1394/9/8 ۱۰:۰۹
میر سیدعلی همدانی (۷۱۴ـ۷۸۶ق) از سادات حسینی و عارف، عالم، شاعر و از مبلغان عمده اسلام و یکی از بزرگان سلسله کبرویه است که با عنوان «امیر کبیر» و «شاه همدان» از او نام بردهاند. وی سفرهای تبلیغی مختلفی انجام داد؛ از جمله به اغلب شهرهای خراسان بزرگ (آسیای مرکزی)، قفقاز، سریلانکا، تبت و مهمتر از همه در کشمیر که هزاران نفر در آنجا به دستش مسلمان شدند. مهاجرت او و صدها مریدش به کشمیر، موجب انتقال هنرهای ایرانی به آن دیار شد.
پیام آیتالله العظمی جوادی آملی به همایش بین المللی میر سیدعلی همدانی
اشاره: میر سیدعلی همدانی (۷۱۴ـ۷۸۶ق) از سادات حسینی و عارف، عالم، شاعر و از مبلغان عمده اسلام و یکی از بزرگان سلسله کبرویه است که با عنوان «امیر کبیر» و «شاه همدان» از او نام بردهاند. وی سفرهای تبلیغی مختلفی انجام داد؛ از جمله به اغلب شهرهای خراسان بزرگ (آسیای مرکزی)، قفقاز، سریلانکا، تبت و مهمتر از همه در کشمیر که هزاران نفر در آنجا به دستش مسلمان شدند. مهاجرت او و صدها مریدش به کشمیر، موجب انتقال هنرهای ایرانی به آن دیار شد. وی که راهی حج بود، به دعوت حاکم پاخلی چندی آنجا اقامت گزید؛ اما به دلیل بیماری درگذشت و پیکرش را به ختّلان (کولاب در تاجیکستان کنونی) منتقل کردند و مزارش تا کنون زیارتگاه است و هنوز هوادارانش در «خانقاه مولا» یا «زیارتگاه شاه همدان» در کشمیر حضور مییابند. در تاجیکستان تصویر و شعری از وی بر روی اسکناسها آمده است. اقبال لاهوری از او به صورت «سیدالسادات، سالار عجم» یاد میکند که: آفرید آن مرد، ایران صغیر. از آثار فارسی اوست: ذخیرهالملوک (در سیاستنامه)، مرآه التائبین، سیرالطالبین (در آداب سلوک عرفانی)، مشارب الاذواق (شرح قصیده ابن فارض)، واردات امیریه (مناجات و کلمات قصار)، رساله عقل، رساله فقریه، چهل حدیث، غزلیات. از رسالههای عربی اوست: اسرار النقطه، صفه الفقراء، انسان الکامل، الموده فی القربی (حدیث)، حل الفصوص (در شرح فصوص).
به پیشنهاد ایران و تاجیکستان و به مناسبت هفتصدمین سالگرد تولد همدانی، نام وی در تقویم مشاهیر سال ۲۰۱۴ـ ۲۰۱۵ یونسکو ثبت شد. در سال جاری نیز نخستین همایش بینالمللی او در زادگاهش برگزار شد و آنچه در پی میآید، بخشیهایی از پیام آیتالله جوادی به این همایش است:
***
مرحوم میر سیدعلی همدانی(رضوان الله علیه) دو عنصر محوری، او را به این بارگاه منیع رساند: یکی سرزمین عالمپرور و حکیمپرور و عارفپرور همدان است و دیگری هم شخصیت خاصّ خود او و داشتن اساتید برجسته بود. اگر زمان و زمین مساعد باشد و اگر زمینه کمک کند، فردی مثل میر سیدعلی همدانی برمیخیزد که هم غرب به او احترام میگذارد و هم شرق. تمام کوشش نظام اسلامی عموماً و استان عالمپرور همدان خصوصاً باید این باشد که این نابغه شرق و غرب ما را به همه بشناسانیم. نبوغ افرادی مثل میر سیدعلی همدانی که در عرفان تلاش و کوشش کردند، مناسب با پیامی است که مقام معظم رهبری سال را به عنوان همدلی و همزبانی نامید؛ درست است که ما از حکمای بزرگ مثل مرحوم بوعلی حقشناسی میکنیم، اما اینها جهان را به عقلانیت میبرند، گرچه در برخی از نوشتههای آن بزرگحکیم، نظیر بخش پایانی «اشارات و تنبیهات» از عرفان سخنی گفتهاند؛ ولی او حکیمانه فکر میکند. بزرگان دیگری که در آن سرزمین زندگی کردند، جزء اصولیون و فقهای بنام بودند که مردم را به احکام شریعت هدایت میکردند.
حوزه و دانشگاه
دو کار اساسی در نظام اسلامی هست که هر کدام به نوبه خود شایسته حقشناسی است: یکی کارهای حوزویان و دیگری کارهای دانشگاهیان. در حوزه سخن در این است که خدا چه گفت، در دانشگاه سخن در این است که خدا چه کرد؛ اما نه حوزه به تنهایی توان آن را دارد که مشکل جهان را حل کند و نه دانشگاه به تنهایی آن قدرت را دارد که مشکل جهان را درمان کند. اگر این دو در کنار هم جمع شوند، مقداری از مشکلات جهان را حل میکنند، اما جای عرفان خالی است! جای میر سیدعلی خالی است! جای همدلی و همزبانی خالی است!
توضیح مطلب آن است که جامعه عقلانی، جامعهای است که به جنگ مبادرت نمیکند، تهاجم نمیکند، نه بیراهه میرود و نه راه کسی را میبندد، از عاقل بیش از این ساخته نیست. آن که میگوید خدا چه گفت، تفسیر میکند و فقه میگوید، در گفتههای خدا سخن میگوید؛ کار مفسّر این است که خدا چه گفت، کار فقیه این است که خدا چه گفت، کار محدّث این است که خدا چه گفت؛ اما در دانشگاهها کار اساتید دانشگاه این است که خدا چه کرد؛ زیرا علوم فیزیک، شیمی، دریاشناسی، صحراشناسی، سپهرشناسی و مانند آن بررسی کار خداست که خدا چه کرد؛ اما نه «خدا چه کرد» مشکل را حل میکند و نه «خدا چه گفت»، گوشهای از مشکلات را این حل میکند. نه حوزه میتواند همدلی ایجاد کند، نه دانشگاه میتواند همزبانی ایجاد کند. کار عارفان و کار میر سیدعلیها این نیست که خدا چه گفت، این نیست که خدا چه کرد، این است که: خدا چیست؟ خدا کجاست؟ با کیست؟ با چه زبانی سخن میگوید؟ با ما چه ارتباط دارد؟ ما با او چه ارتباط داریم؟
عرفان نه تنها جنگ را برمیدارد، بلکه دوستی میگذارد. عقل جنگ را برمیدارد، عقل داعشیها را، تکفیریها را، سلفیها را طرد میکند؛ اما همدلی نمیآورد. همدلی محصول کسی است که کار دل میکند، همدلی محصول کسی است که دلانگیز راه میرود و دلاویز حرف میزند.
شراب طهور
شما بزرگوارانی که در همایش او شرکت کردید و برگزار میکنید، باید عنایت کنید که با دانشوران و دانشمندان و حوزویان مصر رابطه علمی برقرار کنید؛ چون مرحوم میر سیدعلی توانست «خمریة» ابنفارض۱ را شرح کند؛ این «خمریه» آدم را مست میکند، یک انسان مست به فکر جنگ نیست. اینکه خدا فرمود: «شراباً طهُورا»،۲ مرحوم امینالاسلام طبرسی(رضوان الله علیه) در ذیل این آیه مبارکه «سقاهُم ربُّهُم شراباً طهُورا» از وجود مبارک امام صادق(ع) نقل کرد که شراب طهور آن است که «یُطهّرُهُم من کُل شیءٍ سوی الله».۳ شراب طهور آن است که انسان را بهجایی میرساند که میگوید: «ما از تو به غیر از تو نداریم تمنّا».۴شراب طهور آن است که وجود مبارک علی بن ابیطالب نوشید که فرمود: من عبادتم نه برای هراس از دوزخ است، نه برای شوق به بهشت، بلکه «شُکراً» است.۵
عارف درباره محبت سخن میگوید، خدا چیست را عارف دنبال میکند، خدا چنین گفت و خدا چنین کرد کار حوزه و دانشگاه است، اما خدا کیست؟ خدا چیست؟ خدا محبوب ماست، به او دل دادهایم و با او حرف دل میزنیم، این حرف میر سیدعلی است، این همدلی و همزبانی میآورد. عقل میگوید «نتاز»، عرفان میگوید «بناز». این است که جامعه را یکسان میکند، این است که جامعه را منتظر ظهور حضرت میکند، این است که حضرت وقتی «أنا بقیّه الله»۶ فرمود، چنین جامعهای مشتاقانه به طرف او میرود.
«خمریة» ابنفارض را هر کسی شرح نکرد و نمیکند، بسیاری از خردورزان خود مصر «خمریه» را دیدند و از کنار آن گذشتند، لکن این میر سیدعلی همدانی میخواهد که «خمریه» را شرح کند. در اسلام در بین شیعه بزرگان فراوانی هستند که «خمریه» گفتند، سید رضی و اینها «خمریه» دارند. «خمریه» یعنی شعری که پیام و مضمون و رهاورد و خروجی آن «سقاهُم ربُّهُم شراباً طهُورا»ست. در سوره مبارکه۴۷، آنجا ذات اقدس الهی میفرماید ما خمری که در بهشت داریم، خمر خُمرهای نیست، خمر کاسه و بلورین و تُنگ و امثال آن نیست، ما خمر را در سطل نمیریزیم، در «انهار» چهارگانه که میفرماید، خمری است که «لم یتسنّه» است،۷ «و أنهارٌ من خمر:۸ نهرهایی از شراب» که در بهشت هست، پس سخن از کوزه و کاسهای از خمر نیست. آن که در نهر خمر شنا میکند، خروجی آن میر سیدعلی همدانی خواهد بود. اوست که ابنفارض مصری را میشناسد، ولو مردان مصر او را نشناسند.
این همایش حتماً باید رابطه علمی با سرایندگان عرفانی مصر داشته باشد تا بدانند که اگر در مصر متنی برخاست، شرح آن در همدان است؛ اگر از دیار غرب سخن عرفانی آمد، در دیار شرق شرح آن آماده است. او همفکر ابنفارض مصری است، مگر هر کسی میتواند حرفهای ابنفارض را شرح کند؟ آن «تائیه» هفتصد بیتی یا بیشتر از هفتصد بیتی ابنفارض جهانگیر است، این «خمریه» او هم چنین است، این هم شهره آفاق است که مرحوم میر سیدعلی به خوبی شرح کرده است «علی نفسه فالیبک من ذاق عمره»، این پایان آن «خمریه» است؛ یعنی کسی که چیزی از این شربت ننوشید، باید اشک بریزد که من عمرم را هدر دادم.
زبان عرفان را اگر کسی جزء خواص بود، با زبان عرفانی بازگو میکند؛ ولی در همایشها حتماً باید به زبان حکمت و فلسفه بیان کرد، چون مسئله عرفان اگر به زبان فلسفه و به زبان عقل بیان نشود، برای بسیاری قابل درک نیست. آن خطر تلخ قاضیالقضات همدانی همچنان به گوش ما هست، مبادا ـ خدای ناکرده ـ کسی وارد عرفان شود بدون عقل، وارد عرفان شود بدون فقه! عرفان را باید به زبان عقل گفت تا نه راه کسی را ببندد و نه بار خطرناکی داشته باشد، وگرنه در همان همدان، عینالقضات همدانی بود و به دار آویخته شد، او حرفی غیر از حرف میر سیدعلی نداشت؛ منتها زبان او زبان عرفان بود و زبان عرفان هم زبان آشنایی نیست، زبان عرفان همان زبان مناجات شعبانیه است که برای خیلی از خواصّ آشنا نیست، چه رسد به زبان دیگران.
زبان عرفان، زبان مناجات
ماه شعبان ماه وجود مبارک پیغمبر(ص) است. در این درودهایی که هنگام زوال ظهر از زبان امام سجاد(ع) رسیده است، ما به ذات اقدس الهی عرض میکنیم: بهترین درودها را بر خاندان عصمت و طهارت بفرست. بعد در پایان عرض میکنیم که: این ماه، ماه شعبان است و ماه پیغمبر شماست و او را شفیع «مشفّع» ما قرار بدهید. «شفیع» یک وقت است «مشفّع» نیست؛ یعنی شفاعتش پذیرفته نیست و یک وقت هم «مشفع» است: «و اجعلهُ لی شفیعاً مُشفّعا و طریقاً الیک مهیعا»،۹ راهی که میر سیدعلی همدانی به دنبال آن میرود؛ یعنی راهی که پیامبر شب و روز به عبادت میپرداخت آن راه را به من نشان بده، نه راه تنگ، بلکه طریق «مهیع»، «مهیع»؛ یعنی باز و وسیع٫
همه ما از جریان «جُحفه» باخبریم که یکی از میقاتهای معروف حاجیان و معتمران «جُحفه» است. «جحفه» قبلاً اسم آن «مهیعه» بود؛ یعنی زمین باز و دشت وسیع، چون سیل آمد بخشی از این منطقه را برد و اجحافی در این منطقه رخ داد، از آن به بعد این منطقه را گفتند «جُحفه». پس آن دشت وسیع بیمزاحمت را «مهیع» و «مهیعه» میگویند. در این دعا عرض میکنیم سنت و سیرت و سریرت آن حضرت را(ص) را «مهیع» و طریق ما قرار بده!
ماه پایان سال، شعبان است. دعاها و روایاتی را که درباره برنامههای اولین روز ماه مبارک رمضان وارد شده است، هم ملاحظه کنید که در آنجا میگوییم این «رأسُ السنه»۱۰ است. در آنجا میگوییم «قُره الشُّهُور» است، ماه مبارک رمضان اول سال است. آنها که اهل سیر و سلوک هستند، ابتدای سال آنها فروردین نیست که جامه نو در بر کنند، ابتدای سالشان اول ماه مبارک رمضان است. این که جناب حافظ میگوید: «ماه شعبان مده از دست قدح کاین خورشیدر از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد»، یعنی آخر سال است. یک تاجر، کشاورز، پیشهور، کارمند آخر سال به تمام زندگی خود میرسد، داد و ستدی که کرده، دینی که دارد و طلبی را که دارد بررسی میکند؛ آخر سال زمان بررسی محاسبات دقیق است، میگوید:
ماه شعبان مده از دست قدح کاین خورشید
ازنظر تا شب عید رمضان خواهد شد
سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی را خدا غریق رحمت کند. ایشان در ضمن شرح این غزل میگفت: این بیتی که حافظ میگوید: «چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد»، از همینجاست.۱۱ دیگران گفتند نرگس چشم خمارآلود دارد؛ ولی ایشان میگوید حافظ نظرش این است که خمارآلود نیست، این نیمنگاهی به شقایق دارد. اگر نرگس چشم آن اینچنین است، محبوبی دارد به نام شقایق!
یعنی این چند روز ماه شعبان را دریابید، ماه مبارک رمضان ماه وصال نیست، ماه راه است؛ یک ماه باید شبانهروز تلاش و کوشش کرد تا در شب عید که «لیله الجوائز»۱۲ است و روز عید فطر که روز جوائز۱۳ است جایزه را بگیرند. ماه مبارک رمضان به کسی چیزی نمیدهند، حواستان جمع باشد! فقط ماه کار است و ماه راه، ولو لیله قدر هم باشد جایزهها را، نائلهها را در لیله فطر میدهند. اگر در روز عید فطر گفتند: «روز عید است و من امروز در آن تدبیرمر که دهم حاصل سی روزه و ساغر گیرم»،۱۴به این جهت است؛ لذا حافظ میگوید در این ماه شعبان که ماه وصال است، سعی کن به مقصد برسی، وگرنه در ماه مبارک رمضان ماه دویدن و رفتن است.
از باده مغز تر کن و آن یار نغز جو
تا سر رود، به سر رو و تا پا، به پا بپو۱۵
این مضمون در گفتههای جناب میر سیدعلی همدانی(رضوان الله علیه) هست. جایزه را در شب عید فطر میدهند «لیله الجوائز» است که گفتند، شب عید فطر کمتر از شب قدر نیست، روز عید فطر میدهند که از اعیاد بزرگ اسلامی است.
به هر تقدیر در ماه شعبان گفتند مناجات شعبانیه را بخوانید که مناجات ائمه (علیهمالسلام) است. بنگرید که این با فلسفه حل نمیشود، با فقه و اصول حل نمیشود. این عبارات نورانی مناجات شعبانیه را نگاه کنید، این یک راهی مانند راه میر سیدعلی همدانی میخواهد، این راه عرفان میخواهد، این راه همدلی با دلآفرین میخواهد. تا با دلآفرین همدل نباشیم، همخوان نباشیم با مردم همدل نخواهیم شد. در مناجات شعبانیه چند مقطع هست: اولین مقطع این است که انسان ندا میدهد میگوید «یا الله، یا رب» اول منادات است، چون بنده و سالک هنوز به مقصد نرسیده است، دور است و در بین راه هست که میگوید «یا» و اهل نداست، این بخش منادات است ـ در همین مناجات شعبانیه ـ وقتی مرحله منادات تمام شد، مرحله مناجات میرسد. مناجات از نجواست، وقتی انسان به مقصد رسید و به دوست نزدیک شد، وقتی با او سخن میگوید، دیگر ندا نمیدهد بگوید: آی فلان کس! وقتی به مقصد رسید، حضوراً دارد حرف میزند و سخن از «یا» نیست، سخن از «آی» و «وا» نیست. اینکه در دستور دعاکنندهها میفرماید ده بار بگو «یا ربّ» و بعد بگو «ربّ»، این فکری نیست که از مغنیخوان بربیاید که اینجا نداست و حرف ندا محذوف است؛ فرمود وقتی نزدیک شدی، جا برای «یا» نیست، نه اینکه «یا» محذوف است؛ ده بار بگو «یا ربّ»، بعد بگو «ربّ».
اینکه گفتند: «از شافعی نپرسند امثال این مسائل»، ادبیات، نحو و صرف آن قدرت را ندارد که آن لطایف عرفانی را معنا کند. انسان وقتی به حضور مولا رسید، دیگر ندا ندارد، اول منادات است و بعد مناجات. در مرحله سوم با خدا گفتگویش تمام میشود و به خدا عرض میکند: خدایا من نوبتم تمام شد؛ از این به بعد شما بگویید من میشنوم! این با کدام علم حل میشود؟ «و اجعلنی ممّن نادیتهُ فاجابک و لاحظتهُ فصعق لجلالک. فناجیتهُ سرّاً و عمل لک جهرا»؛۲۰ خدایا من حرفم تمام شد از این به بعد شما بگویید من میشنوم! این در همین مناجات شعبانیه است. همه میخوانیم؛ مفهوم آن آسان است، عقل درمییابد، لکن مصداقش بسیار دشوار است و این میر سیدعلی میخواهد.
بهترین راه عرفان
مناجاتها بهترین راه عرفان ماست؛ لذا شریعت را در خدمت دین در همه مسائل تا آن آخرین لحظه حفظ میکند. هیچ کلمهای مخالف فقه در آن نیست. اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ زبان حکمت را نداند، زبان شریعت را نداند، یا نخواهد با زبان حکمت سخن بگوید و بخواهد با زبان شریعت و فقه سخن بگوید، هم برای خود مشکل میآفریند، هم برای دیگران و قصه تلخ صاحب زبدهالحقائق از همین قبیل است.
بنابراین ما مناجات شعبانیه داریم، ادعیه فراوان داریم، دعای نورانی و دستورات نورانی وجود مبارک امیر بیان را هم داریم. وجود مبارک امیر مؤمنان (سلام الله علیه) در آن خطبه همّام طرزی سخنرانی کرد، طرزی بهشت و جهنم را معرفی کرد که مستمع همان لحظه جان داد و رخت بربست! فرمود: «من از همین حال میترسیدم.» منتها سید رضی آن خطبه بلند امیر مؤمنان(س) که درباره اوصاف متّقیان به همّام فرمود: «فهُم و الجنّه کمن قد رآها، فهُم فیها مُنعّمون و هم و النّارُ کمن قد رآها، فهُم فیها مُعذّبون»؛۲۱ اینها گویا بهشت را میبینند، گویا جهنم را میبینند، این خطبه بسیار مفصل است که مرحوم سید رضی بخشی از این را اصلاً نقل نکرده است، بخشهای دیگر را در خطبههای دیگر نقل کرد، بخشی از آن را در همین خطبه معروف نقل کرد. در آن بخشهای پایانی نهجالبلاغه وقتی حضرت امیر میفرماید: عارف کسی است که «قد أحیا عقلهُ و أمات نفسهُ حتی دقّ جلیلُهُ و لطُف غلیظُهُ و برق لهُ لامعٌ کثیرُ البرق»۲۲ در واقع در همین خطبه است. فرمود: او میبیند، نه اینکه میفهمد! خدای سبحان دیدنی است نه فهمیدنی؛ او که مفهوم نیست. وظیفه ما فقط این است که با برهان مفهومی، بحث عقلی داشته باشیم و معتقد باشیم این مفهوم، مصداق دارد؛ اما میر سیدعلیها به دنبال آن مصداق هستند که ببینند او چیست؟
من فکر میکردم که در این پیام آن اقسام پنجگانه حمل را ذکر میکنم تا انسان یا وارد نشود، یا اگر خواست وارد کوی عرفان شود، با دست پر فلسفه وارد شود. حکمت و منطقی باشد، اقسام پنجگانه حمد را مشخص کند تا اگر در جایی شنیده است «داخلٌ فی الأشیاء لا بالممازجه»۲۳ را خوب بفهمد، مبادا طرزی معنا کند که خطر عینالقضات همدانی پیش بیاید. اقسام پنجگانه حمل فقط دو قسم آن در حوزهها و دانشگاهها معروف است: حمل «اولی» و حمل «شایع»، قسم سوم آن تا حدودی در حکمت متعالیه معروف است به نام حمل «حقیقت بر حقیقت»، اما حمل «ظلّ و ذی ظل»، حمل «مرآه و شاخص» این قسم چهارم و پنجم اصلاً مطرح نیست و عرفان هم بدون آن اقسام چهار و پنج حل نمیشود.
بنابراین ما فقط چون دستی از دور بر آنها داریم، باید مواظب باشیم. اینها تلاش و کوشش دارند که بگویند خدا چیست، نه خدا چه گفت. وقتی فهمیدند خدا چیست، هم «خدا گفت» را گرامی میدارند، هم «خدا چه کرد» را گرامی میدارند؛ هم کار دانشگاه را اکرام میکنند، هم کار حوزه را اجلال میکنند، هم میفهمند خدا چه گفت، هم مییابند خدا چه کرد.
پینوشتها:
۱٫ ابی حفص بن أبی الحسن بن المُرشد حموی معروف به ابن فارض مصری (درگذشتة ۶۳۲ق) از بزرگان عرفای اسلامی است. اشعار عرفانی او در نقطه اوج قرار دارد. دو قصیده «خمریه» و «تائیة» او در میان محققان، درخشش بینظیری داشته است و شرحهای فراوانی بر آن نگاشتهاند.
۲٫ سوره انسان، آیه۲۱٫
۳٫ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۶۲۳٫
۴٫ دیوان سعدی.
۵٫ نهج البلاغه، حکمت ۲۳۷؛ «انّ قوماً عبدُوا الله رغبه فتلک عباده التُّجّار و انّ قوماً عبدُوا الله رهبه فتلک عباده العبید و انّ قوماً عبدُوا الله شُکراً فتلک عباده الأحرار».
۶٫ کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۳۳۱٫
۷٫ سوره بقره، آیه۲۹۵٫
۸٫ سوره محمد، آیه۱۵٫
۹٫ مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج۲، ص۸۲۹٫
۱۰٫ تهذیب الاحکام، ج۴، ص۳۳۳٫
۱۱٫ ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد دادر چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
۱۲٫ الأمالی (للمفید)، ص۲۳۲؛ «…لیله الفطر و هی تُسمّی لیله الجوائز أعطی الله العالمین أجرهُم بغیر حساب…».
۱۳٫ الکافی، ج۴، ص۱۶۸؛ «قال النّبی(ص): اذا کان اول یوم من شوّال نادی مُناد أیها المؤمنون اغدُوا الی جوائزکم… هو یومُ الجوائز».
۱۴٫ منتسب به حافظ.
۱۵٫ دیوان ملا هادی سبزواری.
۱۶٫ دیوان حافظ
۱۷٫ الاقبال بالأعمال الحسنه؛ ج۳؛ ص۲۹۹٫
۱۸٫ نهجالبلاغه، خطبه۱۹۳٫
۱۹٫ نهجالبلاغه، خطبه۲۲۰٫
۲۰٫ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه۱؛ «مع کُل شیء لا بمُقارنه و غیرُ کُل شیء لا بمُزایله».
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید