صفحه اصلی / مقالات / اشکال اربعه /

فهرست مطالب

اشکال اربعه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 17 شهریور 1398 تاریخچه مقاله

1.هر دو مقدمه كلی و موجبه باشد كه نتیجۀ آن موجبۀ جزئیه است، مانند هر انسانی حیوان است و هر انسانی ناطق است، پس برخی از حیوانها ناطقند.
2. هر دو مقدمه كلی باشد، اما صغرى موجبه و كبرى سالبه، كه نتیجۀ آن سالبۀ جزئیه خواهد بود، مانند هر انسانی حیوان است و هیچ انسانی اسب نیست، پس برخی از حیوانها اسب نیستند.
3. هر دو مقدمه موجبه، اما صغرى جزئی، و كبرى كلی باشد، كه نتیجۀ آن موجبۀ جزئیه خواهد بود، مانند برخی از حیوانها انسانند و هر حیوانی جسم است، پس برخی انسانها جسمند.
4. صغرى موجبۀ جزئیه، و كبرى سالبۀ كلیه باشد، كه نتیجۀ آن سالبۀ جزئیه است، مانند برخی از حیوانها انسانند و هیچ حیوانی سنگ نیست، پس برخی انسانها سنگ نیستند.
5. هر دو مقدمه موجبه باشد، اما صغرى كلی، و كبرى جزئی، كه نتیجۀ آن موجبۀ جزئیه خواهد بود. مثال: هر حیوانی حساس است و برخی از حیوانها انسانند، پس برخی حساسها انسانند.
6. صغرى موجبۀ كلیه، و كبرى سالبۀ جزئیه باشد، كه نتیجۀ آن نیز سالبۀ جزئیه خواهد بود. مثال: هر حیوانی حساس است و برخی حیوانها انسان نیستند، پس برخی از حساسها انسان نیستند.
در مورد ترتیب ضروب این شكل، بجز ضرب اول، میان منطق‌دانان اسلامی و نیز بین ایشان و منطق‌دانان غرب اختلاف وجود دارد (نك‍ : فارابی، «القیاس»، 28؛ ابن‌سینا، الاشارات، 1 / 430؛ نصیرالدین، اساس، 204-205؛ «دائرةالمعارف ... »، V / 37). منطق دانان غرب ضربهای دوم، چهارم، پنجم و ششم را به ترتیب ضرب چهارم، سوم، ششم، دوم و پنجم قرار داده‌اند (نك‍ : همانجا).

ادلۀ اثبات انتاج شكل سوم: براهین اثبات ضروب این شكل نیز همان براهین شكل دوم است. برهان خلف را برای اثبات صحت تمامی ضروب آن می‌توان به كار برد، اما سایر براهین بدین گونه قابل استدلال خواهند بود: 1. عكس كردن كبرى در ضرب پنجم به این ترتیب كه باید صغرای قیاس اصلی را كبرى، و عكس كبرى را صغرى قرار داد تا قیاسی به شكل اول به دست آید كه با عكس كردن نتیجۀ آن همان نتیجۀ قیاس اصلی حاصل شود. 2. عكس كردن صغرى در ضروب اول، دوم، سوم و چهارم. 3. افتراض در ضروب سوم، چهارم، پنجم و ششم، با این تفاوت كه در شكل دوم پس از فرض گرفتن فردی از افراد موضوع قضیۀ جزئیه، دو قضیه كه یكی كلی بود و دیگری جزئی به دست می‌آمد؛ اما در اینجا پس از فرض مذكور دو قضیۀ كلی خواهیم داشت؛ برای مثال ضرب سوم را در نظر می‌گیریم: برخی «ب»ها «ج»اند و هر «ب» «الف» است، پس برخی «ج»ها «الف»اند. از موضوع قضیۀ جزئی قیاس، فردی به نام «د» را در نظر می‌گیریم كه در این صورت دو قضیۀ كلی به دست می‌آید: 1. هر «د» «ب» است، 2. هر «د» «ج» است. قضیۀ اول را ضمیمۀ كبرای قیاس می‌كنیم كه نتیجه می‌دهد: هر «د» «الف» است. اگر این نتیجه برای قضیۀ دوم، كبرى قرار داده شود، نتیجه می‌دهد: برخی «ج»ها «الف»اند، كه همان نتیجۀ قیاس اصلی است.
شكل چهارم: اعتبار این شكل قیاس میان منطق‌دانان محل گفت‌وگو بوده است. گروهی ارسطو را فقط واضع 3 شكل اول، و اشكال قیاس را منحصر در همان سه می‌دانند و از این رو، اصلاً متذكر قسم چهارم نشده‌اند (نك‍ : فارابی، «القیاس»، 22؛ رسائل، 1 / 420؛ غزالی، معیار، 100) و حتى برخی وجود آن را عقلاً ممتنع می‌دانند (نك‍ : ابن حزم، 113؛ باباافضل، 2 / 545-546). گروهی دیگر آن را دور از طبع و غیر معتبر خوانده‌انـد (نك‍ : ابن سینا، الشفاء، قیاس، 107؛ سهروردی، منطق، 48؛ ابن رشد، 1 / 152؛ فخرالدین رازی، 201؛ صدرالدین، 23؛ سبزواری، 1 / 300). دلیل عمدۀ كسانی كه قائل به عدم اعتبار این شكل هستند، آن است كه شكل چهارم صورت دیگری از همان شكل اول (نك‍ : ابن‌سینا، همانجا)، و ضروب آن نیز همان ضروب غیرمستقیم شكل اول
است، یعنی با یك جابه جایی صغرى و كبرى می‌توان به شكل اول دست یافت (نك‍ : لالاند، 1219-1221؛ بدوی، 198-203). از این روی، بر شمردن این شكل را به عنوان قسم جداگانه كاری بیهوده و لغو دانسته‌اند. اما نصیرالدین طوسی معتقد است كه شكل چهارم نیز لازم است و شكل دیگر نمی‌تواند جانشین آن شود، زیرا برخی از مقدمات در صورت عكس شدن از وضع طبیعی خود خارج می‌شوند و دیگر نمی‌توانند آن نتیجۀ مطلوب را برسانند (شرح، 1 / 385؛ نیز نك‍ : ابوالبركات، 1 / 124-126). افزون‌بر آن، جا‌به‌جایی صغرى و كبرى خود دو اشكال دارد: اول آنكه چون مقصود استدلال كننده همواره مطلوب خاصی است، پس با جابه‌جا كردن مقدمات تغییری حاصل نخواهد شد، زیرا به هر جهت مقدمه‌ای كه مشتمل بر موضوع مطلوب باشد، صغرى، و مقدمه‌ای كه دارای محمول مطلوب باشد، كبرى خواهد بود و اگر این امر رعایت نشود، به عكس مطلوب می‌رسیم، نه به اصل آن. اما اینكه در برخی از ضروب از امكان تبدیل به شكل اول سخن گفته می‌شود، فقط برای اثبات صحت نتیجۀ آن است، یعنی در حقیقت می‌خواهیم دوباره به همان نتیجۀ اصلی برسیم و صحت آن را اثبات نماییم. دوم آنكه در میان ضروب شكل چهارم برخی از آنها، مانند ضرب چهارم و پنجم اصلاً قابلیت این جابه‌جایی را ندارند، زیرا شرایط لازم شكل اول در آنها موجود نیست و از همین جا روشن می‌شود كه این شكل به نوبۀ خود شكلی مستقل است و مانند دیگر اشكال در جای خود مفید و معتبر است، اگرچه كاربرد آن كمتر باشد.
شرایط انتاج شكل چهارم: در این شكل رعایت یكی از این دو امر، ضروری است: 1. موجبه بودن هر دو مقدمه با كلی بودن صغرى. 2. اختلاف دو مقدمه در كیف با كلی بودن یكی از آنها (نك‍ : كاتبی، 146-147؛ نیز نك‍ : شرایط شكلهای اول، دوم و سوم).
ضروب منتج شكل چهارم: 1. هر دو مقدمه موجبۀ كلیه باشد، كه نتیجۀ آن موجبۀ جزئیه است، زیرا گاه ممكن است كه اصغر اعم از اكبر باشد. مثال: هر انسانی حیوان است و هر ناطقی انسان است، پس برخی حیوانها ناطقند.
2. هر دو مقدمه موجبه، اما كبرى جزئی باشد، كه نتیجۀ آن موجبۀ جزئیه خواهد بود. مثال: هر انسانی حیوان است و برخی جسمها انسانند، پس برخی حیوانها جسمند.
3. هر دو مقدمه كلی، اما صغرى سالبه باشد، كه نتیجۀ آن سالبۀ كلیه است. مثال: هیچ جوهری عرض نیست و هر جسمی جوهر است، پس هیچ عرضی جسم نیست.
4. هر دو مقدمه كلی، اما كبرى سالبه باشد، كه نتیجۀ آن سالبۀ جزئیه خواهد بود. مثال: هر جسمی جوهر است و هیچ عرضی جسم نیست، پس برخی جوهرها عرض نیستند.
5. صغرى موجبۀ جزئیه، و كبرى سالبۀ كلیه باشد، كه نتیجۀ آن سالبۀ جزئیه است. مثال: برخی حیوانها رشد یابنده‌اند و هیچ درختی حیوان نیست، پس برخی از رشد یابندگان درخت نیستند.
ادلۀ اثبات انتاج شكل چهارم: براهینی كه برای صحت انتاج این ضروب اقامه نموده اند:
1. رد یا عكس ترتیب (نك‍ : كاتبی، 147)، یا قلب (نك‍ : علامۀ حلی، 135)، یعنی عوض كردن جای صغرى و كبرى، كه در این صورت ضرب به هیأت شكل اول بر می‌گردد و سپس نتیجه را عكس می‌نماییم. این دلیل را در ضربهای اول، دوم و سوم می‌توان به كار برد. برای مثال ضرب اول را در نظر می‌گیریم: هر انسانی حیوان است و هر ناطقی انسان است. پس برخی حیوانها ناطقند. عكس ترتیب آن چنین قیاسی است: هر ناطقی انسان است و هر انسانی حیوان است، پس هر ناطقی حیوان است. نتیجه موجبۀ كلیه است كه عكس آن موجبۀ جزئیه می‌شود: برخی حیوانها ناطقند؛ و این همان نتیجۀ قیاس اصلی است.
2. عكس كردن هر دو مقدمه، این دلیل نیز در ضروب چهارم و پنجم قابل اجراست. مثال (ضرب چهارم): هر جسمی جوهر است و هیچ عرضی جسم نیست، پس برخی جوهرها عرض نیستند، كه به این قیاس تبدیل می‌شود: برخی جوهرها جسمند و هیچ جسمی عرض نیست، پس برخی جوهرها عرض نیستند؛ و این همان نتیجۀ قیاس اصلی است.
كاتبی برای تمامی پنج ضرب، طریق خلف، و برای ضرب دوم و پنجم دلیل افتراض را نیز مطرح كرده است (ص 148؛ نیز نك‍ : علامۀ حلی، 136).

مآخذ: ابن حزم، علی، التقریب لحد المنطق، به كوشش احسان عباس، خرطوم، دارمكتبة الحیاة؛ ابن رشد، محمد، تلخیص منطق ارسطو، بیروت، 1982 م؛ ابن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، شرح نصیرالدین طوسی، به كوشش سلیمان دنیا، قاهره، 1971 م؛ همو، دانشنامۀ علائی، به كوشش احمد خراسانی، تهران، 1360 ق؛ همو، الشفاء، منطق، به كوشش ابراهیم مدكور و سعید زاید، قاهره، 1383 ق / 1964 م؛ همو، النجاة، به كوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1364 ش؛ ابوالبركات بغدادی، هبةالله، المعتبر فی الحكمة، به كوشش زین‌العابدین موسوی، حیدرآباد دكن، 1357- 1358 ق؛ ارسطو، منطق، به كوشش عبدالرحمان بدوی، كویت / بیروت، 1980 م؛ اسكندر افرودیسی، «مقالة فی انعكاس المقدمات»، ترجمۀ ابوعثمان دمشقی، شروح مفقودة لارسطو، به كوشش عبدالرحمان بدوی، بیروت، 1971 م؛ بابا افضل كاشانی، مصنفات، به كوشش مجتبى مینوی و یحیى مهدوی، تهران، 1331 ش؛ بدوی، عبدالرحمان، المنطق الصوری و الریاضی، كویت، 1981 م؛ رسائل اخوان الصفا، بیروت، 1957 م؛ ساوی، عمر، تبصره و دو رساله در منطق، به كوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1337 ش؛ سبزواری، ملاهادی، شرح منظومة، منطق، به كوشش حسن حسن‌زادۀ آملی، تهران، 1369 ش؛ سهروردی، یحیى، «حكمة الاشراق»، ضمن ج 2 مجموعۀ مصنفات، به كوشش هانری كربن، تهران، 1355 ش؛ همو، اللمحات، به كوشش امیل معلوف، بیروت، 1969 م؛ همو، منطق التلویحات، به كوشش علی‌اكبر فیاض، تهران، 1334 ش / 1955 م؛ شهابی، محمود، رهبر خرد، تهران، 1339 ش؛ صدرالدین شیرازی، محمد، «اللمعات المشرقیة فی فنون المنطقیة»، منطق نوین، با ترجمه و شرح عبدالحسین مشكوة الدینی، تهران، 1360 ش؛ علامۀ حلی، حسن، الجوهر النضید، قم، 1363 ش؛ غزالی، محمد، معیار العلم، بیروت، دار الاندلس؛ همو، مقاصد الفلاسفه، ترجمۀ محمد خزائلی، تهران، 1363 ش؛ فارابی، الجمع بین رأیی الحكیمین، به كوشش البیرنصری نادر، مكتبة الزهرا؛ همو، «القیاس»، ضمن ج 2 المنطق، به كوشش رفیق عجم، بیروت، 1986 م؛ فخرالدین رازی، «لباب الاشارات»، همراه التنبیهات و الاشارات، به كوشش محمود شهابی، تهران، 1339 ش؛ قطب‌الدین شیرازی، محمود، درة التاج، به كوشش محمد مشكوة، تهران، 1365 ش؛ كاتبی، عمر، «الرسالة الشمسیة»، ضمن تحریر القواعد المنطقیة، قم، 1362 ش؛ لوكری، ابوالعباس، «شرح قصیدۀ اسرار الحكمة»، منطق و مباحث الفاظ، ترجمۀ مهدی محقق و ت. ه‍. ایزوتسو، تهران، 1353 ش؛ ماكُولسكی، آ.، تاریخ منطق، ترجمۀ فریدون شایان، تهران، 1364 ش؛ ملكشاهی، حسن، ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات ابن سینا، تهران، 1367 ش؛ نصیرالدین طوسی، اساس الاقتباس، به كوشش مدرس رضوی، تهران، 1355 ش؛ همو، تجرید المنطق، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ همو، شرح الاشارات (نك‍ : هم، ابن سینا)؛ نیز:

The Encyclopedia of Philosophy, ed. P. Edwards, London, 1972; Lalande, A., Vocabulaire technique et critique de la philosophie, Paris, 1947.
فاطمه رحمتی

 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: