در دو سالی که از دولت اعتدال میگذرد، باوجود اینکه انتظار میرفت با بازشدن فضای سیاسی و اجتماعی، روشنفکران نیز بیش از پیش با مردم در تعامل باشند و با امور جاری سیاسی- اجتماعی جامعه مواجههای واقعبینانه پیدا کنند، اما در عمل این اتفاق رخ نداد و جریان روشنفکری آنچنان که در دوران اصلاحات حضوری پررنگ داشت، اکنون بهنظر میرسد تا حدودی در «انزوایی خودخواسته» بهسر میبرد و از این جریان، کمتر عکسالعملی پیرامون مسائل سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی و یا تعامل با مردم بهچشم میخورد. برای بازجُست علت کمرنگ شدن حضور روشنفکران در سپهر فکری-سیاسی ایران، به سراغ دکتر سروش دباغ رفتهایم که در چند سال اخیر در این زمینه به پژوهش نیز مشغول بودهاست و بازخوانی جریان روشنفکری ایرانی را نیز در قالب سلسلهنشستهایی در کانادا پیگیری کردهاست. او هماکنون در بخش مطالعات تاریخی دانشگاه تورنتو در میسیساگا مشغول فعالیت است.
انسان اقتصادی، انسانی است كه پیوسته با دیگران مراوده، برخورد و اصطكاك دارد. انسانی است كه در فعالیتهای خود بعضا به منفعت و اصل لذت و فایده میاندیشد اما در این میان آیا تنها خود فرد مهم است. آیا برای هموار شدن مسیر خود بدون توجه به دیگری باید تلاش كند، آیا برای دیگران نیز ارزشی باید قایل شود؟ آیا اصلا افراد دیگر اجتماع باید مهم باشند؟ یا اینكه باید حركت افراد بر چارچوبی قراردادی استوار باشد؟ و... اینجاست كه اخلاق به مدد اقتصاد میآید و فعالیتهای افراد را بر اساس بایدها و نبایدها تنظیم میكند. از سوی دیگر شاید این اندیشه كه مباحث فلسفه اخلاق با تحلیل اقتصادی ارتباط دارد، دور از ذهن باشد زیرا بسیاری از مردم فلسفه اخلاق را به عنوان یك دستور كلی دور از دسترس و غیرعملی و فلسفی تلقی میكنند كه با آن راه به جایی نمیتوان برد. با این حال شاید آنچه كمتر مورد توجه قرار میگیرد وجه مشترك اقتصاد واخلاق است؛ عقلانیت.
«اقبال به فلسفه ویتگنشتاین، صبغه جهانی دارد و اختصاصی به ایرانیان، آن هم در دو، سه دهه اخیر ندارد» این عبارتی است كه دكتر دباغ بر آن تاكید دارد. اما به ظاهر امر نیز درست طی سالهای اخیر فضای فلسفی نهتنها در ایران بلكه در بسیاری از كشورهای جهان به سوی فلسفه ویتگنشتاین گرایش داشته و بالطبع در ایران نیز از اقبال خوبی برخوردار شده است. ظاهرا توجه به ویتگنشتاین به سال ١٣٥٠ برمیگردد كه خلاصهیی فارسی از مقدمه دیوید پیرس بر كتابش «لودویگ ویتگنشتاین»- كه در آن زمان كتابی جدید بود- منتشر شد؛ مترجم منوچهر بزرگمهر بود كه در دانشگاه تهران تدریس میكرد. او اندكی بعد، در ١٣٥١، ترجمهاش از كتاب یوستوس هارتناك را منتشر كرد.
مرکب ترجمه متون فلسفی در ایران در مقطع تاریخ معاصر ــ که طبق تقسیمبندی کارشناسان حدودا از مشروطه تا امروز را شامل میشود ــ مسیر پرپیچ و خمی را پشت سر گذاشته و صرف نظر از این که این مسیر در کدام یک از مقاطع تاریخی به دست حاکمان، هموار یا ناهموار گشته است، ما امروز وارث مجموعهای از متون ترجمهای هستیم که با آزمونها و خطاها و دشواریهای بسیار فراهم آمدهاند. هر چند این آرزوی دیرینه که روزی در عرصههای علمی و بهویژه در حوزه علوم انسانی به آن اندازه از تولید فکر دست یابیم که بینیاز از ترجمه شویم همچنان به قوت خود باقی است اما به هر حال نمیتوان با قائل شدن مرز جغرافیایی برای دستاوردهای فکری بشر، بهکلی بر روی آنها دیده فرو بست.
سروش دباغ با اینکه در حوزه فلسفه اخلاق کار میکند و دلمشغول تفکر درباره دین و بویژه نسبت دین با اخلاق در جهان جدید است، به سهراب سپهری نیز علاقهای عمیق دارد و در میان شاعران نوپرداز ایرانی، بیش از آنکه مجذوب شاملو و فروغ و اخوان باشد، دچار دنیای نازک و غمناک سهراب است.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید