اواسط دهه پنجاه، کتابی به دستم افتاد که آن را نه چندان علاقهمندانه مطالعه کردم. کتابی تخصصی بود و با ذوق و شوق من چندان مرتبط نبود؛ اما آنچه موجب شیفتگیام شد، مفاهیم و مضامینی بود که استاد باستانی پاریزی در پاورقیهای کتاب سیاست و اقتصاد عصر صفوی، نوشته بودند. اینجا بود که اول بار با نام حضرت استادی آشنا شدم و از کتابخانه عمومی شهرستان، دیگر تألیفات استاد را خواستم. خاتون هفت قلعه را خواندم و مقاله «سرنوشت سر امام حسین(ع)» موضوعی نو و تازه به نظرم رسید. باز هم پاورقیها و حواشی، بیشتر از متن کتابها، شیفتهترم ساخت. همینطور تا این که مهر ماه سال پنجاه و چهار در بیست سالگی دانشجوی ادبیات فارسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شدم ـ با احتساب مردودی در پایه ششم ابتدایی و اول دبیرستان!
در حالی که دانش اروپایی در حضیض خود بود، میزان چشمگیری از فرهنگ آمیخته از منشأ یونانی، رومی و یهودی در دربار امپراتوری بیزانس (روم شرقی) در قسطنطنیه و در کشورهایی باقی بود که از دمشق و حلب تا خلیجفارس امتداد دارند. مدرسه ایرانی جندیشاپور یکی از نخستین مراکز آن فرهنگ بود که در ۴۸۹ م به مسیحیان نستوری۱ پناه داد و به فیلسوفان نوافلاطونی که آتن را ترک کردند. آنگاه که آکادمی افلاطون در ۵۲۹م بسته شد، در مدرسه جندیشاپور ترجمهها، به ویژه ترجمه آثار افلاطون و ارسطو، فلسفه یونانی را با فلسفه هند، شام و ایران در تماس قرار داد و عامل رشد مکتبی در پزشکی شد که به رغم تکافتادگی نسبی آن، تا سده دهم میلادی وجود داشت.
نفت ایران از قرارداد١٩٣٣ تا ملی شدن با تاكید بر نقش مجلس شورای ملی بسیاری از زمینهها و ریشههای ملی شدن صنعت نفت به مفاد قرارداد دارسی و به دنبال آن قرارداد ١٩٣٣ برمیگردد. در قرارداد دارسی مفادی وجود داشت كه میشد از آن تعابیر متعددی كرد و دولت انگلیس كه بعدها فعال مایشاء در شركت نفت ایران و انگلیس شد، با سیاستهای استعماریاش تاثیر زیادی در نارضایتی مردم ایران نسبت به مقوله نفت داشت تا جایی كه ملی شدن صنعت نفت تا حدودی مبارزه با استعمار انگلیس نیز بود.
«علی اکبرخان شهنازی» از بزرگترین موسیقیدانان ایرانی است که تبار خانوادگیاش نشان از اصالت او در عرصه موسیقی دارد. او نوه آقا علی اکبر فراهانی بود که در اوایل دوران ناصرالدین شاه هنرمندی برجسته و صاحب اثر بود و به درخواست میرزا تقی خان امیرکبیر به تهران فراخوانده شد و درهمین شهر سکنی گزید. او سه پسر داشت؛ یکی از فرزندانش به نام میرزا در جوانی از دنیا رفت و دو فرزند دیگر یعنی میرزا عبدالله و آقا حسینقلی ادامه دهنده راه پدر شدند.
نوروز بزرگترین میراث معنوی است که پدران ما برایمان به یادگار گذاشتهاند. بهطور یقین نوروز فقط یک جشن ساده برای دگرگونی از یک سال به سالی دیگر نیست؛ زیرا این آیین کهن مملو از «دلالتهای پنهانی» است که بخشی از نگرش و بینش بنیادی ایرانیها را به جهانهستی بیان میکند. در حقیقت، همراهی و همگامی «سال نوی فرهنگی» و «سال نوی طبیعی» یکی از نمادهای مهم و نشانگر نگرش و بینش انسان ایرانی به خود و به جهان است. این همگامی و تعامل، اعتدال و تعادل میان فرهنگ و طبیعت در اندیشه و آیین ایرانی نزد تمدنهای بزرگ و تاریخساز بینظیر است.
شأن و مرتبه «انسان» در نظام عالم انسان از یک طرف به جسم وابسته است و جسم ذاتاً متغیر است و از طرفی به روح و نفس وصل است و عقل جنبه ثبات و وسیله تعالی آن است و تغییر و حرکت نحوه وجود است و وجود دو مرتبه دارد: مرتبه <شدن> و سیلان و مرتبه <بودن>. هرچه در دار هستی، هستی دارد، ظهورات و تجلیات حقیقت یگانه وجود است. انسان هم ظهور آن حقیقت یگانهای است که آرام و قرار ندارد و منزل به منزل راه کمال دیگر میپیماید؛ این حرکت هرگز توقف ندارد تا انسان با اختیار خود همه کمالات ممکن را کسب نماید.
اسفندماه، زادروز دکتر عبدالحسین زرینکوب خانواده همسر دکتر عبدالحسین زرینکوب را ازمشهد میشناختم. زندهیاد قمر آریان با همسرم ـ زندهیاد دکتر مهیندخت صدیقیان ـ روابط دوستانه و صمیمانهای داشتند. من در دانشگاه تهران شاگرد دکتر زرینکوب بودم و پس از آن جدا از رابطه شاگرد و استادی، به سبب آشنایی قبلی ارتباط نزدیکتری پیدا کردیم.
نام رسمی در سنوات پس از غروب اتحاد شوروی دو بار تغییر کرده است: بار نخست در سال ۱۹۹۱، شورای عالی جمهوری شمالی نام رسمی «جمهوری شوروی سوسیالیستی اوستیا» را برای کشور خود برگزید و در دسامبر ۱۹۹۳ عواطف و احساسات ملی مردم در نام تازه «جمهوری آلانیا ـ اوستیا» تجلی یافت. نام مذکور البته عنوان رسمی و بینالمللی کشوری است که مردمش در زبان خودی بدان «» و «ایرانستان» میگویند.
انتخاب بوردیو به عنوان کادر نظری این بحث برای من، یک انتخاب طبیعی بود. طبیعی با توجه به تجربه چند ترم تدریس جامعهشناسی هنر و مشکلاتی که در عمل بدان برخورده بودم. بارها به یاد بوردیو افتادم و بحث وی در مورد «توزیع نابرابر سرمایه فرهنگی»، درباره «تشخص» و همچنین «عادتوارهها»... جامعهشناسی هنر گرایش کار نشدهای است. رسالههای دانشجویی مختص به این رشته نادرند و منابع محدودتری دارند. ترجمهها در این حوزه کمتر از گرایشات دیگر است. این واحد اختیاریست و اغلب در کارشناسی ارشد پیشنهاد میشود و به نظر من عملا نمیتواند بازده چندانی هم داشته باشد.
به جرئت میتوان گفت که هیچ اندیشهوری در جامعهی فرهنگی ما چون مارکس اینچنین بد، ناقص و مسخشده معرفی نشده است؛ نابغهای بیبدیل و پیامبری غیرمرسل! از سوی دلخستگان و پیروان سینهچاک نادانش -انقلابیهای سابق و مرتجعهای لاحق! - و دشمن آزادی و دموکراسی! و پیامبر خشم و خشونت و ستیز طبقاتی، از سوی «بیماران چپستیزی» که حتی بردن نام او را کفرآمیز میدانند و نظریهپردازی متعلق به گذشته که دیدگاههای فلسفی، اقتصادی، جامعهشناختی و سیاسیاش امروزه محلی از اِعراب ندارد و درخور تأمل نیست! و باید در گنجینهی آثار عتیقه! چون اشیایی گرانبها! جای گیرد و حفظ و حراست شود! و این دیدگاه بهاصطلاح مارکسولوژیستهای (Marxologist) وطنی است که انکار کامل او را دور از شأن علمیشان! میدانند.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید