرهنگ و تمدن و اخلاق بشری است که به سبب ریشه در عقل و وحی همسو و همسان با کاملترین و برترین مکتب اخلاقی یعنی فرهنگ اسلامی است.

موضوع پندهای تاج انوشروان

موضوع این پندها عبارت است از:

حدود صد پند اخلاقی (بایدها و نبایدها)، چهل و هفت پند اجتماعی، سی و چهار پند عقلانی، هفده پند سیاسی، پانزده پند دینی، هفت پند بهداشتی و شش پند مربوط به دانش و معرفت (نک: جدول و نمودار)

پندهای ایرانی و اسلامی

چنانکه ملاحظه می شود بخش اعظم این پندها اخـلاقی است که بـه دو دسته شایست و ناشایست تقسیم می­شوند، به یقین می­توان ادعا کرد هیچ یک از این پندها با اصول اسلامی و عقلانی و معیارهای حاکم بر روزگار ما (با یک فاصله هزار و پانصد ساله) در تضاد نیست و هیچ یک از آنها غریب و ناآشنا نمی­نماید، انگار برگرفته از سخنان بزرگان دین اسلام است. تنها پندی که عجیب می نماید «غم نخوردن بر مرگ دختران» است[3].

به اعتقاد ما بی سبب نیست که ایرانیان بیش از هر ملت دیگری از فرهنگ اسلامی استقبال کردند و در راه نشر و توسعه معارف و علوم آن سرآمد دیگر ملل بویژه عرب ها شدند. (نک: مطهری، 1357: 435-661) بی­شک یکی از عوامل گرایش سریع ایرانیان به دین اسلام و پذیرش آییـن محمدی، جریان­های فکری مشترک در اندیشه­های ایرانی و اسلامی است. این اشتراک، نشانگر زنجیره­ای از حکمت و معرفت تاریخی است که با معیارهایی چون تجربه، واقع­نگری، خردمندی و تعالیم ادیان قابل درک و فهم است[4].

به همین سبب است که در مقابلِ استقبالِ ایرانیان از فرهنگ اسلامی، ادب عربی نیز آغوش خود را برای مهمانان ایرانی باز می­کند. احمد امين مي­گويد: «هؤلاء العرب الذين أخذوا بحظٍّ من الثقافۀ الفارسيۀ ملأوا الدنيا في هذا العصر العباسي علماً و حكمۀ»: اعرابي كه در عصر عباسي از فرهنگ فارسي بهره­مند شدند، دنيا را پر از علم و حكمت كردند. (امين، بي تا: 1/181)، احمد امين در ادامه ضمن اشاره به برخي حكمتهاي ايراني مي­گويد: «و کانت هذه المعانی الفارسیة تُسرق و تنظم أو تحتذی» در عصر عباسي، حكمت­هاي ايراني يا سرقت مي­شد و به شعر درمي­آمد[5] يا اينكه مانند آنها گفته مي­شد. براي اطلاع بيشتر نك: (همان: 1/189 190)

«هارون الرشيد» به كسايى، مربى پسرش توصيه مى‏كند كه پندهاى ايرانى را به او بياموزد (ابن ابى‏الحديد، 1271: 4/137). مأمون كتاب «جاودان خرد» را برتر از حکمت های عرب مى‏داند. (عاكوب، 1374: 101) از سلیمان بن عبد الملک نقل شده: «عجبت لهذه الأعاجم، ملكت طول الدهر، فلم تحتج إلى العرب، وملكت العرب فلم تستغن عنهم.»: از این ایرانیان در شگفتم، در طول تاریخ حکومت کردند و هرگز به عرب ها نیازمند نشدند و زمانی که عرب ها حکومت کردند از آنها بی نیاز نشدند. (آبی، 1424: 3/41)

استقبال از حکمت­های ایرانی در حدی صورت می­گیرد که بسیاری از نویسندگان عرب چون جاحظ (1983: 41) و ماوردى (1955: 216) پس از نقل سخن پيامبر (ص) سخن ايرانيانى چون بزرگمهر را مى‏آورند، این شیوه در منابع قدیم عربی امری رایج گردیده است، تا آنجا که عامرى از حكماى قرن چهارم پس از نقل مطلبى از شاپور، پسر اردشير مى‏گويد: «هَذَا مِنْ حَقِّهِ أَنْ يُكْتَبَ بِمَاءِ الذَّهَب»: شايسته است كه اين مطلب با آب طلا نوشته شود. و جمله‏هايى مانند «قانون كبير فى السياسة» در ابتداى جمله‏هاى مربوط به شاهان و حكيمان ايرانى در كتاب او ديده مى‏شود. نک: (عامرى، 1366: 297). ابن نديم «عهد اردشير»، «كليله و دمنه» و «يتيمه‏ى ابن مقفع» را از كتابهايى مى‏داند كه همگى بر خوبى آنها متفق عليه هستند. (ابن ندیم، بى‏تا: 126)

به اعتقاد ما یکی از دیگر عواملی که موجب استقبال عرب ها از فرهنگ ایرانی شد، گزینش و گلچین موضوعاتی بود که از شباهت و همسویی با فرهنگ اسلامی برخوردار بوده از دیگر سو، مضامین ناهمگون و مخالف با فرهنگ اسلامی، به سبب ملاحظات سیاسی و اعتقادی حذف گردید. در هر حال آنچه قابل تأمل است اینکه در ایران باستان موضوعات اخلاقی بسیاری وجود داشته که با فرهنگ اسلامی سازگار بوده است. اما معلوم نیست که جریان­های ضد عرب و شعوبی و نیز مترجمان و راویان فرهنگ ایرانی تا چه اندازه در اسلامی کردن آنها نقش داشته­اند[6].

با این تفاصیل دوفوشه کور (1377: 20) می­گوید: «به دشواری می توان میان یک اندرز منسوب به افلاطون و یک اندرز منسوب به انوشروان و یا علی (ع) فرق نهاد.» ذبيح اله صفا مي­گويد: «وقتي از ادب پهلوي که اندرز نامه­هاي آن مشهورست به ادب فارسي برسيم يکبار ديگر به نحو جديد از کيفيت ادامه انديشه ها و موضوعات قديم در آثار فارسي عهد اسلامي باز مي خوريم.» (صفا، 1368: 383) تفضلی (1376: 180) معتقد است: «اخلاقیات مهم­ترین بخش ادبیات پهلوی را تشکیل می دهد...آنچه از این آثار به زبان پهلوی مانده، اندک است و باید آنها را در کتاب­های دوران اسلامی جستجو کرد.»

حکمت­های موجود در شاهنامه، گلستان، بوستان، قابوس نامه، کلیله و دمنه، ادب الصغیر و... به همان اندازه با کلمات قصار نهج البلاغه قابل تطبیق است که با سخنان منسوب به انوشروان و بزرگمهر[7]. برای نمونه دو مقاله زیر را با هم مقایسه کنید: (سبزیان پور، 1388: تأثیر پند...: ص 91-124) و (همو، 1388: تأثیر نهج...: 105-125) تلاش ما در این تحقیق بر ارائه و دسته بندی همه پندهایی است که منسوب به تاج انوشروان است، این پندها را در هفت بخش با هفت عنوان مختلف دسته بندی کرده، برای سهولت و دسترسی به عناوین آنها، آنها را در جدول، سپس بر اساس نمودار رسم کرده­ایم. در پی نوشت به مناسبت، شواهدی از فرهنگ اسلامی و ایرانی را نقل کرده تا همسویی و یکسانی این موضوعات را در دو فرهنگ ایرانی و اسلامی نشان دهیم.

لازم به یادآوری است که در این پژوهش برای رعایت اختصار از ترجمه آیات قرآن و احادیث به سبب دسترسی همگان خودداری و از سه علامت اختصاری «ن.»، «م.» و «ب» به ترتیب به جای مقاله ده پند انوشروان (نفیسی، 1310) و تاریخ گزیده (مستوفی، 1387) و (بدایعی، 1313) استفاده کرده­ایم.

اندرزهای اخلاقی بر تاج انوشروان

سراسر این پندها، درباره تربیت اخلاقی و رعایت اعمال و کردار انسانی چون راستگویی، تواضع، جوانمردی، دوری از آزار و اذیت، میانه روی و... در زندگی روزمره است که به نوعی بیانگر اهمیت تعلیم و تربیت اخلاق در روزگار انوشروان می باشد. بخش عمده­ی این پندها شامل صفات نیک اخلاقی است، از جمله:

صفات نیک اخلاقی

تواضع «بهر جا که روید به زیر بنشینید[8]. (م. 119)» صبر «بوقت نیکی صبوری کنید. (م. 119)؛ کم آزاری و بردباری پیشه کنید. (ب. 186)؛ بر بلا صبر کنید[9]. (ب. 186)» عزت نفس «ناخوانده بمهمان کس مروید[10]. (م. 119؛ ن. 625ـ 626) حاجت از مهتران خواهید. (م. 119) و از دزدان عطا مپذیرید.[11] (ن. 624)؛ از سفلگان و ناکسان حاجت مخواهید[12]. (م. 119) از نوکیسه وام مخواهید. (م. 119 و ن. 624) نان خود بر سفره [دیگران] مخورید[13]. (م. 118؛ ن. 624)» قدرشناسی «و قدر مردم بشناسید[14]. (ن. 625)» میانه روی و قناعت «و اگر توانگری خواهید قناعت کنید[15]. (ن. 624) ؛ خرسندی را کار بندید. (م. 119) پای باندازه گلیم فراکشید[16]. (م. 119 و ن. 625)؛ هزینه باندازه خزینه کنید تا از نیاز برهید[17]. (م. 117و ن. 625)» راستگویی «خویشتن را به راستی معروف کنید[18]. (ب. 186) هر چه بزبان گوئید، در دل همان دارید[19]. (م. 119)» مدارا «و دل همه ‏کس را نگاه دارید[20]. (ن. 624)؛ و از همه ‏کس خشنودی‏ بجوئید. (ن. 623ـ 624)؛ و جنگ مردم را با خود مکشید. (ن. 624)؛ جنگ با کسان خود مکنید. (م. 120)؛ در کارها مدارا کنید[21]. (ب. 187)؛ جنگ کسان را بخویشتن مخرید. (ب. 188)» راز داری «راز خود پیش سخن چین مگوئید. (م. 118)؛ راز مردم چون راز خود نگه دارید. (م. 118)؛ راز خود با زنان و کودکان مگوئید[22]. (م. 119)؛ حال خود بدوست و دشمن منمائید[23]. (م. 119)» خیرخواهی «دوستان را از عیبشان آگاه کنید[24]. (م. 120)؛ غریبان را خوار مدارید[25]. (م. 120) بهر جا و بهر حال نیکی کنید[26]. (م. 120)؛ بنامردمان بهمه کارهای نیکوئی کنید[27]. (ن. 625)؛ کار نیک بدست خود کنید. (م. 119)؛ به همه کار نیکو محضری کنید. (م. 118)؛ خیر خود را از مردم دریغ مدارید[28]. (م. 117) از مردم رنج بردارید. (م. 119)؛ بگاه دولت مردم را یاری کنید تا بروز نکبت وفا بینید. (م. 119)» عفت و پاکدامنی «و چشم و زبان و عورت را نگاهدارید[29]. (ن. 625)؛ و دست و چشم از ناشایسته نگاهدارید[30]. (ن. 625)» جوانمردی «جز مردمی پیشه مکنید. (م. 117)» خودشناسی «خویشتن شناسان را از ما درود دهید[31]. (م. 117؛ ن. 623)؛ هر که بخود نشاید او را مردم مدانید. (م. 118)» رحم و مهربانی «بر زیردستان خود رحمت کنید[32]. (ن. 625)؛ و بر ضعیفان ببخشائید. (ن. 625) و زیردستان را نیکو دارید[33]. (ن. 625) چیز را به ارزانیان ارزانی دارید. (ب. 184) هر چه بر خود نپسندید بر مردمان نپسندید[34]. (ن. 625)» سحرخیزی و کم خوابی«چهار چیز همیشه نگاهدارید:..... زود خاستن[35] و..... (م. 120) چهار چیز همیشه نگاهدارید: دیر خفتن و................. (م. 120)» مشورت «در کارها مشورت کنید.[36] (م. 118 و ن. 624)» همت «همت خود را قدر بشناسید. (م. 118)»؛ خوشنامی «خویشتن را بجوانی نیک نام کنید[37]. (م. 120 و ن. 624)» سخاوت « یکدیگر را هدیه دهید[38]. (م. 119)» احترام به پدر و مادر «حق پدر و مادر را بزرگ دارید[39]. (ن. 626)» احترام به بزرگتر «و سایه مهتران را بزرگ دارید و غنیمت دانید[40]. (ن. 625)؛ و در همه کارها پیران را حرمت دارید. (ن. 624)؛ و پیران و جهان‏ دیدگان را حقیر و زبون‏ مدارید. (ن. 624)»

اجتناب از صفات ناپسند

و دسته­ای دیگر شامل صفات ناپسند اخلاقی است از جمله: بخل «از بخیلان دور باشید[41] (م. 117)؛ با مردم تنگ دیده صحبت مکنید. (م. 118)؛ زن و فرزند را در تنگی مدارید. (م. 118)؛ و با خسیس و فرومایه و نامرد رنج مبرید. (ن. 624) خسیس طبع و دون همت مباشید[42]. (م. 120)» طمع «بخواسته مردم رغبت مکنید[43]. (م. 119)؛ بر خیر کسان طمع مدارید. (ن. 624)» كبر «بر خواسته این جهان کبر منمائید[44]. (م. 119)؛ بجوانی غره مشوید[45]. (م. 117)» کينه­توزی «با دبیر و شاعر کینه مگیرید. (م. 117)؛ از مردم کینه ور بترسید[46]. (م. 118)؛ میان زن و شوهر کینه منهید[47]. (م. 118)» لجاجت و ستیزه «با کسی ستیزه و لجاجت مکنید[48]. (ب. 187)» مردم آزاری «بخوار مایه چیز، کس را میازارید.[49] (م. 117)؛ و بهرزه مردم را مرنجانید تا ضرورت نباشد. (ن. 623) و بمردم آزردن فخر مکنید. (ن. 624)؛ بندگان را بیهوده مزنید[50]. (م. 119)؛ کم آزاری و بردباری پیشه کنید[51]. (ب. 186) و بیگناهان را از خود ایمن کنید[52]. (ن. 624)» خشم « بی‏هنگام‏ و جائی که مدارا باید تندی مکنید[53]. (ن. 625)» بداخلاقی «و بدخوئی بسرمایه کنید تا عمر بتلخی نگذرد[54]. (ن. 625)»؛ عجله «شتاب زدگی مکنید.[55] (م. 119)» فتنه جویی«کار آرمیده مجنبانید[56]. (م. 120)» فضولی «در زمین کسان درخت منشانید[57]. (م. 118، ن. 624)» سخن چينی «و از مردم غماز و بی‏دیانت وفا گوش مدارید[58]. (ن. 624) راز خود پیش سخن چین مگوئید[59]. (م. 118)» عیب­جویی «بعیب جستن مردم مشغول مشوید.[60] (م. 118، ن. 625)» مسخره کردن «بهیچکس افسوس[1]روا مدارید[61]. (م. 119)» و بر هیچکس افسوس مدارید[62]. (ن. 625)» شوخی با زیردستان «با درم خریدگان مزاح مکنید. (م. 118)»؛ بدزبانی «بدترین مردم، طعنه زنان را دانید. (م. 118)» بی حيایی «و هر کس که از سرزنش و ملامت خلقان نترسد از وی دور باشید[63]. (ن. 624)؛ و با بی‏شرمان منشینید. (ن. 624)» بدنامی «بجایگاه بدنام مروید.[64] (م. 118، ن. 625 بدخواهی «و بر هیچکس لعنت مکنید. (م. 120) بمرگ دشمن خرم مباشید[65]. (م. 120) به اندوه کسان شاد مشوید. (ب. 187)» بدی «پیش بدی باز مروید[66]. (م. 119)؛ ببدی کردن‏ افتخار مکنید. (ن. 625)» ناسپاسی «خدمت ناحق شناسان مکنید[67]. (م. 118)» سوگند «براست و دروغ سوگند مخورید[68]. (م. 119، ن. 626)» تنبلي «كاهلي پیشه مگیرید.[69] (م. 119)» ادعا «کار نکرده کرده مشمارید[70]. (م. 117، ن. 625)؛ بخود نانهاده طمع مکنید. (ب. 188)» رياکاری «با مردم دو روی صحبت مدارید[71]. (م. 118)»

امور اجتماعی

پندهای مربوط به امور اجتماعی شامل دسته بندیهای زیر است:

ازدواج و از بی‏اصلان‏ دختر مخواهید. (ن. 624)؛ زن به جوانی بخواهید[72]. (ن. 625)؛ و در پیری‏ زن جوان مخواهید. (ن. 625)» طلاق «و زن سلیطه و بدزبان و ناکدبانو و بددست و بی‏شرم و دراز زبان را بخانه مدارید و طلاق دهید. (ن. 625)» زنان «از مکر و حیلت زنان ایمن مباشید[73]. (ن. 624 و م. 118)؛ زن پیر بیگانه را در خانه خود راه مدهید. (م. 118 و ن. 624)؛ از زنان چشم وفا مدارید[74] (م. 118)؛ و خویشتن را اسیر زنان مکنید[75]. (ن. 624)؛ از پادشاهان و شاعران و زنان بترسید. (ن. 625) راز خود با زنان و کودکان مگوئید. (م. 119)» دختران «بر مرگ دختران غم مخورید. (م. 118، ن. 624)» فرزندان «فرزندان را نام نیکو نهید[76]. (م. 120)؛ فرزند را پیشه آموزید. (م. 119) و با کودکان آمیزش مکنید[77] و در کارهای ایشان تدبیر کنید. (ن. 624)» ارزش مال و ثروت «پیوستگی با خداوندان خواسته کنید. (م. 119)» دستور دادن «و در خانه کسی فرمان مدهید (ن. 624)»؛ اجتناب از همنشينی با بدان «و با معیوبان و ناقصان دوستی مکنید. (ن. 624)؛ با ناکس رنج مبرید. (م. 119)؛ بجای ناکسان رنج مبرید. (م. 118)؛ کم رنجی در تنهائیست[78]. (م. 120)؛ و از مردمان بد بگریزید[79]. (ن. 624)؛ و هر کس که از سرزنش و ملامت خلقان نترسد از وی دور باشید. (ن. 624)؛ با همه میامیزید. (م. 119 و ن. 624)؛ با بدنام همراهی مکنید[80]. (م. 119)؛ و با مردمیکه نیکی نشناسد صحبت مدارید. (ن. 624)؛ با مردم دو روی صحبت مدارید. (م. 118)؛ و با خسیس و فرومایه و نامرد رنج مبرید. (ن. 624)؛ با حقیران منشینید. (م. 118)؛ بهیچ گونه با بد همداستان مشوید. (م. 118)؛ و با بی‏شرمان منشینید. (ن. 624)؛ بدترین مردم طعنه زنان را دانید. (م. 118)» اجتناب از همنشینی با نادان با نادان دوری ورزید. (م. 118)؛ از دوستی نادان دوری کنید[81]. (م. 118) توصیه به دوستی با نیکان «بزیارت نیکان بسیار روید. (م. 119)»

آداب سخن گفتن

سخن به اندازه «سخن باندازه خود گوئید. (م. 119)؛» خودداری از سخن ناپسند «با هیچکس سخن تلخ مگوئید[82]. (م. 120) سخن بی ربط ناسخته سخن مگوئید. (م. 119) و سخن زشت بکسی مگوئید[83]. (ن. 624) بدترین مردم طعنه زنان را دانید. (م. 118) ناگفتنی مگوئید. (م. 118)» کم­گویی و سکوت «چهار چیز همیشه نگاهدارید:.....و کم گفتن و....[84]. (م. 120) نیک­ترین پیرایه خاموشی دانید[85]. (م. 118)» حفظ زبان «و.... زبان و.... را نگاهدارید.[86] (ن. 625) و زبان بهنگام بهتر دارید[87]. (ن. 625) ناپرسیده سخن مگوئید. (م. 119)»

 

آداب غذا خوردن

طعام و شراب تنها مخورید. (م. 117 و ن. 625)؛ «چهار چیز همیشه نگاهدارید:............... و کم خوردن[88]». (م. 120)

امور عقلی و فلسفی

عاقبت انديشی «و کار زمستان بتابستان راست دارید. (ن. 625)؛ و در کاریکه اندرون میروید راه بیرون آمدنش را بنگرید. (ن. 623) عاقبت کارها را بنگرید. (م. 119)؛ و در جوانی از حال پیری بیندیشید. (ن. 625)؛ و کار پیری در جوان راست دارید[89]. (ن. 625)؛ کارها را پیش و پس بنگرید[90]. (م. 119 و ن. 623) تا درخت نو نکارید، درخت کهن مبرید. (م. 119 و ن. 625) دست به کمر هرکس مزنید. (ب. 185) «و از بلاها بگریزید. و خود را ببلا عرضه مکنید[91]. (ن. 623)؛ بلا را پذیره مشوید (ب. 184) براهی مه نرفته باشید، مروید. (همو، 120)» کوتاهی عمر «زندگانی را گرچه دراز بود یک روز شمارید. (م. 118)؛ عمر بنادانی صرف مکنید. (م. 119)» فرصت غنیمت شمردن «کار امروز به فردا میفکنید[92]. (م. 117 و ن. 54)؛ و کارها را از وقت مگذرانید[93]. (ن. 623)» عبرت «از خداوندان محنت عبرت گیرید. (م. 118 و ن. 625)؛ از بلای کسان عبرت گیرید. (ب. 187)» لذّت «و خویشتن را بهر حال خوش دارید. (ن. 625)؛ تخصص «کار به کاردان سپارید[94]. (م. 117)؛ کار را به دانندگان فرمایید. (ب. 184)» كار محال «و نانهاده برمگیرید. (ن. 625)؛ ناجستنی مجوئید[95]. (م. 118)؛ کار ناکردنی مکنید. (ب. 184)» كار بيهوده «در شورستان تخم مکارید. (م. 119)؛ کارها به گزاف مکنید. (ب. 185)»

پند و عبرت

خودداری از پند به نادان و مست «هر که از مادر ابله زاد پندش مدهید. (م. 119)؛ و ناقابل را پند و نصیحت مگوئید. (ن. 625)؛ مست و دیوانه را پند مدهید. (م. 118 و ن. 625)» اهمیت تجربه «و آزموده‏ را بناآزموده مدهید و ناآزموده را دست در کمر مزنید[96]. (ن. 624)؛ و پیران و جهان‏ دیدگان را حقیر و زبون‏ مدارید. (ن. 624)؛ آزموده را میازمائید[97]. (م. 119)؛ با ناآزموده همراهی مکنید. (ب. 185)» اهمیت پند حکیمان «پند حکیمان پذیرید. (ب. 184) سخن جهان دیدگان خوار مدارید. (م. 118)؛ سخن نیک از همه کس بشنوید[98]. (م. 119)»

امور سیاسی

در این پندها علاوه بر پایبندی به امور اخلاقی، توجه به امور سیاسی و کشورداری دیده می شود از جمله: احتياط در برابر شاه «پیش پادشاه چشم نگاهدارید. (م. 119)؛ و از پادشاه بر حذر باشید.[99] (م. 120 و ن. 624)؛ بی ادب خدمت سلطان مکنید[100]. (م. 118؛ ن. 624)؛ از پادشاهان و شاعران و زنان بترسید. (ن. 625)؛ راز پادشاه آشکار مکنید. (م. 120) ؛ سخن پادشاه مگوئید. (م. 118)؛ بر پادشاه دلیری مکنید[101]. (م. 119) ؛ بهمسایگی پادشاه خانه مگیرید. (م. 118) پیش پادشاه سخن به مراد او گوئید. (م. 119) اگر پادشاه خوار باشد او را خوار مدارید.[102] (م. 120)؛» احتیاط در جنگ «پیران و بددلان را با خود بجنگ‏ مبرید. (ن. 624)؛ در جنگ جای صلح بگذارید. (ن. 625)» احتیاط در برابر دشمن «دشمن اگرچه خرد بود خوار مدارید[103]. (م. 118 و ن. 624ـ 625) از دشمن دانا بترسید. (م. 118)» اجتناب از دشمنی با قدرتمندان «با خداوندان دولت کینه مدارید. (م. 119 و ن. 625)»؛ خطر ناامنی «بیم از زهر بدتر دانید ایمنی از [همه چیز] خوشتر دانید[104]. (م. 119)» فرمانروايی «بی نوائی در کدخدائیست. (م. 120)»

امور دينی

پندهای دینی از قرار زیر است: اهمیت دین[105] «تن و خواسته را فدای دین کنید[106]. (ن. 624)؛ و از مردم غماز و بی‏دیانت وفا گوش مدارید. (ن. 624) و خواسته را فدای‏ تن کنید و تن و خواسته را فدای دین کنید. (ن. 624)؛» برتری آخرت بر دنیا «آن جهان به این جهان بدست آرید[107]. (م. 119)؛ و آن جهان را بدین جهان مفروشید[108]. (ن. 626)؛ ازین جهان بهره خود بردارید[109]. (م. 120)» کار برای خدا «دوستی و دشمنی از بهر خدا کنید[110]. (م. 119)» عفت و پاکدامنی «و دست و چشم از ناشایسته نگاهدارید. (ن. 625) و چشم و زبان و عورت را نگاهدارید[111]. (ن. 625)» زهد «بر شکسته و سوخته و دزدیده غم مخورید. (ن. 624) بر گذشته تیمار مخورید[112]. (م. 120)؛ بر ریخته سوخته غم مخورید. (ب. 187) بر خواسته این جهان کبر منمائید. (م. 119)؛ » شکر «بوقت فراخی سپاسداری کنید[113]. (م. 119)» یاد مرگ «مرگ را فراموش مکنید[114]. (ب. 187)»

بهداشت

سلامتی «و خواسته را فدای‏ تن کنید. (ن. 624)؛ قدر عافیت بدانید. (م. 118)؛ بتن درستی ایمن مباشید[115]. (م. 119)؛ تن درستی بهترین نعمتها دانید[116]. (م. 120)؛ و دارو به تندرستی مخورید. (ن. 625)» پزشکی «گر چه دشوار بود علم طب، طلب کنید. (م. 119)» پرستاری «بیمار پرستی برغبت کنید. (م. 119)»

دانش و معرفت

دوستی با دانا «با دانایان دوستی کنید؛ بهترین دوست دانایان را دانید[117]. (م. 118)»؛ احترام به دانشمند «خداوندان ادب را خدمت کنید[118]. (م. 118) در حق عالمان طعنه مزنید[119]. (م. 118)» اهمیت آموختن «از آموختن ننگ مدارید[120]. (م. 119) دبیر نادان را دبیری مفرمائید. (م. 119)؛ کارها به هوش و دانش کنید. (ن. 625)»

شرح و تحلیل

در پی نوشت تأثیر برخی از این پندها را در امثال و اشعار فارسی نشان داده ایم، بدیهی است که این پندها به صورت فرهنگ و ارزش های اخلاقی از قومی به قومی، سینه به سینه منتقل شده؛ برخی به شکل ضرب المثل، برخی در اشعار شاعران نمود پیدا کرده است. اما شواهدی که از قرآن کریم، نهج البلاغه، غرر الحکم و...متون دینی آورده ایم، نشان دهنده این است که بسیاری از این پندها حاصل عقلانیت، باریک بینی، تجربه های طولانی تلخ و شیرین است که با تعالیم دینی همسو و هماهنگ است. به تعبیر، دیگر ایرانیان در برخی امور اخلاقی که جنبه عمومی و بشری دارد از طریق تجربه و خردورزی به همان نتایجی رسیده اند که ما در تعالیم اسلامی مشابه آنها را می بینیم و این چیزی است که اختصاص به فرهنگ و ادب ملت خاصی ندارد زیرا کم و بیش این گونه تعالیم اخلاقی در همه فرهنگهای بشری دیده می شود اما آنچه مهم است اهمیتی است که در ایران باستان به این پندها قائل بوده اند زیرا از مهم­ترین شیوه های حفظ نظام اجتماعی بوده است.

در جدول زیر عدد مقابل واژگان نشانه تعداد هر مضمون در پندهای تاج انوشروان است:

پندهای انوشروان

 

اندرزهای

 

اخلاقی

صفات نیک

تواضع­­(1)، صبر­­(3)، عزت­نفس ­­(6)، قدرشناسی ­­(1)، میانه روی و قناعت ­­(4)، راستگویی­­(2)، مدارا ­­(6)، رازداری ­­(4)، خیرخواهی ­­(9)، عفت و پاکدامنی ­­(2)، جوانمردی ­­(1)، خودشناسی ­­(2)، رحم و مهربانی ­­(5)، سحرخیزی و کم خوابی ­­(2)، مشورت ­­(1)، همت ­­(1)، خوشنامی ­­(1)، سخاوت ­­(1)، احترام به پدر و مادر ­­(1)، احترام به بزرگتر ­­(3)

صفات

ناپسند

بخل (5)، طمع (2)، کبر(2)، کینه توزی (3)، لجاجت و ستیزه (1)، مردم آزاری (6)، خشم (1)، بداخلاقی ­­(1)، عجله ­­(1)، فتنه جویی ­­(1)، فضولی ­­(1)، سخن چینی ­­(2)، عیبجویی(1)،مسخره کردن ­­(2)، شوخی با زیردستان ­­(1)، بدزبانی ­­(1)، بی­حیایی ­­(2)، بدنامی ­­(1)، بدخواهی ­­(3)، بدی­­(2)، ناسپاسی ­­(1)، سوگند ­­(1)، تنبلی ­­(1)، ادعا ­­(2)،ریاکاری ­­(1)

 امـــور

 اجتماعی

ازدواج ­­(3)، طلاق ­­(1)، زنان ­­(6)، دختران ­­(1)، فرزندان ­­(3)، ارزش مال و ثروت ­­(1)، دستور دادن­­(1)، همنیشنی­­(16)، اجتناب از همنشینی با نادان ­­(2)

آداب سخن گفتن: سخن به اندازه ­­(1)، خودداری از سخن ناپسند­­(5)، کم گویی و سکوت­­ (2)، حفظ زبان­­(3)

آداب غذا خوردن ­­(2)

امــــور

عقلــی

           

عاقبت اندیشی ­­(11)، کوتاهی عمر­­(2)، فرصت غنیمت شمردن­­(2)، عبرت­­(2)، تخصص­­(2)، کار محال­­(3)، کار بیهوده­­(2)

پند و عبرت: پند به نادان و مست­­(3)، تجربه­­(4)، اهمیت پند حکیمان ­­(3)

امور سیاسی

احتیاط در برابر شاه ­­(10)، احتیاط در جنگ ­­(2)، احتیاط در برابر دشمن ­­(2)، اجتناب از دشمنی با قدرتمندان ­­(1)، خطر ناامنی­­(1)، فرمانروایی ­­(1)

امور دینی

اهمیت دین­­(3)، برتری آخرت بر دنیا­­(3)، کار برای خدا­­(1)، عفت و پاکدامنی­­(2)، زهد­­(4)، شکر­­(1)، یاد مرگ­­(1)

بهداشت

سلامتی­­(5)، پزشکی­­(1)، پرستاری­­(1)

دانش و معرفت

دوستی با دانا­­(1)، احترام به دانشمند­­(2)، اهمیت آموختن­­(3)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                 
 

 

 

نتیجه

علت استقبال بی نظیر ایرانیان از فرهنگ اسلامی، استشمام بوی آشنای فطرت پاک الهی از آیین اسلامی بود، چیزی که ایرانیان در طی قرن­ها از طریق تجربه، عقلانیت، تیزبینی، حقیقت جویی و تعالیم پیامبران و مصلحان در تمدن باشکوه خود تجربه کرده بودند؛ ولی در اثر فساد اجتماعی و اخلاقی حاکمان فاسد و روحانیت زرتشتی جز پوسته و نامی از آن چیزی باقی نمانده بود. با ظهور اسلام، ایرانیان چون تشنگانی در بیابان، به دین اسلام پناه برده از فرهنگ و اخلاق اسلامی سیراب شدند، در مسیر توسعه و تبلیغ این دین سرآمد همه اقوام و ملل شدند و در مقابل،  فرهنگ و ادب عربی نیز به گرمی از فرهنگ و ادب این مهمانان ایرانی استقبال کرد.

 

[1]- افسوس علاوه بر معنای مسخره کردن در معنای حسرت خوردن نیز به کار رفته است.

 

پی­نوشت

[1]- ابن کثیر (1408: 2/222) در ضمن حکایت حضور سیف بن ذی یزن در کاخ انوشروان و تقاضای کمک برای مبارزه با حبشیانی که یمن را تصرف کرده اند، به وصف تاج انوشروان پرداخته است: وَكَانَ تَاجُهُ مِثْلَ الْقُنْقُلِ الْعَظِيمِ.... مُعَلَّقًا بِسِلْسِلَةٍ مِنْ ذَهَبٍ.....كَانَتْ عُنُقُهُ لَا تَحْمِلُ تَاجَهُ... تاجش مانند ظرفی بزرگ بود...با زنجیری از طلا آویزان بود...گردنش طاقت تحمل آن را نداشت.... در مروج الذهب مسعودی (1408: 1/249) نامه ای از شاه هند به انوشروان نقل شده که انوشروان را صاحب التاج می نامد: من ملك الهند... إلى أخيه ملك فارس وصاحب التاج...كسرى أنو شروان...از پادشاه هند به برادرش پادشاه ایران و صاحب تاج...کسری انوشروان....

[2]- در مقاله تاج در دائرة المعارف بزرگ اسلامی اشاره ای به این پند ها نشده است. نک: (سبزیان پور، 1388، نکته ای...: 25)

[3]- شکل افراطی این دیدگاه، زنده به گور کردن دختران بوده که در جامعه عربی روزگار انوشروان رایج بوده است. به یقین عوامل اجتماعی و سیاسی، چون آسیب پذیری زنان، ناامنی، جنگ، اسارت، غیرت مردان و نیز عوامل فرهنگی چون محدودیتهای فکری زنان به سبب حبس در محیط خانه و محرومیت از روابط اجتماعی، از عوامل بروز این نوع نگرش به زنان بوده است.

[4]- پیام­های اخلاقی دین مبین اسلام را می توان از سؤال و جواب های نجاشی و جعفر ابن ابی طالب دریافت، وقتی نجاشی از او می پرسد چرا دین پدران خود را رها کرده اید. جعفر می گوید: ما مردمی جاهل و نادان بودیم، بت می پرستیدیم و مردار می خوردیم، کارهای زشت انجام می دادیم، صله رحم بجا نمی آوردیم، همسایه را فراموش کرده بودیم، قدرتمندان ما ضعیفان ما را می خوردند، تا اینکه خداوند پیامبری برای ما فرستاد که نسب، صداقت، امانت و پاکدامنی او را می شناختیم. او ما را به یکتاپرستی دعوت کرد. بت هایی را که پدرانمان می پرستیدند، رها کردیم. ما را به راستگویی، امانت داری، صله رحم، مهربانی با یکدیگر دعوت کرد و از کارهای حرام، خونریزی، اعمال زشت، ستمگری، خوردن مال یتیم و تهمت بر حذر داشت. او ما را به عبادت خدا و یکتاپرستی دستور داد و از ما خواست که نماز و روزه به پا داریم و زکات بدهیم... نجاشی از او می خواهد که بخشی از کتاب مقدس خود را بخوانند، جعفر چند آیه از سوره قصص را برای نجاشی خواند. نجاشی با شنیدن آیات قرآن و سخنان جعفر آنقدر گریه کرد که محاسنش خیس شد، سپس گفت: این سخنانی که شما می گویید با آنچه عیسی (ع) گفته است، نوری است که از یک چراغدان خارج شده است. (نویری، 1424: 16/175)

[5]- تأثیر حکمت های ایرانی در اشعار عربی به قدری گسترده است که صاحب نظران عرب دست کم به 100 مورد آن اشاره کرده اند. برای اطلاع از این مضامین نك: (سبزيان پور، نقبی...1389: 69-96)

[6]- ابن مسکویه (بی تا: 61) در پایان حکمت های منسوب به انوشروان این آیه مبارکه را نقل کرده است: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ، آل عمران، 173» معلوم نیست که این آیه را به چه منظور آورده است.

[7] - توحیدی (بی تا: 2/2/533) ادعا کرده است از فردی موثق شنیده که یکی از اصحاب امامیه، حکمت های بزرگمهر را به علی (ع) نسبت می داده. وقتی از او می پرسند: چرا این کار را می کنی؟ می گوید: « ألحق الحكمة بأهلها»: حکمت را به صاحبش می رسانم.

مجلسی (بی تا: 43/213) در بحار الانوار گفتگوی علی (ع) با جمجمه انوشروان را در کاخ مدائن نقل کرده است. از این گفتگو نشانه احترام بسيار به شخصیت انوشروان به وضوح دیده می شود.

[8]- وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ. (نهج البلاغه، خطبه 184، از صفات متقین)؛ امام حسن عسکری: من التواضع السلام علی کل من تمر به، و الجلوس دون شرف المجلس. (نقل از عقیل، 1421: 101)؛ بزرگمهر از استادش پرسید: در این جهان چه چیز نیکوتر است؟ گفت: تواضع بی مذلت....(مستوفی، 1387: 68)؛ قيل لبزرجمهر: ما النعمة التي لا يحسد عليها؟ قال: التواضع (آبی، 1990: 7/66): به بزرگمهر گفتند نعمتی که مورد حسادت قرار نمی گیرد، چیست؟ گفت: تواضع.

[9]- «اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ؛ البقره، 45»؛ علیک بالصبر فی الضیق و البلاء. (آمدی، 1371: 2/1646)؛ هوشنگ: سلطان باید بر سه چیز عادت کند:.... و صبر بر حادثات. (مستوفی، 1387: 78) و (نک: سبزیان پور، 1390: عرب....، 133)

[10]- و قال بزرجمهر: ثمانية رهط لا ينبغي لهم اذا أهينوا أن يلوموا الا أنفسهم...:....الذي يأتي مائدة لم يدع لها.... (ابن مسكويه، بي تا: 39): هشت گروه اگر مورد اهانت قرار گیرند، نباید کسی جز خودشان را سرزنش کنند...، کسی که ناخوانده بر سفره ای حاضر می شود....

[11]- آذرباد: از مرد دزد هیچ چیز مه ستان و مه ده، و ستوهشان کن. (آذرباد، 1382: 229)

[12]- فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَيْرِ أَهْلِهَا. (نهج البلاغه، حكمت 66)؛ قال بزرجمهر: أشد من الحاجة أن تكون إلى غير أهلها. (جاحظ، 1983: 41): بدتر از نیاز، درخواست از نااهل است.

[13]- میدانی (بی تا: 2/257) این مثل را «لا تأکل خبزک علی مائدة غیرک»: نانت را بر سفره دیگران مخور، جزء امثال مولد (غیر عربی و نوخاسته) آورده است.

[14]- قال انوشروان لبهرام: کافر النعمة بين سخط الخالق وذم المخلوق (ثعالبي، بي تا: 58): ناسپاس بین خشم خالق و سرزنش مردم است؛ انوشروان: اگر خواهى که قدر تو به جاى باشد قدر مردم بشناس. (عنصرالمعالی، 1366: 54)؛ اردشیر: سپاسداری کن تا مستحق نیکی باشی. (مستوفی، 1387: 14)

[15]- مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَّ. (نهج البلاغه، خطبه 234)؛ القَنَاعَةُ مَالٌ لاَ يَنْفَدُ. (نهج البلاغه، حکمت 54) قال انوشیروان: من عدم القناعة فلن يزيده المال الغني (ابن مسكويه، بي تا: 49): هر کس قناعت نداشته باشد، مال و ثروت، او را بی نیاز نمی کند. هوشنج: الغنی فی القناعة. (ابن مسکویه، بی تا: 7): هوشنگ: توانگری در قناعت است.

[16]- «لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا؛ الاسرا 29»؛ برای اطلاع از منبع ایرانی این مضمون، نک: (سبزیان پور، 1389: بازنگری....، 7)

[17]- من صحب الاقتصاد دام صحبة الغنى له. (آمدی، 1371: 3/2156)؛ وقيل لأنوشروان: ما العقل؟ قال: القصد في كل الأمور(طرطوشي، 1990: 529): به انوشروان گفته شد: عقل چيست؟ گفت: ميانه روي در همه كارها.

[18]- اشرف الاقوال الصدق. (آمدی، 1371: 2/2443)

[19]- لا یخالف لسانک قلبک و لا قولک فعلک. (آمدی، 1371: 2/1029)

[20]- بزرگمهر: من علامات العاقل مداراته لأهل زمانه. (عسكری، بي تا، ديوان...:1/192): از نشانه­هاي عاقل، مداراي با مردم زمانه است.

[21]- وارفق ما كان الرفق أرفق. (نهج البلاغه، نامه 46/2)؛ و الرفق فی الافعال (آمدی، 1371: 2/2442)

[22]- ثلاث لا يستودعن سرا، المرأة و.... (آمدی، 1371: 1/ 404)؛ احذروا إفشاء السر عند الصغار من أهليكم وخدمكم. (آبي، 1990: 7/99، عهد اردشير): از افشای راز نزد کودکان و خدمتکارانتان دوری کنید؛ آذرباد: راز به زنان مبرید که رنج بسیارتان نباشد. (آذرباد، 1382: 287)

[23]- وَالرَّأْيُ بِتَحْصِينِ الْأَسْرَارِ. (نهج البلاغه، حکمت 45)؛ پند يازدهم انوشروان: اگر خواهي راز تو دشمن نداند با دوست مگوي. (عنصرالمعالی، 1366: 52)

[24]- پیامبر اکرم (ص): المؤمن مرآة أخیه. (ابن مسکویه، بی تا: 107)؛ ثمرة الاخوة حفظ الغیب و اهداء العیب. (آمدی، 1371: 1/410)

[25]- «وَاعْبُدُوا ا... وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا و.... وَابْنِ السَّبِيلِ؛ النساء، 36»

[26]- «إِنَّ ا... يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ؛ البقرة، 90»؛ حَاضِراً مَعْرُوفُهُ. (نهج البلاغه، خطبه184، از صفات متقین)؛ آذرباد: ثابر على الاجتهاد في ادخار الحسنات لئلا تلحقك الحسرة و الندامة وقت حاجتك اليها. (ابن مسكويه، بي تا: 28): برای ذخیره نیکیها تلاش کن تا در زمان نیاز دچار حسرت و پشیمانی نشوی.

[27]- احسن الی من اساء (دهخدا، 1388: 86)؛

فــریــدون گفـت نقــاشـان چیــن را                   کــه پیــرامـون خـرگـاهش بـدوزند

بـدان را نیـک دار ای مــرد هـوشیار                    که خـوبان خـود عزیز و نیک روزند

(سعدی، 1371: 602)

[28]- اَلْخَيرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ (نهج البلاغه، خطبه 184، از صفات متقین)

[29]- نعم الورع غض الطرف. (آمدى، 1371: 3/2123)

[30]- فَالْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ. (نهج البلاغه، خطبه 167)

[31]- من عرف نفسه عرف ربه. (آمدی، 1371: 2/1833)

[32]- انوشروان: اگر خواهى که از شمار دادگران باشى زيردستان خويش را به طاقت خويش نيکو دار. (عنصرالمعالی، 1366: 55)؛ اردشیر: رحمت کن بر بندگان خدا تا خدا بر تو رحمت کند (مستوفی، 1387: 141)؛ از پندهاى ايرانيان: لن لمن دونك. (ابن مسکویه، بی تا: 76): با زیردستت به نرمی رفتار کن.

[33]- و لا تستذل من دونک. (آمدی، 1371: 2/1029)

[34]- فاحبب لغيرك ما تحب لنفسك. (نهج البلاغه، نامه 31)؛ آذرباد: هرچه برایت نیک نیست، به دیگر کس نیز مه کن. (آذرباد، 1382: 226)؛ انوشروان: اگر خواهی که تمام مردم باشی آنچه به خویشتن نپسندی به هیچ کس مپسند. (عنصرالمعالی، 1366: 55)

[35]- اسهروا عیونکم. (آمدی، 1371: 2/1355)؛ آذرباد: شباخیز باش تا کارروا گردی. (آذرباد، 1382: 231)؛ بزرگمهر: سحر خیز باش تا کامروا باشی. (وراوینی، 1376: 326)

[36]- «وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ؛ آل عمران، 159»؛ وَ لاَ ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ. (نهج البلاغه، حکمت 54)؛ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا. (همو، حکمت 161) شاور فی امورک. (آمدی، 1371: 2/1482)؛ قال بعض ملوك الفرس لابنه: عليك بالمشاورة. (ابن ازرق، بی تا: 1/308): یکی از شاهان ایرانی به فرزندش گفت: (درکارهایت) مشورت کن.

[37]- بزرجمهر:... إن أمكنك أن تكون حديثاً حسناً فافعل. (بيهقي، 1390: 187) و (جاحظ، 1423: 88):... اگر برایت ممکن است سخنی نیک باش.

[38]- پیامبر (ص): «تهادوا تحابوا». (ابن حمدون، 1417: 5/8): هدیه دهید تا دوستی افزایش یابد؛ حکیمان ایرانی: سبب المحبة الهدية (ابن مسکویه، بی تا: 68): هدیه، موجب محبت است.

[39]- «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا؛ البقره، 83»؛ بر الوالدين أكبر فريضة (آمدی، 1371: 3/2473)؛ أفريدون: من بروالديه بره ولده. (ثعالبي، بی تا: 61): هرکه به پدر و مادرش نیکی کند، فرزندش به او نیکی می کند.

[40]- از پندهاى ايرانيان: وقر من فوقك. (ابن مسکویه، بی تا: 76): به کسی که بزرگتر از توست احترام بگذار.

[41]- إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْبَخِيلِ (نهج البلاغه، حکمت 37)؛ وَ لاَ تُدْخِلَنَّ فِي مَشْوِرَتِكَ بَخِيلاً. (همان، نامه 53)

[42]- الْبَخِيلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِي الْعُيُوبِ. (نهج البلاغه، حکمت 370)؛ ایاکم و البخل. (آمدی، 1371: 1/252)

[43]- الْغِنَى الْأَكْبَرُ الْيَأْسُ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ. (نهج البلاغه، حکمت 326)؛ هوشنج: الغنی الاکبر فی ثلاثة أشیاء:....... و قناعة بما رزق ا...: بالیأس عما عند الناس (ابن مسکویه، بی تا: 7): هوشنگ: بی نیازی بزرگ در سه چیز است:...... و قناعت بدانچه خداوند روزی داده است با ناامیدی از آنچه که مردم دارند.

[44]- لاَ يَنْبَغِي لِلْعَبْدِ أَنْ يَثِقَ بِخَصْلَتَيْنِ: العافیة وَ الْغِنَى. (نهج البلاغه، حكمت 418)

[45]- قیل لبزرجمهر: البلاء الذی لا يرحم صاحبه منه؟ قال: العجب (آبی، 1990: 7/66): به بزرگمهر گفتند بلایی که صاحبش از آن در امان نمی ماند، چیست؟ گفت: کبر است.

[46]- آذرباد: از مرد کینه ور قدرتمند دور باش. (آذرباد، 1382: 227)

[47]- یکی از سرزنشهای حضرت حق به هاروت و ماروت این بود که بین زن و شوهر کینه می نهادند: «مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ؛ البقرة، 102»؛ هوشنج: ثلاث لایستصلح فسادهن بشیء من الحیل: العداوة بین الاقارب..... (ابن مسکویه، بی تا: 9): هوشنگ: سه چیز است که با هیچ چاره ای درست نمی شود: دشمنی بین نزدیکان.... (مستوفی، 1387: 79)

[48]- إِيَّاكَ.... و اللِّجاجَةَ. (نهج البلاغه، نامه 53) و إِيَّاكَ أَنْ تَجْمَحَ بِكَ مَطِيَّةُ اللَّجَاجِ. (همان، نامه 31) پند دوازدهم آذرباد:... با کس ستیزه نه کند. (آذرباد، 1382: 299)

[49]- افضل الشرف کف الاذی. (آمدی، 1371: 1/81)؛ پند هفدهم آذرباد: خوشی آن بود که پیشدستانه کس نیازارد (آذرباد، 1382: 300)؛ هوشنج: ثلاث لیس معهن غربة:.... و کف الاذی و.... (ابن مسکویه، بی تا: 11): سه چیز هست که غربتی به همراه ندارد:.... دوری از آزار و اذیت و.... ؛ بزرگمهر از استادش پرسید: از خوی خوش کدام گزینم تا در غربت غریب نباشم؟ گفت..... و کم آزار باش و.... (مستوفی، 1387: 69)

[50]- وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ. (نهج البلاغه، خطبه 184؛ از صفات متقین)

[51]- النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ. (نهج البلاغه، خطبه 173؛ از صفات متقین)

[52]- آذرباد: خشم از کس را بیگناهان با ستنبگی (قساوت) مه زنید. (آذرباد، 1382: 287)

[53]- هوشنج: ثمانی خصال من طباع الجهال: الغضب فی غیر معنی.... (ابن مسکویه، بی تا: 12): هوشنگ: هشت چیز از عادات نادان است. خشم بی سبب....؛ بزرجمهر: سبع خصال من طباع الجهال: الغضب في غير شيء.... (ابن مسكويه، بي تا: 37): هفت چیز از سرشت جاهلان است: خشونت بی دلیل.....

[54]ـ وَ أَكْرَمُ الْحَسَبِ حُسْنُ الْخُلْقِ. (نهج البلاغه، حکمت 33)؛ سوءالخلق نکد العیش و عذاب النفس. (آمدی، 1371: 2/1816)؛ بزرجمهر: طلبت أحسن الأشياء عند الناس فلم أجد شيئاً أحسن من حسن الخلق. (طرطوشي، 1990: 539) و (يوسي، 1402: 2/517): بزرگمهر: بهترین چیزها را در میان مردم جستجو کردم چیزی بهتر از خوش اخلاقی نیافتم.

[55]ـ ذر العجل فان العجل فی الامور لایدرک مطلبه و لا یحمد امره. (آمدی، 1371: 2/1780)؛ قیل له (انوشیروان): سمعناکم تقولون: من استطاع ان یمنع نفسه من اربعة الاشیاء فهو خلیق أن لا ینزل به مکروه، فیکون هو الجانی علی نفسه؛ فأردنا أن نعلم تلک الأشیاء. قال: العجلة....(ابن مسکویه، بی تا: 54): به انوشروان گفتند شنیده ایم که گفته اید هر کس بتواند خودش را از چهار چیز بازدارد شایسته است که بلایی بر او نازل نشود، پس کسی است که نفس خود را کنترل کرده است؛ ما می خواهیم آن را بدانیم. گفت: عجله....

[56]- الفتنة نائمة لعن ا... من ايقظها. (رافعی، 1987: 1/291): فتنه خوابیده است خدا لعنت کند کسی را که بیدارش کند.

[57]- وَ طُوبَى لِمَنْ لَزِمَ بَيْتَهُ. (نهج البلاغه، خطبه 175)

[58]- «وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ؛ هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ؛ همزة، 10 و 11»؛ علی (ع): إياكم والنمائم فانها تورث الضغاين. (مجلسی، بی تا: 68/293)

[59]- ثلاث لا يستودعن سرا... و النمام و... (آمدی، 1371: 1/ 404)؛ جوذر بن سابور: السعایات اقتل من الاسیاف و من السم الزعاف. (ثعالبی، بی تا: 49): گودرز: سخن چینی بدتر از شمشیر و زهر کشنده است.

[60]- «وَیْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ؛ همزة، 1»؛ فَلْيَكْفُفْ مَنْ عَلِمَ مِنْكُمْ عَيْبَ غَيْرِهِ. (نهج البلاغه، خطبه 137)؛ طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النَّاسِ. (همان، خطبه 176)؛ تأمل العیب عیب. (آمدی، 1371: 2/2071)؛ تتبع العیوب من اقبح العیوب و شر السیئات. (همو: 2/2073)

[61]- «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ؛ الحجرات، 11»

[62]- به هیچ کس افسوس مه کنید چه مرد افسوسگر افسوسبر گردد، بدبخت و نفریده بود. (آذرباد، 1382: 289)

[63]- من لم يستحي من الناس لم يستحي من ا... سبحانه. (آمدی، 1371: 1/764)

[64]- منْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ التُّهْمَةِ فَلاَ يَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ. (نهج البلاغه، حکمت 159)؛ و من دخل مداخل السوء اتّهم. (نهج البلاغه، حکمت151)؛ بزرگمهر از استادش پرسید: از خوی خوش کدام گزینم تا در غربت غریب نباشم؟ گفت از تهمت زده دور شو.... (مستوفی، 1387: 69)

[65]- سعدی با نقل حکایتی از انوشروان به این پند اشاره کرده است و در ادامه چنین سروده است:

«اگـر بـمرد عدو جای شادمانی نیست                     کـه زنـدگانی ما نیز جاودانی نیست»

(نک: سعدی، 1371: 134) نیز (نک: سبزیان پور، 1390: اهمیت...، 80)

[66]- بزرگمهر از استادش پرسید: از کارها عقلا را چه بهتر؟ گفت آنکه بد را از بدی بازدارد. (مستوفی، 1387: 68)

[67]- «إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ؛ الحج، 37»؛ بزرگمهر گفته است: المصطنع إلي اللئيم طوق الخنزير تبرا، وقرط الكلب درا، وألبس الحمار وشيا، وألقم الحية شهدا. (راغب اصفهانی، 1420: 1/685) و (آبی،1424: 7/30): كسي كه به فرومايه نيكي مي كند گردنبند طلا به گردن خوك و گوشواره مرواريد به گوش سگ انداخته، لباس گرانبها به تن الاغ كرده و عسل به دهان مار گذاشته است.

[68]- «وَلَا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَيْمَانِكُمْ؛ البقرة، 234»؛ حسین بن علی (ع) قال: لا تحلفوا بالله صادقين ولا كاذبين. (مجلسی، بی تا: 101/281)؛ آذرباد: مه به راست سوگند خور و مه به دروغ. (آذرباد، 1382: 228)؛ اردشیر: به هیچ حال به سوگند خوردن دلیری مکن. (مستوفی، 1387: 104)

[69]ـ قیل له (انوشیروان): سمعناکم تقولون: من استطاع ان یمنع نفسه من اربعة الاشیاء فهو خلیق أن لا ینزل به مکروه، فیکون هو الجانی علی نفسه؛ فأردنا أن نعلم تلک الأشیاء. قال: التوانی....(ابن مسکویه، بی تا: 54): به انوشروان گفتند: شنیده­ایم که گفته­اید: هر کسی بتواند نفسش را از چهار چیز باز دارد شایسته است که بلایی بر او نازل نشود، پس کسی است که نفس خود را کنترل کرده است. ما می خواهیم آن را بدانیم. گفت: تنبلی.....؛ از پندهاي مكتوب بر عصاي ساسان: وما اشتار العسل من اختار الكسل ولا ملأ الراحة من استوطأ الراحة. (آبي، 1990: 5/324): كسي كه تنبلي را برگزيند عسل برداشت نمي كند و كسي كه راحتي بطلبد به راحتي نمي رسد.

[70]- «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ؛ صف، 2»

[71]- «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بَطَرًا وَرِئَاءَ النَّاسِ؛ الانفال، 47»

[72]- زن به جوانی به زنی گیر. (آذرباد، 1382: 232)

[73]- «ان کیدکن عظیم؛ یوسف، 28»

[74]- از پندهاى ايرانيان: خمسة أشياء لا بقاء لها و لا ثبات:..... و عشق النساء و..... (ابن مسكويه، بي تا: 78): پنج چیز وفا ندارد:...... و عشق زنان....

[75]- اِعْذِبوا عَنِ النِّسَاءِ مَا اسْتَطَعْتُمْ. (نهج البلاغه، غریب کلامه)؛ كان وزير المأمون إذا دخل عليه حياه بتحية أبرويز: عشت الدهر، ونلت المنى، وجنبت طاعة النساء.(زمخشري، 1412: 2/366): وزیر مأمون هرگاه بر او وارد می شد مثل پرویز سلام می کرد: زنده باشی، به آرزوهایت برسی و از اطاعت زنان دور باشی.

[76]- وَ حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ أَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ. (نهج البلاغه، حکمت 391)

[77]- قال هوشنج: أربع خصال ضعة فی الملوک و الاشراف:... مجالسة الاحداث (الصبیان) و... (ابن مسکویه، بی تا: 13): هوشنگ گفت: چهار خصلت است که موجب پایین آمدن درجه شاهان و اشراف می شود:.... همنیشنی با کودکان و....

[78]- هوشنگ: العزلة فی السلامة (ابن مسکویه، بی تا: 7): سلامت در عزلت است؛ بزرگمهر از استادش پرسید: رنج که کمتر؟ گفت آنکه تنهاتر. (مستوفی، 1387: 69)

[79]- قال بزرجمهر: إياك وقرناء السوء. (توحیدی، 1419: 5/12): از همنشینی با بدان دوری کنید.

[80]- وَ إِيَّاكَ وَ مُصَاحِبَةَ الْفُسَّاقِ (نهج البلاغه، نامه 69)

[81]- «وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ؛ الاعراف 199»؛ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْأَحْمَقِ (نهج البلاغه، حکمت 38)؛ احذر مجالسة الجاهل. (آمدی، 1371: 1/513) و صحبة الاحمق عذاب الروح. (همو:2/1816)؛ انوشروان: اگر خواهى که بر دلت جراحتى نيوفتد که به هيچ مرهم بهتر نشود با هيچ نادان مناظره مکن. (عنصرالمعالی، 1366: 55)؛ وكان كسرى إذا غضب على عاقل سجنه مع جاهل. (یوسی، 1401: 3/65)

[82]- «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً؛ بقره83»

[83]- اياك و مستهجن الكلام. (آمدی، 1371: 3/2578)؛ سخن زشت مه گوی. (آذرباد، 1382: 230)

[84]- اقلل الکلام تأمن الملام. (آمدی، 1371: 2/2646) هوشنج: ثمانی خصال من طباع الجهال:.... و کثرة الکلام بغیر نفع.... (ابن مسکویه، بی تا: 12): هشت چیز از خصلت های نادان است: سخن بسیار بی فایده گفتن....(مستوفی، 1387: 77)؛ بزرگمهر از استادش پرسید: چکنم تا به طبیب حاجت نباشد؟ گفت.... و کم گوی و.... (مستوفی، 1387: 69)

[85]- فإن الصمت زينة العالم. (آمدی، 1371: 2/1584)؛ فقال الموبذ: الصمت المصيب أبلغ حكمة. (راغب اصفهاني، 1420: 2/745)

[86]- وَلْيَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ. فَإنَّ هذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ. (نهج البلاغه، خطبه 176)

[87]- لا تتكلمن إذا لم تجد للكلام موقعا. (آمدی، 1371: 3/2584)

[88]- قال النبی (ص): ایاکم و البطنة. (نقل از عقیل، 1421: 23)؛ مَنْزُوراً أَكْلُهُ. (نهج البلاغه، خطبه184، از صفات متقین)؛ کثرة الاکل... تفسدان النفس. (آمدی 1371: 3/2486)؛ آذرباد: اندازه به روان بیشتر کنید تا به شکم چه مرد شکم انبار عمدتا مینو گشوب گردد. (آذرباد، 1382: 285)؛ بزرگمهر از استادش پرسید: چکنم تا به طبیب حاجت نباشد؟ گفت کم خور و.... (مستوفی، 1387: 69)

[89]- بادر شبابک قبل هرمک. (آمدی، 1371: 2/1392)

[90]- قال الفرس: تأمل مواقع قدمك تقلل فواحش زللك (توحيدي، 1419: 4/153): ایرانیان گفته­اند: جاي پایت را نگاه کن تا لغزش های بزرگت کاهش یابد.

[91]- ایاک و ملابسة الشر. (آمدی، 1371: 2/1808)

[92]- لاتؤخر عمل یومک لغد. (میداني، بی تا: 2/451)

[93]- بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَكُونَ غُصَّةً. (نهج البلاغه، نامه 31)؛ از امثال ایرانی:

انتــهز الفــرصــة فــي وقتهـــا                           وألقـــط الجــــوز إذا ينثـــــر

(ثعالبی، 1403: 4/102)

فرصت را در زمانش غنيمت بدان و وقتی گردو می افتد، آن را بردار.

[94]- بزرگمهر از استاد خود پرسید: مهتری را که شاید و مهتر که باشد؟ گفت مهتری آنکس را شاید که نیک از بد بداند و مهتر آنکه کار بکاردان سپارد. (مستوفی، 1387: 68)

[95]- انوشروان: اگر خواهى که ترا ديوانه سار نشمارند آنچه نايافتنى بود مجوي. (عنصرالمعالی، 1366: 52)؛ هوشنگ: عاقل نطلبد چیزی که نخواهد یافت. (مستوفی، 1387: 77) بزرجمهر: خمسة أشياء من سجايا العلماء: لا یرجوا ما لا یجوز لهم الرجاء..... (ابن مسکویه، بی تا: 38): بزرگمهر: پنج چیز از خصلتهای دانشمندان است: چیزی نخواهند که امیدی به آن نیست....

[96]- لا تثق بالصديق قبل الخبرة (آمدی، 1371: 2/ 1546)، هوشنج: ثماني خصال من طباع الجهال:... و ثقته بمن لم يجربه.... (ابن مسكويه، بي تا: 12): هشت خصلت از عادات نادان است:.... اطمینان به کسی که او را امتحان نکرده است....

[97]- بهمن بن أسفنديار: تجريب المجرب تضييع الروزمار. (زمخشري، 1412: 3/454) و (ثعالبي، بي تا: 43): آزمودن آزموده، ضایع کردن عمر است؛ میدانی (بی تا: 2/327) این مثل را «من جرب المجرب حلت به الندامة: هرکس آزموده را بیازماید، پشیمان می شود» از امثال مولد (غیر عربی) دانسته است.

[98]- «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛ الزمر، 18»

[99]- اصحب السلطان بالحذر. (آمدی، 1371: 1/571)؛ هرمز بن سابور: نحن كالنار من قاربها كثر عليه ضررها، ومن باعدها لم ينتفع بها. (زمخشري، 1412: 5/184): هرمز بن شاپور گفت: ما همچون آتشیم هر کس به آن نزدیک شود ضرر می بیند و هر کس دور شود، سودی نمی برد؛ پند سيم انوشروان: چرا ايمن خسبد کسى که با پادشاه آشنايى دارد؟ (عنصرالمعالی، 1366: 51)

[100]- من طلب خدمة السلطان بغیر ادب خرج من السلامة الی العطب. (آمدی، 1371: 2/1318)؛ بزرگمهر الحكيم: من جالس الملوك بغير أدبٍ فقد خاطر بنفسه. (ثعالبي، 1401: 142) و (نویری، 1424: 6/14): بزرگمهر: هر کسی با شاهان با بی ادبی برخورد کند جانش را به خطر انداخته است.

[101]- من اجترأ علی السلطان فقد تعرض للهوان. (آمدی، 1371: 2/1318)

[102]- بزرگمهر از استادش پرسید: چکنم تا زندگانی به سلامت گذرد؟ گفت پرهیز کن از استخفاف بر پادشاه وقت.... (مستوفی، 1387: 70)

[103]- لاتستصغرن عدوا و إن ضعف. (آمدی، 1371: 2/1807)؛ قال أنوشروان: العدوُّ الضعيفُ المحترِسُ من العدوِّ القوي أحرى بالسلامة من العدوِّ المغتّر بالعدوِّ الضعيف. (آبي، 1424: 4/ 138)، (ثعالبی، 1421: 70)؛ (زمخشري، 1412: 3/369) و (ابن حمدون، 1417: 1/314): دشمن ضعيفي كه از دشمن قوي پرهيز مي كند، ايمن تر از دشمني است كه در مقابل دشمن ضعيف دچار غرور شده است.

[104]- بزرگمهر از استاد خود پرسید: بهتر از زندگانی چیست؟ گفت فراغت و امن. پرسید: بدتر از مرگ چیست؟ گفت درویشی و بیم (مستوفی، 1387: 68)

[105]- «قيل لانوشروان: «أي الجنن أوقي؟ قال: الدين» (زمخشري، 1412: 3/388): از انوشروان پرسیدند، محکم ترین سپر چیست؟ جواب داد دین.

[106]- «قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ.... فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ؛ التوبة 24»

[107]- اربح الناس من اشترى بالدنیا الاخرة. (آمدی، 1371: 2/1073)

[108]- «أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ؛ البقره، 86»؛ «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ؛ التوبة، 111»؛ لا تبع اخرتك بدنياك. (نهج البلاغه، نامه 31/3)

[109]- «وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا؛ قصص، 77»

[110]- ان افضل الدین الحب فی ا... و البغض فی ا.... (آمدی، 1371: 3/2240)

[111]- «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ؛ النور، 30»

[112]- « لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ؛ الحدید، 23»؛ لا تأسفا على شيء منها زوي عنكما. (نهج البلاغه، نامه 47)

[113]- «وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ المائده، 6»؛ إِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ يُتَابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِيهِ فَاحْذَرْهُ. (نهج البلاغه، حكمت 25)؛ ان اتاکم ا... بنعمة فاشکروا. (آمدی، 1371: 3/2842)؛ آذرباد: به نیکی که آمده است، اندر یزدان سپاسداری کنید. (آذرباد، 1382: 288)

[114]- وَ أُوصِيكُمْ بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَ إِقْلالِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ. (نهج البلاغه، خطبه 230)

[115]- لاَ يَنْبَغِي لِلْعَبْدِ أَنْ يَثِقَ بِخَصْلَتَيْنِ: الْعَافِيَةِ و الغنی. (نهج البلاغه، حکمت 426)

[116]- وَ أَفْضَلُ مِنْ سَعَةِ الْمَالِ صِحَّةُ الْبَدَنِ. (نهج البلاغه، حکمت 381)؛ هوشنگ: بهترین چیزی که بنده از حق تعالی خواهد، عافیت است. (مستوفی، 1387: 78)؛ بزرگمهر: إن كان شيء فوق الحياة، فالصحة (زمخشری، 1412: 3/163): اگر چيزي برتر از زندگي وجود داشته باشد، سلامتي است.

[117]- قَارِنْ أَهْلَ الْخَيْرِ تَكُنْ مِنْهُمْ. (نهج البلاغه، نامه 31)؛ جالس العلماء. (آمدی، 1371: 2/1981)

[118]- اذا رایت عالما فکن له خادما. (آمدی، 1371: 2/1980)؛ سئل بزرجمهر: فقيل بأي شيء يظهر عز الملك؟ فقال بثلاثة أشياء: إكرام العلماء وإعزازهم. (غزالى، 1409: 61): از بزرگمهر پرسیدند با چه چیزی عزت شاه آشکار می­گردد؟ گفت: با احترام به دانشمندان.

[119]- ایاک أن تستخف بالعلماء. (آمدی، 1371: 2/1981)؛ بزرگمهر از استادش پرسید: چه کنم تا زندگانی به سلامت گذرد؟ گفت پرهیز کن از استخفاف بر..... و علمای دین و..... (مستوفی، 1387: 70)

[120]- وَ لاَ يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْ‏ءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ (نهج البلاغه، حکمت 79)؛ و لا تستحي من استفادة العلم و التعلم (ابن مسكويه، بي تا: 48): از دانش و یادگیری شرم و حیا نداشته باش.

منابع

قرآن کریم.

نهج البلاغه.

الآبى، أبو سعد، منصور بن الحسين. (1424). نثر الدر، تحقيق خالد عبد الغنی، بیروت: دار الکتب العلمیة

----------------------، (1990)، نثر الدر، تحقیق منیر محمد المدنی، مراجعه دکتور حسین نصار، الهیئة المصریة العامة للکتاب.

آذرباد مهر سپندان، (1382)، رهام اشه، تهران: انتشارات تیمورزاده.

آمدی، عبد الواحد بن محمد، (1371)، غرر الحکم، وضعه علی رضا برازش، انتشارات امیرکبیر.

ابن الارزق، ابو عبداله شمس الدین الغرناطی، (بی تا)، بدائع السلک فی طبائع الملک، المحقق: دکتر علی سامی النشار، الطبعة الاولی، العراق، وزارة الاعلام.

ابن حمدون، محمد بن الحسن بن محمد بن علي، أبو المعالي، (1417)، التذكرة الحمدونية، بيروت: دار صادر.

ابن طقطقي، محمد بن علی بن طبا طبا، (1860) الفخری فی آداب السلطانية و الدول الاسلامية، چاپ اهلورت.

ابن کثير الدمشقي، عماد الدين اسماعيل بن عمر، (1408) البداية و النهاية، دار احیاء التراث العربی

ابن مسکویه، ابو علی احمد بن محمد، (بی تا)، الحكمة الخالدة، تحقيق عبد الرحمان بدوي، بيروت: دار الأندلس.

ابن نديم، محمد بن اسحاق الوراق، (بی تا)، الفهرست، بيروت: نشر مكتبة خياط.

امين، احمد، بي‌تا، ضحی الإسلام، بيروت: دارالكتاب العربي.

بدوی، عبد الرحمن، (بی تا) مقدمه بر الحكمة الخالدة، ابن مسكويه، بيروت: دار الأندلس.

البيهقی، ابراهيم بن محمد، (1390)، ابراهيم بن محمد، المحاسن و المساوی، بيروت: دار الصادر.

تفضلى، احمد، (1376)، تاريخ ادبيات ايران پيش از اسلام، چاپ مهارت.

التوحیدی، ابوحیان علی بن محمد بن العباس، (1419)، البصائر والذخائر، بیروت: دار صادر.

الثعالبي، أبو منصور عبد الملك عبد الملك بن محمد بن إسماعيل، (1403)، نثر النظم و حل العقد، بيروت: دار الرائد العربی.

-------------------------------------------، (1401)، التمثیل و المحاضرة، المحقق: عبدالفتاح محمد الحلو، دار العربیة للکتاب.

-------------------------------------------، (1421)، الشكوى والعتاب وما وقع للخلان والأصحاب، المحقق: إلهام عبد الوهاب المفتي، المجلس الوطني للثقافة والفنون والآداب

-------------------------------------------، (بی تا)، الإعجاز والإيجاز، القاهرة: مکتبة القرآن.

جاحظ، أبو عثمان عمرو بن بحر، (1983)، الأمل و المأمول، تحقيق محمد رضا ششن، دار الكتاب الجديد، الطبعة الثانية.

--------------------، (1423)، المحاسن والأضداد، بيروت: دار و مكتبة الهلال.

خاقانی شرواني، افضل الدين بديل بن علی شرواني، (1368)، ديوان، به کوشش دکتر ضياء الدين سجادي، انتشارات زوار.

دوفوشه کور، شارل هانری، (1377)، اخلاقیات، مفاهیم اخلاقی در ادبیات فارسی از سده سوم تا سده هفتم هجری، ترجمه محمد علی امیر معزی و عبد المحمد روح بخشان، مرکز نشر دانشگاهی.

دهخدا، علی اکبر، (1388)، امثال و حکم دهخدا، تهران: انتشارات امیرکبیر.

الراغب الاصفهانی، ابوالقاسم الحسين بن محمد بن المفضل، (1420)، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء، حققه وضبط نصوصه و علق حواشيه الدكتور عمر الطباع، شركة دار الارقم بن ابی الارقم للطباعة و النشر.

الرافعی القزوینی، عبدالکریم بن محمد، (1987)، التدوین فی اخبار قزوین، تحقیق عزیزاله العطاری، بیروت: دار الکتب العلمیة.

زاکاني، عبید (1999)، کليات، به اهتمام محمد جعفر محجوب زير نظر احسان يار شاطر، نيويورک.

الزمخشری، ابو القاسم محمود بن عمر، (1412هـ)، ربيع الابرار و نصوص الاخبار، تحقيق عبد الامير مهنا، بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.

سعدی، (1371)، گلستان، به کوشش خطیب رهبر، انتشارات صفی علیشاه.

شميسا، سيروس، (1378)، فرهنگ تلميحات، انتشارات فردوس، چاپ ششم.

طرطوشی، محمد بن الوليد، (1990)، سراج الملوك، تحقيق جعفر البياتی، رياض: الريس للكتب و النشر  طوسی.

عاكوب، عيسي،(1374)، تاثير پند پارسی بر ادب عربي، ترجمه عبدا... شريفي، تهران: انتشارات علمی و فرهنگي، چاپ اول.

عسکری، ابوهلال الحسن بن عبدا... بن سهل، (بی تا)، دیوان المعانی، بیروت: دار الجیل.

عقیل، محسن، (1421)، ینابیع الحکمة، الطبعة الاولی، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.

عنصر المعالی کیکاووس بن اسکندر، (1366)، قابوس نامه، به اهتمام غلام حسین یوسفی، انتشارات علمی و فرهنگی.

غزالی، ابوحامد محمد بن محمد، (1409)، التبر المسبوک فی نصیحة الملوک، ضبط و صححه: احمد شمس الدین، بیروت: دار الکتب العلمیة.

الماوردى، على بن محمد بن حبيب البصرى، (1955)، أدب الدنيا و الدين، تحقيق مصطفى السقا، الطبعة الثالثة، مكتبة مصطفى البابى الحلبى بمصر.

مجلسي، شیخ محمد باقر، (بی تا)، بحار الانوار، بیروت: مؤسسة الوفاء.

مستوفى، حمد الله، (1387)، تاريخ گزيده، به اهتمام عبد الحسين نوايى، انتشارات امير كبير، چاپ پنجم.

مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی، (1408)، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق و تعلیق الشیخ قاسم الشماعی الرفاعی، بیروت: دار القلم.

مطهري، مرتضي، (1357)، خدمات متقابل ايران و اسلام، انتشارات صدرا.

الميدانی، ابوالفضل، احمد بن محمد بن احمد بن ابراهيم النيشابوري (بی تا)، مجمع الامثال، المحقق: محمد محی الدین عبدالحمید، بيروت: دار المعرفة.

النویری، شهاب الدين أحمد بن عبدالوهاب، (1424)، نهاية الارب في فنون الأدب، تحقیق: محمد قمیحة و جماعة، الطبعة الاولی، بیروت: دار الكتب العلمیة.

وراوینی، سعدالدین، (1376)، مرزبان نامه، تصحیح محمد روشن، تهران: انتشارات اساطیر.

یوسفی، غلامحسین، (1366) شرح و تعلیق بر قابوس نامه، امير عنصر المعالى كيكاووس بن اسكندر، شركت انتشارات علمى فرهنگى، چاپ سوم.

اليوسی، الحسن بن مسعود بن محمد، (1402)، المحاضرات في اللغة و الأدب، تحقيق و شرح محمد حجي و أحمد شرقاوی، بيروت: دار الغرب الاسلامی.

----------------------، (1401)، زهر الاکم، المحقق: محمد حجي، محمد الأخضر، الطبعة الأولى، المغرب: الشركة الجديدة، دار الثقافة، الدار البيضاء.

مجلات

امير خيزي، اسماعيل، (1344)، «توقيعات کسری انوشروان»، نشريه دانشکده ادبيات دانشگاه تبريز، سال هفتم، شماره چهارم، ص 378 390.

بدایعی بلخی، (1313)، «پندنامه انوشیروان»، هنر، شماره 14، ص 181تا 188.

سبزيان پور، وحيد، (1388)، «نکته ای درباره مقاله تاج در دائرة المعارف بزرگ اسلامي»، گزارش ميراث، دوره دوم، سال چهارم، شماره سی و پنجم، مهر و آبان، ص 25.

-----------، (1388)، «تأثير نهج البلاغه در گلستان سعدي»، فصلنامه علوم اسلامي، دانشگاه پیام نور، سال اول، شماره صفر، صص 105-126.

-----------، (1388)، «تأثير پندهای انوشروان و بزرگمهر بر گلستان سعدي»، مجله دانشکده ادبيات و علوم انسانی دانشگاه تربيت معلم، سال 17، شماره 64، صص 91-124.

-----------، (1389)، «بازنگری در تحلیل و شرح مهدی محقق بر اشعار ناصر خسرو»، دانشگاه یزد، پنجمین گردهمایی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی (نشست بین المللی) ص 1-20.

-----------، (1389)، «نقبی به روشنايی در جستجوی امثال ايرانی در نظم عربي»، مجله علمی و پژوهشی دانشکده ادبيات و علوم انسانی دانشگاه شهدی با هنر کرمان، دوره جديد، سال اول، شماره 2، بهار 1389، ص 69-96.

-----------، (1390)، «نگاهي به پندهاي مکتوب بر ابزار و لوازم زندگي ايرانيان باستان و اثر آن بر ادب فارسي و عربي» مجله‌ی بوستان ادب دانشگاه شيراز، (مجله علوم اجتماعي و انساني سابق)، سال سوم، شماره‌ي اول، پياپي 7، ص 147-178.

-----------، (1390)، «عرب زدگی در شرح و تحلیل متون ادب فارسی»، نامه نقد، مجموعه مقالات نخستین همایش ملی نظریه و نقد ادبی در ایران، به کوشش محمد فتوحی، خانه کتاب، ص 125-50.

-----------، (1390)، «اهمیت منابع عربی در تبیین فرهنگ و ادب فارسی»، پژوهشنامه نقد ادب عربی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید بهشتی، 70-92.

صفا، ذبيح اله، (1368)، «اندرز»، ايران نامه، سال هفتم، شماره 3، ص 383-404.

نفيسی، سعيد، (1310)، «ده پند انوشروان»، مجله ارمغان، سال دوازدهم، شماره 9، 626-623.

--------، (1313) «پند نامه انوشیروان»، مجله ارمغان، سال پانزدهم، ص 254- 263.

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: