راز ماندگاری حافظ / دکتر فتح الله مجتبائی

1394/10/28 ۰۸:۳۲

راز ماندگاری حافظ / دکتر فتح الله مجتبائی

دیوان حافظ اگر پرخواننده‌ترین کتاب فارسی نباشد، بی‌شک بیش از هر کتاب فارسی دیگر طبع و نشر شده است،‌ و هنوز هم هر ساله طبعهای گوناگون جدید از آن به بازار می‌آید و در زمانی کوتاه به فروش می‌رسد و کمتر خانواده‌ای است از طبقات درس‌خوانده و کتابخوان ایرانی که نسخه‌ای از دیوان لسان‌الغیب در آن نباشد.

 

اشاره: در طول ششصد سال گذشته سخنوران بسیاری در ساحت شعر و ادب فارسی ظاهر شدند و هر یک به اندازه توان فکری و ذوقی خود بر اوراق تاریخ فرهنگ و ادب این مردم آثاری برجای نهادند؛ اما هیچ یک از آنان به پایگاه حافظ نزدیک نشد. علت این اقبال و دلبستگی بی‌مانند به شعر حافظ و راز ماندگاری او در حافظه مردمان چیست؟ این پرسش است که نگارنده در گفتار حاضر به آن پرداخته است.

***

دیوان حافظ اگر پرخواننده‌ترین کتاب فارسی نباشد، بی‌شک بیش از هر کتاب فارسی دیگر طبع و نشر شده است،‌ و هنوز هم هر ساله طبعهای گوناگون جدید از آن به بازار می‌آید و در زمانی کوتاه به فروش می‌رسد و کمتر خانواده‌ای است از طبقات درس‌خوانده و کتابخوان ایرانی که نسخه‌ای از دیوان لسان‌الغیب در آن نباشد.

شعر حافظ در زمان حیات او نیز چون قند پارسی تا بنگاله می‌رفته، و سیه‌چشمان کشمیری بدان می‌نازیده و ترکان سمرقندی با آن در رقص و طرب بوده‌اند:

به شعر حافظ شیراز می‌رقصند و می‌نازند

سیه‌چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی

در طول ششصد سال گذشته سخنوران بسیاری در ساحت شعر و ادب فارسی ظاهر شدند و هر یک به اندازه توان فکری و ذوقی خود بر اوراق تاریخ فرهنگ و ادب این مردم آثاری بر جای نهادند؛ اما هیچ یک از آنان به پایگاه حافظ نزدیک نشد ‌و حتی خاتم‌الشعراء، عبدالرحمن جامی، که خود از ارکان این کاخ بلندآستان است، به آن حد نرسید. جامی خود از ستایشگران حافظ است و او را «لسان‌الغیب» و «ترجمان‌الاسرار» می‌خواند و می‌گوید که «بسا اسرار غیبیه و معانی حقیقیه که وی در کسوت صورت و لباس مجاز باز نموده است.»

غالباً از خود می‌پرسیده‌ایم که علت این اقبال و دلبستگی بی‌مانند به شعر حافظ و راز ماندگاری او در حافظه مردمان پارسی‌زبان در چیست؟ فردوسی حماسه‌سرای بزرگ ایران است و شاهنامه او در تقویت حس وطن‌دوستی و تحکیم هویت ملی، جان‌بخشی و توان‌بخشی به زبان پارسی، و ایجاد یگانگی و پیوستگی قومی در هزار سال گذشته تأثیر تمام داشته است؛ طبیعی است که باید یاد او در دلها و در حافظه تاریخی این مردم زنده بماند. همین طور نظامی گنجوی در داستان‌پردازی و خیال‌انگیزی و بیان احوال و عاطفی و شور و نشاط عاشقانه جایگاهی بسیار والا دارد و سرمشق و پیشرو همه شاعران داستانسرای دوران‌ بعد از خود بوده است.

غزلیات طربناک سعدی عالیترین نمونه‌های فصاحت و بلاغت است و زیباترین مضامین و تعبیرات عاشقانه را در بردارد، و بوستان و گلستان او، علاوه بر پیراستگی و استواری کلام، بهترین و والاترین تعالیم اخلاقی و اجتماعی را شامل شده و جلال‌الدین بلخی، خداوندگار کلام عرفانی فارسی است در غزل و در مثنوی، و هیچ‌کس در این وادی به پایه رفیع او نرسیده است. سبب شهرت و دوام نام و آوازه این چهره‌های تابناک علل و عواملی است که ذکر شد؛ اما سبب محبوبیت و مقبولیت حافظ که به تنهایی به این حد رسیده، و حتی به زعم برخی از دوستداران شعر او، از این حدود هم فراتر رفته است، در چیست؟

علی دشتی در کتاب «نقشی از حافظ» که از نمونه‌های خوب نقد ادبی و ادبیات تطبیقی در زبان فارسی است، شعر حافظ را تجلی سه گوینده بزرگ، خیام، سعدی و مولوی دانسته است. به گفته او: «حافظ فکر مأیوس و مهموم خیام، روح پر شور و امیدبخش جلال‌الدین محمد بلخی و قریحه طربناک و غنائی سعدی را به شکل غیر قابل تحلیلی در هم آمیخته، و ادب نوظهوری آفریده که نه خیام است، نه مولانا، و نه سعدی؛ ولی از این هر سه عنصر به حد وافر بهره‌ گرفته است، مانند فلزی که از چند فلز مختلف ترکیب یافته، ولی از حیث خاصیت و اثر کلی غیر از فلز‌های اولیه است.»

این سخن دشتی درست و قابل تأمل است. شعر حافظ همه کیفیاتی را که گفته شد، داراست؛ ولی در سخن او تأثیراتی از اغلب شاعران پیش از او، چون رودکی و امیر معزی و امیر خسرو، تا معاصرانش چون سلمان و رکن‌الدین صائن و خواجو نیز به روشنی دیده می‌شود.

در شعر حافظ راز و افسون دیگری است جدا از نکات و ملاحظاتی که معمولاً اظهار می‌شود. حافظ میراث‌دار سرمایه‌های معنوی زادبوم خود است، و شعر او انعکاس اوضاع و احوال اجتماعی و جریان‌های فکری و فرهنگی ایران، و نمایانگر آرمانها و نیازها و غمها و شادی‌های این مردم است، از اعصار گذشته تا به امروز٫

ساموئل جانسون ـ شاعر و نویسنده و سخن‌سنج انگلیسی ـ می‌گفت: «‌شکسپیر روح زمان است.» درباره حافظنیز می‌توان گفت که او هم روح زمان است؛ اما نه تنها زمان خودش، بلکه همه زمان‌‌های مردم خودش؛ از روزگاری که بلبل به شاخ سرو مقامات معنوی را به گلبانگ پهلوی می‌خواند، تا این زمان که ما یاد او را گرامی می‌داریم.

دشتی حافظ را متأثر از افکار و آثار سه تن از کسانی که خود هر یک جزئی از اجزای گوناگون این جریان گسترده و فراگیر بوده‌اند، می‌داند و در تمثیلی معنادار، چنان‌که نقل شد، شعر حافظ را به فلزی تشبیه می‌کند که از چند فلز مختلف ترکیب شده، ولی از حیث خاصیت و اثر به‌کلی غیر از فلزهای اولیه است؛ اما آنچه در اینجا از نظر دور مانده، عناصر و عواملی است که این ترکیب نو را از اجزای سازنده آن جدا و متمایز کرده است. دشتی کلاً به وجوه مشابهت در شعر حافظ و سروده‌های سه شاعر دیگر توجه داشته و از وجوه اختلاف که مهمتر از شباهتهاست، چیزی نگفته است.

 

وجوه اختلاف حافظ

حافظ گرچه گاهی در موضوع کوتاهی عمر و پناه بردن به عیش و مستی در برابر تلخی‌ها و سختی‌های زندگی و در افکار شبه‌اپیکوری، و نیز در مواجهه با مسأله مرگ به خیام نزدیک می‌شود، لیکن از دیدگاهی گسترده‌تر، برداشت و تصور این دو مرد از این جهات به‌کلی از هم جداست. مرگ برای خیام پایان همه چیز است، و برای حافظ آغاز هستی دیگر. هستی‌شناسی حافظ به همان اندازه که به هستی‌شناسی مولوی نزدیک است، از عوالم فکری خیام و تصور او از وجود و اسرار و غایات آن دور و جداست.

وجود تفاوت حافظ و سعدی نیز از لحاظ عوالم فکری و روحی و از لحاظ جهان‌بینی کلی و دیدگاه‌های اجتماعی، روشن و بی‌نیاز از توضیح است. یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های شعر حافظ نقادی صریح و بی‌باکانه از اوضاع و احوال اجتماعی، و ستیهش بی‌امان او با ریاکاران دین‌فروش و قدرتمندان ستمگر است که در هیچ یک از شاعران و عارفان پیش از او با این شدت و صراحت دیده نمی‌شود. در یکی از رباعیات منسوب به خیام نوعی انتقاد از فریبکاری دین‌فروشان آمده است:

گر می نخوری، طعنه مزن مستان را

بنیاد مکن تو حیله و دستان را

تو غرّه بدان شدی که می می‌نخوری

صد لقمه خوری که می غلام است آن را

اما این رباعی کجا و این بیت حافظ در همین موضوع کجا؟

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد

که: می ‌حرام، ولی بهْ ز مال اوقاف است!

نازک‌خیالی و طنز پوشیده بیت حافظ، که این هم از ویژگی‌های سخن اوست، تأثیر آن را چند چندان کرده است.

سعدی نیز در قصاید و در بوستان و گلستان غالباً به انتقاد از اوضاع و احوال اجتماعی زمان خود و نکوهش بیدادگری‌های شاهان و صاحبان مال و قدرت پرداخته است، لیکن این‌گونه اشارات و سخنان او، که همیشه ناظر به ارزشهای اخلاقی است، غالباً محافظه‌کارانه است و از حد اندرزگویی و تحذیر فراتر نمی‌رود.

در عالم آرا‌ و تفکرات عرفانی نیز حافظ، با آنکه از جهاتی به مولانا جلال‌الدین نزدیک و از او متأثر است، لیکن رنگ بسیار شدید ملامتی که در شعر او به چشم می‌خورد، منحصر به خود اوست، و در گرایش به افکار و روش و منش ملامتیان چنان است که بعضی از اهل تحقیق او را به این مسلک منسوب دانسته‌اند. حقیقت این است که بسیاری از عناصر اصلی فکر و شعر حافظ عیناً همانهایی است که اساس جهان‌بینی ملامتی است. اجتناب از قبول خلق و بی‌اعتنائی به نام و ننگ، اخفای‌ حسنات و اظهار سیئات، مخالفت با زهد آشکار که بالطبع موجب رعونت و خودبینی است، مخالفت با صوفیگری متشرعانه و هرگونه تظاهر به تشرع و تزهد، ترک تعلقات دنیوی و پناه جستن به خرابات و میخانه، مخالفت با هر گونه ریاکاری و مردم‌فریبی، پرهیز از آزار و نرنجاندن و نرنجیدن، ستایش رند و رندی؛ همین رندی، است که از دیدگاه او کمال جوهر انسانیت است و مظهر و مجلای صفات و کیفیاتی است که یاد کرده شد.

حافظ نه صوفی است، نه حکیم است، نه فقیه است و حتی نه عارف. او همه این نسبت‌ها را از خود می‌زداید، و هیچ نسبتی جز «رندی» و متعلقات آن را برخود نمی‌پذیرد. «رند» خود دیگر یا «آلتر اگو» (alter ego)‌ ‌ی حافظ است.

عاشق و رند و نظربازم و می‌گویم فاش

تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام

و در جای دیگر گوید:

حافظا، می‌ خور و رندی کن و خوش باش، ولی

دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

و باز در جای دیگر با طنزی لطیف و در عین حال گزنده:

میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز

وآن کس که در این شهر چو ما نیست، کدام است؟

در اینجا مجال آن نیست که رابطه میان رندی و عاشقی و نظربازی را باز نمائیم.

نظربازی حافظ جمال‌پرستی اوست، و جمال در هر جا و هر چیز که باشد، پرتو جمال معشوق ازلی است و مقتضی عشق. از این روی تعبیرات و تأویلات ناروای عامیانه از آن نباید کرد:

دوستان! عیب‌نظربازی حافظ مکنید

که من او را ز محبان خدا می‌دانم

و به قول ابن فارض در تائیه مشهورش:

کل مُلیح حسنه من جمالها

معا راله، بل حسن کل ملیحه

و این دو بیتی که سعیدالدین فرغانی در این معنی در شرح تائیه نقل کرده است، تأیید و توضیح این مطلب است:

یاری دارم که جسم و جان صورت اوست

چه جسم و چه جان؟ هر دو جهان صورت اوست

هر معنی خوب و صورت پاکیزه

کاندر نظر تو آید، آن صورت اوست

سخن گفتن درباره پیوند و در هم‌آمیختگی رندی و نظربازی و عشق، که سه مفهوم بنیادی و شعر حافظ است، مجال دیگری می‌خواهد که بیرون از حدود این مقال است. بازگردیم بر سر سخن.

آنچه حافظ را از شاعران دیگر ممتاز می‌کند و در شمار ماندگاران کم‌نظیر تاریخ و فرهنگ ما قرار می‌دهد، تنها مضمون‌آفرینی‌ها و خیالپردازی‌های بی‌مانند او و توانایی سحرآمیزش در ترکیب و آرایش کلام نیست. شعر او ترکیبی است در هم تنیده از چند عالم فکری و عاطفی و ذوقی که با هم همسو و هم‌جهت شده و فضای خاصی ایجاد کرده‌اند که هر پارسی‌زبانی خود را به نوعی در آن سهیم و شریک می‌بیند، و شرکت در این فضاست که موجب همدلی و همدردی شده و حافظ را «کاشف هر راز» و شعر او را «ترجمان الاسرار» و لطیفه غیبیه کرده است. این همدردی و همدلی بیش از هر چیز در دردهای مزمن و موروث تاریخی و اجتماعی این مردم است ـ ریاکاری‌ها، بیداد‌گری‌ها، عوام فریبی‌ها، حق کشی‌ها، دین‌فروشی‌ها، خودپرستی‌ها، زبون آزاری‌ها و دهها عامل دیگر که آثار و نتایج آنها را هم در تکوین اندرزنامه‌ها و رساله‌ها و منظومه‌های اخلاقی و عرفانی می‌بینیم و هم در رواج و گسترش مسلک‌هایی چون جوانمردی و عیّاری، ملامتی و قلندری، صوفیگری و خانقاه‌نشینی و برخی نهادهای تاریخی و فرهنگی دیگر. این نهادها گرچه هر یک با گذشت زمان، خود مغلوب همان بلاها و دردهای مزمن و موروث شدند، لیکن در اصل عکس‌العمل‌هائی بودند در تقابل با شرایط موجود، و در عین حال انگیزه‌های پدید آمدن آثاری که امروز روشنگر و آگاهی بخش‌اند و شاید روزی در آسیب‌شناسی و درمانگری دردها و ناهنجاری‌ها به کار آیند. این ویژگی‌ در اشعار حافظ بسیار نمایان است.

اینکه بعضی از اهل تحقیق گفته‌اند که «حافظ آیینه عصر خود است»، سخنی است درست، لیکن آنچه امروز در این آیینه می‌بینیم، انعکاس واقعیات و احوال یک عصر نیست، بلکه انعکاس حیات فکری و روحی مردم ایران است در طول تاریخ گذشته و در دورانهای بعد از عصر حافظ، و بیان همان دردهای مزمن و موروث؛ همدلی و همدردی او با ما هنوز هم ادامه دارد، و از همین روست که ما هنوز تنها و تنها با دیوان او فال می‌گیریم و غمها و شادی‌ها، خواست‌ها و آرزوها، بیم‌ها و امیدهای خود را با او در میان می‌گذاریم. راز ماندگاری حافظ در همین همدلی و همدردی او با ماست. با ما از دردها و تلخکامی‌های زندگی می‌نالد، با ما بر ستمگران و ریاکاران می‌تازد، و با ما آرزومند است که طرحی نو در جهان افکنده شود و دور فلک بر منهج عدل استوار باشد.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: