مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • بلبن |
  • بلج بن بشر | بَلْجِ بْنِ بِشْر (د شوال‌ 124 / اوت‌ 742)، سردار جنگاور امویان‌ در شمال‌ افریقا و اندلس‌. وی‌ از تیرۀ بنی‌ قُشَیر کلاب‌، از قبایل قیسی‌ بود و نسبتهای‌ قشیری‌ و قیسی‌ او بدین‌ سبب‌ است
  • بلبلستان | بُلْبُلِسْتان‌، کتابی‌ نوشتۀ محمد فوزی‌ موستاری‌ در 1152ق‌ / 1739م‌. از نویسندۀ این‌ کتاب‌، اطلاعات‌ بسیار اندکی‌ در دست‌ است؛ همین اندازه‌ می‌دانیم‌ که‌ وی‌ اهل‌ موستار بوسنی‌ و هرزگوین‌ بوده، و در 1160ق‌ / 1747م‌ درگذشته است
  • بلبیس | بِلْبَیس‌، شهر و شهرستانی‌ به‌ همین‌ نام‌ در استان‌ الشرقیۀ مصر. این شهر در °30 و ´25 عرض‌ شمالی‌ و °31 و ´34 طول‌ شرقی‌ در شمال شرقی‌ قاهره‌ در کنار یکی‌ از شاخه‌های‌ دلتای‌ نیل‌ واقع‌ است‌ (حتی‌، 161؛ بریتانیکا).
  • بلتستان | بَلْتِسْتان، منطقه‌ای‌ مسلمان‌نشین‌ در شمال‌ غربی‌ شبه‌ قارۀ هند. این‌ منطقه‌ را در عهد باستان‌ تبّت‌ می‌خواندند و چون‌ با گذشت‌ زمان‌ این‌ نام‌ بر منطقۀ لَدّاخ‌ نیز گسترش‌ یافت‌، برای‌ تشخیص‌ آن‌ از تبت‌ مشهور و اصلی‌، اولی را تبت‌ کوچک‌ و دومی‌ را تبت‌ بزرگ‌ نامیدند
  • بلخ | بَلْخ، شهر و ناحیه‌ای‌ کهن‌ در خراسان‌ بزرگ‌. حدود و قلمرو ناحیۀ تاریخی‌ بلخ‌ در طول‌ زمان‌ با آنچه‌ امروز بلخ‌ نامیده‌ می‌شود، متفاوت‌ بوده‌ است‌.
  • بلخی، ابوعبدالله |
  • بلخ، رود* |
  • بلخی، ابوزید |
  • بلغه | بُلْغه‌، یا البلغة فی‌ اللغة، یا البلغة المترجم‌ فی‌ اللغة، کهن‌ترین‌ فرهنگ‌ شناخته‌ شدۀ عربی‌ به‌ فارسی‌، به‌ قلم‌ ابویوسف‌ یعقوب‌ بن‌ احمد نیشابوری‌ (د رمضان‌ 474ق‌ / فوریۀ 1082م‌) لغت‌شناس‌، ادیب‌ و شاعر ذولسانین‌ ایرانی‌.
  • بلخان | بَلْخان‌، دو رشته‌ کوه‌ (بلخان‌ بزرگ‌ و کوچک‌) در غرب‌ جمهوری‌ ترکمنستان‌ که‌ دشت‌ اوزبوی‌ آنها را از یکدیگر جدا می‌کند.
  • بلده |
  • بلخی، ابوالقاسم |
  • بلدیه | بَلَدیه‌، نام چند روزنامه‌ و مجلۀ خبری که‌ در فاصلۀ سالهای 1325 تا 1358ق‌ در شهرهای‌ تهران‌، اصفهان‌، تبریز، رشت و هرات منتشر می‌شد.
  • بلد | بَلَدْ، سورۀ نودم‌ قرآن‌ کریم‌ که‌ برحسب‌ ترتیب‌ نزول‌، سی‌ و پنجمین سوره‌ از سور مکی‌ به‌شمار می‌رود. این‌ سوره‌ دارای‌ 20 آیه، 82 کلمه و 330 حرف است (میبدی، 10 / 496؛ رامیار، 244).
  • بلرم |
  • بلخاب |
  • بلع |
  • بلعرب بن حمیر |
  • بلعرب بن سلطان | بَلْعَرَبِ بْنِ سُلْطان‌ (د 1104ق‌ / 1693م‌)، سومین‌ امام‌ یعربیها از اباضیان‌ عُمان‌ و جانشین و فرزند سلطان‌ بن‌ سیف‌ (بلعرب‌ احتمالاً مخفف‌ ابوالعرب‌، و کنایه‌ از بخشندگی‌ است‌).
  • بلعم باعور | بَلْعَمِ باعور (یا باعورا)، دانشوری‌ پرهیزگار در قصص‌ بنی‌اسرائیل‌ که‌ فرجام‌ کار او به‌ تباهی‌ انجامید. داستان‌ بلعم‌ بن‌ باعور (بلعام‌ بن‌ بعور)، از مضامین‌ مشترک‌ در نوشته‌های‌ دینی‌ عهدین‌ و روایات‌ اسلامی‌، با خطوط کلی‌ همسان‌ است‌.
  • بلطی | بَلَطی، ابوالفتح تاج‌الدین عثمان بن عیسی بن‌ منصور (524- 599ق‌ / 1130-1203م‌)، ادیب‌، شاعر و نحوشناس‌.
  • بلغم |
  • بلعمی | بَلْعَمی، عنوان‌ چند تن‌ از دیوانیان‌ و دانشمندان‌ خراسان‌ که‌ دو تن‌ از ایشان‌ در دستگاه‌ سامانیان‌ به‌ وزارت‌ رسیدند. نسب‌ این‌ خاندان‌ به‌ اعراب‌ بنی‌ تمیم‌ می‌رسد و ابن‌ ماکولا سلسله‌ نسب‌ ابوالفضل‌ بلعمی‌ را تا زید مناۀ فرزند تمیم‌ ذکر کرده‌، و نسبت‌ تمیمی‌ در برخی‌ مآخذ از اینجاست
  • بلغار | بُلْغار، نام‌ مردمی‌ از تبار ترکان‌ که‌ در اوایل‌ قرون‌ وسطى دو دولت‌ در اراضی‌ اطراف‌ رودهای‌ ولگا و دانوب‌ بنیاد نهادند.
  • بلغارستان | بُلْغارِسْتان‌، کشوری‌ در جنوب‌ شرقی‌ اروپا، و در بخش‌ شرقی‌ شبه‌ جزیرۀ بالکان‌. این‌ کشور با مساحت‌ 912‘110کمـ2، میان‌ °41 و ´14 تا °44 و ´12 عرض‌ شمالی‌، و °22 و ´21 تا °28 و ´36 طول شرقی‌ قرار دارد
  • بلقین |
  • بلقین بن زیری |
  • بلقیس | بِلْقیس‌، نامی‌ که‌ در روایات‌ اسلامی‌ برای‌ ملکۀ سبای‌ مذکور در قرآن‌ کریم‌ آمده‌ است‌. براساس‌ آیاتی‌ از سورۀ نمل‌، سلیمان‌(ع‌) به‌ وسیلۀ هدهد از مردم‌ خورشیدپرست‌ سرزمینی‌ آگاه‌ شد که‌ زنی‌ بر ایشان‌ حکم‌ می‌راند...
  • بلقاء | بَلْقاء، نام‌ کوه‌ و استانی‌ در کشور اردن‌. کلمۀ بلقاء (صیغۀ مؤنث‌ صفت‌ ابلق‌) به‌معنای‌ سیاه‌ و سفید است‌ (ابوعبید، معجم‌...، 1 / 275) و برخی‌ این‌ نام‌ را منسوب‌ به‌ بالق‌ بن‌ صفر از اخلاف‌ عمان‌ بن‌ لوط دانسته‌اند (سمعانی‌، 1 / 393).
  • بلقینی | بُلْقینی‌، خاندانی‌ شافعی‌ مذهب‌ِ فلسطینی‌تبار و سرشناس‌ در مصر و شام‌ در سده‌های‌ 7-9ق‌ / 13-15م‌. اینان‌ که‌ از خانوادۀ عالمان محلی‌ شهرستانهای‌ مصر بودند، با نفوذ به‌ دستگاه‌ حکومتی‌ ممالیک‌، برای‌ خویش‌ اعتباری‌ درخور به‌ هم‌ رساندند.
  • بلک | بَلَک‌، یا بُلُک‌، نورالدولة بن‌ بهرام‌ بن‌ اَرْتُق‌ (مق‍ 518ق / 1124م‌)، از امرای‌ طبقۀ نخست‌ آل‌ ارتق‌ (ه‍ م‌) و از فرماندهان‌ مسلمان‌ در جنگهای‌ صلیبی‌. نخستین‌بار از بلک‌ در وقایع‌ سال‌ 489ق‌ / 1096م‌ به‌ عنوان‌ فرمانده‌ سپاه‌ شهر سَروج‌ در کرانۀ فرات‌ وسطى یاد شده‌ است‌
  • بلکین بن محمد |
  • بلکاتگین | بِلْکاتِگین‌ (د 362ق‌ / 973م‌)، از غلامان‌ ترک‌ دربار آلپ‌ تکین‌ و سومین‌ امیر غزنوی‌ پیش‌ از آل‌ ناصر. بلکا به‌ معنای‌ دانشمند و عاقل‌ (کاشغری‌، 1 / 358)، و تگین‌ به‌ معنای‌ امیر، و از القاب‌ امرای‌ ترک‌ غزنه‌ بوده‌ است
  • بلوچی، ادبیات | بَلوچی، اَدَبيّات، ميراث ادبی غنی و پرارزش قوم بلوچ. اين ميراث ادبی مجموعه‌اي از اشعار حماسی، عشقی، تاريخی، اجتماعی، اخلاقی و پند و ‌اندرز و جز آنها را در برمی‌گيرد كه از چند سده پيش تاكنون به صورت شفاهی سينه به سينه و نسل ‌اندر نسل انتقال يافته، و به امروز رسيده است.
  • بلکین بن زیری |
  • بلگرام | بِلْگْرام‌، شهری‌ کهن‌ در بخش‌ هاردویی‌ ایالت‌ او تارپرادش‌ و یکی‌ از قدیم‌ترین‌ مراکز فرهنگ‌ اسلامی‌ در شبه‌ قارۀ هند. این‌ شهر در °27 و ´11 عرض‌ شمالی‌ و °80 و ´2 طول شرقی‌ و بر ناحیۀ مرتفع‌ شیب‌داری‌ واقع‌ است‌
  • بلگراد |
  • بلگرامی، امیر حیدر | بِلْگْرامی‌، امیرحیدر (1165-1217ق‌ / 1752-1802م‌)، پسر نورالحسین‌ و نوادۀ میر غلامعلی‌ آزادِ شاعر، فقیه‌ حنفی‌، تاریخ‌نگار، شاعر و نحوی‌ شبه‌قاره‌. وی‌ در بلگرام‌ زاده‌ شد و در 3 سالگی‌ پدر خود را از دست‌ داد.
  • بلگرامی، عبدالجلیل | بِلْگْرامی‌، عبدالجلیل‌ (1071- 1138ق‌ / 1661-1726م‌)، شاعر پارسی‌گوی‌ هند. پدرش‌ میرسیداحمد (د 1096ق‌ / 1685م‌) مردی‌ پرهیزگار و از مشاهیر روزگار خود بود (خوشگو، 3 / 155). عبدالجلیل‌ در بلگرام‌، از توابع‌ شاه‌آباد قنوج‌ به‌ دنیا آمد
  • بلنجر | بَلَنْجَر، شهری که بنابر گزارشهای‌ تاریخی‌ در ماوراء قفقاز و سرزمین‌ خزر قرار داشته‌ است‌. در متون‌ اسلامی‌ نام‌ این‌ شهر به همین صورت نوشته شده‌، ولی در بعضی‌ مآخذ به‌صورت‌ بِلِنْجِر و بَلِنْجِر نیز آمده‌ است
  • بلمه | بِلْمه‌1، شهری‌ کوچک‌ و واحه‌ای‌ به‌ همین‌ نام‌ در صحرای‌ بزرگ‌ افریقا، واقع‌ در شرق‌ نیجر. این‌ شهر در زبان‌ محلی‌ «توگی‌» یا «تزیگی‌» خوانده‌ می‌شود و بلمه‌ نامی‌ است‌ که‌ عربها برآن‌ نهاده‌اند.
  • بلوچستان |
  • بلنسیه | بَلَنْسیه‌، یا والنسیا1، ایالتی‌ کهن‌ و شهری‌ در شرق‌ اسپانیا، کنار دریای‌ مدیترانه‌. این‌ ایالت‌ با 255‘ 23 کمـ2 وسعت‌ در ارتفاع‌ 12 تا 64 متری‌ از سطح‌ دریا قرار دارد. در 1378ش‌ / 1999م‌ جمعیت‌ آن‌ 474‘066‘4 نفر بود که‌ حدود 80٪ آن‌ در دشت‌ ساحلی‌ خلیج‌ بلنسیه‌ سکنى داشته‌اند.
  • بلوچی | بَلوچی، از زبانهاي ايرانی نو شمال غربی (جهانی، 11؛ فراي، 48؛ فره‌وشی، 49). سخن‌گويان زبان بلوچی احتمالاً نخست در حاشيه درياي خزر می‌زيستندI / 1006) ,EI2) و شايد به همين علت است كه فردوسی در شاهنامه «بلوجی» و «گيلی» را در كنار يكديگر آورده است
  • بلوچ | بَلوچ، جماعت بزرگی از گروههاي قومی‌ گوناگون كه در منطقۀ گسترده‌اي به نام بلوچستان در ايران، پاكستان و بخش مجاور آنها در افغانستان و نيز در نواحی ديگر اين سرزمينها و جاهايی مانند هند، تركمنستان، عمان و امارات متحده عربی زندگی می‌كنند.
  • بلوغ | بُلوغ، اصطلاحی در فقه و حقوق، به معناي رسيدن انسان به مرحله‌اي از رشد كه ملزم به رعايت قوانين شرعی يا عرفی باشد. بلوغ يكی از شرايط عمومی ‌الزام به تكاليف، و برخورداري از برخی حقوق است كه «اهليت» خوانده می‌شوند.
  • بلوط |
  • بماکو | بَماكو، پایتخت كشور مالی و استانی به همین نام.
  • بلوشه | بِلوشه، گابريل ژوزف اِدگار (1249-1316ش / 1870-1937م)، خاورشناس فرانسوي. او در برد. پس از آن به آموختن تاريخ، آثار و زبانهاي مشرق زمين روي آورد. قدرت استدلال منطقی و رياضی بلوشه همواره در بررسيهاي پژوهشی او اثر بسيار داشت.

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: