1394/7/13 ۱۳:۱۵
گرچه تاریخ ملتها مهمتر است اما در صحنه تاریخ این نام اشخاص است كه میدرخشد. در تاریخ معاصر ایران، به ویژه در عرصه سازندگی، همانگونه كه خیامیها در صنعت سهم بزرگی دارند، سهم عبدالرحیم جعفری در فرهنگ و آنچه صنعت كتاب ونشر خوانده میشود بزرگ است. او از قعر فقر و تنگدستی برآمد و تحصیلاتش از حد ابتدایی فراتر نرفت، اما در سایه تلاش و كوشش توانست خود را تا حد ١٠، ٢٠ تن سازندگان ایران نوین بالا بكشد.
نوجوانی كه با مزد روزی ١٠ شاهی خاك چاپخانه میخورد و عصرها تعدادی از كتابهای افسانهای مثل امیر ارسلان، حسین كرد، رستم نامه، فلك ناز و عاقوالدین و از این قبیل را كه در آن چاپخانه چاپ میشد، زیر بغل میزد و در خیابانهای تهران راه میافتاد و داد میزد «ای رستم نامه، فلك ناز، عاقوالدین، شمایل روز عاشورا داریم » یا بعضی از روزهای تعطیل تابستان با چند نفر از كارگران همسن و سالش الاغی كرایه میكرد و كتابها را بار میكرد و به دهات اطراف تهران میبرد و داد میزد «كتاب داریم، قرآن و مفاتیح چاپ اعلا داریم، رستمنامه داریم »، در سایه تلاش شبانهروزی، كارش به جایی رسید كه در فاصله ١٣٢٨ تا ١٣٥٧، ٢٨٠٠ عنوان كتاب در آرشیو انتشاراتش داشت و در آن میان بهترین و مفیدترین كتابهای زمان خود را مانند فرهنگ معین منتشر كرده بود. موسسهای كه او بنا كرد در آغاز ابتداییترین شكل را داشت و در طول ٢٠، ٣٠ سال به بزرگترین سازمان انتشاراتی كشور بدل شد، چنانكه سازمان كتابهای جیبی را از بنیاد فرانكلین خرید و دایرةالمعارف مصاحب را از همان سازمان به دست آورد و كتابهای مهمی را روانه بازار و نشر كرد. كسی كه ١٦سال كارگر چاپخانه بود و از ورقگیری پشت ماشین چاپ سنگی و ورساد و حروفچینی با دست و پشت پیشخوان صحافی نشستن و كتابفروشی بساطی در حیاط مسجد شاه راه انداختن و ورشكست شدن و دوباره برخاستن و سر پا ایستادن، فروشگاه امیركبیر را در خیابان ناصرخسرو راه انداخته بود كه ابتدا هم فروشندهاش بود، هم صندوقدارش، هم حسابدارش، هم مصحح و غلطگیرش، هم رابط چاپخانه و كتابفروشیاش، هم ارسالكننده كتاب به شهرستانها و هم طرف مذاكره با ارباب رجوع و مولفان و مترجمان، كارش در دهه دوم ٥٠ به جایی رسید كه موسسهاش یك گسترش انفجاری را تجربه كرد؛ چنانكه ٨٠ نفر در بخش آمادهسازی كتابش كار میكردند و بهترین نویسندگان و زبدهترین مترجمان و ویراستاران را به خدمت گرفته بود و صنعتی از نشر ساخته بود كه تا آن زمان در خاورمیانه همتا نداشت و ١٣ فروشگاه در سطح شهر تهران داشت كه میدانیم و دیده بودیم كه بهترین كتابفروشیهای شهر بودند و همه از همهجا برای یافتن كتاب به آنها مراجعه میكردند. چنین كسی كه خدماتش به فرهنگ بیحساب است در انقلاب به سخنچینی رقیبان، كارش به زندان كشید و مصادره اموال و بر باد رفتن همه آنچه كرده بود و همه آنچه داشت و بزرگترین آنها همین انتشارات امیركبیر كه بیشتر از فرزند خود دوستش میداشت، چنانكه یك روز با زن و فرزند وقتی وارد ویلای خود در شمال شد، دید كه مدعیان در آنجا نشستهاند و آن را از آن خود میدانند و زن و بچه خود را در آن ساكن كردهاند و من نمیدانم او چطور توانست این نابكاریها را تحمل كند. بیهوده نبود كه سرنوشت خود را به سرنوشت حسنك وزیر تشبیه میكرد. جرمش چه بود؟ چاپ كتابهای درسی كه تا زمان وزارت دكتر خانلری هیچگاه به موقع دست بچههای مدرسه نمیرسید و از آن زمان كه همایونصنعتی و جعفری پا در میدان گذاشتند، هر سال بهنگام به دست بچههای مدرسه رسید و در تمام دورانی كه آنها كار را اداره میكردند با آنكه قیمت كاغذ دو برابر شد، همچنان قیمت كتابها ثابت ماند. اما رقیبان بیكار ننشسته بودند و هر سال به نحوی موش میدواندند تا آنكه در انقلاب كارش را ساختند. تجارت چنان بزرگ بود كه همایون صنعتی برای من تعریف میكرد كه در اوایل كار كتابهای درسی، یكی از رقیبان نزد او آمد و به او پیشنهاد كرد كه ماهی ٥٠ هزار تومان به او میدهد به شرط آنكه پایش را از كتابهای درسی بیرون بكشد و میدانیم كه ٥٠ هزار تومان، آن وقتها كه وزرا كمتر از پنج هزار تومان حقوق میگرفتند، چه پولی بود. چنین كسی با آنهمه عزت و شوكت كه از كد یمین و عرق جبین به دست آورده بود، در تمام سی واند سال پایان عمرش به این اداره و آن اداره دوید و از پیش این مقام به نزد آن مقام رفت تا بتواند حق ضایع شده خود را زنده كند و انتشاراتش را پس بگیرد و گویا به همین امید زنده بود و به گمانم به همین امید «درجستوجوی صبح » را نوشت كه دو جلدش چاپ شد و جلد سومش به همین دوندگیها اختصاص دارد و چاپ نشده است و عاقبت آن صبح را ندید و سرانجام به اغما افتاد و رفت. تردیدی نیست كه تاریخ، ماجراهایی پیش میآورد كه حق كسانی ضایع میشود. تردیدی نیست كه میتوان مال عدهای را مصادره كرد و حتی جانشان را گرفت اما در یك چیز هم تردیدی نیست و آن این است كه مال و جان اشخاص را میتوان گرفت اما نامشان را نمیتوان گرفت. نام جعفری در تاریخ ایران به نیكی خواهد ماند و پیروی از عدالت حكم میكند كه قدرتمندان به خاطر نام نیك خودشان هم شده سعی او را در احقاق حقش بیجواب نگذارند. تردیدی ندارم كه اگر تمام وجود جعفری فرو بریزد، چشمانش همچنان به حق نگران خواهد ماند و این نگرانی حق كسی نیست كه آن همه خدمت به فرهنگ كشور كرده است. عدالت هر زمان اجرا شود نهتنها روح ستمدیده و مال باخته، روح ملت را زنده خواهد كرد.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید