زیباشناسی از منظر افلاطون، کانت و هگل روح عنصر ضروری در زیبایی آثار هنری نویسنده : زهرا سلیمانیاقدم خبرنگار گروه اندیشه تعداد بازدید : 5 با دیدن سه جلدی «زیباشناسی هگل»، «زیباشناسی افلاطون» و «زیباشناسی کانت» ذیل عنوان یک مترجم «عبدالله سالاروند» این سوال به ذهن میرسد که چرا باید همزمان از یک مترجم سه اثر منتشر شود. اما با دقت بیشتر و بررسی این سه اثر درخواهیم یافت، مترجم که فارغالتحصیل فلسفه هنر در مقطع دکتری است به قصد شناخت زیباشناسی سراغ آموزهها، گفتهها و آثار سه فیلسوف بزرگ، افلاطون، کانت و هگل درباره زیباشناسی رفته است و از بین شارحان این سه فیلسوف به دنبال افرادی میرود که آنها هم به نوعی دغدغه زیباشناسی و فلسفه هنر را داشتهاند. مترجم درواقع سه وجه زیباشناسی را در قالب ترجمه سه اثر بررسی کرده است؛ پرسش از زیبایی را در دیالوگهای افلاطونی، هنر، اسطوره و جامعه را در دیالکتیک هگل و مفهومها و مساله اصلی زیباشناسی را در نقد سوم کانت. در ادامه مفاهیم سهگانه زیبایی را در فلسفه سه فیلسوف بزرگ بررسی میکنیم. پرسش از زیبایی شروع بحث از زیبایی در تاریخ اندیشه با افلاطون و پرسشهایش درباره زیبایی آغاز میشود. درواقع چارچوب مباحث مربوط به زیباشناسی توسط افلاطون بنا نهاده شده است. برای فهم مساله زیبایی ابتدا باید سراغ مقدمات بحث رفت. مقدمات بحث زیبایی نیز در اندیشه افلاطون شکل میگیرد. افلاطون معتقد است که نمیتوان به قدر بسنده به پرسش از زیبایی پرداخت؛ مگر در چارچوبی که شامل موضوعات دیگر نیز میشود. افلاطون در رسالههایش در سه گفتوگوی مختلف به موضوعاتی اشاره میکند تا در جوار آنها به مساله زیبایی بپردازد. او در سه رساله هیپیاس بزرگ، مهمانی و فائدروس به سه شیوه مختلف درباره زیبایی گفتوگو میکند. گرچه افلاطون در گفتوگوهای دیگر هم به انحای مختلف به مساله زیبایی میپردازد؛ اما در این سه رساله محور اصلی زیبایی است. کانون این گفتوگوها اندیشیدن درباره زیبایی است. سقراط در «هیپیاس بزرگ» میکوشد در گفتوگو با هیپیاس که سوفیست است، به تعریفی تردیدناپذیر از زیبایی برسد و این کوششی است که نافرجام میماند. او در این گفتوگو نشان میدهد زیبایی را نمیتوان بریده از هر زمینهای و به طور مجزا به بحث گذاشت. در رساله «مهمانی» در واقع دلیلهای خوبی ارائه میشود که چرا زیبایی علیالاصول تعریفناپذیر است. در نهایت موضوع زیبایی در رساله «فائدروس» شامل تجربه حضوری زیبایی؛ یعنی زیبایی معشوق و اثر آن بر عاشق است. مفهوم و مسالههای اصلی زیباشناسی سه دوست را فرض کنید که غروب آفتاب در افق دریا را به نظاره نشستهاند. اکنون فرض کنید یکی از آنها تماشای موضوع پیشرو را خوشایند مییابد و آن موضوع را زیبا میخواند، درحالی که دیگری احساس ویژهای ندارد و همین بیاحساسی را بازگو میکند و نفر سوم غروب آفتاب را زشت میداند. باتوجه به این موقعیت، آیا ممکن است هر سه آنها از ذوق برخوردار باشند؟ آیا گفته هر سه میتواند موجه باشد؟ آیا ممکن است هر سه داوریهای ذوقی «درستی» («درست»، به معنای خاصی) داشته باشند؟ یا چنین است که حداکثر یکی از آنها برحق است و آن دو دیگر برخطا؟ آیا میتوان فهمید چه کسی برحق است و کدام یک بر خطا؛ آن هم مثلا از طریق تحلیل موضوع تماشا یا از طریق درگیر کردن آن سه دوست در گونهای بحث و گفت وگو؟ بنابر اندیشه کانت، میتوان گفت زیبایی نه در موضوع تماشا یافت میشود و نه در چشم تماشاگر. برخلاف آنچه فرض میکنند، زیبایی فقط یک رابطه میان تماشاگر و موضوع تماشا هم نیست، بلکه ریشههای زیبایی در فعل تامل نهفته است که آن رابطه را در خود میگنجاند. داوری ذوقی، آنچنان که کانت آن را بسط میدهد، یک داوری درهم پیچیده و تاملی درباره رابطه با ابژه است. به این ترتیب کانت میتواند هم از سوژه داوری کننده و هم از ابژه داوری شونده فاصله بگیرد و بدین وسیله هر دو را لحاظ کند و تعادلی را در میان آن دو چشمانداز افراطی بیابد. علاوهبر این، کانت استدلال میکند آنچه از سوی ابژه اجازه ایفای نقش در داوری ذوقی مییابد فقط «فرم» ابژه است، یعنی ساختار زمانی-مکانی آن. ولی این ساختارهای عینی به تنهایی، یعنی بدون سوژه داوریکننده، هرگز کافی نیستند تا تعیین کنیم آیا فلان ابژه زیباست یا نیست. هنر، اسطوره و جامعه فریدریش هگل زیبایی هنری را برتر از زیبایی طبیعی میداند؛ چون او این دست زیبایی را آفریده روح میداند. او معتقد است که هنر نباید تقلید از طبیعت باشد؛ چون تقلید از طبیعت باعث میشود هنر را سطح طبیعت صرف ماندگار کند، در حالی که هگل هنری را ارج مینهد که محتوایی روحی و معنوی داشته باشد. به زعم هگل، زیبایی هنر از آنجایی است که همان اندازه که از محتوای هنر ریشه میگیرد، از شیوه آفرینش هم ریشه میگیرد؛ چون زیبایی باید آفریده اندیشه و کنش انسانی باشد. بنابراین چون هگل هنر و اثر هنری را آفریده اندیشه انسانی میداند روح را هم عنصر ضروری در اثر هنری دانسته است و حتی میگوید محتوای اثر هنری چیزی جز روح نیست. درواقع دغدغه اولیه هگل در فلسفه هنر عبارت از تعیین نقش و دلالت صور زیباشناختی آگاهی در دورههای مختلف تاریخی بوده است. هگل دغدغه فهم هنر را همچون پدیدهای تاریخی دارد. درسگفتارهای زیباشناسی هگل به مسائل مهمی درباره گذار از هنر به دین در نظریه روح مطلق اشاراتی دارند. همچنین هگل نظریه «پایان اسطورهشناسی» را بسط داده که با اندیشههای او درباره بسط هنر رمانتیک گره خورده است. با دیدن سه جلدی «زیباشناسی هگل»، «زیباشناسی افلاطون» و «زیباشناسی کانت» ذیل عنوان یک مترجم «عبدالله سالاروند» این سوال به ذهن میرسد که چرا باید همزمان از یک مترجم سه اثر منتشر شود. اما با دقت بیشتر و بررسی این سه اثر درخواهیم یافت، مترجم که فارغالتحصیل فلسفه هنر در مقطع دکتری است به قصد شناخت زیباشناسی سراغ آموزهها، گفتهها و آثار سه فیلسوف بزرگ، افلاطون، کانت و هگل درباره زیباشناسی رفته است و از بین شارحان این سه فیلسوف به دنبال افرادی میرود که آنها هم به نوعی دغدغه زیباشناسی و فلسفه هنر را داشتهاند.
در برخی از آثار افلاطون، همچون دفاعیه، کریتون و فایدون، موضوع مرگ ملموستر از زندگی است؛ ولی آنجا که زندگی مطرح است، غایت سعادتمند شدن انسان را در بطن خود دارد؛ سعادتی که آدمی از طریق کسب فضائل بدان نائل میآید. منظور افلاطون از «فضیلت» که به «سعادتمندی انسان» در زندگانی و پس از مرگ منجر میشود، چیست؟ مقاله بخشی از پاسخ این پرسش را در رسالة آلکیبیادس و بخش دیگر آن را در فیلبُس جسته است
افلاطون اگر امروز بود با نیچه مخالفت نمی کرد، زیرا نیچه هم نوعی افلاطون، است که شعر را خلاقیت بشری می داند. یکی خلاقیتی می داند برای ظهور قدرت و دیگری خلاقیتی می داند برای ظهور حقیقت.
در باب اندیشه و شخصیت سقراط نویسندگان یونان باستان آراء مختلفی عرضه کردهاند. در عصر حاضر نیز مورخان فلسفه باستان یونان کوشیدها ند از آثار اندیشمندان یونانی، بخصوص از آثار افلاطون، سقراط تاریخی را بیابند. سعی ما بر یافتن و تبیین آراء سقراط تاریخی نیست، بلکه در نظر داریم تا اثبات کنیم برخلاف آنچه مشهور است، نزد افلاطون افکار و شخصیت واحدی را برای سقراط نمیتوان یافت. سقراط دوره جوانی افلاطون دیالکتیکی با زبان تک معنایی، مردمی و طرفدار تربیت شهروندان، سیاسی و بدون فلسفه سیاست خاص، خردمندترین فیلسوف اخلاق بدون نظریهپردازی در این باب، متعهد به ساختار دین مدنی یونان و سلبی و نقاد است.
تمامی مناقشات دیرینه ای که باعثِ به وجود آمدنِ تردیدهایی در راه فلسفه وجودی هنرها شده است به نوعی در موضوع بازنمایی در هنر متجلّی می گردند. نظریه افلاطون در این زمینه، با وجود موضع گیری شدید و منفی او، بارها مورد بازبینی قرار گرفته است.این مقاله، ابتدا،مفهوم بازنمایی را در آثار افلاطون مطرح می کند، سپس، با تکیه بر نمونه های تصویری به تحلیل و تشریح تئوری های ارائه شده بازنمایی، در نقاشی و عکاسی می پردازد. سوالاتی از جمله اینکه؛ آیا تفکر بازنمایانه در نقاشی و عکاسی به عنوان نمودها و جلوه های ظهور هنری، پاسخی در خور گرفته است؟ و آیا این دو هنر، داعیه بازنمایی از دیدگاه فلسفی را پاسخ می دهند؟ هدف اصلی این مقاله، دسته بندی نظریات و عقاید نظریه پردازان در حوزه بازنمایی و تحلیل از دو بعد هنر و فلسفه، به منظور دستیابی به مفهوم جامع تری از بازنمایی در آثار نقاشی و عکاسی و پی بردن به ارزش هنری آن است ودر این راستا، به ارائه آرای متفکرانی پرداخته است که در زمینه تئوری های مدنظر پژوهش، مباحث بیشتری را جهت بررسی موضوع فراهم می کرده اند.
ماهیت و چیستی «تربیت» از نظرگاه افلاطون؛ فلاسفه همواره قصد داشتهاند مسیر دیدن، اندیشیدن، عمل کردن و تعامل ما را تغییر دهند، چراکه آنها خودشان را نخستین آموزگاران و مربی نوع بشر میپنداشتند و تصور میکردند که تفسیر درست جهان -درک آن و جایگاه ما در آن- میتواند ما را از وهم و خیال رها کند و ما را بهسوی فعالیتهایی همچون تأمل در نظم الهی، پیشرفتهای علمی و یا خلاقیت هنری هدایت کند که برای ما مناسبترین هستند.
این مقاله از سه بخش تشکیل شده است. در بخش اول گزارشی از بخشی از کتاب شیء چیست؟ نوشته هایدگر داده شد که مدخلی برای ورود به بـحثهای مـقاله «عصرِ تصویرِ جهان» بود. در بخش دوم، مقاله «عصرِ تصویرِ جهان» شرح داده میشود. این بخش را باید در کنار اصل مقاله خواند. در این شرح از گفتههای هایدگر در باره علوم انسانی ذکری بـه مـیان نـیامده است. در بخش سوم مقایسهای مـیان آراء هـایدگر بـا آراء تاماس کوون به عمل آمده است تا نسبت آراء هایدگر با فلسفه جدید علم روشن شود.
ارسطو در کتاب مابعدالطبیعه اش وقتی می خواهد افلاطون را نیز همچون فیلسوفان پیشین به بوته ی نقد بگذارد به مشکل جدایی یا خوریسموس اشاره می کند و این که افلاطون رابطه ی دو عالم را بر اساس بهره وری تبیین کرده است. او می گوید : «فیثاغوریان گفته بودند که اشیا به سبب تقلید از اعداد وجود دارند. افلاطون این اصطلاح را تغییر داد و گفت وجود محسوسات حاصل "بهره وری" آن هاست. ولی هیچ یک از آن ها نگفتند که این تقلید یا بهره وری از آن صور کلی چیست.بلکه بار تحقیق در این مطلب را به دوش دیگران گذاشتند.»
پژوهشکده هنر فرهنگستان هنر کتاب «نظریات برجستة زیباییشناسی: از افلاطون تا نیچه» تألیف دکتر فرشید ابراهیمیان را منتشر کرد.
نگاهی به تبیین افلاطون از موسیقی بر اساس دیالوگ «قوانین»؛ تربیت شهروندی یکی از فروعات شهروندی است که در سرزمین یونان بستر مناسب و شایستهای را برای افراد «پولیس/شهر-دولت» فراهم میکرد تا بتوانند بهعنوان یک شهروند خوب و نمونه، چه در جامعه (پولیس) و چه در سیاست از نقشی بسزا برخوردار باشند؛ لذا تأملات فلسفی در باب «تربیت/Education» از زمان افلاطون و تا حدودی فلاسفهی بعد او، طبیعتاً در جهت تربیت شهروندان بود.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید