سعدی، سنت و نوآوری / دکتر ‌اصغر ‌دادبه - بخش چهارم

1394/7/13 ۰۹:۳۹

سعدی، سنت و نوآوری / دکتر ‌اصغر ‌دادبه - بخش چهارم

فلسفه یونان در سده ششم پیش از میلاد با طرح این پرسش که: جهان از چه ساخته شده یا به عبارت دیگر ماده‌المواد چیست؟ آغاز شد و تالس نخستین فیلسوفی بود که پاسخ داد: آب! یعنی ماده‌المواد آب است و اشیا از آب پدید آمده‌اند. دیگر فیلسوفان نیز هر یک پاسخی بدین پرسش دادند؛ چنان که هراکلیتوس (حدود ۵۰۰ ق.م) آتش را ماده‌المواد انگاشت.

 

فلسفه یونان در سده ششم پیش از میلاد با طرح این پرسش که: جهان از چه ساخته شده یا به عبارت دیگر ماده‌المواد چیست؟ آغاز شد و تالس نخستین فیلسوفی بود که پاسخ داد: آب! یعنی ماده‌المواد آب است و اشیا از آب پدید آمده‌اند. دیگر فیلسوفان نیز هر یک پاسخی بدین پرسش دادند؛ چنان که هراکلیتوس (حدود ۵۰۰ ق.م) آتش را ماده‌المواد انگاشت.

سرانجام این پرسش در یونان، دو پاسخ نهایی یافت: یکی، پاسخ ذره‌گرایان یا اتمیست‌ها که اعلام کردند اشیا از اتمها یا ذره‌های تجزیه‌ناپذیر (جزء لایتجزا: جوهر فرد) ساخته شده، و دوم، پاسخ ارسطو که اعلام کرد اشیا از ترکیب هیولی (ماده) و صورت پدید آمده‌اند. سقراط در مقام فیلسوف با این بحثها مخالف نبود، اما حرف او به تعبیر حافظ این بود که: «هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد». می‌گفت: فیلسوف باید فرزند زمان خویش باشد و بداند امر ضروری درجه اول کدام امر است.

سقراط در زمان برافتادن دمکراسی آتن و بحران به بار آمده در پی آن، می‌زیست. شکست آتن از اسپارت در جنگ پلوپونزی (۴۴۰ ق.م) آتن را که مرکز آزادی‌خواهی و دمکراسی بود، گرفتار بحران و نابسامانی ساخت و کریتیاس جبار بساط دمکراسی آتن را برچید. اشراف‌زادگان آتن برای رسیدن به قدرت می‌کوشیدند و در این راه حتی از ارتکاب جنایت هم باک نداشتند؛ تنها می‌بایست اثری بر جای نهند و در دادگاه بتوانند از خود دفاع کنند و محکوم نشوند تا سمتهای وزارتی و کرسیهای پارلمان را به دست آورند. سوفسطاییان که در اصل معلمانی بودند از طبقه متوسط که دانش و فرهنگ را که اختصاص به اشراف داشت، به میان مردم بردند، به حکم رابطه مستقیم عرضه و تقاضا به معلمانی تبدیل شدند که می‌بایست به این جوانان قدرت‌طلب، فن‌ جدل بیاموزند تا اگر (کارشان به محاکمه در دادگاه کشید، محکوم نشوند (نک: راسل، ۶۲:۱۳۷ـ۶۱، ۷۷ـ۷۲)…

و چنین بود که جدل، جای برهان را گرفت و ضد ارزشها جانشین ارزشها شد و فضایل اخلاقی و انسانی در معرض خطر جدی قرار گرفت. سقراط در مقام فیلسوفی روشن‌بین و معلمی متعهد با شعار «ای انسان، خودت را بشناس» و «بشناس قدر خویش که گوگرد احمری» (سعدی، ۷۵۳:۱۳۷۶) به میدان آمد و اعلام کرد بحثهای جهان‌شناسانه و پرسش از ماده‌المواد، اگرچه در جای خود ارزشمند است، اما در چنین اوضاعی که جوانان راه فنا می‌پویند و اخلاق و انسانیت رو به انحطاط می‌رود، ضروری نیست. انسان را و انسانیت را و اخلاق را دریابید. به زمین آوردن فلسفه از آسمان توجه به مسائل انسانی بود که سقراط بر آن تأکید ورزید و البته به قیمت جانش تمام شد. سقراط جان بر سر باورهای خود نهاد و نخستین شهید آزادفکری و اخلاق و انسانیت شد، اما شاگردانی چون افلاطون تربیت کرد و آثاری بر جای نهاد که همچنان انسان می‌پرورد. شرح محکوم شدنش و به استقبال شهادت رفتنش بزرگترین درس زندگی است. (نک: افلاطون، آپولوژی، بی‌تا: سراسر اثر).

 

اما سعدی

جنگ، پدیده‌ای شوم و ویرانگر است. شاید بتوان گفت مهمترین عامل تباهی آتن و انحطاط اخلاقی و بحران انسانی، جنگ بین اسپارت و آتن و شکست آتن از اسپارت بود و عامل انحطاط انسانی و اخلاقی در میهن ما، شکست از مغولان. مغولان به سرداری چنگیز در سال ۶۱۶ یا ۶۱۷ق به خراسان و ماوراءالنهر که قلب ایران به شمار می‌آمد، حمله کردند، کشتند، سوختند و ویران کردند. عطاملک جوینی آنجا که می‌خواهد از این ویرانیها و تباهی‌ها سخن بگوید، سخن دردآلود خود را در بیتی غم‌انگیز، این‌سان بیان می‌کند (جوینی، ۱۳۶۷: ج۱، ۳):

هنر اکنون همه در خاک طلب باید کرد

زانک اندر دل خاکند همه پُرهنران

ماجرای حملة مغولان و تباهی‌های مادی و معنوی برآمده از این حمله را، کم و بیش، عوام و خاص می‌دانند. تباهی‌های مادی برآمده از جنگها تأسفبار است، اما تأسفبارتر از آن تباهی‌های معنوی و اخلاقی و در یک کلام، تباهی‌های انسانی است که جبران آن بسی دشوار و گاه ناممکن است. فریاد سقراط که «خودت را بشناس» و فریاد سعدی که «بنی‌آدم اعضای یک پیکرند…» از این تأسف و از آگاهی ژرف از این تباهی‌ها حکایت می‌کند. آسمانی که سقراط فلسفه را از آن به زمین آورد، آسمان مباحث جهان‌شناسی بود که گفتیم در جای خود ارجمند و ضروری است؛ اما آنجا که انسان و انسانیت و اخلاق و ارزشهای اخلاقی به خطر می‌افتد، پرداختن به انسان و مسائل انسانی ضرورت پیدا می‌کند. آسمانی که سعدی می‌بایست شعر و حکمت را از آن به زمین فرود آورد، دو طبقه داشت: یکم، طبقه‌ای که در آن شاعران شادخوارانه و برون‌گرایانه به توصیف بیرون (طبیعت) می‌پرداختند و دوم، طبقه‌ای که در آن شاعران، درون‌گرایانه به توصیف ارزشهای معنوی و جهان آرمانی و عرفانی مشغول بودند که از دیدگاههایشان زیر عنوان سنتهای ادبی (سنت ظاهرگرایی و سنت باطن‌گرایی) سخن گفتیم.

هر دو سنت و هر دو شیوه در جای خود ارجمند بود و ارجمند هست. آن برون‌گرایی نتیجه تلاشهای مردم میهن ما طی چند سده با هدف بازگشت به هویت ملی خود بود و دست یافتن به شکوفایی نسبی فرهنگی و اقتصادی، به‌ویژه در عصر سامانی و این درون‌گرایی از یک سو حاصل عاملی مثبت بود؛ یعنی حاصل بازگشت به حکمت ملی ایران؛ حکمت اشراقی و از سوی دیگر معلول عاملی منفی. یعنی رنگ باختن یا ضعیف شدن شکوفایی نسبی فرهنگی و اقتصادی و سلطة تدریجی ایدئولوژی بر فکر آزاد فلسفی و لاجرم دربند شدن خرد آزاد. (نک: دادبه، ۱۳۷۴: ۵۵ـ۴۱).

از آنجا که هنر و فلسفه تحت تأثیر اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی نیز هست و هنرمند و فیلسوف باید هوشیارانه متناسب با نیاز زمان خود عمل کند، سعدی در مقام شاعری حکیم، نیاز زمان را چنان‌که باید دریافت که در آن حال و هوا به نوعی انسان‌گرایی (اومانیسم) نیاز است. بنابراین سقراط‌وار شعر ادب و حکمت را از آسمان برون‌گرایی و درون‌گرایی فرود آورد و در خانه‌ها و در خانة دلها جای داد، بر انسان و ارزشهای انسانی و شخصیت و هویت انسانی و بر نیازهای او تأکید ورزید، تأکیدی که مبتنی بر پرهیز از افراط و تفریط و رعایت اصل نجات‌بخش اعتدال بود.

ب) اصل اعتدال: از لوازم بحران، عدول از اعتدال و گرایش به افراط و تفریط است. به یاد آوریم که پس از حملة اسکندر به یونان (به آتن) و به بند کشیده شدن مردم آزاد آن دیار، خورشید فکر و فرهنگ درخشانی که سقراط و افلاطون و ارسطو می‌پرورد، رو به افول نهاد و یک پرسش در برابر چشمان اندیشمندان، مصور و مجسم شد که: «چه کنیم یا چگونه رفتار کنیم که کمتر رنج ببریم و بیشتر به آرامش نزدیک شویم؟» نخستین پاسخهایی که به این پرسش داده شد، دو پاسخ بود که از دو سوی افراط و تفریط حکایت می‌کرد: یکی، پاسخ لذت‌گرایان (سِیرِنائیک‌ها) بود که بر طبق آن راه رهایی و شیوة دست یافتن به آرامش، لذات جسمانی اعلام شد و اعلام شد که (حافظ، ۱۳۶۹: ۲۳۹ـ۲۳۸):

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟

ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست؟

معنی آب زندگی و روضة ارم

جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست؟

آری اعلام شد که «خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار» آن هم در جسمانی‌ترین و ظاهری‌ترین صورت آن، چیزی نیست، دوم، در برابر این اندیشه و شیوة افراطی، پاسخ زهدگرایان افراطی بود، یعنی پاسخ کلبیان، که بر آن بودند راه‌ رهایی و روش دست یافتن به سعادت و آرامش در پیش گرفتن شیوة کامل زاهدانه، یعنی ترک دنیا و لذات دنیوی است. داستان نمادین دیوژن، که در خُم منزل گزیده بود و خُم منزل و مأوایش بود، مشهور است و معروف است که از مال دنیا جامی داشت که با آن آب می‌نوشید و چون نحوة آب نوشیدن چوپانی را دید که با دو کف دست به هم پیوسته آب از جوی برگرفت و نوشید؛ دانست که می‌توان از مال دنیا همان جام را هم نداشت! اینجا در میهن ما، ایران پس از حملة مغول، جنبة عملی مکتب حکمت ایرانی، حکمت اشراقی که بخشی از هویت ملی ماست، زیر عنوان زهد و تصوف شدت یافت و دو جریان از آن منشعب شد:

 

۱ـ جریان منفی: یا جریان ریایی دنیاگرا که زهد و تصوف را سرپوش مردم‌فریبی و تباهکاری قرار داد. این جریان از سده سوم با گسترش کمّی تصوف شکل گرفت. جنبش اصلاحگر ملامتی (ملامتیان) در سده سوم و جناح تندرو اصلاح‌طلب معروف به قلندریه در سده پنجم تلاشهایی بود که با هدف مبارزه با جریان منفی ریاکار پدید آمد. سراسر دیوان حافظ گواه مبارزة این شاعر روشنفکر روشن‌رأی با همین جریان است که در سده هشتم به اکثریت تبدیل شده بود.

صوفی نهاد دام و سرِ حقّه باز کرد

بنیاد مکر با فلک حقّه‌باز کرد

می‌توان با مطالعة غزلهایی که در آنها خواجه از زاهد و صوفی سخن در میان آورده است، به تنظیم کارنامة سیاه جریان منفی یا جریان ریایی پرداخت.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: