در سال 1329 که من سال سوم دانشکده معقول و منقول (الهیات) را میگذراندم، به «دانشسرای عالی» معرفی شدم ـ تا دروس فلسفهی آموزش و پرورش که بهوسیلهی دکتر محمّدباقر هوشیار ارائه میشد را بگذرانم. در یک بعدازظهر ـ که در سهراه ژاله به سوی دانشسرای عالی میرفتم تا در درس دکتر هوشیار که در «تالار قریب» تشکیل میشد، شرکت کنم ـ دوشادوش خود فردی نسبتاً تنومند را دیدم که کیف پُر کتابی را حمل میکرد و به نظر میآمد که دانشجو است و مقصد او با من یکی است. من در آن وقت معمم بودم و او شعری عربی از «متنبّی» را بلند قرائت کرد که من بشنوم و رابطهیی میانمان برقرار گردد.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید