مقالات

نمایش تا از مورد
نتیجه جستجو برای :
  • برهان شاه |
  • برهان الدین فزاری | بُرْهان الدّین‌ فَزاری‌، ابواسحاق‌ ابراهیم‌ بن‌ عبدالرحمان‌ بن‌ ابراهیم‌ (ربیع‌ الاول‌ 660 -7 جمادی‌الاول‌ 729 / فوریۀ 1262- 9 مارس‌ 1329)، فقیه‌ شافعی‌ ساكن‌ مصر. در برخی‌ منابع‌ متقدم‌ او را «ابن‌ فِركاح‌» نیز نامیده‌اند (مثلاً نك‍ : وادی‌آشی‌، 84 - 85؛ ابن‌ حجر، انباء...، 1 / 169).
  • برهان عمادشاه |
  • برهان مآثر | بُرْهان مَآثِر، كتابی‌ دربارۀ تاریخ‌ سلاطین‌ دكن‌ به‌ زبان‌ فارسی‌، نوشتۀ سید علی بن‌ عزیزالله‌ طباطبا، مورخ‌ شیعی‌ سده‌های‌ 10 و 11ق‌ / 16 و 17م‌. نویسنده‌ پس از آنكه به‌ دستگاه‌ نظام‌ شاهیان‌ راه‌ یافت، در 1000ق‌ / 1592م به‌ امر برهان‌ نظام‌ شاه‌ دوم‌ (حك‍ 999-1003ق‌ / 1591-1595م‌)، تألیف‌ كتاب‌ برهان‌ مآثر...
  • برهان قاطع | بُرْهـان‌ قاطِـع‌، از مهـم‌تریـن‌ فرهنگهـای‌ فـارسی‌، تألیف‌ محمدحسین‌ ابن‌ خلف‌ تبریزی‌، متخلص‌ به‌ برهان‌ در 1062ق‌ / 1652م‌. دربـاره مؤلف‌ دانستـه‌های‌ ما بسیـار انـدك‌ است‌.
  • برهان الملک | بُرْهان‌ الْمُلْك‌، سعادت‌خان‌ محمدامین‌ نیشابوری‌ (د 10 ذیحجۀ 1151ق‌ / 10مارس‌1739م‌)، پایه‌گذار سلسله نوابان‌ اوده‌ و از دولتمردان‌ قدرتمند ایرانی‌نژاد هند. وی‌ اصلاً از سادات‌ شیعی‌ مذهب‌ نیشابور بود كه‌ نسب‌ خود را به‌ امام‌ موسى كاظم‌(ع‌) می‌رسانیدند.
  • برهان محقق | بُرْهان‌مُحَقِّق‌، سید برهان‌الدین ‌محقق‌ حسینی ‌ترمذی ‌(د ح‌642ق‌ / 1244م‌)، از صوفیان‌ مشهور و از جملۀ پیران‌ مولانا جلال‌الدین‌ محمد بلخی‌. او در میان‌ مردم‌ خراسان‌ به‌ «سید سِرّدان‌» شهرت‌ داشته‌ است‌. این‌ شهرت‌ به‌ اعتبار فراست‌ و اشراف‌ برهان‌ محقق بر ضمایر و خواطر مردم بوده است (افلاكی‌، 1 / 56؛ سپهس...
  • برهان نظم |
  • برهوت | بَرَهوت‌، یا بَلَهوت، نام وادی و چاهی در حضرموت‌ عربستان‌ در شرق‌ عدن‌، نزدیك شهر تریم‌. برهوت یكی از وادیهای‌ هفتگانه حضرموت است‌
  • برهانی نیشابوری | بُرْهانی‌ نِیشابوری‌، عبدالملك‌، از شاعران‌ پارسی‌ گوی‌ سدۀ 5ق‌ / 11م‌ كه‌ در دربار سلجوقیان‌ به‌ ویژه‌ نزد الب‌ ارسلان‌ و ملكشاه‌ مقرّب‌ و معزّز بود. اصل‌ برهانی‌ را از شهر نسا، و محل‌ اقامتش‌ را نیشابور دانسته‌اند
  • بریدبن معاویه | بُرَیدِ بْن‌ مُعاویه‌، ابوالقاسم‌ عجلی‌ (د پیش‌ از 148ق‌ / 765م‌)، از اصحاب‌ برجستۀ امام‌ باقر و امام‌ صادق‌(ع‌). پدرش‌ معاویه بن‌ ابی‌ حكیم‌ حاتم‌ از خاندانی‌ از اعراب‌ عجلی‌ مهاجر به‌ كوفه‌ بود
  • برید | بَرید، به‌ معنای‌ اسب‌ یا هرگونه‌ مركب‌ پُست‌، پیك‌ سواره‌، ایستگاههای‌ پست‌، سپس‌ به‌ معنای‌ فاصلۀ میان‌ دو ایستگاه‌ و از آنجا، در معنای‌ نوعی‌ واحد طول‌ به‌ كار رفته‌ است‌.
  • بریلوی |
  • بریده | بُرَیده‌، شهر و مركز سابق‌ منطقه قَصیم‌ در شمال‌ فلات‌ نجد، واقع‌ در ناحیه مركزی‌ عربستان‌. این‌ شهر در 25 كیلومتری‌ شمال‌ عُنَیزه‌ بر كرانۀ چپ‌ وادی‌ الرُّمه‌ قرار دارد كه‌ از مغرب‌ به‌ شنزار نفودالسَّر می‌پیوندد.
  • بریدةبن حصیب بن عبدالله | بُرَیدَه بْن‌ حُصَیب‌ بْن‌ عَبْدُاللّه‌، ابوعبدالله اسلمی‌ (د 63ق‌ / 683م‌)، از صحابیان‌ نامدار پیامبر(ص‌). گفته‌اند: نام‌ او عامر، و بریده‌ لقبش‌ بوده‌ است‌
  • بریل | بِریل1‌، مؤسسه‌ای‌ انتشاراتی‌ در هلند. این‌ مركز كه‌ از سدۀ 11ق‌ / 17م‌ با نام‌ بنیان‌ گذار آن‌ ساموئل‌ (یا یرْدان‌) لوخْتْمان‌ آغاز به‌ كار كرد، تا امروز آثار مهمی‌ از بیشتر كشورها از جمله‌ ایران‌ و دیگر سرزمینهای‌ اسلامی‌ منتشر كرده‌ است‌.
  • برید شاهیان | بَریدْ شاهیان‌، سلسله‌ای‌ از مسلمانان‌ ترك‌نژاد كه‌ از اواخر سدۀ 9 تا نیمۀ نخست سدۀ 11ق‌ / 15 تا 17م‌ بر بیدَر و اطراف‌ آن‌ در فلات‌ دكن‌ فرمانروایی‌ كردند.
  • بزاعه |
  • بریمی | بُرَیمی‌، واحه‌ای‌ در جنوب‌ شرقی‌ شبه‌ جزیرۂ عربستان‌، در مرز مشترك‌ ابوظبی‌ و عُمان‌ و نیز شهری‌ مهم‌ در این‌ سرزمین‌. این‌ واحه‌ حدود 54 كمـ2 وسعت‌ دارد ((EI² كه‌ میان‌ عمان‌ و ابوظبی‌ تقسیم‌ شده‌ است‌.
  • بزرگ بن شهریار | بُزُرْگ بْن‌ شَهْریار، ناخدا و دریانورد مشهور ایرانی‌ سدۂ 4ق‌ / 10م‌. او از مردم‌ رامهرمز خوزستان‌، و دریانوردی‌ برجسته‌ بود و چنانكه‌ در كتاب‌ پرآوازه‌اش‌ آورده‌، در نیمۀ، نخست‌ سدۂ 4ق‌ / 10م‌ آبهای‌ اقیانوس‌ هند، دریای‌ چین‌ و كرانه‌های‌ افریقای‌ شرقی‌ (حبشه‌) را درنوردیده‌ است‌.
  • بریلی | بَریلی‌، شهر و ناحیه‌ای‌ در ایالت‌ اوتارپرادش‌ (ه‍ م‌) در شمال‌ هندوستان‌. این‌ شهر به‌ وسیلۀ دو شاهزاده
  • بزاخه | بُزاخه‌، چاهی‌ در سرزمین‌ نجد متعلق‌ به‌ قبیلۀ طی‌ یا بنی‌ اسد كه‌ به‌سبب‌ رویدادهای‌ تاریخی‌ شهرت‌ و اهمیت‌ یافته‌ است‌.
  • بزتا |
  • بزار | بَزّار، ابوبكر احمد بن‌ عمرو بن‌ عبدالخالق‌ عَتَكی‌ (د 292ق‌ / 905م‌)، محدث‌ بصری‌ و از قدیم‌ترین‌ مسند نویسان‌. ابن‌ ناصر الدین‌ واژۂ بزار را بر اساس‌ لغت‌ بغدادیان‌، به‌ گیرندۂ روغن‌ دانۀ كتان‌ معنی‌كرده‌ است‌
  • بزچلو | بُزْچَلّو، یا بوزچلو، گروهی‌ از طوایف‌ ترك‌زبان‌ ساكن‌ در آذربایجان‌ غربی‌ و معروف‌ به‌ قاراپاپاق‌ (یا قراپاپاخ‌) كه‌ در اوایل‌ عهد صفویه‌ به‌ بخش‌ وَفس‌ اراك‌ كوچانده‌ شدند و در دهستانی‌ كه‌ بزچلو نامیده‌ شد، اقامت‌ گزیدند.
  • بزدوی |
  • بزرگ امید | بُزُرْگ‌ اُمید، كیا، دومین‌ رهبر دعوت‌ و دولت‌ اسماعیلیۀ نزاری‌ در الموت‌ (حك‍ 518-532ق‌ / 1124- 1138م‌).
  • بزنطی | بُزَنْطی‌، یا پُزنتی‌، شهرستان‌ و شهری‌ در شمال‌ غرب‌ استان‌ آدانا، در تركیه‌. بطلمیوس‌ نام‌ آن‌ را پُدانْدُس‌ آورده‌ است‌ (نك‍ : پاولی‌، 1136 XXI(1) / ؛نیز رمزی‌،.(348 این‌ نام‌ به‌ شهر و رود كنار آن‌ اطلاق‌ می‌شد و در متون‌ یونانی‌ به‌ صورتهای‌ پُدزندُس‌، پُدندُس‌ و پُدیزندُس‌ (EI²)،و در آثار اسلامی‌ به‌ شك...
  • بزمان | بَزْمان‌، نام‌ بخشی‌ در شهرستان‌ ایرانشهر (استان‌ سیستان‌ و بلوچستان‌). این‌ بخش از شمال به زاهدان‌، از شمال‌ خاوری‌ و خاور به‌ خاش‌، از جنوب‌ خاوری‌ به‌ ایرانشهر، از جنوب‌ به‌ بمپور، از باختر به‌ كهنوج‌ و بخش جبال‌ بارز، و از شمال‌ باختری‌ به‌ نرماشیر محدود است‌
  • بزغش شیرازی | بُزْغُش‌شیرازی‌، خاندانی‌ از عالمان‌ و عارفان‌ سلسلۀ سهروردیه‌ كه‌ در فاصلۀ سده‌های‌ 7-10ق‌ / 13-16م‌ در شیراز می‌زیسته‌اند و طریقت‌ عرفانی‌ بزغشیه‌، از شعبه‌های‌ طریقۀ سهروردیه‌ به‌ آنان‌ منسوب‌ است‌.
  • بزیغ بن موسی |
  • بزرگمهر | بُزُرْگْمِهْر، پسر بُختَگ‌،وزیر و حكیم ‌روزگار خسرو اول‌ انوشیروان‌ ساسانی‌ (سلـ 531 - 579م‌) در بعضی‌ از متون‌ ادبی‌ و تاریخی‌. بزرگمهر عنوانی‌ است‌ كه‌ در متون‌ پهلوی‌ به‌ صورت‌ وُچورْگْمِتْر...
  • بزیغیه | بَزیغیه‌، از فرقه‌های‌ غالی‌ شیعی‌ كه‌ به‌ بزیغ‌ بن‌ موسى (احتمالاً در گذشته پیش‌ از 148ق‌ / 765م‌) منسوبند. برخی‌ نام‌ پیشوای این‌ فرقه‌ را بزیع‌ (كشی‌، 304؛ سعدبن‌ عبدالله‌، 52) و نام‌ پدر او را یونس‌ دانسته‌اند (ابوتمام‌، 112؛ خوارزمی‌، 50).
  • بزنطی | بَزَنْطی‌، ابوجعفر احمد بن‌ محمد بن‌ ابی‌نصر (152-221ق‌ / 769-836م‌)، از عالمان متقدم‌ امامیه‌ در كوفه‌ كه‌ در شمار اصحاب‌ امامان‌ كاظم‌، رضا و جواد (ع‌) نامبردار است‌.
  • بساسیری | بَساسیری‌، ابوالحارث‌ ارسلان‌ (مقـ 451ق‌ / 1060م‌)، از امرای‌ نامدار ترك‌ در پایان‌ عصر آل‌ بویه‌ كه‌ یك‌ چند خلافت‌ عباسی‌ بغداد را برانداخت‌ و به‌ نام‌ فاطمیان‌ بر عراق‌ فرمان‌ راند.
  • بزی | بَزّی‌، ابوالحسن‌ احمد بن‌ محمد بن ابی بَزّه‌ (170-250ق‌ / 786-864م‌)، راوی‌ اول‌ قرائت‌ ابن‌ كثیر مكی‌ از قرّاء سبعه‌ و شیخ‌ القراء مكۀ معظمه‌.
  • بزکشی | بُزْكَشی، بازی سنتی سواركاری كه در میان ایلات‌ ترك‌ سرزمینهای آسیای مركزی و مردم‌ شمال‌ افغانستان متداول‌ است‌. این‌ بازی در ازبكستان به «اولاك‌»، در میان مردم‌ ترك‌زبان‌ افغانستان به «اوغلاغ ترتماق‌»، یا «اوغلاغ ترماغ‌» (عنایت‌الله‌، 69)، و در قزاقستان‌ به «كوپ‌كاری» ( كتاب سال‌، 745) شهرت‌ دارد.
  • بستان | ​​​​​​​بُسْتان‌، نام‌ بخش‌ و شهری‌ در استان‌ خوزستان‌.
  • بستک | بَسْتَك، شهرستان‌ و شهری‌ در استان‌ هرمزگان‌. این‌ شهرستان‌ از 4 طرف‌ به‌ فاصلۀ بسیار نزدیك‌ با رشته‌كوههایی‌ محصور شده‌، و اطراف‌ آن‌ كاملاً بسته‌ است‌؛ از این‌رو، آن‌ را «بستك‌» نامیده‌اند.
  • بساطی سمرقندی | بِساطی سَمَرْقَنْدی‌، سراج‌الدین‌، از شاعران دورۂ گوركانیان‌. وی‌ در سمرقند از شهرهای قدیم ماوراءالنهر به دنیا آمد. در هیچ‌یك‌ از منابع‌ كهن‌ به‌ سال‌ تولد و مرگ‌ شاعر اشاره‌ نشده‌ است
  • بساون | بَساوَن‌، نقاش‌ هندی دربار اكبر شاه‌ (سلـ 963-1014ق‌ / 1556-1605م‌). وی در طول‌ 40 سال‌ فعاليت‌ هنری (968-1009ق‌ / 1561-1600م‌) بيش‌ از صد اثر از خود برجای گذاشتII / 384) EWA, ؛ بيچ‌، .(89 از زندگی‌ او اطلاع‌ چندانی‌ در دست‌ نيست‌، جز آنكه‌ احتمالاً هندو و پدر مَنوهَر نقاش‌ بود EWA) ، همانجا؛ بارت‌،.(84 منوهر...
  • بستان آباد | بُسْتان‌آباد، شهرستان‌ و شهر مركز آن‌ واقع‌ در استان‌ آذربايجان‌ شرقی‌.
  • بستان زاده | بُسْتان‌زاده‌، خاندانی‌ از عالمان‌ عثمانی‌ در سده‌های‌ 10-11ق‌ / 16-17م‌. افراد اين خاندان به دانش‌، قاضيگری و شيخ‌الاسلامی‌ معروفند:
  • بست | بُسْت‌، شهری كهن‌ نزدیك ملتقای رودهای هیرمند و ارغنداب‌ كه‌ امروزه‌ ویرانه‌های‌ آن‌ مجاور شهر لشگرگاه‌، مركز ولایت‌ هلمند در جنوب‌ غربی‌ افغانستان‌ باقی‌ است‌ و به‌ واسطۀ وجود ویرانه‌های‌ قلعه‌ای‌ نظامی‌ در آن‌، به‌ نام‌ قلعۀ بست‌ معروف‌ است‌.
  • بست | بَسْت‌، مكانی‌ امن‌ و مقدس‌ براي‌ پناه‌جويان‌ از هر گروه‌ و صنف‌. مردم‌ براي‌ دادخواهی‌، تظلم‌ و احقاق‌ حقوق‌ از دست‌ رفته‌، همچنين‌ مجرمان‌، متهمان‌ و مظنونان‌ براي‌ فرار از مجازات‌ در اين‌ مكانها پناه‌ می‌گرفتند. ورود به‌ حريم‌ بست‌ و پناه‌ گرفتن‌ و اقامت‌ موقت‌ در آن‌ را، بست‌نشينی‌ می‌گفتند.
  • بستان السیاحه | بُسْتان‌آباد، شهرستان‌ و شهر مركز آن‌ واقع‌ در استان‌ آذربايجان‌ شرقی‌.
  • بستانی |
  • بستی |
  • بسنی | بِسْنی‌، شهر و شهرستانی‌ در استان‌ آدي‌ يامان‌ در جنوب‌ شبه‌ جزيرۀ آناتولی‌ (تركيۀ كنونی‌). نام‌ بسنی‌ با گذشت‌ زمان‌ دستخوش‌ دگرگونيهايی شده‌ است‌. در روزگار پادشاهی‌ كوموگنه‌ نام‌ اين‌ شهر بَهْسْنا بود كه ‌بعدها در زبان‌سريانی‌، بِت‌حِسْنا نام‌ گرفت
  • بسحاق اطعمه | بُسْحاق‌ اَطْعِمه‌، ابواسحاق‌ حلاج‌ شیرازی‌ (د 840ق‌ / 1436م‌)، از شاعران پارسی‌گوی سدۂ 9ق‌ / 15م‌. دربارۂ نام‌ و لقب‌ او نظریات‌ گوناگونی‌ وجود دارد.

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: