مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • باقی بالله | باقیْ بِاللّٰه، ابوالمؤید رضی‌الدین محمد (971 یا 972-1012ق/ 1564 یا 1565-1603م)، فرزند قاضی عبدالسلام بن خلجی سمرقندی قریشی، از مؤسسان و مروجان طریقۀ نقشبندیۀ هند. وی در کابل زاده شد، ولی چون مدتی دراز در دهلی، و مدتی نیز در ماوراءالنهر مقیم بود، او را در مآخذ خواجه محمدباقی نقشبندی دهلوی، خواجه باقی بالله ده...
  • باکالیجار | باکالیجار، یا باکالیجارِ کوهی، از سپهسالاران آل زیار و امیر گرگان و طبرستان در اوایل سدۀ 5ق/ 11م. این نام در طبرستان و خراسان، به همین صورت خوانده می‌شد (ﻧﮑ: «در ابتدای...»، 17-18؛ گردیزی، 428؛ بیهقی، 345، ﺟﻤ )، اما صورت «باکالنجار» نیز در برخی از متنها ونسخه بدلها دیده می‌شود (ﻧﮑ: مرعشی، 199-201؛ خواندمیر، 2...
  • باکو | باکو، شهر و بندری در جنوب غربی شبه جزیرۀ آبشوران و غرب دریای خزر که مرکز جمهوری آذربایجان است. نام باکو در آثار مؤلفان اسلامی به گونه‌های مختلف آمده است: مسعودی آن را باکُه (التنبیه...، 60، مروج...، 2/ 21)، مقدسی (ص 51) باکوه، ابوالفدا (ص 391) باکوی، ابن‌عبدالمنعم (ص 78)، باغه، و مؤلفانی چون ابودلف ( ص 12)، س...
  • بالابان | بالابان، ساز بادی چوبی دو زبانه به شکل استوانه و از خانوادۀ نای و سُرنا. این ساز به اختلاف قسمی سرنا و کرنا و شبیه شیپور بزرگ (لغت‌نامه...)، شبیه نی‌لبک با 6 سوراخ انگشتی و یک زبانۀ 11 سانتی‌متری (شهمیری، 22)، شبیه سرنا با یک زبانۀ پهن (ذکاء، ﺷﻤ 8)، همانند ساز باستانی نَرمه نای و دوزبانه (منصوری؛ 61، 79)، همچ...
  • بالا حصار | بالاحِصار، روستایی در شهرستان سیوْری‌حصار از توابع استان اسکی‌شهر ترکیه.
  • بالتاچی محمد پاشا | بالْتاچیْ مُحَمَّدْ پاشا (د 1124ق/ 1712م)، صدراعظم دولت عثمانی در روزگار سلطنت احمد سوم (ﺣﮑ 1115-1143ق). وی به پاکجه مؤذن (ثریا، 4/ 208) و گوزلجه مؤذن (طیارزاده، 2/ 146) نیز مشهور است.
  • بالاسر |
  • بالدوین |
  • بالخاش | بالْخاش، دریاچه و شهری در قزاقستان. این نام که مغولی است، از سوی قلموقها بلخاس خوانده می‌شود. قلمونها رد سدۀ 17 و نیمۀ نخست سدۀ 18م/ 11 و 12ق بر سرزمینهای اطراف این دریاچاه تسلط داشتند. قرقیزها که بعدها به این منطقه کردند، آن را آق تنگیز (دریای سفید) نامیدند(بارتولد، 361-360).
  • بالس | بالِس، شهری کهن در سوریه که به سبب موقعیت خاص نظامی و اقتصادیش پپیش و پس از ظهور اسلام، در حوادث تاریخی منطقه، نقش قابل توجهی داشت. رومیان این شهر را باربالیسوس می‌خواندند و به بیت‌بلس نیز شهرت داشت که در منابع رومی و در تاریخ جنگهای ایران و روم از آن یادشده است (مثلاً ﻧﮑ: پروکوپیوس، VII/ 159، I/ 363؛ نیز پاو...
  • بالش | بالِش، نام 4 شهر در اسپانیا که در حکومت اسلامی اندلس اهمیت یافت. نویسندگان اسلامی این نام را به صورتهای متفاوت نگاشته‌اند: ابن حیان (5/ 190)، ابوعبیدبکری (ص 763) و ادریسی (2/ 537) آن را بالش؛ ابن‌بشکوال (2/ 637)، یاقوت (1/ 720)، ابن بطوطه (4/ 368) و مقری (1/ 166) بَلَّش؛ ابن فرضی (1/ 305، 2/ 205)، ابن‌خطیب (ک...
  • بالطه جی | بالْطه‌جی، یا بالتاچی (به معنی تبردار)، در تشکیلات دربار عثمانی به محافظان کاهای سلطنتی اطلاق می‌شد. اینان علاوه بر نگاهبانی، خدمات گوناگون در اندرون و بیرون دربار را نیز برعهده داشتند (پاکالین، I/ 154؛ «دائرةالمعارف...»، V/ 34).
  • بالفور، اعلامیه | بالْفور، اِعْلامیّه، یادداشتی که آرثر جیمز بالفور وزیر امور خارجۀ انگلیس (1916-1919م) در 2 نوامبر 1917م/ 11 ابان 1296ش ذر پی مذاکرات و تلاشهای سران صهیونیسم، خطاب به روتشلید دربارۀ نظر مساعد دولت انگلستان نسبت به تشکیل یک کشور یهودی در فلسطین ارسال کرد.
  • بالکار | بالْکار، مردمی مسلمان از ساکنان قدیمی بخش مرکزی دامنۀ شمالی کوههای بزرگ قفقار، محل استقرار آنان، باکسان، چِگِم، چِرِک (بالکار) و نیز اراضی جلگه‌ای دامنۀ مناطق کوهستانی جمهوری خودمختار کاباردینو ـ بالکارست («تاریخ...»، I/ 72-73). عمده‌ترین زیستگاه بالکارها، اراضی کوهستانی اِلبرئس قفقاز است («مردم...»، I/ 270) ...
  • بالکان | بالْکان، شبه جزیره‌ای در جنوب اروپا، نام بالکان به رشته کوههایی اطلاق می‌شد که در نوشته‌های مؤلفان‌باستان و سده‌های میانه به صورت هایموس است. استرابن از وجود کوههای هایموس در نزدیکی دریای سیاه (پونتوس) یاد کرده است (III/ 251, VIII/ 354 ). پلینی به منطقه‌ای با نام هایمونیا اشاره کرده، و آن را با سرزمین یونان ی...
  • بالی | بالی، جزیره‌ای در بخش شرقی اندونزی که به سبب آداب و سنن بومی ساکنانش شهرت جهانی دارد و از ارزش والای جهانگردی بهره‌مند است.
  • بالکان، جنگها | بالْکان، جَنْگها، عنوان دو دوره جنگ میان دولت عثمانی و کشورهای شبه‌جزیرۀ بالکان (26 شوال 1330-27 شوال 1331ق/ 8 اکتبر 1912 سپتامبر 1913م).
  • باله وند | باله‌وَنْد، یا بالَوَنْد، از طوایف لر پشتکوه ساکن ناحیۀ هُلیلان در استان ایلام.
  • بالیم سلطان | بالیمْ‌سُلْطان (د 922ق/ 1516م)، از بزرگان طریقت بکتاشیه و مجدد آن طریقت.
  • بالی افندی | بالی اَفَنْدی (د صفر 960/ فوریۀ 1553)، معروف به صوفیَّوی (صوفیه‌لی)، متصوف عثمانی.
  • بالی | بالی، یا باله، ایالتی در جنوب اتیوپی (حبشه). این ناحیه از شمال غربی به ایالت آروسی، از شمال شرق به ایالت هررج و از جنوب غربی به ایالت سیدامو محدود است وقسمتهای پست جنوب شرقی آن با سومالی هم‌مرز است (ﻧﮑ: بریتانیکا، ماکرو، VI/ 1001، نقشه). بالی با وسعتی بیش از 000‘124 ﻛﻤ 2، پس از هررج، وسیع‌ترین ایالت اتیوپی به...
  • بالیکسیر | بالیکَسیر، استانی در شمال غربی ترکیه، حوضۀ مرمره و شهر مرکزی آن.
  • بامخرمه | بامَخْرَمه، یا ابومخرمه، خاندانی اهل دانش برخاسته از حضرموت یمن (به‌ویژه عدن) در سده‌های 9 و10ق/ 15 و16م. برجسته‌ترین اعضای این خاندان که در فقه، حدیث، تاریخ، شعر و تصوف نامورند، اینانند:
  • بامدی | بامَدی، یا بامِذی، بااَمْدی (= بابا احمدی)، طایفه‌‌ای بزرگ از طوایف لر شیعه مذهب ایل بختیاری (ﻫ م)، پراکنده در ناحیه‌‌ای گسترده در دو استان چهار محال و بختیاری و خوزستان. بامدی از اتحاد طوایف «دورکی‌‌باب» و یکی از بابهای چهارگانۀ هفت لنگ بختیاری تشکیل یافته است.
  • بامری | بامِری، یکی از طوایف بزرگ بلوچ ساکن در جنوب شرق ایران.
  • بامیان | بامیان، نام ولایت (استان) و شهری کهن در مرکز افغانستان، این استان از شمال به استان سمنگان، و از جنوب به استانهای غزنی و ارزگان، از خاور به استانهای بغلان، پروان و ورداق (ورک)، و از باختر به استانهای سرپل و غور محدود می‌گردد (ﻧﻜ : ﻫ د، نقشۀ افغانستان). مساحت این استان 414‘17 ﮐﻤ 2 و جمعیت آن براساس سرشماری 1358...
  • بانتو | بانْتو، گروهی از زبانهای افریقایی که بخشی از متکلمان آن در حوزۀ جهان اسلام جای گرفته‌اند. بانتو در بردارندۀ شمار کثیری از زبانهاست که با توجه به اختلافات موجود در گویش شمردن، یا مستقل انگاشتن برخی از گونه‌های زبانی، شمار آنها میان 300 تا 500 تخمین زده شده است. این زبانها که متکلمان آنها طوایفی گوناگون از قبای...
  • بانت سعاد | بانَتْ‌‌سُعاد، یکی از مشهورترین قصاید عرب (58بیت، در بحر بسیط با قافیۀ لام) که احتمالاً در 7 یا 9ق/ 628 یا 630م، در مسجد مدینه، در مدح پیامبر اکرم(ص) خوانده شد. سرایندۀ آن کَعْب بن زُهَیر، و نام قصیده دو کلمۀ آغازین قصیده است:
  • بانجول | بانْجول، پایتخت و بندر مهم کشور مسلمان‌نشین گامبیا در افریقا. این شهر در 1816م، با حمایت نظامیان انگلیسی به صورت دژی نظامی و مرکزی تجارتی پایه‌گذاری شد، محلی که در 1618م، کارگزاران شرکتی بازرگان از انگلیس، در آن استقرار یافته بودند. مأموران دولت انگلیس جزیرۀ بانجول را جزیرۀ سنت ماری، و دژ مرکز تجارتی را به نا...
  • بانو گشسب نامه | بانوگُشَسْبْ‌نامه، منظومه‌ای به فارسی از سراینده‌ای نامعلوم در بحر متقارب، در حدود 989 بیت که دربارۀ بانوگشسب، مشهور به «سوار»، یکی از دختران رستم سروده است. بانوگشسب از پیوند رستم و خالۀ کیقباد زاده شد (مجمل‌التواریخ...، 25) و او خود به این گوهر و تبار والا سخت می‌نازید (بانوگشسب‌نامه، 33). او چهره‌ای دل‌انگ...
  • باندونگ | بانْدونْگ، سومین شهر بزرگ اندونزی (پس از جاکارتا و سورابایا) و مرکز ایالت جاوۀ غربی که به کنفرانس معروفی که در 1955م/ 1334ش در آن برگذار شده، شهرت بین‌المللی یافته است.
  • بانکیپور | بانْکیپور، حومۀ غربی شهر پتنه واقع در ایالت بهارهند، و دارای کتابخانه‌ای معروف به همین نام. بانکیپور در °25 و 37 عرض شمالی °85 و 8 طول شرقی در منتى‌الیه غربی شهر پتنه قرار دارد و چون در سمت راست رود گنگ واقع گردیده، به نام بانکیپور(=شهر ساحل رود) خوانده شده است. در حفاریهای باستان شناسیِ بانکیپور آثاری از ک...
  • بانه لوقا |
  • بانه | بانه، شهرستان و شهری در غرب استان کردستان.
  • بانک و بانک داری | بانْک و بانْکْ‌داری، بانک به عنوان نهادی که به عملیا ت پولی، مالی و اعتباری می‌پردازد، به مفهوم امروزی آن پس از انقلاب صنعتی در اروپا شکل گرفت. بانک‌داری به عملیات بانکها گفته می‌شود که عمدتاً از نقل وانتقال وجوه، نگهداری سرمایۀ اشخاص و به کارگیری آن در جهت رشد و توسعۀ اقتصادی، صدور بروات و حواله‌های تجاری، ا...
  • باورد |
  • بانیالوکا | بانْیالوکا، شهری کهن در شمال غربی بوسنی. این شهر در °44 و ´46 عرض شمالی و °17 و ´10 طول شرقی، و در ارتفاع 163 متری از سطح دریا («دائرةالمعارف ایتالیا»، V/ 90؛ نک‍: بریتانیکا، ماکرو، XIX/ 1100)، و بر دو سوی رودخانۀ ورباس واقع است (EI1,S؛ پاندز، 634؛ «دائرةالمعارف دیانت»، V/ 49-50؛ WNGD,114).
  • بانیاس | بانیاس، نام دو شهر ورودی در کشور سوریه.
  • باوردی | باوَرْدی، حسین، متخلص به فیضی، شاعر و ادیب سدۀ 9ق/ 15م، در برخی مآخذ و همچنین آثار وی، نام او امیر سید حسین ابیوردی، حسین ابیوردی، و میر حسین باوردی آمده است (نک‍: افشار، 5، 7؛ باوردی، «انیس...»، 87، 111).
  • باهلی | باهِلی، ابوعمر سعید بن محمد (د 300ق/ 913م)، از متکلمان معتزلی مکتب بصره. برخی نام و نسب او را بن محمد عمر بن سعید نیز آورده‌اند (ابن ندیم، 219، حاشیه؛ ابن حجر، 5/ 320؛ داوودی، 2/ 219). دانسته‌های ما از سرگذشت او به روایتهای انگشت‌شماری محدود می‌شود که امکان نوشتن یک زندگی‌نامۀ قانع‌کننده را فراهم نمی‌کند؛ اما...
  • باویه | باویه، یکی از قبایل بزرگ عرب شیعی مذهب ساکن خوزستان.
  • باهلی | باهِلی، ابونصر احمد بن حاتم (د 231ق/ 846م)، ادیب، نحوی، لغت‌شناس و راوی اشعار عرب. به گفتۀ ابن ندیم، باهلی در 70 و چند سالگی درگذشته است (ص 61)، پس می‌توان پنداشت که میان سالهای 157تا 160ق دیده به جهان گشوده بوده است (نیز نک‍‍: قفطی، 1/ 36). او در بصره رشد و نمو کرد و نسبت بصری (نک‍: میمنی، 543) را نیز از همی...
  • باهله | باهِله، ازقبایل عرب عدنانی منسوب به باهله، همسر ملک بن اعصر بن سعدبن قیس‌عیلان. باهله خود دختر صعب بن سعدالعشیره از اعراب بنی مذحج قحطانی بود. وی پس از مرگ مالک بن اعصر، به همسری پسر شوهر خویش، معن بن مالک، درآمد و از او هم فرزندانی یافت. این فرزندان و دیگر پسران متعدد معن همه به دست باهله پرورش یافتند و از ا...
  • باوی | باوی، ایلی از ایلات لُر استان کهگیلویه و بویراحمد، و پیرو مذهب تشیع.
  • بای |
  • باهو | باهو، سلطان (1039-1102ق/ 1630-1691م)، عارف و شاعر معروف شبه قارۀ هند. نام اصلی او سلطان محمد است (رضوی، II/ 440). پدرش سلطان بازید (بایزید) مردی دانشمند و پرهیزگار، و در دستگاه شاهجهان مورد احترام بود (نک‍: احمد، 163؛ رضوی، همانجا).
  • بائده، عرب |
  • بایبورد | بایْبورْد، مرکز استانی به همین نام، در شمال شرقی آناتولی، در حوضۀ شرقی دریای سیاه، در کشور ترکیه.
  • بایجو | بایْجو، از سرداران و فرماندهان مغول در مناطق شمال غربی ایران که مغولان را بر آناتولی و آسیای صغیر مسلط ساخت. نام بایجو در منابع اسلامی به صورتهایی چون تایچو، پاچو، بایچو و پَچو نیز آمده است (نک‍: قزوینی، 3/ 282؛ هاورت، III/ 78؛ التونیان، 38). در میان مغولان دست‌کم دو تن دیگر، هر دو از تبار چنگیز به نام بایجو ...
  • بایدو | بایْدو، نوادۀ هولاکو و ششمین ایلخان مغول در ایران. او که پس از سرنگون‌کردن عموزادۀ خود گیخاتو به ایلخانی رسیده بود، پس از حدود 8ماه، به دست پسر عموی دیگر خود غازان، دستگیر و کشته شد (برای شکلهای دیگر نام بایدو، نک‍‍ : ابن‌کثیر، 13/ 343، 346؛ ابن شاکر، 517؛ نویری، 27/ 406-407؛ نیز نک‍ : عزاوی، 1/ 364). پدرش طَ...

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: