اروپاییان داعش پرسش مهم این است که چرا اروپا تبدیل به یکی از منابع تأمین نیرو برای القاعده و سایر جریانهای بنیادگرا شده است؟ این پرسش زمانی اهمیت مییابد که به تحلیل جوهرگرایانهی برخی از نظریهپردازان غربی مبنی بر استعداد ذاتی جوامع خاورمیانه و مسلمان به پرورش بنیادگرایی توجه کنیم!
فلسفهٔ دانشگاهی غربی در سالهای آینده کاملاً محدود خواهد شد، مگر اینکه راهی برای ارتباط با فلسفههای غیرغربی بیابد که از وضعیت صوری فعلی، جدیتر و ارجمندتر باشد. مدتهاست که در محافل فلسفی دانشگاهی از نیاز به گشودن درها به روی سنتها و نگرشهای غیرغربی سخن گفته میشود. در این راستا دو روش مطرح شده است: اول تغییر دروس دانشگاهی و دوم تغییر در ترکیب خود گروههای فلسفه. این دو جنبه با یکدیگر ارتباط دارند؛ زیرا به نظر میرسد که حضور بیشتر فلسفههای غیرغربی بتواند به تنوع بیشتر در جامعهٔ فلسفی غرب کمک کند. وقتی فلسفهٔ سنتی هندی تدریس میکردم
مهرداد ملکزاده، باستانشناس و پژوهشگر سازمان میراث فرهنگی در یادداشتی درباره کتابسازی نوشته است: کتابسازی یک فرآیند کاملا عامدانه و عالمانه است. گاهی فرد کتابساز باهوشتر از این حرفهاست و به اصطلاح جنس بنجل خودش را در یک لفافه گول زَنَک میپیچد و به خواننده ارائه میدهد.
نخستین امتیاز مهمی که در سال ۱۸۷۳ (۱۲۵۲خ) لغو شد، امتیازی بود که یک سال پیش از آن، یعنی در سال ۱۸۷۲ (۱۲۵۱خ)، دولت یک تبعه بریتانیایی به نام بارون ژولیوس رویتر (ulius de Reuter) واگذار کرده بود. «ساختن راهآهن و جاده، نظام آبیاری و تشکیل یک بانک ملی از جمله بندهایی بودند که در آن قرارداد گنجانده شده بودند. واگذاری این امتیاز، انتقادات فراوانی هم در درون (ایران) و هم در خارج در پی داشت.»به دنبال اعمال فشار بریتانیا، قرارداد امتیاز دیگری در سال ۱۸۸۹ (۱۲۶۸خ) جایگزین قرارداد پیشین شد و این بار تأسیس بانک شاهنشاهی ایران توسط رویتر به دیگر بندهای قرارداد افزوده شد.
فیلسوفان حوزة اخلاق و جامعهشناسان در نقد و بررسی رفتارهای اجتماعی، بر این نکته اتفاق نظر دارند که اساساً اخلاق از اعمال و رفتار اختیاری انسان و از صفات و ملکاتی که مبدأ اختیاری دارند، گفتگو میکند و در حوزة مطالعات اخلاقی، دینی و عرفانی، مراد از «عمل اخلاقی»، عمل خوب است؛ عملی که پاداش و ثواب اخروی در پی دارد و علاوه بر مفاهیم اخلاقی که در متون توصیف شده، راهبردهای عملی و منبع اصلی آن خردورزی مورد توجه و تأکید قرار گرفته است.
آرمانشهر یا دنیا به شکل آرمانیاش، همیشه در ذهن متفکران بهویژه انسانهایی که به شکلی خود را مسئول اصلاح جامعه میدانستند، بوده است. از افلاطون گرفته تا متفکران حوزههای دیگر تلاش داشتند در نظریاتشان، جهانی آرمانی برای مخاطب بسازند. در این گفتار این موضوع را در ٣ فرم صورتبندی میکنم.
یکبار در هوایپما به کسی گفتم من در دانشکده عمومی فلسفه درس میدهم، برگشت و گفت: «پس شما به لولهکشها، افلاطون درس میدهید؟» گفتم آره، اما به کمکپرستاران، سربازان، کلاهبرداران پیشین، آموزگاران موسیقی پیشدبستانی، سرایداران، پناهندگان سودانی، تکنسینهای توربینهای بادی آینده و یکعالمه دانشجویان دیگری که احساس میکنند به دیپلمی بهعنوان بلیت ورودی به کارناوال اقتصادیمان نیاز دارند. بهخاطر کارم، موقعیتی بیهمتا دارم تا به گفتوگوهای کنونی درباره ارزش علومانسانی- که به گمانم راهش را گم کرده- بیندیشم. طبق معمول، برای دلنگرانی، چیزهای فراوانی هست: دودشدن یکریز موقعیتهای آموزشی تماموقت،
جهان کنونی با جهانهای قدیم لااقل دو تفاوت عمده دارد: یکی اینکه در آن غایت علم و عمل، بشر است و دیگر اینکه بشر با علم تکنولوژیک جهان خود را میسازد. انسان غربی پس از آنکه در رنسانس با جنبشها و تکانهای شدید روحی و فکری و سیاسی و اخلاقی از قرون وسطی پیوند برید، در قرون هفدهم و هجدهم خود را در برابر افق عالمی یافت که میبایست با کوشش و امید به آینده و اعتماد به خرد انسانی ساخته شود. این عالم در طی مدت دو قرن به صورتی بالنسبه متناسب و متعادل قوام یافت و پیشرفت کرد؛ ولی این پیشرفت و ثبات نمیتوانست به صورتی که از ابتدای قرن هجدهم تصور میشد، دوام یابد.
ما هم مثل همه کشورها به آینده نگری علمی برای برنامه ریزی نیاز داریم زیرا برنامه ریزی ها بر اساس آینده نگری علمی صورت می گیرد. اما آینده نگری علمی مقدمات و شرایط و زمینه ای دارد که به دل و جان مردمان پیوسته است و نویسندگان و شاعران و فیلسوفان در تمهید و فراهم آوردن آن مشارکت داشته اند.
در طول یك دهه گذشته محدوده بایدها و نبایدهای موجود در حوزه هنر بهگونهای تغییر كرده كه شخصا برای اظهارنظر در این خصوص، خودم را آدم صالحی نمیدانم زیرا بیش از سه دهه است که در برنامهریزیهای فرهنگی حضور نداشتهام. امروز هم تعیین بایدها و نبایدها را وظیفه خود نمیدانم. راستش را بخواهید چشمم از لفظ باید و نباید ترسیده است! بنابراین نمیتوانم به راحتی از این دو واژه استفاده کنم. البته که هر کسی بایدها و نبایدهای خود را دارد اما به عقیده من به کار بردن این دو لفظ برای دیگران کار بسیار سختی است. تنها میتوانم بگویم بایدها و نبایدها را برای خودم تکلیف میکنم و آنها را انجام میدهم که گاهی سخت و گاهی نیز دلپذیر هستند اما وقتی که درباره کسان دیگر و درخصوص بخشی از فرهنگ معاصر میخواهم از این دو واژه استفاده کنم بسیار با احتیاط این کار را انجام داده یا حتی از این کار امتناع میکنم.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید