حوزویانِ دانشگاهی / دکتر مهدی محقق ـ رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی

1394/8/23 ۱۲:۰۲

حوزویانِ دانشگاهی / دکتر مهدی محقق ـ رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی

من تحصیلات حوزوی خود را در سال ۱۳۲۳، در مدرسه خان مروی نزد مرحوم آقاسیدهادی ورامینی، که اصلاً اهل اورازان طالقان بود، آغاز کردم و پس از رحلت او به مدرسه سپهسالار قدیم منتقل شدم و تحت نظارت مرحوم آقامیرزا مهدی آشتیانی، معروف به «فیلسوف شرق»، قرار گرفتم. با آنکه سنم حدود شانزده‌ سال بود، ایشان برایم در آن مدرسه حجره‌ای اختصاص دادند و شهریه‌ای معیّن فرمودند؛ چنانکه من و مرحوم سیدجلال‌الدین آشتیانی کوچکترین و مرحوم شیخ ابراهیم صاحب الزمانی بزرگترین شاگرد او به شمار می‌آمدیم. در این مدرسه با مرحوم سید محمدرضا علوی تهرانی آشنا شدم که حجره‌اش جنب حجره من بود.

 

 

من تحصیلات حوزوی خود را در سال ۱۳۲۳، در مدرسه خان مروی نزد مرحوم آقاسیدهادی ورامینی، که اصلاً اهل اورازان طالقان بود، آغاز کردم و پس از رحلت او به مدرسه سپهسالار قدیم منتقل شدم و تحت نظارت مرحوم آقامیرزا مهدی آشتیانی، معروف به «فیلسوف شرق»، قرار گرفتم. با آنکه سنم حدود شانزده‌ سال بود، ایشان برایم در آن مدرسه حجره‌ای اختصاص دادند و شهریه‌ای معیّن فرمودند؛ چنانکه من و مرحوم سیدجلال‌الدین آشتیانی کوچکترین و مرحوم شیخ ابراهیم صاحب الزمانی بزرگترین شاگرد او به شمار می‌آمدیم. در این مدرسه با مرحوم سید محمدرضا علوی تهرانی آشنا شدم که حجره‌اش جنب حجره من بود. پس از مدت کوتاهی، همدرس و هم‌مباحثه و رفیق مسجد و گرمابه و گلستان گردیدیم.

ایشان در همان سالها دیپلم پنج دبیرستان را گرفته بودند و آماده برای گذراندن ششم ادبی می‌شدند و در همین اوقات با امام‌موسی صدر آشنا شدم که ایشان هم در همین وضع بودند و هر دو (امام صدر و علوی تهرانی) وارد دانشکده حقوق شدند؛ ولی من و مرحوم شهید بهشتی از نوعی دیگر بودیم؛ و آن این بود که اگر کسانی که دروس سطح را در حوزه خوانده بودند و تحصیلاتشان مورد تصدیق سه استاد قرار می‌گرفت، در امتحان ورودی دانشکده معقول و منقول (الهیّات) می‌توانستند شرکت کنند. من بالطبع نخست از مرحوم آقامیرزا مهدی آشتیانی گواهی صلاحیت شرکت در آزمون ورودی دانشکده الهیات گرفتم و سپس آن را مرحوم استادمحمود شهابی و سیدحسن امامی (امام‌جمعه تهران) تصدیق کردند، و استاد شهابی به من گفتند: «این راهْ وضع شده برای طلاب سی یا چهل‌ساله؛ تو که هفده‌ساله هستی، می‌توانی در دبیرستان به تحصیلات خود ادامه دهی.» البته در دانشکده هم به من گفتند: برو سال دیگر بیا که سنّ‌ات به هجده‌سال رسیده باشد!

سال دیگر هرچند در امتحان ورودی حوزه علمیه قم شرکت کردم و قبول شدم، ولی با ارشادات مرحوم شیخ‌ محمدرضا ترابی که فرمود بهتر این است که دروس عربیت (یعنی سیوطی و مغنی و مطوّل) را نزد ادیب‌نیشابوری در مشهد دوباره بخوانی، راهی مشهد شدم. ناگفته نماند که در آن ایام دکتر احمد مهدوی دامغانی از مشهد به تهران آمدند و در حجره من سکنی گزیدند و آقای ترابی هم که برای معالجه از مشهد به تهران آمده بودند، در حجره آقای علوی مقیم شدند و از این‌روی مدرسه سپهسالار قدیم محل تردد فضلای اهل علم گردید؛ از جمله: حضرت آیت‌الله وحید خراسانی که در مشهد با آقای ترابی همدرس بودند.

من پس از یک سال اقامت در مشهد، به تهران آمدم که در دانشکده معقول و منقول شرکت کنم؛ به‌ویژه آنکه در نوزده‌سالگی اشکالی برای شرکت در آزمون ورودی نداشتم. در همین جریان، دو سید جوان در مدرسه عالی سپهسالار (شهید مطهری فعلی) خود را به من معرفی کردند که آنان هم در جریان آماده شدن برای آزمون ورودی بودند. آن دو طلبه جوان یکی سیدمحمد حسینی بهشتی و دیگری سیدکمال موسوی هر دو اهل اصفهان بودند. بنابراین من و مرحومان بهشتی، علوی و صدر دمساز یکدیگر شدیم که کتاب و جزوه‌هایی را رد و بدل می‌کردیم. من و بهشتی برای دانشکده الهیات و آقایان صدر و علوی برای دانشکده حقوق. در امتحان ورودی، در میان متجاوز از یکصد نفر، بهشتی شاگرد دوم و من شاگرد سوم شدم که از مزایای مادی آن هم برخوردار شدیم. در آن زمان ترک حوزه و پیوستن به دانشگاه، خوشایند استادان حوزه نبود؛ هرچند که ما چهار تن جمع بین حوزه و دانشگاه کرده بودیم.

چنانکه در مقدمه زندگینامه امام‌موسی صدر یاد کردم، بریدن ما چهار یار دبستانی و پیوستن به دانشگاه، جدا شدن از علم و دانش نبود؛ چنانکه وقتی استاد، مرحوم شیخ‌محمدتقی آملی مرا دید که از لباس روحانیت بیرون آمدم، چشمانش پر اشک شد و فرمود: «خاک بر سر ما که نمی‌توانیم شماها را نگه بداریم!» من در پاسخ گفتم: «شما یقین بدانید که با علم سرشار و اخلاق نیکوتان مرا تا آخر عمر در روحانیت نگه داشته‌اید» و شعر متنبی را بر ایشان قرائت کردم که می‌گوید:

انّما الجلدُ ملبس و ابیضاض الـ ـقلب خیر من ابیضاض القباء

و آن بزرگوار وقتی به صدق گفتار من پی برد که برخی از حواشی و تعلیقات ایشان را به شرح منظومه حکمت حاج‌ملا هادی سبزواری که به زبان انگلیسی ترجمه شده و در نیویورک امریکا چاپ شده بود، به محضر آن عالم ربّانی بردم. آنچه ما را از حوزه مأیوس کرده بود، رکود و بی‌تحرکی آن بود که مرحوم شهیدمطهری هم در یکی از مقالات خود به آن اشاره کرده بود. هر یک از ما فضای حوزه را برای خود تنگ و محدود می‌دیدیم و می‌خواستیم با بیرون آمدن از آن، جای جولان بیشتری داشته باشیم.

شهید بهشتی از همان آغاز آشنایی، او را با کتاب دایره‌المعارف انگلیسی دیدم که می‌خواست دریابد که خارج از محدوده ما اسلام چگونه ارزیابی می‌شود و او در بهتر شناساندن اسلام در آینده چه نقشی می‌تواند داشته باشد. امام موسی‌صدر می‌خواست که در کشورهای عربی و اسلامی نفوذ پیدا کند و راهی برای تقریب بین‌المذاهب بجوید که مسلمانان از این تفرقه و تشتّت که موجب انزوای آن و بهره‌برداری دشمنان است، بیرون آیند. علوی تهرانی می‌خواست در بین جوانان با زبان آنان وارد گفتار شود و آنان را به سوی اسلام جذب کند. من در اندیشه‌ام این بود که علوم اسلامی، به ویژه آن علومی که ایرانیان در شکوفایی آن سهیم بوده‌اند، در سطح دانشگاهی به جهان علمی غرب معرفی نمایم.

با ترجمه شرح منظومه حکمت سبزواری و تدریس آن موفق شدم اندیشه عالمان شیعه (همچون میرداماد، ملاصدرا، فیض کاشانی و عبدالرزاق لاهیجی) و نیز با تدریس اوامر و نواهی از اصول فقه بزرگانی همچون میرزای قمی و شیخ انصاری و آخوند خراسانی را به دانشمندان آن دیار بشناسانم. من پس از اخذ لیسانس می‌خواستم به قم به عنوان دبیر دبیرستان‌ها بروم که فرصت استفاده از دروس حوزه را هم داشته باشم، وقتی به مرحوم احمد راد ـ رئیس فرهنگ شهرستان‌ها ـ مراجعه کردم، گفت یک روز دیر آمدی و قم نصیب سید بهشتی شد. از این‌روی به تهران با مزایای کم راضی شدم و در برابر، سعادت زانوزدن در برابر بزرگانی همچون سیدمحمدکاظم عصّار و شیخ‌محمدتقی آملی و میرزاابوالحسن شعرانی و میرزامهدی الهی قمشه‌ای و میرزامحمدعلی مدرّس تبریزی نصیبم شد که هر یک به تنهایی یک دانشگاه بودند.

مرحوم شهید بهشتی به جهت رفتن به هامبورگ و اداره مسجد مسلمانان آن شهر نتوانست دوره دکتری را ادامه دهد، از این‌روی این دوره را در سالهای بعد از ۵۰ به اتمام رسانید و بیشتر مطالعات او عصرها در مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک‌گیل شعبه تهران بود که امسال پنجاهمین سال تأسیس خود را با نشر ۱۵۰ جلد کتاب در علوم مختلف اسلامی، بدون هیچ بودجه‌ای، می‌گذراند. بهشتی اغلب کتابهایی از این مؤسسه را به رسم امانت به منزل می‌برد که آخرین آن مجموعه چهار جلدی «اغراض مابعدالطبیعة» ابن‌رشد بود که در تهران یافت نمی‌شد و امضای آن مرحوم هنوز در دفتر امانات مؤسسه موجود است.

او در ضمن اشتغال به مطالعه، از برخی از تنگ‌نظری‌ همکاران یعنی علمای تهران، گله و شکایت داشت. از جمله آنکه می‌فرمود که مرا به جهت برخی از سخنرانی‌‌های خود در حسینیه ارشاد تکفیر کرده‌اند، از جمله آنکه گفته بودم که اگر می‌خواهیم وحدت بین مسلمانان جهان ایجاد کنیم و در برابر دشمنان کأسنان المُشط (دندانه‌های شانه) باشیم، سبّ شیخین را باید متوقف سازیم. این نمی‌شود که خود را با برادران اهل سنت در برابر دشمنان همرزم بدانیم و در عین حال علناً به بدگویی و دشنام به بزرگان آنان بپردازیم. و این نکته را مرحوم امام راحل (رضوان‌الله تعالی علیه) خوب دریافته بودند که سفارش کردند که حجاج ایرانی می‌توانند به ائمه جماعات آن دیار اقتدا کنند.

من پس از انقلاب یک بار تلفنی با آن مرحوم صحبت کردم. ایشان می‌خواستند که من به جهت دانستن عربی و انگلیسی برخی از مشاغل همچون سفارت را قبول کنم و من در پاسخ گفتم تربیت دانشجویان و نشر علم و دانش را ترجیح می‌دهم. پیش از انقلاب هم یک بار مرا به دفتر خود در بلوار کشاورز خواندند و آمارهای علمی خود از جمله جمع‌آوری کلمات کلیدی و اساسی قرآن کریم و متفرعات آن کلمات را به من ارائه دادند. نظم و ترتیب علمی کوششهای ایشان واقعاً اعجاب‌انگیز بود. این نظم و ترتیب را در کارهای علمی مرحوم شهیدمطهری که مدت یک سال و نیم در منزل ما اقامت داشتند، دیده بودم. خداوند هر دو را غریق رحمت خود گرداند. شهید بهشتی از نظر ظاهر قیافه‌ای جدّی و استوار و مصمّم داشت و با نظم و ترتیب و مدیریتی که از او معهود و مشهود بود، می‌توانست تأثیر بسیاری در آینده انقلاب اسلامی داشته باشد؛ ولی دریغا که: تجری الرّیاح بمالا تشتهی السّفن.

افسوس و صد افسوس که آن سه تن به ناوقت صحنه دار فانی را رها کردند و بار اندوه فقدان خود را بر دوش من نهادند.

هذا جزاء امرِئٍ أقرانه درجوا من قبله فَتمنّی فُسح الأجَل

این بوَد اجر کسی کز رفته یاران شد جدا

باز خواهد دیر ماند در جهان ایدری

«انجمن آثار و مفاخر فرهنگی» مفتخر است که با برپایی مراسم بزرگداشت مرحوم شهید بهشتی یاد او را گرامی می‌دارد و از خداوند می‌خواهد که بارانهای رحمت خود را بر او فرو ریزاند و او را در بهشت‌های برین خود قرار دهد. بمنّه تعالی و کرمه.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: