این را خالد نویسا، معلم قصه «دور از شهر» میگوید؛ در خیمه بازرسی، میانه راه کابل به روستایی دورافتادهای که در آن معلم یک مکتبخانه کوچک است. معلم را به جرم همراهداشتن وسیلهای مشکوک از اتوبوس به خیمه بردهاند. سربازان میپندارند وسیلهای که معلم با خود میبرد، اسلحهای است که آنها نمیشناسند. «سرباز لبهایش را با زبان چسبناکتر کرد، با نگاههایی دوامدار به او دید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید