دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • ابن شاس | ابومحمد جلال‌الدین عبدلله ‌بن محمد بن نجم جذامی (د 616 ق / 1219 م) محدث و فقیه مالکی.
  • ابن شاهویه | ابوبکر محمد بن احمد بن علی بن شاهویه (د 362 ق / 973 م)، ریاضی‌دان و فقیه شافعی ایرانی. شاهویه یک نام ایرانی و مرکب از واژۀ «شاه» و پسوند «ویه» همچون سیبویه و امثال آن است (ابن‌خلکان، 4 / 211).
  • ابن شاذان، ابومحمد | ابومحمد فضل‌ بن شاذان بن خلیل اَزْدی نیشابوری (د 260 ق / 874 م)، متکلم و فقیه امامی.
  • ابن شبه | ابوزید، عمر بن شبة بن عبیدة بن زید نُمیری (173-263 ق / 789-877 م)، ادیب، شاعر، راویِ اخبار، و احادیث. «شبّه» لقب پدر او بود که گویند از ترانۀ رجزگونه‌ای که مادرش در کودکی برای وی می‌خوانده، اخذ شده است (مرزبانی، نورالقبس، 231).
  • ابن شجری | ابوالسعادات هبةالله بن علی علوی حسنی (450-20 رمضان 542 ق / 1058-12 فوریۀ 1148)، نحوی، لغوی، ادیب و شاعر شیعی.
  • ابن شبرمه | یا ابوشبرمه عبدلله بن شبرمة بن طفیل ضّبی (72-144 ق / 691-761 م)، قاضی و فقیه کوفی، از بنی ضبة بن أُدّ (ابن‌حزم، 203، 204).
  • ابن شداد، ابوالمحاسن | ابوالمحاسن بهاءالدین یوسف بن رافع بن تمیم بن عقبة بن محمد بن عتّاب اسدی (رمضان 539-14 صفر 632 / مارس 1145- 8 نوامبر 1234 م)، فقیه، قاضی و تاریخ‌نگار شافعی.
  • ابن شرشیر |
  • ابن شداد، عزالدین | عزالدین ابوعبدلله محمد بن علی بن ابراهیم بن شداد انصاری حلبی (ذیحجۀ 613- صفر 684ق / 1217-1285م)، دبیر، وزیر و مورخ روزگار ایوبیان و مملوکان.
  • ابن شرقی | ابوحامد نیشابوری، احمد بن محمد بن حسین (240-325 ق / 854-937 م)، محدث شافعی مذهب.
  • ابن شدقم | ابوالمکارم بدرالدین، حسن بن علی بن حسن بن علی بن شدقم حسینی، مورخ، فقیه، محدث، شاعر و ادیب مدنی در سدۀ 10 ق / 16 م.
  • ابن شرف | ابوالفداء عمادالدین اسماعیل بن ابراهیم بن محمد ابن علی قدسی یا مقدسی (782 یا 783-852 ق / 1380 یا 1381- 1448 م)، ادیب، حساب‌دان و فقیه شافعی.
  • ابن شداد، ابومحمد | ابومحمد عزالدین عبدالعزیز بن شداد بن تمیم بن معز بن بادیس (د پس از 582 ق / 1186 م)، تاریخ‌نگار مغربی.
  • ابن شرفشاه | حسینی استرابادی جرجانی، سید رکن‌الدین حسن ابن محمد (د 715 یا 718 ق / 1315 یا 1318 م)، مکنی به ابو‌محمد (سبکی، 6 / 86) و ابوالفضایل (دلجی، 150)، حکیم، متکلم و نحوی مشهور سدۀ 8 ق / 14 م.
  • ابن شقیر | ابوالفتح شرف‌الدین نصرالله بن عبدالمنعم بن نصرالله بن حواری تنوخی دمشقی (604-673 ق / 1207-1274 م) محدث و ادیب حنفی مذهب.
  • ابن شکله |
  • ابن شعار | ابوالبرکات کمال‌الدین، مبارک بن احمد بن حمدان موصلی (صفر 593 ـ جمادی‌الآخر 654 / دسامبر 1196 ـ ژوئن 1256)، ادیب و مورخ.
  • ابن شریه | عُبَیْد جُرْهُمی، از اخباریان و نسب‌شناسان دورۀ جاهلی که عصر اسلامی را درک کرد و در دوران خلافت عبدالملک ابن‌مروان (65-86 ق / 685-705 م) درگذشت (ابن‌ندیم، 2 / 89). در نام وی اختلاف است.
  • ابن شحنه | عنوان چند تن از قاضیان و مورخان ترک نژاد حلب در سدۀ 9 ق / 15 م.
  • ابن شکر | ابومحمد صفی‌الدین عبدالله بن علی بن حسین شیبی دمیری معروف به ابن‌شکر (548-622 ق / 1153-1225 م)، عالم و فقیه مالکی.
  • ابن شنظیر | ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن حسین (352-10 ذیحجۀ 402 ق / 963-3 ژوئیه 1012)، محدث، مورخ و فقیه مالکی طُلیطلی اندلسی.
  • ابن شرف قیروانی | ابوعبدالله محمد بن ابی سعید جُذامی قیروانی (ح 390- اول محرم 460 ق / 1000-11 نوامبر 1067 م)، شاعر، ادیب و ناقد مغربی.
  • ابن شنبوذ | ابوالحسن محمد بن احمد بن ایوب بن الصَلْت (د 328 ق / 939 م)، مقری بغدادی. نام وی به شکلهای ابن‌شنَّبوذ و ابن‌شَنْبوذ نیز آمده است (نک‍ ‍: زبیدی، 9 / 431).
  • ابن شهاب |
  • ابن شهاب |
  • ابن شهاب زهری |
  • ابن شهید، ابوحفص | ابو‌حفص، عمر تُجیبی (د بعد از 444 ق / 1052 م)، شاعر و ادیب عصر ملوک‌الطوایف اندلس
  • ابن شیخ |
  • ابن شهرآشوب | ابوجعفر محمد بن علی ‌بن شهرآشوب بن ابی نصر بن ابی الجیش مازندرانی، ملقب به رشیدالدین و عزالدین (489-16 شعبان 588 ق / 1096-27 اوت 1192 م)، مفسر، محدث، ادیب و فقیه امامی.
  • جبول، روستا | جَبّول، روستایی تاریخی در شمال سوریه. این روستا که در عهد باستان گَبّوله خوانده می‌شد (کندی، 91)، در 35 کیلومتری حلب، در 10 کیلومتری شهر کویرس شرقی، در مصب ‌رودخانۀ ذهب و در کنار دریاچۀ نمکِ جبول جای دارد ( المعجم ...، 2/ 634؛ زکار، 272). قسمت اعظم آب این دریاچه از رودخانۀ ذهب تأمین می‌شود. در زمان پرآبی دریا...
  • جبول، شهر | جَبّول، شهری کهن در مرکز بابل باستان بر کرانۀ شرقی است. نام جبول برگرفته از نام قبیله‌ای آرامی موسوم به گمبولو ‌است که در اواخر هزارۀ 2ق‌م در فاصلۀ سالهای 1083-1062ق‌م به ناحیه‌ای میان دجلۀ سفلا و مرز ایلامیها و کلدانیها مهاجرت کردند و در آنجا ساکن شدند و نام قبیلۀ خود را بر آن منطقه نهادند. این نام را برخی خ...
  • جبیرات |
  • جبهه ملی ایران | جِبْهِۀ مِلّیِ ایران، ائتلافی بزرگ از حزبها و جریانهای ملی‌گرا (تأسیس: 1328ش). جبهۀ ملی ایران (جبهه) در دست یافتن دکتر محمد مصدق (نخست‌وزیری: 1330-1332ش)، رهبر خود به ریاست دولت، و نیز شماری از سران جبهه در رسیدن به قدرت و تشکیل کابینۀ ملی، در جنبش ملی شدن صنعت نفت و همچنین تحقق برخی اصلاحات در حکومت ملی، نقش...
  • جبهه |
  • جبیله | جُبَیْله، شهری کوچک در نجد عربستان. این شهر در دشتی هموار در کرانۀ چپ وادی (رودخانه) حنیفه میان شهرهای عُیَیْنه و درعیه تقریباً در 30 کیلومتری شمال غربی ریاض واقع است. از نزدیکی این شهر دو جادۀ مهم که به ریاض منتهی می‌شود، می‌گذرد («بلدیة...»، بش‍ ؛ اطلس...، 225؛ موسوعة...، 2/ 394). جبیله مصغر جبله به معنای ک...
  • جبیر بن مطعم | جُبَیْرِ بْنِ مُطْعِم، ابومحمد، یا ابوعَدیّ (د میان سالهای 57- 59ق/ 677-679م)، صحابی پیامبر(ص). وی از تیرۀ بنی‌ نوفل ‌بن عبدمنافِ قبیلۀ قریش بود (ابن‌حزم، 115-116). پدر او، مطعم بن عدی، در ماجرای محاصرۀ شِعب ابو‌طالب، صحیفۀ قریش را که بر ضد بنی‌هاشم نوشته شده بود، نقض کرد و نیز هنگامی که حضرت رسول (ص) پس از و...
  • جبیل | جُبَیْل، شهر و بندری تاریخی در استان جبل لبنان. این شهر با جمعیتی حدود 600‘21 تن (1386ش/ 2007م) در شمال بیروت در کنار دریای مدیترانه جای دارد («فرهنگ...»، npn. ؛ جعفری، 385). رود ابراهیم (در قدیم: آدونیس) زمینهای کشاورزی آن را آبیاری می‌کند. زیتون، موز و انجیر از عمده‌ترین محصولات کشاورزی آنجا ست (شدیاق، 1/ 1...
  • جحا | جُحا، شخصیت افسانه‌ای یا نیمه افسانه‌ای، و قهرمان انبوهی حکایت فکاهی مشهور در ادبیات عامیانۀ عربی (جحا/ جُحى)، ترکی (خوجه نصرالدین) و فارسی (ملانصرالدین) که بر ادبیات فولکلوریک بسیاری از دیگر ملتها اثر گذاشته است.
  • جت، | جَت، یا جات (در متون: به صورت جط و جاط)، یک گروه ناهمگن قومی ـ زبانی نیمه‌کوچنده، و از نژاد آریایی یا هند و ایرانی.
  • جبیل | جُبَیْل، شهری بندری در استان الشرقیه در عربستان سعودی واقع در کرانه‌های جنوبی خلیج فارس. این شهر صنعتی با جمعیتی حدود 230،270 تن (1386ش/ 2007م) در 80 کیلومتری شمال غربی دمام (مرکز استان الشرقیه) جای دارد («فرهنگ...»، npn.؛ «میناء...»، بش‍ ‌).
  • جحدری | جَحْدَری، عَلوان بن عبدالله بن سعید (د 660 ق/ 1262م)، امیر (قَیْل) و شاعر یمنی. آنچه از زندگانی وی می‌دانیم، محدود به اطلاعاتی تاریخی است که در العقوداللؤلؤیة ــ اثر خزرجی ــ آمده است. وی را به جحدر، روستایی در بنی جَسمر از اعمال مَسوَر المُنتاب نسبت داده‌اند (مقحفی، 295). برخی نیز از وی به مَذحَجی کُردی یاد ...
  • جحظه | جَحْظه، ابو الحسن احمد بن جعفر بن خالد بن برمک (224 یا 228-324یا 326 ق/ 839 یا 841-936-938م )، شاعر، ادیب و موسیقی‌دان برجستۀ ایرانی عصر عباسی. ابو الفرج اصفهانی از جمله شاگردان جحظه بود که تا 40 سالگی (نک‍ : خلف الله، 65) نزد وی ادب آموخت و همین امر سبب شد تا کتابی در شرح احوال استادش بنگارد؛ حال آنکه او در ...
  • جحاف بن حکیم بن عاصم سلمی | جَحّافِ بْنِ حَکیمِ بْنِ عاصِمِ سُلَمی (د90ق/ 709م)، شاعر اموی و از بزرگان قبیلۀ قیس. آنچه سبب ماندگاری نام جحاف در منابع شده، دشمنی وی با اخطل و قومش بنی تغلب و کشتار بی رحمانه‌ای است که وی در میان این قوم به راه انداخت. ابوالفرج اصفهانی نیز کوشیده است همۀ روایتهای مربوط به وی را که بیشتر از ابن حبیب بر جای ...
  • جحیم |
  • جدری | جُدَری، نوعی بیماری ویروسی، مسری و ناتوان کننده همراه با ضایعات پوستی. جُدَری یا جَدَری در متون طبی کهن فارسی و عربی به جای واژۀ «آبله» به کار می‌رفت که آن نیز به معنای تاول است. واژه‌های مترادف بسیار دیگری نیز در این معنا به کار رفته است که از آن جمله می‌توان به مَجِل، مَجِله، نَفَط، جَدَر، بَثَره، دُژَک، خَ...
  • جدایی | جُدایی، تخلص چند شاعر پارسی‌گوی که در سده‌های مختلف در ایران و هند می‌زیسته‌اند:
  • جدول‌سازی |
  • جحفه | جُحْفه، شهری کهن در عربستان، در نزدیکی کرانه‌های دریای سرخ و از میقاتگاههای حاجیان. ویرانه‌های این شهر متروک در 189 کیلومتری شهر مکه (فضلی، 87) و 15 کیلومتری شهر رابغ واقع است (جاسر، 415). این شهر در ابتدا مَهیَعه نام داشت. این نام در لغت به معنای جایگاه وسیع و پهناور است (ابن منظور، ذیل هیع)، و با موقعیت جغر...
  • جدل | جَدَل، یکی از صناعات خمس در منطق. لفظ جدل در لغت به معنای جنگ، ستیزه، نزاع، خصومت، دشمنی، نزاع لفظی، مشاجره و مناظره است ( لغت‌نامه...، معین، انوری، ذیل واژه)، و اصل آن در زبان عربی از عبارت «اجدلتُ الحبلَ ای احکمتُ فتلهُ»، یعنی محکم تافتن رسن گرفته شده است و جدیلْ رسنِ محکم است (ابن منظور، نیز قاموس، ذیل واژ...
  • جده بزرگ، مدرسه | جَدِّۀ بُزُرْگ، مَدْرِسه، از مدارس دورۀ صفوی در اصفهان که در 1058ق به دستور حوری نام خانم، جدۀ کوچک شاه عباس دوم (سل‍ 1052-1077ق/ 1642-1666م) ساخته شده است. صفت بزرگ در نام مدرسه بیانگر وسعت بیشتر آن نسبت به مدرسه‌ای به همین نام (نک‍ : ه‍ د، جدۀ کوچک، مدرسه)، اما با وسعتی کمتر در بازار اصفهان است (جابری انصار...

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: