سعدی، سنت و نوآوری / دکتر ‌اصغر ‌دادبه - بخش دوم

1394/7/6 ۰۹:۰۹

سعدی، سنت و نوآوری / دکتر ‌اصغر ‌دادبه - بخش دوم

چنین می‌نماید که زبان فارسی در روزگار سعدی به کمال رسید و سعدی در تحقق این امر نقش‌آفرین بود. این نظریه به هیچ‌روی با تحولاتی که یک زبان حتی پس از رسیدن به مرحله کمال، پیدا می‌کند مغایرت ندارد.

 

چنین می‌نماید که زبان فارسی در روزگار سعدی به کمال رسید و سعدی در تحقق این امر نقش‌آفرین بود. این نظریه به هیچ‌روی با تحولاتی که یک زبان حتی پس از رسیدن به مرحله کمال، پیدا می‌کند مغایرت ندارد.

آنان که در روزگار ما پاکیزه و شیوا می‌نوشتند یا همچنان می‌نویسند، از جمله فروغی، مینوی، اقبال، یوسفی، اسلامی ندوشن و دیگران همه خود را شاگرد و وامدار سعدی می‌دانند. فروغی که نثر فلسفی و علمی او نیز شیوا و رسا و نمونه نثر خوب فارسی است، می‌نویسد: «هرگاه می‌خواهم بنویسم، نخست صفحاتی از گلستان و بوستان و چند غزل از سعدی می‌خوانم تا آمادة نوشتن شوم و آنگاه به نوشتن می‌پردازم.» این سخن بدان معنا نیست که فروغی یا دیگر نویسندگان مثل سعدی نوشته‌اند و از شیوة نویسندگی سعدی در گلستان پیروی کرده‌اند که چنین نیست و نباید چنین باشد. هر نویسنده باید متناسب با زمان خود و مثل خود و به شیوة خود بنویسد. مراد آن است که سعدی و نوشته‌ها و سروده‌های او پشتوانه است و موجب می‌شود تا نویسنده و سراینده که بی‌گمان باید مثل خودش بنویسد و بسراید، در کار خود توانا و تواناتر گردد، درست و راست مثل غذاهای مقوّی که استفاده از آنها بدن را نیرومند می‌سازد. بگذارید با ذکر نمونه‌هایی چند، موضوع را روشن‌تر سازم.

الف) نثر سعدی: به گلستان بنگریم که جلوه‌گاه نویسندگی سعدی است. پیش از سعدی چگونه نوشته بودند؟ پاسخ آن است که به‌طور کلی دو گونه: یکی، نثر مرسل یا آزاد و رها از صنایعی که به شعر اختصاص دارد؛ دوم، نثر شاعرانه، که چونان شعر به صنایع آراسته بود چون نثر مسجع خواجه عبدالله انصاری و مقامات قاضی حمیدالدین بلخی در کتاب مقامات حمیدی. سعدی با تکیه بر اصل اعتدال و واقع‌بینی چند نکته مهم را رعایت کرد:

۱ـ شیوه کار خود را در نوشتن، شیوة نگارش نثر مرسل قرار داد، یعنی به درستی دریافت که نثر باید آزاد و رها (= مرسل) باشد؛ حقیقتی که نویسندگان دوره‌های نخستین به درستی دریافته بودند و آثاری ارجمند چون ترجمه تفسیر طبری، مقدمة شاهنامة ابومنصوری، تاریخ بیهقی و سپس سیاست‌نامه و قابوسنامه را پدید آورده بودند.

۲ـ‌ به یک نکتة مهم و اساسی که صاحب قابوسنامه متذکر شده بود، به جد توجه کرد و آن این‌که نه سره‌نویسی مناسب زبان فارسی است، نه استفاده از سجع چنان‌که در نثر عربی متداول است (نک: عنصرالمعالی، ۱۳۶۸: ۲۰۸)؛ یعنی استفادة بی‌حد از سجع، چنان‌که در مقامات حمیدی و حتی در نوشته‌های خواجه عبدالله شاهد آنیم. بنابراین به نثر مرسل نوشت و در برخی موارد از سجع، به عنوان چاشنی سخن و البته به‌اندازه و در حد اعتدال، استفاده کرد و نثری دلنشین پدید آورد که می‌توان از آن به نثر مرسل مسجع تعبیر کرد و بدین‌سان با اصلاح و تعدیل سنت (سنت مسجع‌نویسی افراطی) و اعمال ابتکار و خلاقیّت به نوآوری پرداخت.

۳ـ پرهیز کردن از اطناب، که مُخلّ فصاحت و ناسازگار با بلاغت است، و روی آوردن به ایجاز، که گاه عین فصاحت و گاه لازمة فصاحت است.

۴ـ نثر خود را با نظم درآمیخت تا خواننده را بیشتر برانگیزد.

۵ـ به صورتهای مختلف کلام خود را آهنگین ساخت، با وزن عروضی، با وزن شبه عروضی یعنی از طریق تسجیع و با وزن غیرعروضی که شاید یادگار گونه‌ای موسیقی کلام در اشعار دورة پیش از اسلام است و در شعر آزاد یا سپید از نوع شعر شاملو نیز متجلی است.

به عنوان نمونه سه حکایت از گلستان، در ادامة بحث، می‌آورم تا با در نظر گرفتن ویژگیهای چهارگانه که از آنها سخن رفت، «چگونه گفتن» سعدی را دریابیم:

۱ـ «با طایفه‌ای از بزرگان به کشتی در نشسته بودم، زورقی در پی ما غرق شد. دو برادر به گردابی درافتادند. یکی از بزرگان گفت ملّاح را که بگیر این هر دوان را که به هر یکی پنجاه دینارت دهم. ملّاح در آب افتاد و تا یکی را برهانید، آن دیگر هلاک شد. گفتم: بقیّت عمرش نمانده بود، از این سبب در گرفتن او تأخیر کرد و در آن دگر تعجیل. ملّاح بخندید و گفت: آنچه تو گفتی، یقین است و دگر میل خاطر به رهانیدن این بیشتر بود که وقتی در بیابانی مانده بودم و مرا بر شتری نشانده وزدست آن دگر تازیانه‌ای خورده‌ام در طفلی…

تا توانی درون کس مخراش کاندر این راه خارها باشد

کار درویش مستمند برآر که تو را نیز کارها باشد»

(سعدی، ۱۳۷۶: ۶۶)

۲ـ «یکی از ملوک خراسان محمود سبکتکین را به خواب چنان دید که جملة وجود او ریخته بود و خاک شده، مگر چشمان او که همچنان در چشم خانه همی گردید. سایر حکما از تأویل این فروماندند، مگر درویشی که به جای آورد و گفت: هنوز نگران است که ملکش با دگران است.

بس نامور به زیر زمین دفن کرده‌اند

کز هستی‌اش به روی زمین بر نشان نماند

زنده‌ست نام فرخ نوشین‌روان به خیر

گرچه بسی گذشت که نوشین‌روان نماند

خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر

زان پیشتر که بانگ برآید: فلان نماند»

(سعدی، ۱۳۷۶:۳۸)

۳ـ «درویشی مستجاب‌الدعوه در بغداد پدید آمد، حجاج یوسف را خبر کردند. بخواندش و گفت: دعای خیری بر من کن! گفت: خدایا جانش بستان! گفت: از بهر خدای این چه دعاست؟ گفت: این دعای خیر است تو را و جمله مسلمانان را.

ای زبردستِ زیردست آزار گرم تا کی بماند این بازار؟

به چه کار آیدت جهانداری مردنت بهْ که مردم‌آزاری»

(سعدی، ۱۳۷۶:۴۷)

اگر نیک تأمل کنیم، ویژگیهای پنج‌گانة «چگونه گفتن» سعدی را در این سه حکایت می‌بینیم: مرسل بودن نثر را در عین روانی و شیوایی، هنری بودن آن را از طریق به کارگیری معتدلانه سجع و مهمتر از آن آهنگین بودن کلام را و تلفیق استادانه نظم و نثر را. من از «چگونه گفتن» سعدی در گلستان، در جایی دیگر با تفضیلی نسبی سخن گفته‌ام و برای آنکه سخن دراز نشود، در اینجا به همین اندازه بسنده می‌کنم و یادآور می‌شوم که گلستان جلوه‌گاه اصلاح و تکمیل سنت نثرنویسی در زبان فارسی و درنتیجه جلوه‌گاه ابتکار و نوآوری سعدی در نوشتن (= نثرنویسی) است و چنین است که محققان قدیم و جدید، به اتفاق، گلستان را شاهکار ادبی خوانده‌اند و فروغی، به درستی، آن را «زیباترین کتاب نثر فارسی» و حتی «در سراسر ادبیات جهانی بی‌نظیر» دانسته است. (سعدی، ۱۳۷۶:۱۴؛ دادبه، ۱۳۹۳:۵۲۲-۵۱۲)

ب) شعر سعدی: نوآوری سعدی در «چگونه گفتن»، محدود به نثر او در گلستان نیست که نوآوری در شعر او، چه در بوستان و چه در قصاید و غزلیات، نیز آشکار است. محققان ادب و سعدی‌پژوهان، شعر سعدی را به صفت «سهل ممتنع» توصیف می‌کنند. تعریف اصطلاح «سهل ممتنع» که اصطلاحی ادبی به شمار می‌آید، همانند مصادیق آن بس دشوار است. فرهنگ‌نویسان آن را چنین تعریف کرده‌اند: «قطعه‌ای (شعر یا نثر) که در ظاهر آسان نماید، ولی نظیر آن گفتن و [نوشتن] مشکل باشد». (معین، ۱۳۵۳:‌ج۲، ۱۹۶۳) به قول اهل منطق این تعریف، تعریف به حدّ نیست و ذاتیات «سهل ممتنع» را نمی‌نماید و تعریف‌کننده تنها از ظاهر آسان و طبعاً از باطن دشوار و دشواری سرودن و نوشتنِ همانند آن پرده برمی‌گیرد؛ اما از تبیین چند و چون کار فرو می‌ماند و نمی‌تواند بر ویژگیهایی که نظم و نثر را «سهل ممتنع» می‌سازد، انگشت نهد. نظامی عروضی آنجا که از سبب سروده شدن قصیدة معروف رودکی «بوی جوی مولیان آید همی…» سخن می‌گوید و می‌گوید که «هنوز این قصیده را کسی جواب نگفته است که مجال آن ندیده‌اند که از این مضایق [تنگناها] آزاد توانند بیرون آمد» (نظامی عروضی، ۱۳۶۸:۳۲) نخست بر توانایی امیر معزّی در کار شاعری تأکید می‌ورزد، با این بیان «که شعر او در طلاوت (= خوبی، حُسن) و طراوت به غایت است و در روانی و عذوبت (= پاکیزگی) به نهایت (همان: ۳۳) و سپس از درخواست زین‌الملک اصفهانی از امیر معزّی که «آن قصیده

[= بوی جوی مولیان] را جواب‌گوی» و امیر معزّی پاسخ می‌دهد که: «نتوانم» و در برابر اصرار زین‌الملک چند بیت می‌گوید، از جمله:

رستم از مازندران آید همی زین ملک از اصفهان آید همی

آفرین و مدح سود آید همی گر به گنج اندر زیان آید همی

(همان: ۳۴-۳۳)

نظامی عروضی ضمن آنکه برای بیت دوم هفت صنعت (= طباق، تضاد، ارداف، بیان مساوات، عذوبت، فصاحت، جزالت) برمی‌شمارد، چنین اظهارنظر می‌کند: «همة خردمندان دانند که میان این سخن

[= سخن امیر معزّی] و آن سخن [= سخن رودکی] چه تفاوت است؟!… و هر استادی که او را در علم شعر تبحری است، چون اندکی تفکر کند، داند که من در این مصیبم» (همان: ۳۴).

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: