جای خالی روانشناسی در نگاه تاریخی / كاوه رهنما

1394/8/10 ۱۰:۱۰

جای خالی روانشناسی در نگاه تاریخی / كاوه رهنما

تاریخ به مثابه معرفت اگر روایت وجهی از وجوه و رویداد یا رویدادهای حیات گذشته بشری باشد، چه در صورت عینی و چه در قالب روایی آن امری ذهنی است و در هر دو حال نمی‌توان آن را فارغ و بدون توجه به امر روان‌شناختی درك كرد و فهمید. برای فهم دقیق‌تر این مدعا ناچار از توضیح بیشتر هستیم. مایكل استنفورد، مورخ و فیلسوف تاریخ برجسته در آثارش میان دو معنا از تاریخ تمایز می‌گذارد و نام آنها را تاریخ یك و تاریخ دو می‌نامد. تاریخ یك به تعریف استنفورد همه رویدادهای عینی و واقعی است كه در گذشته بشری رخ داده و هر وجهی از آن را می‌توان به یك صفت موسوم كرد، مثلا تاریخ سیاسی یك قوم در یك بازه زمانی معین عبارت است از رویدادها و وقایع سیاسی

 

 

تاریخ به مثابه معرفت اگر روایت وجهی از وجوه و رویداد یا رویدادهای حیات گذشته بشری باشد، چه در صورت عینی و چه در قالب روایی آن امری ذهنی است و در هر دو حال نمیتوان آن را فارغ و بدون توجه به امر روانشناختی درك كرد و فهمید. برای فهم دقیقتر این مدعا ناچار از توضیح بیشتر هستیم. مایكل استنفورد، مورخ و فیلسوف تاریخ برجسته در آثارش میان دو معنا از تاریخ تمایز میگذارد و نام آنها را تاریخ یك و تاریخ دو مینامد. تاریخ یك به تعریف استنفورد همه رویدادهای عینی و واقعی است كه در گذشته بشری رخ داده و هر وجهی از آن را میتوان به یك صفت موسوم كرد، مثلا تاریخ سیاسی یك قوم در یك بازه زمانی معین عبارت است از رویدادها و وقایع سیاسی كه در آن بازه زمانی مشخص برای آن قوم به واقع رخ داده است و تاریخ اقتصادی برای یك ملت یا جماعت انسانی در یك زمان و مكان معین به همین معنا آن دسته از وقایع و رخدادهای مشخصا اقتصادی (مثل بازرگانی، داد و ستد، امرار معاش، انباشت سرمایه، كشاورزی، شیوههای تولید، ابزارهای تولید و...) است كه برای آن جماعت انسانی در آن زمان و مكان مشخص رخ داده است. این تعریف را میتوان درباره تاریخ اجتماعی، تاریخ فرهنگی و... نیز به كار بست. به طور خلاصه تاریخ یك همان نفس رویدادهای رخ داده در بستر زمان است. تاریخ به معنای دو اما از جنس دانش و آگاهی است و آن چیزی است كه میتوان به یك معنا آن را تاریخ دو نام گذاشت، یعنی گزارش رویدادها. در این معنا تاریخ سیاسی یك قوم در یك زمان و مكان معین، گزارشی از تحولات سیاسی آن قوم در آن زمان و مكان مشخص است و در سایر حوزهها نیز به همین ترتیب.

حالا با این تعریف اجمالی كه همچون هر تلخیصی لاجرم حاوی تقلیلهایی است، به حكم آغازین بحث باز گردیم. گفتیم كه تاریخ هم به معنای یك (نفس رویدادها) و هم به معنای دو (گزارش رویدادها) ربطی وثیق با روانشناسی دارد. با استفاده از تمایز استنفورد میتوان این حكم را به دو معنا بازخوانی كرد. در هر دو معنای تاریخ (یك و دو) عنصر انسانی نقش محوری و كلیدی دارد، در معنای یك بازیگر اصلی و مركزی رویدادها انسان است و در واقع تاریخ یك، همان رویدادهایی است كه انسان رقم زده یا برای انسان رخ داده است، در تاریخ دو نیز باز این انسان است كه روایتگر رویدادهای گذشتگان است. این امر هم تقریبا بدیهی است كه انسان موجودی روانشناختی و ذهنی (subjective) است كه در-جهان- هستناش با فهم و مفاهمه صورت میپذیرد و جهان را از صافی ذهن و روانش میفهمد و احساس میكند و بنابراین برای فهم كردارها و گفتارهایش لاجرم باید امر روانی را در نظر گرفت. به عبارت روشنتر تمایز گذاشتن میان امر روانی و امر جسمانی در انسان كار سادهای نیست و روان و تن انسان آنچنان در هم تنیدهاند كه به راحتی نمیتوان میان آنها مرز مشخصی كشید. بر این اساس هرگونه كردار انسانی و هرگونه روایتی از این كردار بیتردید روانشناختی است و فهم دقیق آن (چه در مقام كنش و چه در مقام شناخت) بینیاز از روانشناسی نمیتواند باشد. بنابراین در تاریخ یك یعنی رویدادهای تاریخی، قطعا عنصر روانشناختی در تحقق این رویدادها نقش كلیدی بازی میكنند، انسانها به مثابه كنشگران و رقمزنندگان تاریخ موجوداتی روانمند هستند و اگر درك دقیق و درستی از روان خود داشته باشند، قطعا در هنگام تصمیمگیریها منطقیتر و دقیقتر عمل خواهند كرد. این نكته به طریق اولی در مورد تاریخ دو یعنی گزارش (عالمانه) رویدادها یا همان تاریخ یك نیز صادق است. هر روایتی از گذشته از صافی ذهن مورخ عبور میكند؛ مورخی كه موجودی روانمند است و از قضا رویدادهایی روانمند را روایت میكند و بنابراین برای فهم دقیق و عالمانه سازوكارهای روانی و پیچشهای روانشناختی آنها قطعا به روانشناسی نیازمند است. این نكته هم به ویژه با توجه به اشاعه روشهای روانكاوانه در ایران قابل توجه است كه روانكاوی تنها یكی از شاخهها و شیوههای دانش گسترده و پیچیده روانشناسی است و وقتی از لزوم توجه به مفاهیم و رویكردها و روشهای روانشناسانه در بررسی تاریخی سخن میرود، تنها به كاربست شیوهها و مفاهیم و رویكرد روانكاوانهای كه فروید و شاگردانش بنا نهادند، تاكید نمیشود، اگرچه این حرف به معنای انكار اهمیت روانكاوی فرویدی و سودمندی آن در شناخت تاریخی نیست بلكه به آن معناست كه در بررسی تاریخی میتوان علاوه بر روانكاوی از سایر دستاوردهای روانشناسی علمی نیز بهره گرفت و برای توضیح و فهم رفتارهای انسانها میتوان از آنها بهره جست.

با وجود همه اهمیتی كه مفاهیم و رویكردها و روشهای روانشناختی در بررسیهای تاریخی دارد، متاسفانه در میان انبوه آثار علمی و غیرعلمی تاریخی ما انگشتشمارند كتابهای تاریخیای كه آگاهانه و عامدانه از این مفاهیم و رویكردها و روشها بهره گرفته باشند. به تعبیر روشنتر در میان این همه گزارش و پژوهش تاریخی كه ایرانیان یا حتی غیرایرانیان درباره وجوه متكثر و گوناگون تاریخ ایران نگاشتهاند، كمتر میتوان نوشته یا كتابی را جست كه نویسنده یا نویسندگانش آشنایی عمیق و ژرفی از روانشناسی علمی داشته باشد و با توجه به آن به تحلیل شخصیتها یا گروههای تاریخی بپردازد و ظرایف و پیچیدگیهای روانشناختی را روشن سازد. البته این سخن به آن معنا نیست كه در آثار تاریخی ما هیچ اشارهای به روانشناسی و دقایق آن نمیتوان یافت. بلكه بر عكس، به دلیل همان نكتهای كه در آغاز سخن به آن تاكید كردیم، هر روایت تاریخی لاجرم روانشناسانه است و چه نفس روایت و چه محتوایی كه روایت آن را بیان میكند، نمیتواند از روانشناسی عدول كند، اما بحث بر سر آن است كه حضور این عنصر روانشناختی معمولا ناآگاهانه و بدون شناخت دقیق صورت میگیرد.

در میان پژوهشهای معاصر فارسی به سختی بتوان چند اثر را نام برد كه آگاهانه از روانشناسی برای بحث خود بهره گرفته باشند. یك نمونه درخشان كاربست روانشناسی در بررسی تاریخی اثر قابل توجه پروفسور ماروین زونیس است كه با عنوان شكست شاهانه (با ترجمه عباس مخبر) به فارسی ترجمه شده و در آن نویسنده كه خود روانشناس حاذقی است، كوشیده شخصیت محمدرضا پهلوی را روانشناسانه توضیح دهد. نمونه دیگر آشوب نوشته احمد بنیجمالی است كه با فاصله قابل توجهی از اثر نخست میتوان آن را مورد بررسی قرار داد. نویسنده این كتاب كه فارغالتحصیل علوم سیاسی است (و در نتیجه تخصص روانشناسی ندارد) كوشیده برای توضیح برخی رفتارها و كردارهای محمد مصدق نخستوزیر نامآشنای ایران از روشهای روانشناختی بهره بگیرد. نمونه سوم فصلی از كتاب تاریخ اسلام (عصر نبوت) نوشته غلامحسین زرگرینژاد، استاد پیشین تاریخ دانشگاه تهران است كه در آن نویسنده سعی كرده با كمك همسرش (كه متخصص روانشناسی است) برای فهم شخصیت والای پیامبر اكرم اسلام(ص) كمك بگیرد. بازیگران عصر طلایی نوشته ابراهیم خواجهنوری نیز یكی از اولین آثار در تهدید روانشناختی سیاستمداران عصر پهلوی است. قبله عالم نوشته عباس امانت نیز كتابی است كه عمدتا حول شخصیت ناصرالدینشاه قاجار نگاشته شده و در فصولی از آن نویسنده برای توضیح كردارهای این شاه ایرانی از تعابیر و روشهای روانشناختی كمك گرفته و برای مثال برخی نقاشیهای شاه را تحلیل روانشناختی كرده است. همچنین است كتابهای نگاهی به شاه و معمای هویدا كه در آنها نیز نویسنده در توضیح شخصیت مورد بررسی از برخی مفاهیم روانشناسانه مدد گرفته است. به این فهرست كوتاه به سختی بتوان كتاب یا اثر جدیدی را اضافه كرد، اگرچه با نگاهی به همین اندك هم میتوان دریافت كه تا چه میزان تحلیلهای روانشناختی محدود و منحصر به توضیح شخصیتها یا افراد برجسته تاریخی محدود مانده و جای خالی بررسی روانشناختی تودهها و گروههای تاریخی بسیار خالی است و با توجه به آنچه تا به اینجا آمد، ضرورت توجه به آن روشن میشود.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: