دوچرخه، نظمیه و دو خاطره نوستالژیک

1394/9/16 ۱۱:۳۱

دوچرخه، نظمیه و دو خاطره نوستالژیک

هنگامی که دوچرخه در سال‌های پایانی حکومت قاجار به ایران وارد شد، تا چند سال یک وسیله اشرافی ویژه خانواده‌های اعیان و متمکن به شمار می‌آمد. این رهاورد فرنگستان بعدها که همه‌گیر شد، حکومت را برآن داشت تا ضوابطی برای نظارت بر شیوه بهره‌گیری از آن در نظر گیرد. پیشینه تدوین و اجرای «نظامنامه سیر و حرکت دوچرخه‌های پائی در شهر و حومه» به سال ١٣٠٩ خورشیدی بازمی‌گردد. اداره کل تشکیلات نظمیه در سوم خرداد این سال این نظامنامه ٢٠ ماده‌ای را ابلاغ کرد. آن نظامنامه مقرر می‌کرد «احدی نمیتواند با دوچرخه‌های پائی در شهر و حومه آن حرکت نماید مگر اینکه قبلا در اداره نظمیه حاضر شده پس از امتحانات لازمه جواز تصدیقنامه بگیرد».

 

«نظامنامه سیر و حرکت دوچرخه‌های پائی در شهر و حومه» چه ضوابطی مقرر می‌کرد

آبان روزگار: هنگامی که دوچرخه در سال‌های پایانی حکومت قاجار به ایران وارد شد، تا چند سال یک وسیله اشرافی ویژه خانواده‌های اعیان و متمکن به شمار می‌آمد. این رهاورد فرنگستان بعدها که همه‌گیر شد، حکومت را برآن داشت تا ضوابطی برای نظارت بر شیوه بهره‌گیری از آن در نظر گیرد. پیشینه تدوین و اجرای «نظامنامه سیر و حرکت دوچرخه‌های پائی در شهر و حومه» به سال ١٣٠٩ خورشیدی بازمی‌گردد. اداره کل تشکیلات نظمیه در سوم خرداد این سال این نظامنامه ٢٠ ماده‌ای را ابلاغ کرد. آن نظامنامه مقرر می‌کرد «احدی نمیتواند با دوچرخه‌های پائی در شهر و حومه آن حرکت نماید مگر اینکه قبلا در اداره نظمیه حاضر شده پس از امتحانات لازمه جواز تصدیقنامه بگیرد». همچنین «اشخاصیکه سن آنها هنوز به سیزده بالغ نگردیده مطلقا از دوچرخه سواری ممنوع میباشند و از سیزده تا هجده سالگی در صورتی مجاز بسواری خواهند بود که شخصا مالک دوچرخه باشند و الا تا هجده سالگی از کرایه کردن دوچرخه برای سواری ممنوع میباشند». کرایه کردن دوچرخه برای کسانی که سن‌شان به هجده نرسیده بود یا با داشتن نوزده سال تصدیق و جواز نظمیه در دست نمی‌داشتند، مطلقا ممنوع بود. نظامنامه سیر و حرکت دوچرخه‌های پائی در شهر و حومه، ضوابطی دیگر نیز برای بهره‌گیری از دوچرخه تعیین کرده بود؛ به موجب آن‌ها، همه دوچرخه‌ها باید دارای بوق یا زنگی باشند که صدای آن‌ها تا فاصله پنجاه ذرع [٥٢ متر] شنیده شود؛ از غروب آفتاب به بعد باید چراغ جلو و عقب دوچرخه روشن می‌شد و در صورت نبود هر یک از چراغ‌ها، صاحب دوچرخه از غروب به بعد باید از دوچرخه خود پیاده شده، تا مقصد، دوچرخه را با دست حرکت می‌داد. همچنین نمره نظمیه همیشه باید روی قسمت گلگیر عقب نصب می‌شد. به موجب ماده ١٢ نظامنامه، سواری دوچرخه در پیاده‌رو و بازاها و محلی که به پیاده اختصاص داده شده، ممنوع بود. مسابقه با دوچرخه در خیابان‌ها اکیدا ممنوع بود و کسانی که می‌خواستند در نقاطی ویژه مسابقه دهند باید پیشتر، قصد خود را به اداره نظمیه اطلاع داده و اجازه می‌گرفتند. سواری دو نفر یا بیشتر روی یک دوچرخه یا سوار کردن اطفال با خود اکیدا ممنوع به شمار می‌آمد. همچنین تعلیم دادن وآموختن دوچرخه‌سواری در معابر و کوچه‌های داخل شهر و معابر پرجمعیت خارج از شهر ممنوع بود. نظامنامه سیر و حرکت دوچرخه‌های پائی در شهر و حومه، در پایان مقرر می‌کرد که متخلفان از مواد این نظامنامه به محاکم صالحه جلب و مطابق قانون تعقیب و مجازات خواهند شد.

 

دوچرخه‌سواری جعفر شهری

جعفر شهری در جلد یکم کتاب «طهران قدیم» در کنار توصیف چگونگی ورود دوچرخه به ایران و واکنش‌های جامعه به آن، خاطره‌ای جذاب از دوچرخه‌سواری‌اش آورده است. از لابه‌لای این خاطره جذاب، می‌توان نکته‌هایی جالب درباره این رهاورد  انگلیسی برای جامعه تجددخواه ایران در نخستین سال‌های سده چهاردهم خورشیدی دریافت «ده دوازده ساله بودم که با پسری همسال خود به نام محمدعلی در «میدان مشق» تمرین دوچرخه‌سواری می‌کردیم. عصر روزی که پیاده و سوار و بنوبت از میدان بطرف خانه برمی‌گشتیم نزدیک دروازه باب‌همایون نوبت بمن رسید که محمدعلی را پیاده کرده سوار بشوم و چون هنوز از روی رکاب و بتنهایی سوار شدن را بلد نشده بودیم دوچرخه را پهلوی سکوی کوتاه دروازه برده بر روی آن نشستم و هنوز بر روی زین آن مستقر نشده بودم که براه افتاده بسرعت دور گرفت و چپ و راست بطرف سرازیری خیابان که از دروازه ببعد با شیبی تند شروع میگردید شتاب برداشته در آن حد سرعت که اختیار از دست من و رفیقم که به گرفتنم بشتابد گرفته، با همان شتاب، جلو لقانطه به گلگیر عقب سمت راست اتومبیل سواری که کنار جو متوقف بود خورده دوچرخه بین سپر و گلگیر آن مانده و من پشتک‌وار بوسط حوض پیاده‌رو لقانطه افتادم!

منظره دیدنیش آنجا بود که خودم چون موش آب‌کشیده بیرون آورده شده بودم در ترس جواب به مادر بخاطر سر و وضع و جوابگویی خرابی دوچرخه به دوچرخه‌ساز و مدعی سوم آنهایی که بدور حوض نشسته لباسهای عالیشان خیس و بطرفم هجوم‌آور گردیده بزیر مشت و لگدم انداختند و از آنسو خنده و مسخره‌بازی راهگذران و از بالای دروازه بوق و کرنای نقاره‌چیان که برای اجرای برنامه‌ی روزانه آمده بصورت (هو) باد به سُرناها انداختند و از طرفی شوفر و صاحب اتومبیل که گلگیر اتومبیلشان غُر شده دوچرخه را به گرو کشیده بودند و در آن میان که آژان پُست رسیده مطالبه‌ی تصدیق (گواهینامه) مینمود!

دوچرخه‌ی کرایه‌ای که در اثر خوردن به گلگیر اتومبیل دوشاخه‌اش شکسته، بعد از رهایی بیش از دو ساعت طول بشکد تا در آن چوب کرده مرمت ظاهری‌اش نموده با حیله تحویل بدهم و برای تاخیر دو سه ساعته‌ی آن کلاه پوستی‌ام را که تا سالها همچنان به میخ دیوار دکانش میدیدم گرو بگذارم و دوچرخه‌سواری‌ای که بخاطر دردسر آژانش که راه و بیراه طلب تصدیق میکردند مجبور بشوم تا درصدد اخذ گواهی‌نامه برآیم و سجل احوال رفیقم را که خودم فاقد آن بودم گرفته، با عکس خود تحصیل تصدیق بکنم و تا مدتها که تمرین نام محمدعلی شیرازی بکنم».

 

دوچرخه محبوب سیدعبدالله انوار

بسیاری از کهنسالان ایرانی، آن‌ها که دهه ٧٠ زندگی را پشت سر گذاشته‌اند، چگونگی رواج دوچرخه در ایران آن روزگار را خوب به یاد دارند. دوچرخه برای آنان که کودکی و نوجوانی‌شان در میانه سال‌های ١٣٠٠ تا ١٣٢٠ گذشته، نوستالژی دارد؛ انگار که تبلت‌ها برای کودکان امروز. دوچرخه نیز به همین اندازه توانست آن‌ها را شیفته کند. سیدعبدالله انوار، نسخه‌شناس و حکیم برجسته ایرانی که در سال ١٣٠٣ خورشیدی زاده شده، یکی از آن‌ها است. هنگامی که با او به گفت‌وگو نشستیم، روایتی جذاب از دوچرخه‌های آن زمان برایمان تعریف کرد «دوچرخه راله در آن زمان جزو نخستین مدل‌هایی بود به ایران وارد شد. دوچرخه‌هایی خوب بود که پسر دایی من یکی از آن‌ها داشت. این ماجرا که برایتان تعریف می‌کنم به ٨٠ سال پیش بازمی‌گردد. مدل دیگری از دوچرخه‌ها نیز به ایران آمد که به سه تفنگدار مشهور شد. پس از آن‌ها دوچرخه‌های هرکول و هرکولس هم بود. من یک دوچرخه هرکولس داشتم که انگلیسی بود. آن دوچرخه، خیلی عالی بود. اول متوسطه یعنی در سال ١٣١٦ هفت تومان خریده بودم. تا آخری که لیسانس گرفتم، مصاحب من بود. با آن هم بازی هم ورزش می‌کردم. خیلی قوی بود! دوچرخه‌های ژاپنی بعدها آمد که خیلی خراب بودند. من یکی از آن‌ها را خریدم و هنگامی که به خانه آوردم، دیدم دسته‌اش شکست. این ژاپنی‌ها البته بعدا کمی خوب شد. دوچرخه‌های آلمانی هم پس از این‌ها به بازار ایران آمد که خوب بودند. یکی از آن‌ها را برای برادرم خریده بودیم. دخترها در آن زمان دوچرخه‌های خاص داشتند که آن میله [تَرک] را نداشت. دوچرخه در کنار جنبه تفریحی، بعدا به یک وسیله زندگی تبدیل شد. سوار شدن به دوچرخه، گواهی‌نامه می‌خواست. ما امتحان هم دادیم. یک پاسبان می‌آمد و می‌گفت راه بیفت! آن جایی که الان مرکز مترو [میدان امام خمینی] شده است، راهنمایی و رانندگی بود که ما آمدیم امتحان دادیم. گواهی‌نامه را همانجا می‌دادند. ازمان سوال و جواب می‌کردند که مثلا سر چهارراه چکار باید کنیم. بعد هم شهربانی باید دوچرخه‌ها را نمره می‌کرد. این نمره‌ها را پشت دوچرخه می‌گذاشتند. دوچرخه‌ها تَرک داشت که نباید سوار می‌کردند، دوچرخه‌سوارها  ولی گوش نمی‌دادند و سوار می‌کردند؛ تازه با ترک بارکشی می‌کردند، روزنامه‌فروش‌ها خورجین آویزان می‌کردند و روزنامه می‌فروختند. بعد هم دوچرخه‌سازی‌ها بودند که پیدا شدند. هر

چهار تا خیابان یک دوچرخه‌سازی داشت. بعد از آن دوچرخه‌هایی آمد که پدال‌های دنده‌ای داشتند. یک چیز هم بود که به عنوان چراغ برای شب می‌خریدند. یک باتری داشت که پهلوی چرخ عقب می‌بستند، شب که می‌شد می‌گذاشتند سر لاستیک و از دَوران چرخ برق تولید می‌شد».

منبع: روزنامه شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: