از عرفان تا سياست / دكتر سيد حسين نصر

1392/11/13 ۰۹:۲۰

از عرفان تا سياست / دكتر سيد حسين نصر

ترجمه دكتر انشاءالله رحمتي: به انقلاب اسلامي ايران، ريشه‌ها و عوامل و نشيب و فرازها، تأثير و تأثّرات و پيامدهايش از جنبه‌هاي گوناگون نگريسته‌اند و آنها را مورد بحث و بررسي قرار داده‌اند. يكي از جنبه‌هاي بسيار حائز اهميت در اين واقعه كم‌نظير، رهبري مرحوم امام و شخصيت چندوجهي ايشان است كه هم فقيه نامداري بود كه آثار و آرايش گواه است و هم عارف استادديده‌اي بود كه باز آثار نوشتاري و گفتاري فراوانش شاهد است و هم سياستمداري بود كه با شناخت وافي از اسلام ناب، رهبري جنبشي پويا و پايدار را بر دوش گرفت.

ترجمه دكتر انشاءالله رحمتي: به انقلاب اسلامي ايران، ريشه‌ها و عوامل و نشيب و فرازها، تأثير و تأثّرات و پيامدهايش از جنبه‌هاي گوناگون نگريسته‌اند و آنها را مورد بحث و بررسي قرار داده‌اند. يكي از جنبه‌هاي بسيار حائز اهميت در اين واقعه كم‌نظير، رهبري مرحوم امام و شخصيت چندوجهي ايشان است كه هم فقيه نامداري بود كه آثار و آرايش گواه است و هم عارف استادديده‌اي بود كه باز آثار نوشتاري و گفتاري فراوانش شاهد است و هم سياستمداري بود كه با شناخت وافي از اسلام ناب، رهبري جنبشي پويا و پايدار را بر دوش گرفت. آنچه در پي مي‌آيد، بخشي از مقاله بلندي است كه آقاي دكتر نصر ذيل موضوع «عرفان نظري و تصوف علمي و اهميت آنها در دوران كنوني» نگاشته‌اند و در نخستين شمارة «اطلاعات حكمت و معرفت» به چاپ رسيده است. توضيح استاد دربارة چرايي ظهور عارفي در عرصه سياست، راهگشا و شايان توجه و تأمل است. چاپ اين نوشتار در آستانة دهة فجر، فرصت مناسبي است در يادكرد امام و شهيدان و جانبازان و آزادگان و گراميداشت ياد و خاطرة همه كساني كه در اين مسير مقدس جانفشاني كرده‌اند.

با گسترش‌ و رواج‌ تشيع‌ دوازده‌ امامي‌در ايران‌ در دوران‌ صفويه، تحولي‌ در فضاي‌ تدريس‌ و تحصيل‌ عرفان‌ ايجاد شد. در دوران‌ اولية‌ حكومت‌ صفويان، بسياري‌ از طرق‌ تصوف‌ رواج‌ و رونق‌ يافت؛ اما از قرن‌ 17م/11ق به‌ اين‌ سو، به‌ خصوص‌ در ميان‌ علماي‌ شيعه‌ كه‌ از اين‌ پس‌ به‌ جاي‌ لفظ «تصوف»، از لفظ «عرفان» استفاده‌ مي‌كردند، مخالفتهايي‌ عليه‌ تصوف‌ صورت‌ گرفت. هرچند انواع‌ ديگر آثار صوفيانه‌ و عرفاني‌ در اين‌ دوران‌ از سوي‌ طريقه‌هاي‌ مختلف‌ صوفيه‌ مانند «طريقة‌ ذهبيه» انتشار مي‌يافت‌ و عرفان‌ شيعي‌ نيز در برخي‌ محافل‌ رونق‌ يافته‌ بود، ولي‌ در قياس‌ با دوران‌ قبل، آثار جديد اندكي‌ در اين‌ دوره‌ در موضوع‌ عرفان‌ نظري‌ به‌ منصه‌ ظهور رسيد. تأثير اصلي‌مكتب‌ ابن‌ عربي‌ از طريق‌ آثار ملاصدرا نمايان‌ شد. ملاصدرا سخت‌متأثر ازآراي‌ شيخ‌ اكبر (ابن‌ عربي) بود و در «اسفار» و ديگر آثار خويش‌ به‌ وفور مطالبي‌ را از او‌ نقل‌ مي‌كند؛ ولي‌ به‌ بيان‌ اصطلاحي، مكتب‌ ملاصدرا به‌ نام‌ حكمت‌ شناخته‌ مي‌شود نه‌ به‌ نام‌ عرفان، گو اينكه‌ ملاصدرا عارف‌ هم‌ بود و كاملاً به‌ تعاليم‌ ابن‌ عربي‌ احاطه‌ داشت؛ ولي‌ ملاصدرا عناصري‌ از تعاليم‌ عرفاني‌ را در «حكمت‌ متعالية» خويش‌ تلفيق‌ كرد و بر خلاف‌ ابن‌ عربي‌ يا قونوي،‌ رساله‌هاي‌ مستقلي‌ در موضوع‌ عرفان‌ محض‌ تأليف‌ نكرد. قابل‌ توجه‌ اينجاست‌ كه‌ ملاصدرا برخلاف‌ كاشاني‌ يا قيصري،‌ نه‌ شرحي‌ بر فصوص‌ از خود بر جاي‌ گذاشت‌ و نه‌ رساله‌اي‌ همانند «تمهيدالقواعد» تأليف‌ كرد، هرچند كه‌ ابن‌ تركه‌ را نيك‌ مي‌شناخت.

به‌ علاوه‌ شاگردان‌ وي‌ مانند فيض‌ كاشاني‌ كه‌ عارف‌ هم‌ بود و يا فياض‌ لاهيجي، نيز آثار عمده‌اي‌ در زمينه‌ عرفان‌ نظري‌ محض، تأليف‌ نكردند. مكتب‌ عرفان‌ نظري، يقيناً در دوران‌ صفويه‌ تداوم‌ يافت؛ ولي‌ حركت‌ عمده‌ فكري‌ اين‌ دوران‌ متوجه‌ ايجاد مكتب‌ «حكمت‌ متعاليه»‌ بود كه‌ آراي‌ اصلي‌ عرفان‌ مانند نظريه‌ وحدت‌ وجود را در نظام‌ فلسفي‌ خويش‌ تلفيق‌ كرده‌ بود؛ ولي‌ ساختار نظريات‌ اين‌ مكتب، شيوه‌ بيان‌ و نوع‌ استدلال‌ و احتجاج‌ آن، از عرفان‌ متمايز است. به‌ علاوه‌ موضوع‌ حكمت، «وجود به‌ شرط‌ لا» است، حال‌ آنكه‌ موضوع‌ عرفان «وجود لا بشرط» است.

 

احياي تعاليم‌ عرفان‌ نظري

در دوران‌ قاجار، تعاليم‌ عرفان‌ نظري‌ به‌ صورت‌ جدي ‌احيا شد و شروح‌ مهمي‌ درباره‌ متون‌ اصلي‌ اين‌ سنت‌ به‌ رشته‌ تحرير درآمد. اين‌ احياي‌ عرفان‌ نظري‌ مقارن‌ با احياي‌ تعاليم‌ مكتب‌ ملاصدرا بود و بسياري‌ از اساتيد اين‌ دوران،‌ هم‌ حكيم‌ بودند و هم‌ عارف، و حال‌ آنكه‌ عرفان‌ همچنان‌ تأثيري‌ عميق‌ بر فلسفه‌ داشت. نخستين‌ شخصيت‌ برجسته‌ دوران‌ قاجار در زمينه‌ عرفان كه‌ بايد در اينجا از او ياد كرد، سيد رضي‌ لاريجاني‌ (متوفاي‌‌ 1853م/1270ق) است‌ كه‌ در حكمت‌ شاگرد ملا علي‌ نوري‌ بود؛ ولي‌ در مورد شجره‌ او در عرفان‌ مطالب‌ چنداني‌ نمي‌دانيم.گفته‌اند كه‌ او حالات‌ روحاني‌ رفيعي‌ داشت‌ و معاصرانش‌ او را «صاحب‌ حال، مالك‌ باطن» لقب‌ داده‌اند.

مهمترين‌ شاگرد سيد رضي، آقا محمدرضا قمشه‌اي‌ (متوفاي 9ـ 1888/1306ق) است‌ كه‌ بسياري‌ از صاحب‌نظران‌ ايراني‌ در زمينه‌ عرفان، او را ابن‌عربي‌ ثاني‌ و برجسته‌ترين‌ شارح‌ متون‌ عرفاني‌ مانند فصوص‌ از زمان‌ قونوي‌ به‌ بعد، مي‌دانند. آقا محمدرضا در اصفهان تحصيل‌ و بعدها به‌ تهران‌ مهاجرت‌ كرد و شايد از اين‌ پس،‌ تهران‌ به‌ مدت‌ چندين‌ دهه‌ مهمترين‌ مركز آموزش‌ عرفان‌ نظري‌ شد. او در تهران‌ شاگردان‌ بسياري‌ هم‌ در حوزه‌ عرفان‌ و هم‌ در حوزه‌ حكمت‌ تربيت‌ كرد. همچنين‌ تعليقه‌ها و شروح‌ مهمي‌ بر آثاري‌ چون‌ تمهيدالقواعد و شرح‌ قيصري‌ بر فصوص‌ و آثار ملاصدرا به‌ رشته‌ تحرير درآورد و رساله‌هاي‌ مستقلي‌ نيز تأليف‌ كرد. آقا محمدرضا نيز همانند بسياري‌ از اساتيد عرفان‌ نظري، شاعري‌ خوش‌قريحه‌ بود و اشعاري‌ سرود و در شاعري «صهبا» تخلص‌ مي‌كرد. او بر اهميت‌ سلوك‌ معنوي‌ و نياز به‌ پير و مرشد روحاني‌ تأكيد مي‌ورزيد.

يكي‌ از شاگردان‌ برجسته‌ آقا محمدرضا، ميرزاهاشم‌ اشكوري‌ رشتي‌ (متوفاي1914/1332)، شارح‌ «مصباح‌الانس»‌ بود كه‌ سرپرستي‌ حوزه‌ تدريس‌ عرفان‌ را در تهران‌ پس‌ از آقا محمدرضا به‌ عهده‌ گرفت. او نيز استاد حكيمان‌ و عارفان‌ سرشناس‌ قرن‌ گذشته‌ مانند ميرزا مهدي‌ آشتياني‌ (م 1953/1362)، ميرزا احمد آشتياني‌ (م1940/1359)، سيدمحمدكاظم‌ عصار (م‌ 1975/1396) و محمدعلي‌ شاه‌آبادي‌ (1951/1369) بود.

محمدعلي‌ شاه‌آبادي‌ شخصيتي‌ مخصوصاً درخور اهميت‌ است، اما نه‌ فقط‌ به‌خاطر نوشته‌هاي‌ خود او در زمينه‌ عرفان‌ كه «رشحات‌البحار» از آن‌ جمله‌ است، بلكه‌ به‌ اين‌ دليل‌ كه‌ او استاد آيت‌الله‌ خميني(ره)‌در عرفان‌ نظري‌ است. آيت‌الله‌ خميني(ره)‌فصوص‌ را در محضر او بدون‌ حضور هيچ‌ شاگرد ديگري‌ فراگرفت. بسياري‌ از انديشه‌هاي‌ آيت‌الله‌ خميني(ره)‌در «تعليقات»، «شرح‌ دعاي‌ سحر» و «مصباح‌الهدايه‌ الي‌ الخلافه‌ والولايه»، بيانگر تفاسير مرحوم‌ شاه‌آبادي‌ است‌ و او خود براي‌ استادش احترام‌ و شأن‌ و منزلت‌ والايي‌ قائل‌ بود.

شهرت‌ و نفوذ سياسي‌ گسترده‌ آيت‌الله‌ روح‌ الله‌ خميني‌ (متوفي‌ به‌ 1989م/1409ق)، مانع‌ از آن‌ شده‌ است‌ تا بسياري‌ از مردم‌ در جهان‌ غرب‌ و حتي‌ در خود جهان‌ اسلام‌ خارج‌ از ايران، آثار عرفاني‌ وي‌ و حتي‌ جايگاه‌ رفيعش‌ در تاريخ‌ ممتد عرفان‌ نظري‌ را به‌ طور جدي‌ مورد توجه‌ قرار دهند.1 ترديدي‌ نيست‌ كه‌ او در سنين‌ جواني‌ علاقه‌مند به‌ عرفان‌ شد و در سالهاي‌ بعد نيز كه‌ به‌ تحصيل‌ علوم‌ نقلي‌ و حتي‌ حكمت‌ اشتغال‌ داشت، عشق‌ و علاقه‌ شديدش‌ به‌ عرفان‌ همچنان‌ پابرجاي‌ ماند، با آنكه‌ البته‌ او استاد مبرز حكمت‌ متعالية‌ ملاصدرا هم‌ بود.2 او در آثار خويش‌ ميان‌ عرفان‌ شيعي و عرفان‌ ابن‌عربي‌ جمع‌ كرده‌ است؛ براي‌ مثال «شرح‌ دعاي‌ سحر» به‌ سنت‌ عرفان‌ شيعي‌ تعلق‌ دارد و «تعليقات‌ علي‌ شرح‌ فصوص‌الحكم» و «مصباح‌ الانس»‌ متعلق‌ به‌ سنت‌ عرفان‌ ابن‌ عربي‌ است؛ البته‌ سنت‌ ابن‌ عربي‌ به‌ همان‌ صورتي‌ كه‌ عارفان‌ شيعه‌ طي‌ قرون‌ گذشته‌ آن‌ را تفسير كرده‌ و آراي‌ بديع‌ بسياري‌ را در مقام‌ فهم‌ اين‌ متون‌ كلاسيك‌ مطرح‌ ساخته‌اند. كتاب «مصباح‌ الهدايه‌ الي‌الخلافه‌ و الولايه» ، تركيبي‌ از اين‌ دو مكتب‌ عرفان‌ است. ديگر آثار عرفاني‌ آيت‌الله‌ خميني(ره) ‌مانند «چهل‌ حديث»، «سرّالصلوه»، «آداب‌الصلوه»‌ و «شرح‌ حديث‌ جنود عقل‌ و جهل»، آثاري‌ است‌ كه‌ ماهيتي‌ باطني‌ و عرفاني‌ دارد و اين‌ آثار يادآور آثار امثال‌ فيض‌ كاشاني‌ يا قاضي‌ سعيد قمي‌ است‌ و حتي‌ به‌ آثاري‌ قديمي‌تر از آثار فيض‌ كاشاني‌ و قاضي‌ سعيد، يعني ‌به‌ آثار كلاسيك‌ تصوف‌ شباهت‌ دارد. و البته‌ نمي‌توان‌ آنها را كاملاً تحت‌ مقوله‌ عرفان‌ نظري محسوب‌ كرد.3 در ضمن آيت‌الله‌ خميني(ره)‌‌اشعاري‌ كه‌ داراي‌ ماهيت‌ حكمي‌ و عرفاني‌ نيز هست، سروده‌ است.

براي‌ بسياري‌ از افراد جالب‌ توجه‌ است‌ و حتي‌ ممكن‌ است‌ شگفت‌آور باشد كه‌ مي‌بينند آيت‌الله‌ خميني(ره)‌كه‌ در اوايل‌ عمرش‌ نه‌ فقط‌ به‌ عرفان‌ نظري،‌ بلكه‌ به‌ عرفان‌ عملي‌ كه‌ بر رياضت‌ و عزلت‌ و ترك‌ دنيا تأكيد مي‌كند، بسيار علاقه‌مند بود، در اواخر عمرش‌ كاملاً وارد صحنه‌ سياست‌ شده‌ است. كليد اين‌ معما را بيش‌ از هر چيز بايد در همان‌ مراحل‌ سلوك‌ معنوي‌ و سفر آدمي‌ از خلق‌ به‌ سوي‌حق‌ و رجعت‌ وي‌ از حق‌ به‌ سوي‌ خلق‌ كه‌ ملاصدرا در آغاز «اسفار اربعه»‌ به‌ آن‌ پرداخته‌ است، جستجو كرد. اين‌ اسفار هم‌ شامل‌ مرحله‌ سفر از «خلق» به «حق» است‌ و هم‌ شامل‌ مرحله‌ بازگشت‌ به «خلق» به‌ همراه «حق». ثانياً كليد اين‌ معما را بايد در تفسير آيت‌الله‌ خميني(ره)‌از مراحل‌ اين‌ سفر و چگونگي‌ تطبيق‌ آن‌ در مورد خودش‌ و رسالتش‌ در زندگي‌ جستجو كرد. به‌ هر تقدير اگرچه‌ بخش‌ اخير زندگي‌ وي‌ به‌ حسب‌ ظاهر با زندگي‌ آقا محمدرضا بسيار متفاوت‌ است، ولي‌ بخش‌ نخست‌ زندگي‌ وي‌ بسيار شبيه‌ به‌ همان‌ شخصيتي‌ است‌ كه‌ او وي‌ را «استاد الاساتيد» خوانده‌ است. آيت‌الله‌ خميني(ره)‌نيز همانند آقا محمدرضا ذوق‌ شعري‌ داشت‌ و سخت‌ مستغرق‌ در سنت‌ شعر عارفانه‌ بود.

لازم‌ است‌ در آينده‌ مطالعات‌ دقيق‌تري‌ درباره‌ رابطه‌ ميان‌ جنبه‌هاي‌ نظري‌ و عملي‌ زندگي‌ آيت‌الله‌ خميني(ره)‌در ارتباط‌ با تعاليم‌ عرفان‌ و به‌ طور كلي‌ درباره‌ زندگي‌ چند شخصيت‌ سياسي‌ معروف‌ جهان‌ اسلام‌ در قرن‌ 20م/14ق، مانند حسن‌ البنّا (بنيانگذار جنبش‌ اخوان‌ المسلمين)‌و مولانا مودودي‌ (بنيانگذار جماعت‌ اسلامي پاكستان) صورت‌ گيرد. حسن‌ البنّا و مودودي‌ نيز هر دو، در حالي‌ كه‌ اوايل‌ عمر به‌ نحوي‌ از انحا خويش‌ را وقف‌ تصوف‌ كرده‌ بودند، سخت‌ درگير فعاليتهاي‌ سياسي‌ شدند؛ اما در مورد هيچ‌ يك‌ از شخصيت‌هاي‌ سياسي‌ معروف‌ جهان‌ اسلام‌ در قرن‌ 20/14، پيوندي‌ آن‌ چنان‌ نزديك‌ با تصوف‌ و عرفان‌ به‌ صورتي‌ كه‌ در مورد آيت‌الله‌ خميني(ره)‌ديده‌ مي‌شود، وجود نداشته‌ است. مشاهده‌ شخصيت‌هايي‌ از اين‌ قبيل، مسائل‌ مهمي‌ را در خصوص‌ فهم‌ رابطه‌ ميان‌ تصوف‌ و عرفان‌ از يك‌ سو و فعاليت‌ سياسي‌ ظاهري‌ از سوي‌ ديگر، مطرح‌ مي‌كند. آنچه‌ در اينجا بايد مورد توجه‌ قرار بگيرد، اين‌ است‌ كه‌ آيت‌الله‌ خميني(ره)‌صرف‌ نظر از ديدگاهها و فعاليتهاي‌ سياسي‌اش، شخصيتي‌ مهم‌ در تاريخ‌ بلند عرفان‌ نظري‌ در جهان‌ اسلام‌ محسوب‌ مي‌شود.

سنت‌ عرفان‌ نظري‌ تا به‌ امروز در ايران‌ پابرجاست. پس‌ از نسل‌ شخصيت‌هايي‌ چون‌ آيت‌الله‌ خميني‌ و علامه‌ طباطبائي‌ (متوفي‌ به‌ 1983/1404) كه‌ عارفي‌بزرگ‌ بود، ولي‌ شرحي‌ بر آثار ابن‌ عربي‌ ننوشت، و همچنين‌ سيد محمدكاظم‌ عصّار كه‌ از اساتيد مهم‌ عرفان‌ به‌ شمار مي‌آمد، شخصيت‌هاي‌ برجسته‌اي‌ چون‌ سيد جلال‌الدين‌ آشتياني، حسن‌زاده‌ آملي‌ و جوادي‌ آملي‌ كه‌ هر دو شخصيت‌ اخير هنوز در قم‌ به‌ تدريس‌ اشتغال‌ دارند، در عرصه‌ عرفان‌ ظاهر شدند. شرح‌ آشتياني‌ بر مقدمه‌ قيصري ‌بر فصوص، و همچنين‌ ديگر شروح‌ وي‌ چون‌ شرح‌ بر «تمهيدالقواعد و نقدالنصوص»، از مهمترين‌ متون‌ عرفاني‌ دوران‌ معاصر محسوب‌ مي‌شود. در عين‌ حال‌ شرح‌ حسن‌زاده‌ آملي‌ بر فصوص‌ با عنوان «ممدّالهمم‌ در شرح‌ فصوص‌الحكم» و نيز «تحرير تمهيدالقواعد» به‌ قلم‌ جوادي‌ آملي، هر دو به‌ خوبي‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ مكتب‌ عرفان‌ نظري‌ در ايران‌ حياتي‌ پر از نشاط‌ دارد.

 

‌‌‌‌موضوع‌ بحث‌ عرفان‌ نظري‌ چيست؟

پيش‌ از پرداختن‌ به‌ اهميت‌ عرفان‌ نظري‌ و تصوف‌ علمي،‌ لازم‌ است‌ چند كلمه‌اي‌ درباره‌ مباحث‌ اين‌ علم ‌اعلي‌ بيان‌ كنيم. و پيش‌ از تعيين‌ موضوعات‌ و مباحث‌ عرفان‌ نظري، بايد معلوم‌ كرد كه‌ چنين‌ معرفتي‌ چگونه‌ حاصل‌ مي‌شود. معرفت‌ به «حقيقت‌ برين» يا «جوهر برين» خود برترين‌ نوع‌ معرفت‌ است‌ و اصل‌ و اساس‌ معرفت‌ اصيل‌ نيز همين‌ است. همان‌ طور كه‌ فريتهوف‌ شووان‌ ـ يكي‌ از برجسته‌ترين‌ شارحان‌ عرفان‌ و حكمت‌ الهي‌ در دوران‌ معاصرـ گفته‌ است: «گوهر شناخت،‌ همان‌ شناخت‌ گوهر برين‌ است.» اين‌ شناخت‌ در كنه‌ قلب‌ (يا عقل‌ شهودي) آدمي‌ موجود است‌ و تحصيل‌ آن‌ بيشتر به‌ صورت «بازيافتن» است‌ تا «يافتن» . اين‌ شناخت‌ در نهايت‌ يادآوري، يا همان‌ تذكر به‌ معناي‌افلاطوني‌ اين‌ كلمه‌ است. قوه‌ مرتبط‌ با اين‌ شناخت،‌ همان‌ عقل‌ شهودي‌ (نوس) است، كه‌ البته‌ نبايد آن‌ را با عقل‌ استدلالي‌ يا عقل‌ جزئي‌ خلط‌ كرد. كاركرد شايسته‌ اين‌ عقل‌ شهودي‌ در نهاد آدمي‌در بيشتر موارد نيازمند تجلي‌ عيني‌ يعني‌ همان‌ وحي‌ است. به‌ هر تقدير تحصيل‌ اين‌ شناخت‌ هميشه‌ نيازمند شهود عقلي‌ است‌ كه‌ در نهايت‌ موهبتي‌ الهي‌ و در واقع‌ قوه‌ چشيدن‌ حقيقت‌ است.

در سنت‌ اسلامي‌ اين‌ شناخت‌ برتر يا عرفان‌ با صفات‌ ذوق، حدس، اشراق‌ و حضور همراه‌ است. كساني‌ كه‌ توانايي‌ فهم‌ عرفان‌ را دارند، بايد از موهبتهاي‌ خاص‌ شهود عقلي‌ برخوردار باشند (در ضمن‌ اين‌ شهود عقلي‌ را نبايد با استدلال‌ و احتجاج‌ عقلي‌ خلط‌ كرد). به‌ علاوه، در اسلام‌ عرفان‌ هميشه‌ با معناي‌ باطني‌ وحي‌ مرتبط‌ بوده‌ است‌ و تحصيل‌ عرفان‌ منوط‌ به‌ نيروي‌ سلوكي‌ و باطني‌ ولايت‌ است‌ كه‌ از منبع‌ نبوت‌ سرچشمه‌ مي‌گيرد و بسياري‌ از عارفان‌ بزرگ‌ مسلمان‌ از ابن‌ عربي‌ گرفته‌ تا سيد حيدر آملي، و از آقا محمدرضا قمشه‌اي‌ گرفته‌ تا محمدعلي‌ شاه‌آبادي‌ تا آيت‌الله‌ خميني(ره)‌همه‌ با تفسير و تعبيرهاي‌ مختلف‌ درباره‌ همين‌ ولايت‌ سخن‌ گفته‌اند.

حال‌ بايد ديد موضوعات‌ و مباحث‌ عرفان‌ نظري‌ و تصوف‌ علمي‌ چيست. مي‌توان‌ گفت‌ موضوع‌ برتر عرفان‌ همان‌ مبدأ اعلي‌ يا حق‌ است‌ كه‌ مطلق‌ و نامتناهي‌ است‌ و حتي‌ به‌ شرط‌ اطلاق‌ و عدم‌ تناهي‌ هم‌ محدود نيست‌ و عرفا اغلب‌ گفته‌اند كه‌ حق‌ وجود مطلق‌ است‌ و حتي‌ به‌ قيد مطلق‌ بودن‌ هم‌ مقيد نيست. بنابراين‌ موضوع‌ عرفان‌ همان‌ حق‌ است‌ كه‌ هم‌ وراي‌ وجود است‌ و هم‌ وجود مطلق. عارفان‌ متأخر اين‌ موضوع‌ برتر عرفان‌ را «وجود لا بشرط‌ مقسمي»، يعني‌ وجود كاملاً غير مقيد و غير مشروطي‌ كه‌ مقسم‌ براي‌ همه‌ اقسام‌ و انواع‌ وجود است، دانسته‌اند؛ بنابراين‌ عرفان‌ فقط‌ به‌ وجودشناسي‌ نمي‌پردازد، بلكه‌ درباره‌ مابعدالطبيعه‌اي‌ بحث‌ مي‌كند كه‌ موضوع‌ آن‌ مرتبه‌ مافوق‌ وجود در حق‌ اعلي‌ است‌ (وجود به‌ معناي‌ متعارف‌ كلمه، نخستين‌ تعيّن‌ آن‌ است). شروع‌ بحث‌ عرفان‌ با ذات‌ الهي‌ است‌ كه‌ فوق‌ هر حد و قيدي‌ است، و از اين‌ ذات‌ گاهي‌ به‌ حق‌ تعبير شده‌ است. به‌ علاوه‌ عرفان‌ درباره‌ تكثر نسبي‌ در مرتبه‌ الوهيت، يعني‌ مرتبه‌ اسما و صفات‌ حق، كه‌ در حقيقت‌ تعينات‌ ذاتي‌و جلوه‌هاي‌ متعدد ذات‌ اعلاي‌ حق‌اند، بحث‌ مي‌كند.

اين‌ علم‌ اعلي‌ يعني‌ عرفان، تجليات‌ مبدأ هستي، همراه‌ با همه‌ مراتب‌ كلي‌ وجود از مرتبه‌ ملائكه‌ مقرب‌ تا مرتبه‌ عالم‌ مادي‌ را نيز مورد بحث‌ قرار مي‌دهد، ولي‌ همه‌ آنچه‌ ‌در مرتبه‌ عالم‌ موجود است، در پرتو مبدأ هستي‌ مي‌نگرد. عرفان‌ از مرتبه‌ مبدأ هستي‌ نزول‌ كرده، به‌ تجليات‌ آن‌ نيز مي‌پردازد و در نتيجه‌ جهان‌شناسي‌ را به‌ عنوان‌ نوعي‌ شناخت‌ جهان‌ در ارتباط‌ با مبدأ هستي‌ يا به‌ عنوان‌ نوعي‌ شناخت‌ با هدف‌ فراهم‌ ساختن‌ نقشه‌اي‌ براي‌ هدايت‌ و جهت‌يابي‌ انسانهايي‌ كه‌ در بند عالم‌ مادي‌اند و مي‌خواهند به‌ سوي‌ حقائق‌ وراي‌ عالم‌ سير كنند، مورد بحث‌ قرار مي‌دهد. اين‌ علم‌ اعلي‌ همچنين‌ به‌ ضرورت‌ درباره‌ اوضاع‌ و احوال‌ بشر با همه‌ گستردگي، ژرفا و رفعت‌ آن‌ بحث‌ مي‌كند و اين‌ علم، حاوي‌ ژرفترين‌ نوع‌ دانش‌ درباره‌ انسان‌ است‌ كه‌ اگر اصطلاح «انسان‌شناسي» را به‌ معناي‌ سنتي‌ و نه‌ به‌ معناي‌ جديد آن‌ در نظر بگيريم، مي‌توان‌ از آن‌ به‌ انسان‌شناسي‌ تعبير كرد؛ همچنين‌ مي‌توان‌ از اين‌ علم‌ با عنوان‌ علم‌ روح‌ يا «روح‌شناسي» كه‌ از جهان‌بيني‌ دنياي‌ جديد غايب‌ است، نام‌ برد. بالاخره‌ عرفان‌ درباره‌ مبدأ هستي‌ و همه‌ مراتب‌ تجلي‌ آن‌ از منظر وحدتي‌ كه‌ حاكم‌ بر همه‌ موجودات‌ است‌ و به‌ خصوص‌ براي‌ جهان‌بيني‌ اسلامي‌ محوريت‌ دارد، بحث‌ مي‌كند.

مي‌توان‌ گفت‌ دو آموزة‌ مبنايي «وحدت‌ وجود» و «انسان‌ كامل» بر مابعدالطبيعه‌ يا عرفان‌ اسلامي‌ حاكميت‌ دارد و البته‌ آموزة‌ انسان‌ كامل‌ نه‌ فقط‌ شامل‌ انسان‌شناسي‌ عرفاني‌ است، بلكه‌ علاوه‌ بر اين‌ بر مبناي‌ تطابق‌ ميان‌ عالم‌ صغير و عالم‌كبير، شامل‌ نوعي‌ جهان‌شناسي‌رمزي‌ هم‌ مي‌شود. به‌ علاوه‌ عرفان‌ نظري‌ به‌ حقيقت‌ دين‌ و وحي‌ در ژرفترين‌ معناي‌ آن‌ مي‌پردازد. مسأله‌ رابطه‌ ميان‌ عرفان‌ و طريقت‌ باطني‌ از يك‌ سو و ساحت‌ رسمي‌ و ظاهري‌ دين‌ از سوي‌ ديگر، مسأله‌اي‌ پيچيده‌ است‌ كه‌ در اينجا نمي‌توان‌ به‌ آن‌ پرداخت؛ ولي‌ بديهي‌ است‌ كه‌ در هر جامعه‌ سنتي، عرفان‌ و طريقت‌ باطني‌ با فضاي‌ ديني‌ كه‌ در آن‌ شكل‌ گرفته‌ است، پيوندي‌ ناگسستني‌ دارد و اين‌ معنا در مورد عرفان‌ يهودي‌ و عرفان‌ امثال‌ شنكره‌ در آيين‌ هندو و همه‌ مكاتب‌ عرفاني‌ ديگر به‌ يك‌ اندازه‌ صدق‌ مي‌كند. به‌ هر تقدير در مقاله‌اي‌ كه‌ موضوعش‌ عرفان‌ در سنت‌ اسلامي‌ است، بايد از اهتمام‌ بسيار عميق‌ عارفان‌ به‌ حقايق‌ دين‌ و تبيين‌ معارف‌ آن‌ در ژرفترين‌ سطح‌ آن‌ از سوي‌ اين‌ جماعت‌ ياد كنيم. نمونه‌ چنين‌ اهتمامي‌ در رساله‌هاي‌ عرفاني‌ درباره‌ معناي‌باطني‌ مناسك‌ و شعائر اسلامي‌كاملاً مشهود است.

عرفان‌ نظري‌ نه‌ فقط‌ به‌ ساحات‌ عملي‌ دين، بلكه‌ به‌ اصول‌ عقايد پايه‌اي‌ اسلام‌ مانند آفرينش، نبوت، معاد و غيره‌ نيز اهتمام‌ دارد. اساتيد عرفان‌ اسلامي‌ درباره‌ ادله‌ آفرينش‌ و كيفيت‌ آن‌ بحث‌ مي‌كنند. آنها از «خلق‌ في‌الله» و همچنين‌ از «خلق‌ بالله» سخن‌ به‌ ميان‌ مي‌آورند. آنها نظريه‌ اعيان‌ ثابته‌ و دميدن‌ وجود بر آنها از طريق‌ نفس‌ رحماني‌ را كه‌ علت‌ وجود عالم‌ مخلوق‌ است، تبيين‌ مي‌كنند. خود آفرينش‌ را تجلي‌ خداوند مي‌دانند و درباره‌ خلق‌ جديد (تجديدالخلق)بحث‌ مي‌كنند. به‌ علاوه‌ عرفان‌ نظري‌ درباره‌ مبدأ و مقصد موجودات‌ به‌ تفصيل‌ سخن‌ مي‌گويد. ژرفترين‌ بيانها درباره‌ معادشناسي‌ اسلامي‌ بر مبناي‌ قرآن‌ كريم‌ و حديث‌ در نوشته‌هايي‌ چون «فتوحات‌ مكية» ابن‌عربي‌ آمده‌ است.

همچنين‌ در همه‌ اديان‌ و فرهنگهاي‌ سنتي، عرفان‌ مبنايي‌ را براي‌ علم‌ صورتها، من‌ جمله‌ صورتهاي‌ هنري‌ فراهم‌ مي‌آورد و زبان‌ رمزها را قابل‌ فهم‌ مي‌سازد. عرفان‌ و مابعدالطبيعه‌ هرچند كه‌ در بالاترين‌ سطح‌ درباره‌ ذات‌ بي‌شكل‌ و صورت‌ بحث‌ مي‌كند، ولي‌ مي‌تواند مبنايي‌ براي‌ علم‌ رمزها، به‌ خصوص‌ در عالمي‌كه‌ در آن «روح‌ رمزانديش» از دست‌ رفته‌ است، فراهم‌ سازد. در عالم‌ اسلام، رساله‌هاي‌ مربوط‌ به‌ عرفان‌ نظري‌ موضوع‌ صورتها و رمزها را در بخشي‌ جداگانه‌ مورد بحث‌ قرار نمي‌دهد؛ ولي‌ اصول‌ و مبادي‌ اين‌ علم را تشريح‌ مي‌كند. اين‌ اصول‌ سپس‌ در صورت‌ لزوم‌ در حوزه‌ آن‌ علم‌ به‌كار بسته‌ مي‌شود. نوشته‌هاي‌ ابن‌ عربي‌ و مولوي سرشار از چنين‌ نمونه‌هايي‌ است. اين‌ قبيل‌ اساتيد هم‌ علم‌ تأويل‌ معنوي‌ را فراهم‌ مي‌سازند و هم‌ آن‌ را در مورد صورتهاي‌ ديني‌ و هنري‌ مختلف، رمزها و اسطوره‌ها و البته‌ رمزها و اسطوره‌هايي‌ كه‌ در خود قرآن‌ كريم‌ آمده‌ است، به‌ كار مي‌بندند.

عرفان‌ دانشي‌ اشراقي‌ و شهودي‌ است؛ بنابراين‌ طبيعي‌ است‌ كه‌ عرفان‌ نظري‌ به‌ شناخت‌ به‌ معناي‌ دقيق‌ كلمه‌ يعني‌ در درجه‌ اول‌ به‌ شناخت‌ قدسي‌ و شناخت‌ ذات‌ قدسي،‌ ولي‌ همچنين‌ به‌ درجات‌ و مراتب‌ پايين‌تر شناخت‌ اهتمام‌ داشته‌ باشد. درست‌ است‌ كه‌ بيشتر فيلسوفان‌ سنتي‌ و از جمله‌ فلاسفه‌ اسلامي نيز درباره‌ اين‌ موضوع‌ بحث‌ مي‌كنند، ولي‌ فقط‌ در آثار مربوط‌ به‌ عرفان‌ نظري‌ است‌ كه‌ جامعترين‌ بحث‌ درباره‌ اين‌ موضوع‌ و از جمله‌ بحث‌ درباره‌ شناخت‌ برتر كه‌ خود عرفان‌ است، آمده‌ است. به‌ علاوه‌ عرفان‌ نظري‌ يا «علم‌ قدسي» همان‌ مابعدالطبيعه‌اي‌ است‌ كه‌ در قلب‌ «جاويدان‌ خرد» به‌ معناي‌ سنتي‌ كلمه‌ نهفته‌ است. گاهي‌ از آن‌ به‌ حكمت‌ (البته‌ ‌به‌ معنايي‌ كه‌ پيش‌ از دوران‌ جديد از آن‌ مراد مي‌شده‌)، تعبير كرده‌اند و همچنين‌ اين‌ دانش‌ مرتبط‌ با چيزي‌ است‌ كه‌ در زبانهاي‌ غربي‌ از آن‌ با عنوان‌ الهيات‌ عرفاني‌ و فلسفه‌ عرفاني‌ نام‌ مي‌برند. در فلسفه‌ اسلامي، عرفان‌ نظري‌ معيار نهايي‌ براي‌ قضاوت‌ درباره‌ حكمت‌ حقيقي‌(philosophia vera) است.

عرفان‌ نظري‌ در رشد و شكوفايي‌ فلسفه‌ سنتي‌و نيز علوم‌ سنتي، سهمي‌ به‌ سزا داشته‌ است‌ و كليد ژرفترين‌ فهم‌ از همه‌ علوم‌ سنتي‌ اعم‌ از علوم‌ خفيه‌ يا غريبه‌ است. همه‌ مكاتب‌ فلسفه‌ سنتي‌ كه‌ تا امروز در جهان‌ اسلام رواج‌ داشته‌ است‌ و از جمله‌ مهمترين‌ آنها يعني‌ مكتب‌ اشراق‌ سهروردي‌ و حكمت‌ متعاليه‌ ملاصدرا، همه‌ آنها پيوند نزديكي‌ با عرفان‌ دارد. در واقع‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ پس‌ از دوران‌ قرون‌ وسطي‌ و رنسانس‌ در مغرب‌ زمين، فلسفه‌ هرچه‌ بيشتر با علوم‌ جديد ارتباط‌ يافت‌ و حتي‌ زيردست‌ اين‌ علوم‌ شد كه‌ نمونه‌ آن‌ در مورد كانت‌ به‌ وضوح‌ ديده‌ مي‌شود؛ ولي‌ در عالم‌ اسلام، پيوند فلسفه‌ با عرفان‌ هرچه‌ بيشتر تقويت‌ شد و فلسفه‌ مواد اوليه‌ و بصيرتهاي‌ مبنايي‌ خود را نسبت‌ به‌ واقعيت‌ كه‌ در حقيقت‌ مبناي‌ تفكر فلسفي‌ است، از عرفان‌ اقتباس‌ كرد. براي‌ تصديق‌ اين‌ مدعا، كافي‌ است‌ به‌ مطالعه‌ آثار ملاصدرا مانند الشواهدالربوبيه‌ يا رساله‌هاي‌ آقا علي‌ مدرس‌ مانند «بدايع‌الحكم» ، بپردازيم. بسياري‌ از آثار فيلسوفان‌ اسلامي‌ متأخر در مرز ميان‌ حكمت‌ و عرفان‌ قرار مي‌گيرد، گو اينكه‌ اين‌ دو رشته، همچنان‌ كاملاً متمايز از هم‌ است.

 

‌‌‌‌اهميت‌ عرفان‌ نظري‌ در دوران‌ كنوني‌

امروزه‌ جهان‌ اسلام تا حد زيادي‌ نسبت‌ به‌ سنت‌ فكري‌ خويش‌ بي‌توجه‌ است‌ و در عين‌ حال‌ برخي‌ فيلسوفان‌ مسلمان‌ تجددطلب، به‌ خصوص‌ در جهان‌ عرب‌ و تا حدي‌ در تركيه‌، فلسفه‌ اسلامي‌ دوره‌ اخير را دقيقاً به‌ دليل‌ ارتباط‌ آن‌ با عرفان‌ مردود مي‌دانند؛ چه، آنها عرفان‌ را به‌ عنوان‌ صرف‌ mysticism (عرفان‌ در سنت‌ غربي) به‌ صورتي‌ تحقيرآميز مورد انتقاد قرار مي‌دهند. در سوي‌ ديگر طيف‌ مخالفان‌ فلسفه‌ اسلامي‌ متأخر، كساني‌ قرار دارند كه‌ آنها را به‌ اصطلاح «بنيادگرا» مي‌خوانند؛ اين‌ افراد هم‌ با عقل‌ و هم‌ با عرفان‌ مخالفند و به‌ سنت‌ فكري‌ اسلامي، كه‌ عرفان‌ در قلب‌ آن‌ قرار دارد، پشت‌ مي‌كنند و به‌ علاوه‌ به‌ بهانه‌ تلاش‌ براي‌ نجات‌ اسلام، اين‌ سنت‌ فكري‌ را مورد انتقاد قرار مي‌دهند. آنها نمي‌دانند كه‌ در حقيقت‌ براي‌ مواجهه‌ با چالشهاي‌ دنياي‌ جديد كه‌ در درجه‌ اول‌ چالشهايي‌ فكري‌ است، امروزه‌ اسلام‌ بيشتر از هر چيز نيازمند همين‌ ساحت‌ فكري‌ است.

برخي‌ از بزرگترين‌ مسائلي‌ كه‌ امروزه‌ در حوزه‌ فكر و نظر، فراروي‌ اسلام‌ قرار دارد، به‌ شرح‌ زير است: هجوم‌ جهان‌بيني‌ سكولاريستي‌ (دنياگرا) و فلسفه‌ سكولار؛ گسترش‌ علم‌ و فنّاوري‌ مبتني‌ بر ديدگاه‌ سكولار درباره‌ طبيعت‌ و نيز درباره‌ شناخت‌ طبيعت؛ بحران‌ زيست‌ محيطي‌كه‌ كاملاً مرتبط‌ با گسترش‌ فنّاوري‌ جديد است؛ كثرت‌گرايي‌ ديني‌ و نياز به‌ فهم‌ عميق‌ از اديان‌ ديگر؛ نياز به‌ دفاع‌ از خود دين‌ در برابر همه‌ حملات‌ سكولاريستي‌ يا حملات‌ انحصارطلبانه‌ مسيحيت‌ عليه‌ آن، حملاتي‌ كه‌ در درجه‌ اول‌ از غرب‌ سرچشمه‌ مي‌گيرد؛ نياز به‌ فهم‌ مباني‌ هنر و معماري‌ اسلامي‌ و به‌ كار بستن‌ اين‌ مباني‌ براي‌ خلق‌ هنر و معماري‌ اصيل‌ اسلامي‌ در زمان‌ معاصر؛ ارائه‌ پاسخي‌ اسلامي‌ به‌ پرسش‌ مربوط‌ به‌ نسبت‌ دين‌ و علم؛ تدوين‌ علم‌النفس‌ يا روان‌شناسي‌ اسلامي‌و تأسيس‌ بنيادي‌ استوار براي‌ هماهنگي‌ ايمان‌ و عقل. سهم‌ عرفان‌ براي‌ حل‌ اين‌ مسائل، سهمي‌ محوري‌ است. اصل‌ متحد كننده‌ ايمان‌ و عقل‌ را فقط‌ در عرفان‌ مي‌توان‌ يافت. اگر فقط‌ عرفان‌ را بفهميم، اهميت‌ شايان‌ آن‌ را نيز براي‌ مسلمانان‌ امروز درك‌ خواهيم‌ كرد. به‌ علاوه‌ عرفان‌ در دام‌ استدلال‌ قياسي‌ صرف‌ به ‌صورتي‌ كه‌ در برخي‌ از مكاتب‌ فلسفه‌ اسلامي‌آمده‌ است‌، گرفتار نمي‌شود. بنابراين‌ شگفت‌ اينجاست‌ كه‌ به‌ يك‌ معنا عرفان‌ براي‌ افراد برخوردار از شهود عقلي، سهل‌الوصولتر از مكاتب‌ سنتي‌ فلسفه‌ اسلامي‌ است؛ هرچند كه‌ البته‌ اين‌ مكاتب‌ نيز مي‌تواند و در واقع‌ مي‌بايد سهم‌ مهمي‌ در حيات‌ فكري‌ جهان‌ اسلام‌ در دوران‌ معاصر داشته‌ باشد.

در جهان‌ اسلام‌ سنتي، برخي‌فقها، متكلمان‌ و فيلسوفان، ولي‌ يقيناً نه‌ همه‌ آنها، با عرفان‌ نظري‌ مخالف‌ بوده‌اند. به‌ علاوه‌ صوفياني‌ هم‌ كه‌ معتقد بودند عرفان‌ نتيجه‌اي‌ است‌ كه‌ از طريق‌ حالات‌ معنوي‌ و نه‌ از طريق‌ خواندن‌ كتب‌ عرفاني، حاصل‌ مي‌شود، با عرفان‌ مخالفت‌ كرده‌اند. تيتوس‌ بوركهارت‌ روزي‌ به‌ راقم‌ اين‌ سطور گفت‌ كه‌ وقتي‌ در جواني‌ براي‌ نخستين‌ بار به‌ فاس‌ (مراكش) رفته‌ بودم، كتاب‌ فصوص‌ را برداشتم‌ و نزد استادي‌ رفتم‌ تا اين‌ متن‌ اساسي‌ معرفت‌ يا عرفان‌ را نزد او فراگيرم، استاد لبخندي‌ زد و گفت: «كساني‌ كه‌ آنقدر باهوش‌ هستند كه‌ فصوص‌ را بفهمند، نيازي‌ به‌ فراگيري‌ آن‌ ندارند و كساني‌ كه‌ آنقدر باهوش‌ نيستند كه‌ آن‌ را بفهمند، صلاحيت‌ فراگيري‌ آن‌ را به‌ هرحال‌ ندارند!» با اين‌ حال‌ آن‌ استاد فصوص‌ را به‌ ابراهيم‌ جوان‌ (تيتوس‌ بوركهارت) تعليم‌ داد؛ ولي‌ با اين‌ سخن‌ مي‌خواست‌ اهميت‌ عرفان‌ تحقق‌ يافته‌ در وجود آدمي‌ و نه‌ صرف‌ فهم‌ نظري‌ آن‌ را يادآور شود؛ يعني‌ اهميت‌ عرفان‌ به‌ عنوان‌ دانشي‌ كه‌ همين‌كه‌ در وجود آدمي‌ تحقق‌ يافت، او را از قيد جهل‌ آزاد مي‌سازد، دانشي‌ كه‌ ذاتاً نجات‌بخش‌ است...

بديهي‌ است‌ كه‌ آدمي‌ با صرف‌ مطالعه‌ متون‌ عرفاني‌ يا حتي‌ فهم‌ آنها صرفاً در ساحت‌ ذهن، عارف‌ نمي‌شود. بايد حقايق‌ آن‌ متون‌ را در وجود خويش‌ متحقق‌ ساخت‌ و عين‌ علم‌ و شناخت‌ به‌ اين‌ حقايق «بود» . با اين‌ حال‌ مجموعه‌ معارفي‌ كه‌ در متون‌ عرفان‌ نظري‌ و تصوف‌ علمي‌ آمده‌ است، ارجمندترين‌ علم‌ است‌ و مسلمانان‌ بايد آن‌ را به‌ عنوان‌ هديه‌اي‌ آسماني، عزيز بدارند. اين‌ مجموعه‌ مكتوبات‌ وسيع‌ از ابن‌عربي‌ و قونوي‌ تا آقا محمدرضا قمشه‌اي‌ و امير عبدالقادر و در دوران‌ معاصر از مولانا ثانوي، محمدعلي‌ شاه‌آبادي‌ و آيت‌الله‌ خميني(ره)‌تا سيد جلال‌الدين‌ آشتياني‌ و حسن‌زاده‌ آملي‌ حاوي‌ دانشي‌ بسيار غني‌ است؛ دانشي‌ كه‌ فقط‌ به‌ تنهايي‌ مي‌تواند عميق‌ترين‌ پاسخها را براي‌ مسائل‌ مبرم‌ فكري، معنوي‌ و حتي‌ عملي‌ فراهم‌ سازد؛ ولي‌ بالاتر از همه‌ فقط‌ همين‌ سنت‌ مي‌تواند براي‌ مسلماناني‌ كه‌ توانايي‌ فهم‌ و استغراق‌ در آن‌ را دارند، دانش‌ برين‌ درباره‌ حق‌ مطلق‌ و علمي‌ را كه‌ متحقق‌ شدن‌ به‌ آن‌ غايت‌ قصواي‌ وجود انساني‌ است، فراهم‌ سازد.

 

پي‌نوشتها:

1. تحقيق‌ اساسي‌ بونو (به‌ زبان‌ فرانسه)، در اين‌ ميان‌ يك‌ استثناست. چيزي‌ مشابه‌ آن‌ به‌ زبان‌ انگليسي‌ موجود نيست.

2.در دهه‌ 1960 يك‌ روز در محضر استاد برجسته‌ام‌ علامه‌ طباطبائي، كه‌ دوست‌ آيت‌الله‌ خميني‌ بود، وقتي‌ صحبت‌ از افكار فلسفي‌ ايشان‌ به‌ ميان‌ آمد، از علامه‌ پرسيدم: «كدام‌ مكتب‌ فلسفي‌ بيشترين‌ جاذبه‌ را براي‌ آيت‌الله‌ خميني‌ داشت؟» علامه‌ پاسخ‌ داد: آيت‌الله‌ خميني‌ خيلي‌ حوصله‌ احتجاجهاي‌ منطقي‌ فلسفه‌ مشائي‌ را نداشت، بلكه‌ بيشتر به‌ ملاصدرا و ابن‌ عربي‌ علاقه‌مند بود. همين‌ ديدگاه‌ را ميرزامهدي‌ حائري‌ نيز كه‌ در محضر آيت‌الله‌ خميني‌ تحصيل‌ كرده‌ بود، تأييد مي‌كند. ايشان‌ مي‌گويد: «او [امام‌ خميني] علاقه‌ چنداني‌ به‌ فلسفه‌ مشائي‌ و منطق‌ نداشت. تدريس‌ اسفار او بيشتر جاذبه‌ عرفاني‌ داشت. او عرفان‌ را به‌ خوبي‌ در محضر آقاي‌ شاه‌آبادي‌ فرا گرفته‌ بود و همه‌ وقت‌ خويش‌ را صرف‌ مطالعه‌ آثار ابن‌ عربي‌ مي‌كرد. بنابراين‌ او از منظر ابن‌ عربي‌ و نه‌ از منظر ابن‌سينا و فارابي‌ به‌ اسفار نظر مي‌كرد. وقتي‌ به‌ عبارات‌ ابن‌سينا و فارابي‌ مي‌رسيد، بر اثر نيروي‌ سرشار عرفان، كاملاً معذب‌ مي‌شد و در بند قيود فلسفي‌ نبود.» (خردنامه‌ همشهري، 1، ژوئن‌ 2005، ص17)

3. در مورد آثار عرفاني‌ آيت‌الله‌ خميني، ر.ك.به: اثر يحيي‌ بونو، فصل‌ دوم، ص103 به‌ بعد. نهادي‌ به‌ نام‌ «مؤ‌سسه‌ تنظيم‌ و نشر آثار امام‌ خميني»‌ در تهران، همه‌ آثار ايشان، از جمله‌ آثار عرفاني‌ و همچنين‌ ديوان‌ اشعار وي‌ را منتشر ساخته‌ است.

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: