«فلسفه» و «علومانسانی» در کشور ما گرچه با هم بیگانه نبودند اما رقابت و نسبتی نیز با هم نداشتند. آن زمان که دانشجو بودم، دکتر غلامحسین صدیقی به ما فلسفه یونان و جامعهشناسی درس میداد. در آن دوره، هنوز رشتههای علوماجتماعی در کشور تأسیس نشده بود. واقعیت این است که در تأسیس علوماجتماعی، فلاسفه بسیار دخیل بودند و میتوان گفت فیلسوفان بنیانگذار این علم هستند.
این سوال که «فلسفه ورزی» یا «فلسفیدن» چیست را باید بر مبنای کاربرد این واژه ها و فلسفه ها در طول تاریخ پاسخ داد و برای این کار باید تاریخ فلسفه را بررسی کرد.
زبان و نسبت آن با فلسفه از مسائل اساسی در تفکر ویتگنشتاین به حساب می آید . هدف از تدوین این مقاله بیان دیدگاه ویتگنشتاین در خصوص زبان و فلسفه و ارتباط آن دو است . ویتگنشتاین متقدم معتقد بود که زبان ذاتأ دارای خصلت تصویری است و ساختار عالم ساختار آن را تعیین میکند . فلسفه را نیز فعالیتی نقادی می داند که وظیفه آن روشن ساختن اندیشه هاست .
درباره ابن خلدون ‘ مستشرقان ‘ عربها و ایرانیان بسیار گفته و نوشته اند و چنانکه مشهور است ‘ به استناد آراء و اقوال او در((مقدمه )) ‘ گاهی وی را پیشرو و پیشاهنگ در فلسفه تاریخ و جامعه شناسی خوانده اند ‘ اما پیش از التفات به برخی شباهت ها یا اشتراک نظرها و تواردها میان او و فلاسفه تاریخ و جامعه شناسان ‘ لازم است به مبادی و اصول اندیشه های او توجه و به مقدماتی رسیدگی کنیم که با آن اصول ومقدمات امکان ورود او به مباحثی که طرح کرده ‘ فراهم آمده است .
سخن درباره چرایی نیاز بشر به پیامبر، به معنای تبیین فلسفه آفرینش بشر است، زیرا در تشریح مسائلی چون فلسفه هدایت، وحی، بعثت، رسالت، نبوت، امامت و مانند آن، میبایست علل و چرایی آفرینش انسان معلوم شود تا اصول دیگر به طور طبیعی با کمی توضیح روشن شود.
دیرینهشناسی در انتهای راه خود به ایراد بزرگ و اساسیای برخورد که قبلاً فوکو به خاطر آن به اندیشهی مدرن حمله نموده و معتقد به وجوب برچیده شدن طومار سوژهمحوری شد؛ مشکل غیرقابلحل، دوگانگی سوژه/جهانِ واقع بود که در شکلها و استراتژیهای مختلفی چون امر تجربی/امر استعلایی، حوزهی اندیشیده/حوزهی نااندیشیده و عقبنشینی و بازگشت اصل متجلی میشد، دیرینهشناس برای رفع این معضل سوژه را حذف کرد، اما در وادی پدیدارهای ذهن باقی و به جستوجوی قوانین آنها پرداخت؛ پدیدارهایی که در تعامل با پدیدارهای اذهان دیگر، گفتمان و دانش را شکل میدادند و نسبت به جهان ماده و امر واقع حالت استعلایی داشتند.
چگونه فلسفه که همواره در جستجوی نفی ابتذال وایصال به حقیقت بوده است، ابزاری برای بروز ابتذال میشود؟ ابتذال درحیات عمومی فلسفه ناشی از نادیده انگاشتن ارزشهایی است که توسط فلسفه مهم بوده است.
متأسفانه از گذشته مشکلی که در حوزه وجود داشته، این بوده که حوزه فقط به دو رشته فقه و اصول بهطور تخصصی بها داده و بقیه رشتهها مثل فلسفه، تفسیر و.. هیچ گاه به عنوان رشتههای تخصصی مورد توجه نبودهاند. موانع فراوانی هم در این زمینه وجود داشته که هنوز هم باقی است. بهنظر من حوزه نتوانسته خود را با نیازها و اقتضائات انقلاب هماهنگ کند. اگر میتوانست این هماهنگی را به وجود آورد، الان باید خیلی از نظامهای ما مبتنی بر متون فلسفی نوشته میشدند. در حالی که حتی تفکر فلسفیمان را هم بهصورت نظاممند ارائه نکردهایم، چه برسد به اینکه نظامهایی را با پشتوانه فلسفه بنا کنیم.
دو ردّیه که یکی مبتنی بر کلام اشعری و دیگری مبتنی بر کلام معتزلی است، در فاصله کوتاهی از یکدیگر در قرن ششم نگاشته شده اند و با رویکردهای مختلفی به نقد آراء فلاسفه در حوزه مسائل فلسفی مرتبط با معتقدات دینی، پرداخته اند. این دو ردّیه هم به جهت انگیزه نویسندگان آنها و هم به لحاظ روش نقد مسائل فلسفی و هم به لحاظ محتوا و مضمون و هم به جهت میزان تأثیرگذاری، با یکدیگر تفاوت های عمده ای دارند. نگارنده در این مقاله دو اثر مزبور را در محورهای چهارگانه فوق با یکدیگر مقایسه کرده است.
اگر اهل فلسفه باشید قطعا این جمله از جلوی چشمان شما گذشته است: «دو چیز است که هر چه بیشتر به آن بیندیشم، ذهن را از ستایش و حیرتی فزاینده پر می کند: آسمان پر ستاره بالای سرم و قانون اخلاقی درونم.» همان طور که «پل گایر» و «آلن وود» نوشته اند این گزاره در همه آثار ایمانوئل کانت به کار می آید. فیلسوفی که با کلیدواژه های «انقلاب کپرنیکی»، «نقد عقل محض» و «صلح جهانی» شناخته می شود
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید