دائرة المعارف بزرگ اسلامی

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • اخی | اَخی، عنوانی که بر رؤسای جمعیتهای جوانمردان و پیروان آیین فتوت متشکل از طبقات اصناف به‌ویژه در آناتولی (آسیای صغیر)، در سده‌های 7-8ق/ 13-14م اطلاق می‌شد. سازمان و تشکیلات آنها که ماهیت مذهبی ـ اجتماعی داشت. اخیگری (اخی لیق) نامیده می‌شد.
  • اخی اوران | اَخی اِوْران، ابوالحقایق نصیرالدین محمودبن احمد (566-659ق/ 1171-1261م)، پیر صنف دباغان ترک و پایه‌گذار طریقت اخی لیق که در آناتولی به اخی اوران معروف است (مجدی، 33؛ چاغاتای، 41, 49).
  • اخی بابا | اَخی بابا، عنوان رئیس صنف دباغان و سراجان در امپراتوری عثمانی که گاه به رؤسای دیگر صنفها نیز اطلاق می‌شد (پاکالین، I/ 29). گروهی را که از خلق کناره گرفته، و گوشه‌نشینی اختیار کرده بودند، ترکها به سبب زهد آنان بابا، یا دَدَه (پدر) می‌گفتند (هامر پورگشتال، I/ 115) و در سازمان اخیها رئیس صنف، اخی بابا نامیده می‌...
  • اخی جوق | اَخی‌جوق‌ (مق‍ 761ق‌/ 1260م‌)، از امرای‌ مغولی‌ تبار ملك‌ اشرف‌ چوپانی كه‌ پس‌ از كشته‌ شدن‌ وی‌ یك‌ چند بر آذربایجان‌ فرمان‌ راند.
  • اخیضر | اُخَیضِر، بنایی‌ تاریخی‌ شامل‌ دژ، كاخ‌ و مسجد، واقع‌ در صحرای‌ «وادی‌ عُبید» عراق‌، 40 كیلومتری‌ جنوب‌ غرب‌ كربلا و حدود 193 كیلومتری‌ جنوب‌ بغداد. مجموعه‌ای‌ ساخته‌ شده‌ رو به شمال‌ كه‌ بخش‌ مسكونی‌ آن‌ در داخل‌ حصار جای‌ دارد.
  • ادارسه |
  • اداره | اِداره‌، واژه‌ای‌ عربی‌، مصدر باب‌ افعال‌ از ریشۀ «دور» به‌ معنای‌ گرداندن‌، نظام‌ دادن‌، نظارت‌ كردن‌، ضبط و ربط و ... كه‌ در همین‌ معانی‌ در زبانهای‌ فارسی‌ و تركی‌ به‌ كار می‌رود و در اصطلاح‌ به‌ سازمانهایی كه رتق‌ و فتق‌ امور كشور را از نظر سیاسی‌ و اقتصادی و فرهنگی‌ و ... برعهده دارند، اطلاق می‌گردد. این...
  • ادایی | اَدایی‌، تخلص چند تن‌ از شاعران‌ پارسی‌گوی‌ در سده‌های‌ 10- 11ق‌ كه‌ در ایران‌ و هند می‌زیسته‌اند:
  • ادب | اَدَب، کلمه‌ای متداول در فرهنگ اسلامی که ریشۀ روشنی برای آن دانسته نیست. در شعر جاهلی ظاهراً به کار نرفته، اما در شعر مخضرم و احادیث نبوی بارها آمده است. نخست معنایی محدود داشت. از سدۀ 2ق، در تحولی بسیار سریع بر اخلاق و خاصه اخلاق عملی اطلاق شد. در سدۀ 3ق دایرۀ معنایی آن گسترش شگفتی یافت: اخلاق، رفتار اجتماعی...
  • ادب | اَدَب‌، نام‌ چند نشریه‌ در سدۀ 14ق‌ به‌ زبانهای‌ فارسی‌، عربی‌ و اردو در سرزمینهای‌ اسلامی‌.
  • ادب القاضی | اَدَبُ الْقاضی‌، یا ادب القضاء، عنوانی‌ مشترك‌ برای‌ شماری‌ از نوشته‌های‌ فقیهان‌ مذاهب‌ اسلامی دربارۀ آنچه‌ به‌ آداب‌ قضا و شرایط قاضی‌ از نظر شرع‌ اسلام‌ مربوط می‌شود.
  • ادب الکاتب |
  • ادب مهجر |
  • ادپازاری |
  • ادرار | اَدْرار، نام چند محل و ناحیۀ کوهستانی در منطقۀ صحرا (افریقا). ادرار واژه‌ای است در گویش بومیِ ساکنان منطقه به معنای کوهستان با جلگۀ مرتفع که در منابع به صورت آدرَر و آدرار نیز آمده است (بریتانیکا؛ حاج ابراهیم، 402؛ WNGD, 8).
  • ادراک | اِدْراک، اصطلاحی فلسفی به معنی پذیرش صورت شیء از سوی نفس، یا ذهن.
  • ادراکی بیگلاری | اِدْراکیِ بِیْگْلاری، از مورخان و شاعران پارسی‌گوی سند در سدۀ 11ق/ 17م. آگاهی ما از او بسیار اندک است، چندانکه از نام و نام پدرش نیز اطلاعی در دست نیست. وی از قبیلۀ ترکان ارغون بود (قانع، مقالات...، 11) و در شهر نصرپور ــ از ناحیۀ سند ــ به مدح امیران بیگلار، ابوالقاسم سلطان (969-1039ق/ 1562-1630م) و پدرش شاه...
  • ادرمیت | اَدْرَمیت، یا ادرمید، ادرمُد، ناحیه‌ای از توابع استان بالیکسیر در غرب ترکیه، در کنار خلیج ادرمیت منشعب از دریای اژه، در◦39 و′35 عرض شمالی و◦27 و′2 طول شرقی (EI2; YA, II/ 1143-1144; IA, IV/ 128). در 1990م جمعیت آن با روستاهای تابعه‌اش 430‘63 نفر بوده است («آمار...»، 25).
  • ادرنه | اَدِرْنه‌، مركز استانی‌ به‌ همین‌ نام‌ در بخش‌ اروپایی‌ تركیه‌ در قسمت تراكیه‌ (تراكیا) در ناحیۀ مرمره‌، نخستین‌ پایتخت‌ اروپایی دولت‌ عثمانی‌ و دومین‌ پایتخت‌ آن‌ دولت‌ بعد از شهر بورسه‌ (داركوت‌، 1).
  • ادریس | اِدْریس‌، از پیامبران‌ الهی‌ یاد شده‌ در قرآن‌ مجید كه‌ بر پایۀ روایات‌ از تبار شیث‌ بن‌ آدم‌ بود و در روزگاری‌ میان‌ آدم‌ و نوح‌ برای دعوت‌ به‌ یكتاپرستی‌ برانگیخته‌ شد. وی‌ با اَخنوخ‌ (خِنوخ‌) یاد شده در عهدین‌ یكی‌ پنداشته‌ شده‌ است‌. در اشارات‌ كوتاه‌ قرآن‌، ادریس‌ «صِدّیقی‌» از انبیا شمرده‌ شده‌ (مریم‌/ ...
  • ادریس بن ادریس |
  • ادریس بن حسن | اِدْریسِ بْنِ حَسَن‌، عمادالدین‌ (794-872ق‌/ 1392-1468م‌)، نوزدهمین داعی‌ مطلق‌ و پیشوای‌ شاخۀ مستعلوی‌ اسماعیلیه‌ در یمن و از برجسته‌ترین‌ متفكران‌ و نویسندگان‌ اسماعیلی‌ مذهب‌. دربارۀ ادریس‌ همچون‌ دیگر امامان‌ مستعلوی‌ یمن‌ آگاهی‌ چندانی‌ در دست نیست‌ و او تقریباً شهرت‌ خویش‌ را مدیون‌ آثاری‌ است‌ كه‌ از خ...
  • ادریس بن حسین |
  • ادریس بن عبدالله |
  • ادریس، بنی |
  • ادریسی | اِدْریسی‌، ابوعبدالله (یا ابوجعفر یا ابوالقاسم‌) محمد بن‌ عبدالعزیز بن عبدالرحیم‌ فاوی‌ (568-649ق‌/ 1173-1251م‌)، محدث‌، مورخ‌ و نسب‌شناس‌. پدر او كه‌ اهل‌ مغرب‌ بود، به‌ مصر رفت‌ و در منطقۀ فاویعیش‌ در شمال‌ مصر اقامت‌ گزید و در این‌ شهر بود كه‌ محمد متولد شد و به‌ همین‌ سبب‌ او را فاوی‌ خوانده‌اند (ادفوی‌، ...
  • ادریسی | اِدْریسی‌، ابوعبدالله محمد بن‌ محمد بن‌ عبدالله‌ بن‌ ادریس‌، معروف به‌ شریف‌ ادریسی‌، جغرافی‌نگار، مورخ‌، گیاه‌شناس‌، شاعر و ادیب اندلسی‌ سدۀ 6ق‌. در بعضی نوشته‌ها او را محمد بن‌ احمد نیز نامیده‌اند (نك‍ : عنان‌، 305). چون‌ نسب‌ وی‌ به حضرت‌ فاطمه‌(ع‌) می‌رسد، با عنوان «شریف‌» شهرت‌ یافته‌ است‌ (صفدی‌، 1/ 163...
  • ادریسیه |
  • ادریسیه | اِدْریسیه‌، یا احمدیه‌ از شاخه‌های‌ طریقت‌ شاذلیه‌ كه‌ در اوایل‌ سدۀ 13ق‌ توسط احمد بن‌ ادریس‌ (نك‍‍ : ه‍ د، ابن‌ ادریس‌) بنیاد نهاده‌ شد و در مكه‌، یمن‌، سودان‌، مصر و لیبی‌ انتشار یافت‌.
  • ادسا |
  • ادعیه |
  • ادغام | اِدْغام‌، یا ادَّغام‌، اصطلاحی‌ در صرف‌ عربی‌ و علوم‌ قرآنی‌ كه‌ عبارت‌ است‌ از همراه‌ كردن‌ دو حرف‌ در تلفظ به‌ گونه‌ای‌ كه‌ به‌ صورت‌ یك‌ حرف‌ مشدد ادا گردند.
  • ادفو | اُدْفو، یا اِدفو، شهری در ساحل غربی رود نیل در حوزۀ اداری آسوان (مصر). این نام در منابع به صورت اتفو و نیز صورتهای مختلف دیگر آمده است (برای تفصیل‌، نك‍ : ابن‌رسته‌، 334؛ ابن‌بطوطه‌، 52؛ مقریزی‌، 2(1)/ 120؛ ذهبی‌، 3/ 41؛ ابن‌تغری‌ بردی‌، 8/ 94؛ ادریسی‌، 14؛ یاقوت‌، 1/ 168؛ سیوطی‌، 1/ 27). نام‌ ادفو در مصریِ ب...
  • ادفوی | اُدْفُوی‌، ابوالفضل‌ كمال‌الدین‌ جعفر بن‌ ثعلب‌ (685- 748ق‌/ 1286-1347م‌)، مورخ‌، ادیب‌ و فقیه‌ مصری‌. برخی‌ منابع‌ نام‌ پدر او را تَغلِب آورده‌اند (نك‍ : صفدی‌، الوافی‌...، 11/ 99؛ سبكی‌، 6/ 86؛ نیز نك‍ : زركلی‌، 2/ 123، حاشیۀ 1، كه‌ برای‌ ترجیح‌ این‌ نام‌ تفصیل‌ بیشتری به‌ دست‌ داده‌ است‌)، اما از آنجا كه‌ ...
  • ادل |
  • ادلب | اِدْلِب‌، نام‌ استانی‌ و مركز آن‌ در سوریه‌.
  • ادماوه | اَدَماوه‌، منطقه‌ای‌ در افریقای‌ استوایی‌ كه‌ بخشی‌ از آن‌ در نیجریه‌ و بخشی دیگر در كامرون‌ واقع‌ شده‌ است‌ (IA, I/ 347؛ «راهنما...1»، I/ 219).
  • ادنه |
  • ادهم | اَدْهَم‌، میرزا ابراهیم‌ (د 1060ق‌/ 1650م‌)، فرزند میرزا محمد رضی‌ آرتیمانی‌، از شعرای‌ شیعه‌ مذهب‌ و قلندروش‌ عصر صفویه‌. او در آرتیمان‌ تویسركان به‌ دنیا آمد (صدیق‌ حسن‌خان‌، 41؛ پارسا، 647). با توجه به‌ درگذشت وی‌ (1060ق‌) و اینكه‌ در هنگام‌ مرگ‌ 40 سال‌ داشت‌ (گلچین‌ معانی‌، 77)، می‌توان‌ گفت‌ كه‌ در حدود...
  • ادهم | 229622
  • ادهم کاشانی | اَدْهَمِ كاشانی‌، میرزا ابراهیم‌ (مق‍ 969ق‌/ 1562م‌)، شاعر شیعی‌مذهب‌. موطن‌ او كاشان‌ است‌ (خلیل‌، 7؛ آذر، 243). از تاریخ‌ ولادت‌ او آگاهی‌ در دست‌ نیست‌. وی‌ دانشهای‌ رایج‌ زمان‌ خویش‌ را آموخت‌ و محضر بسیاری‌ از شاعران‌ و دانشمندان‌ هم‌ عصرش‌ را دریافت‌ (خلیل‌، همانجا؛ كاشانی‌، 1/ 273). افزون‌ بر این‌، در ...
  • ادوار |
  • ادوار | اَدْوار، جمع‌ دور، اصطلاحی‌ در نظام‌ موسیقی‌ قدیم‌ ایران كه‌ گام‌ در موسیقی‌ كنونی‌ جای‌گزین‌ آن‌ شده‌ است‌. اگرچه‌ نظام‌ علمی‌ موسیقی‌ ایران‌ از ادواری‌ به‌ دستگاهی‌ تحول‌ یافته‌ است‌، ولی‌ شواهدی‌ وجود دارد كه‌ باقی‌ ماندن‌ آثاری‌ از نظام‌ ادواری‌ را تأیید می‌كند. برای‌ نمونه‌ می‌توان‌ به‌ كاربرد نامهای‌ قد...
  • ادوار سلطانی | اَدْوارِ سُلْطانی‌، كتابی‌ در موسیقی‌ به‌ فارسی‌ كه‌ نشان‌ دهندۀ پیوند موسیقی‌ ایران و تركیه‌ است‌. مؤلف‌ كتاب‌ به‌ درستی‌ معلوم‌ نیست‌ و با آنكه‌ نام‌ شمس رومی‌ چند بار در آن‌ دیده‌ می‌شود، در انتساب‌ آن‌ به‌ وی‌ تردید كرده‌اند، اما به‌ دلیل‌ شعری‌ كه‌ در این كتاب‌ آمده‌، و در یكی‌ از مصراعهای‌ آن‌ نام‌ «محم...
  • ادویه |
  • ادکو | اِدْكو، یا اَدكو، دریاچه‌ و شهری‌ واقع‌ در جنوب‌ شرقی‌ دریای مدیترانه‌ در دلتای‌ رود نیل‌ و در شمال‌ غربی‌ مصر سفلى‌ در °31 و ´18 عرض‌ شمالی‌ و °30 و ´18 طول‌ شرقی‌.
  • ادی شیر | اَدّی‌شیر (1283-1333ق‌/ 1867-1915م‌)،مطران‌اسقفیۀسِعِرت‌ (سِعِرد) در استان‌ كركوك‌ عراق‌. منبع‌ اساسی‌ آگاهی‌ دربارۀ وی‌، همان‌ مقالۀ نسبتاً مفصلی‌ است‌ كه‌ یكی‌ از روحانیان‌ كلدانی‌ به‌ نام‌ سلیمان‌ صائغ‌ موصلی‌، 10 سال‌ پس‌ از قتل‌ او، در مجلۀ المشرق‌ و سپس‌ النجم‌ نگاشت‌ و همین‌ مقاله‌، مورد استفادۀ دیگر ش...
  • ادیب احمد یوکنکی | اَدیبْ اَحْمَدِ یوكْنَكی‌ (سدۀ 6ق‌/ 12م‌)، فرزند محمود از نخستین‌ شاعران‌ بنام‌ و برجستۀ ادبیات‌ ترك‌ - اسلامی‌.
  • ادیب الممالک | اَدیبُ‌الْمَمالِك‌، محمدصادق (1277-1336ق‌/ 1860-1918م‌)، پسر حسین‌ و از نوادگان‌ قائم‌ مقام‌ فراهانی‌، ملقب‌ به‌ امیرالشعرا و متخلص‌ به‌ «امیری‌»، شاعر، ادیب‌، روزنامه‌نگار و نویسندۀ سرشناس‌ ایران‌ در دوران‌ مشروطیت‌. وی‌ در روستای‌ گازران‌ از بلوك‌ شَرّا، از توابع‌ سلطان‌ آباد (اراك‌) در خانواده‌ای‌ ادب‌پرور...
  • ادیب بیضایی |

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: