مسئله کار و اشتغال، با صرف تغییر در دستمزدها، ساعات کار و شرایط بهداشتی قابل حل نیست. هیچ راه حل پایداری امکانپذیر نیست مگر در نوعی دگرگونی اجتماعی بنیادین، که مقدار و نوع مشارکت کارگر در تولید و نظارت اجتماعی لوازمی را که تولید میکند، تحت تأثیر قرار میدهد. تنها چنین تغییری محتوای تجربهای را که خلق اشیای کاربردی جزو آن میشود، به جد جرح و تعدیل خواهد کرد. و این جرح و تعدیل طبیعت تجربه، آن عنصری در کیفیت زیباییشناختیِ تجربه محصولات تولیدشده است که تعیینکننده نهایی است. این تصور که مسئله اصلی صرفاً با افزایش ساعات فراغت قابل حل است، یاوهای بیش نیست. چنین تصوری صرفاً ثنویت دیرینه کار و فراغت را حفظ میکند.
حتی لغتنامهها نیز از تعریف اصطلاح «تمدن» پرهیز دارند. آنها تمدن را حالت متمدن بودن و «متمدن» را «در حالت تمدن بودن» تعریف میکنند. با این حال، فعل «متمدن کردن» چنین تعریف میشود: «تعلیم هنرهای زندگی و از این راه بالا بردن از مدارج تمدن.» تعلیم هنرهای زندگی چیزی غیر از انتقال اطلاعات درباره آنهاست. حکایت آن، حکایتِ ارتباط [یا همرسانی] و مشارکت در ارزشهای زندگی از راه تخیل است، و آثار هنری کاملترین و پرتوانترین وسیله کمک کردن به افراد برای سهیم شدن در هنرهای زیستناند.
مشخصه هنر اواخر قرن نوزدهم «طبیعتگرایی» به معنای محدود آن بود. ویژگی معروفترین آثار اوایل قرن بیستم تأثیر هنر مصری، بیزانسی، ایرانی، چینی، ژاپنی و هنر سیاهان بود. این تأثیر در نقاشی، مجسمهسازی، موسیفی و ادبیات بارز بوده است. تأثیر هنر «بدوی» و هنر اوایل قرون وسطی بخشی از همین جریان کلی است.
ماكیاولی سخنی دارد كه همواره به دیده من مظهر روح رنسانس بوده است. او گفته است وقتی از كار جهان كناره گرفت، به كنج اتاق مطالعهاش خزید و خود را غرق در ادبیات دوران باستان كرد. این سخن به شكل مضاعفی نمادین است. از یك طرف [نشان میدهد كه در آن روزگار] فرهنگِ باستان زیست نمیشد؛ تنها میشد آن را مطالعه كرد. همان طور كه سانتایانا به خوبی گفته است: «تمدن یونانی اكنون آرمانی است برای تحسین شدن، نه برای تحقق یافتن.» از طرف دیگر،[معلوم میدارد كه] شناخت هنر یونانی، مخصوصاً معماری و مجسمهسازی آن، روال معمول هنرها از جمله نقاشی را زیر و زبر كرد. حس شكلهای طبیعی اعیان و نیز حس جای داشتن آنها در منظره طبیعی، بازیافته شد.
هنر كیفیتی است كه تجربهای را فرا میگیرد. هنر جز به اعتبار تعبیری ادبی، خود تجربه نیست. تجربه زیبایی شناختی هیچگاه در كیفیت زیباییشناختیاش خلاصه نمیشود. در این تجربه، مجموعهای از مواد و معانی كه فینفسه زیباییشناختی نیستند، وقتی قدم به حركت منظمی به سوی اوج و كمال میگذارند، زیباییشناختی میشوند. خود ماده به شدت بشری است. ماده تجربه زیباییشناختی از آن رو كه بشری است ـ بشری در پیوند با طبیعتی كه این ماده بخشی از آن است ـ اجتماعی است.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید