رنگی بر عکسهای تاریخی برجایمانده از روزگار قاجار، ما را با مردان و زنان سیهچرده اسرارآمیز روبهرو میکند. اینها از نظر ویژگیهای نژادی، شباهتی با ایرانیان ندارند و بیشتر به آفریقاییها میمانند. این مردان بهویژه زنان سیهچرده اما چه کسانیاند؟ چرا در عکسهای تاریخی حضوری پررنگ دارند؟ آیا به نژادی ویژه در میان ایرانیان در یک دوره ویژه تاریخی تعلق دارند؟ پاسخ به این پرسشها ما را به یک قلمرو ناشناخته میبرد؛ کنیزان و غلامان و پدیدهای با نام بردهداری ایرانی! اینکه بدانیم ایرانیان دستکم تا ١٠٠سال پیش نیز در زمره کشورهایی با سنت بردهداری بودهاند تا اندازهای زیاد شگفتانگیز به شمار میآید.
در آلبوم خانه کاخ گلستان عکسی در آلبوم شماره 117و به شماره 1-2558 نگهداری میشود که تا مدتها بهعنوان تصویر آرایشگر«ناصرالدین شاه» و گاه بهعنوان دکتر «ژوانس فووریه» پزشک مخصوص او مطرح بوده است. طبق توضیحات این عکس توسط «آنتوان سورگین» و در تاریخ 9صفر1310هجری قمری در عمارت مبارکه شهرستانک گرفته شده است. با دقت بیشتر در این تصویر و مراجعه به اسناد دیگر معلوم میشود که شخص حاضر در عکس، دندانساز مخصوص ناصرالدین شاه است و نه آرایشگر او.
۲۵ تیر امسال، صدوهشتادوششمین سال تولد ناصرالدینشاه قاجار است. نمیدانم چه سِری است وقتی یاد سلطان صاحبقران تاریخ ایران میافتم، احساسی مُرکب از دلسوزی همراه با ترحم و اندکی علاقه درونم نقش میبندد. با اینکه خوب میدانم این قبله عالم، چه رفتارهای نادرست و چه تصمیمات نابخردانهای داشته، اما احساس میکنم که تاریخ در حق او اجحاف کرده و آنگونه که باید، به بُعد مثبت و کارهای مهم و برجسته او، نپرداخته است. شاید نوع ارتباط او با درباریان و زیردستانش باعث شده که آنها پس از مرگش در وصف او به نیکیهایش نپردازند یا شاید توصیفات منفی که در دوران پس از قاجار درباره او و سایر پادشاهان قاجار بیان شد، باعث شده که نام ناصرالدینشاه بیشتر، ما را یاد یک انسان خوشگذرانِ بیکفایت بیندازد تا یاد انسانی با روحیاتی لطیف و دستانی هنرمند و خدماتی گاه برجسته به کشور!
همایش علمی «تاریخشناسی و تاریخنگاری» با محوریت «سند و تاریخنگاری» در ساختمان آرشیو ملی برگزار شد. در این همایش در یکی از مقالهها به «بررسی تحلیلی سلف پرترههای ناصرالدینشاه قاجار و تطبیق آنها با مفهوم سلفی» به مفهوم سلفی (خویشانداز) در عکسهای ناصرالدینشاه پرداخته شد.
امروز سوار شدیم به عزم رفتن به سرکان و آرتیمان و تماشای آنجاها از همان راهی که همیشه میرفتیم. باز سوار شده، راندیم و از همان دره توتی گذشته، رسیدیم به یک تپهای که مشرف به شهر بود و شهر «توی» از آنجا بهخوبی دیده میشد و سنگهای بزرگی روی این تپه داشت که خیلی خوب میشد رفت زیر آن سنگها نشست و دوربین انداخت؛ اما آفتاب گرم سوزندهای داشت و خشک هم بود. روی تپه قدری تماشا کرده، بعد از تپه آمدیم پایین
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید