1394/7/26 ۰۹:۵۱
نخستین آشنایی - یا بهتر بگویم برخوردم - با دکتر «غلامحسین مُصاحَب» به حدود سال 1322 بازمیگردد. در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، سازمان ملل متحد تشکیل شد. به تبع آن، از سوی روزنامه نیویورک تایمز، مجمع دانش آموزان جهان برقرار و مقرر شد تا وزارت فرهنگ هم نمایندهای برای ایران تعیین کند. پس از آن 12 نفر - که یکی از آنها من بودم
به بهانه سی و ششمین سال درگذشت «غلامحسین مصاحب»
نخستین آشنایی - یا بهتر بگویم برخوردم - با دکتر «غلامحسین مُصاحَب» به حدود سال 1322 بازمیگردد. در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، سازمان ملل متحد تشکیل شد. به تبع آن، از سوی روزنامه نیویورک تایمز، مجمع دانش آموزان جهان برقرار و مقرر شد تا وزارت فرهنگ هم نمایندهای برای ایران تعیین کند. پس از آن 12 نفر - که یکی از آنها من بودم - انتخاب شدند و دکتر مصاحب به عنوان رئیس اداره تعلیمات عالیه با همه ما مصاحبه و در آخر اعلام کردند که هیچ یک از شما شایستگی حضور در این مجمع جهانی را ندارید! برخورد دومم هم با ایشان البته ناکام بود. وقتی من در دانشگاه هایدلبرگ آلمان مشغول تحصیل بودم، تابستانِ سال آخر، سفری به ایران داشتم. با یکی از اقوام که از کارمندان عالی رتبه وزارت خارجه بود صحبت کردم که ما سرپرست واقعی برای محصلین خارج از کشور نداریم و ایشان دکتر مصاحب را معرفی کرد. به خیابان منوچهری، کوچه ارباب جمشید رفتم تا ایشان را در منزل شان ملاقات کنم. از ایشان خواستم تا سرپرست محصلین شوند اما با امتناع ایشان روبهرو شدم. دلیل هم آن بود که گفتند من به زبانهای انگلیسی و فرانسه مسلط هستم ولی بیشتر دانشجویان ایرانی در آلمان حضور دارند و من هم زبان آلمانی نمیدانم.
در حدود سال 1338 بود که دیگر به ایران برگشتم و به محض ورود اجازه تشرف یافتم. بلنداقبال بودم که - اگرچه افتخار شاگردی ایشان را نداشتم - ارتباطم با ایشان تداوم یافت و حتی لطف شان به رابطه خانوادگی نیز کشانده شد.
دکتر مصاحب بسیار سخت سفر میکرد اما وقتی در سال 1342 برای یک کنگره پزشکی راهی اصفهان شدم، با من همراه شدند تا با کتابفروش قدیمیای بهنام حاج ابراهیم در دروازه دولت اصفهان ملاقات کند. روز کنگره وقتی من به برنامه رفتم، ایشان هم به همان کتابفروشی رفت اما وقتی ظهر به دنبال شان رفتم تا بازگردیم، با لباس های کثیف و آلودهشان روبهرو شدم؛ او که مردی بسیار شیک پوش بود چنان محو کتب قدیمی آنجا شده بود که خاکی شدن لباسها برایش بیاهمیت شده بود. ناگفته نماند که همان شب، به تئاتر ارحام صدر در اصفهان و ایشان به خنده آمد که میگفت دیگر عضلهای برای خنده ندارم!
اگرچه دکتر مصاحب آثار قابل توجهی چون «منطق ریاضی»، «جبر و مقابله خیام» و «تئوری مقدماتی اعداد» دارد، اما گل سرسبدِ فعالیتهای علمی آن مرد، «دایرة المعارف فارسی» بود. اثری که ابتدا قرار بود ترجمه دایرئ المعارف کلمبیا باشد و انتشارات فرانکلین آن را منتشر کند اما در نهایت به دانشنامهای مختص ایران منجر شد. دفتر ایشان، آپارتمانی در خیابان حافظ مقابل دبیرستان البرز بود که سه اتاق داشت؛ دو اتاق کتابخانه و اتاق دیگر محل کار. اگرچه چند نفر همکار ایشان بودند اما از هیچ یک از آنها راضی نبود (جز بزرگانی چون عباس زریاب خویی و محمدرضا شفیعی کدکنی) و با اینکه حتی منابع و مآخذ را خود در اختیار دستیارانش قرار میداد - و من هم در زمینه طب و بیولوژی افتخار شاگردی شان را داشتم - اما معمولاً خود آن مقالات را بازنویسی میکرد. زیرا خود یک علامه به معنای واقعی کلمه بود. بر بسیاری از علوم اِشراف داشت و به همین سبب هم بر عمق مقالات دایرة المعارف، اصرار و ابرام داشت.
هوشنگ دولت آبادی؛ پزشک و از دوستان نزدیک دکتر مصاحب
منبع: روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید