1394/6/31 ۰۹:۳۶
این روزها به واسطه هنرنمایی بزرگان دیپلماسی کشور، نام ایران دیگربار در کنار واژگان مبارکی چون گفتگو، مدارا، دوستی، صلح، گشودگی، پذیرش، صبوری، احترام و امثالهم نشسته و این مفاهیم گردگرفته و رنگباخته دیگر بار در ذهن و ضمیر خود ما ایرانیان نیز جلای تازهای یافته است. اکنون سؤال این است: همان طور که موفقیت تیم والیبال، تب و تاب والیبالیست شدن را، و موفقیت جهانی یک فیلمساز ایرانی، هوس کارگردان شدن را، و موفقیت یک پزشک ایرانی، شوق پزشکی خواندن را در میان مردم افزون میسازد، آیا ممکن است به همینسان، موفقیت ما در «گفتگو»، باعث شود پدران و فرزندان و زنان و شوهران و حاکمان و مردمان، به گفتگویی بهتر و مؤثر با یکدیگر مشتاق گردند و بیش از پیش با یکدیگر از در مدارا و دوستی وارد شوند؟
این روزها به واسطه هنرنمایی بزرگان دیپلماسی کشور، نام ایران دیگربار در کنار واژگان مبارکی چون گفتگو، مدارا، دوستی، صلح، گشودگی، پذیرش، صبوری، احترام و امثالهم نشسته و این مفاهیم گردگرفته و رنگباخته دیگر بار در ذهن و ضمیر خود ما ایرانیان نیز جلای تازهای یافته است. اکنون سؤال این است: همان طور که موفقیت تیم والیبال، تب و تاب والیبالیست شدن را، و موفقیت جهانی یک فیلمساز ایرانی، هوس کارگردان شدن را، و موفقیت یک پزشک ایرانی، شوق پزشکی خواندن را در میان مردم افزون میسازد، آیا ممکن است به همینسان، موفقیت ما در «گفتگو»، باعث شود پدران و فرزندان و زنان و شوهران و حاکمان و مردمان، به گفتگویی بهتر و مؤثر با یکدیگر مشتاق گردند و بیش از پیش با یکدیگر از در مدارا و دوستی وارد شوند؟ پاسخ این سؤال از آن جهت بغرنج است که با یک نگاه سطحی و گذرا کافی است تا متوجه شویم که ما عمیقاً از فقدان «مدارا» و «گفتگو» در همه سطوح ـ از خانواده و خیابان گرفته تا اجتماع و سیاست ـ رنج میبریم. در عین حال در همین سرزمین ما، ظرفیتهای تاریخی شگرفی وجود دارد که میتواند ما را به سمت کشف پاسخی مثبت برای این سؤالات رهنمون سازد و احیاناً یک موج فرهنگی عمیق و ریشهدار را در ناخودآگاه جمعی ما ایرانیان بیدار سازد.
این نوشتار میکوشد به مناسبت این روزها که نام ایران در جهان به «گفتگو» گره خورده، نخست این یاد را در خاطرهها زنده کند که ما ایرانیان منادیان بزرگ رواداری و مدارا در طول تاریخ بودهایم و سپس این امید را در جانها بنشاند که ما دیگربار، این ظرفیت رو به زوال خود را فعّال خواهیم ساخت. پس این مطلب، نه رشتهای از استدلالات، بلکه مجموعهای از نشانههاست که وقتی کنار هم مینشینند، این سرزمین را برای نامیده شدن به نام «مدارا و گفتگو» شایسته میسازد، و شاید چراغهایی باشند برای بازسازی این هویت گمشده. در بندهای بعد خواهیم دید که در یک چشمانداز تاریخی، ما چقدر از سویی با مدارا و پذیرش و انعطاف، درآمیخته، و از سوی دیگر با تنگ نظری و افراط و تعصّب، درآویخته بودهایم.
مواجهه ایرانیان با اعراب، یکی از آشکارترین نمایشهای روح مداراگر ایرانی است. شکل ورود اعراب به ایران، فارغ از محتوای رهاییبخش اسلام، با صحنههای ناگوار و ناخوشایند بسیاری عجین بوده است؛ اما ایرانیان با انعطاف خود، معجونی از پیام انسانی دین تازه و پیشینه کهن خود خلق کردند و قوم مهاجم را با نه با گریز و ستیز، بلکه با پذیرش و انعطاف، در غنای خود غرق کردند. اینکه بسیاری از بزرگان صرف و نحو عربی، فارسیزبان بودهاند، اوج این عظمت را نمایان میسازد. همچنین این نکته لطیف که ما برای بنیادیترین عبادات دین اسلام یعنی صلات و صوم، واژگان خودمان یعنی نماز و روزه را نشانده و به کار بردهایم، نماد دلنشینی است از عدم تفوق تعصب و فرمالیسم در اندیشه تاریخی ما. اما چرا مردمانی که روزگاری این چنین مقتدرانه در عین صیانت از فرهنگ خود، اهل همزیستی و همزبانی با دیگران بودهاند، امروز حتی در خانههایشان، زندگیها سرد و زبانها افسرده شده؟
در ادامه این روند تاریخی وقتی به عصر حاضر میرسیم، میبینیم که همچنان در میان ایرانیان ـ چه اهل تسنن و چه اهل تشیع ـ تفکرات بنیادگرایانه، مقبولیتی ندارد. اهل سنت در ایران تقریباً هیچگاه دل به جریانات تندرویی همچون طالبان، القاعده، داعش و امثالهم نبستند. انتخاب شیعه به عنوان مذهب رسمی در ایران نیز نشانه دیگری است از طبع ملایم ایرانیان؛ زیرا گرچه ترکیب «مذهب رسمی» در ذات خود، با تنوّع و مدارا همسو نیست، اما محتوای تشیع همواره قرین با مظلومیت و نرمی و انعطاف بوده است. امامان شیعه(ع) بهرغم فاجعهای که در شهادت حضرت علی بن ابیطالب(ع) و فرزندانش(ع) رخ داد، از هیچ جریان انتقامی حمایت نکردند و همیشه داعی به آرامش و مصالحه و تأنی بودهاند.
اکنون که سخن از توان منحصر به فرد سنت شیعی در احیای فرهنگ مدارا و گفتگو به میان آمد، جا دارد یاد کنیم از امام موسی صدر به عنوان یکی از بزرگترین دلباختگان گفتگو در عصر حاضر. کسی که نماد تمامعیار رواداری و تساهل بود؛ کسی که از کشیش مسیحی برای اقامه خطبه نماز جمعه دعوت میکرد و همو که از بستنیفروش مسیحی که تصمیم جمعی بر حرمت محصولاتش تعلق گرفته بود، بستنی خرید و در ملأ عام خورد تا کسب و کار او رونق دوباره بگیرد. اصلاً همین که یک «ایرانی شیعه» لقب «مسیح لبنان» را بگیرد، یعنی تحقق ظرفیت بینظیر ما ایرانیان برای تعریف فرهنگ سهله و سمحه. البته برای فعالسازی این ظرفیت باید بنشینیم و ببینیم چرا حوزهها و دانشگاهها و مدارس ما توان تربیت «موسی صدر»ها را از دست دادهاند؟
چراغ دیگری که ما به پاسداشت مدارا و مسالمت در جهان افروختهایم، پیشنهاد نامگذاری طلیعة قرن بیست و یکم (سال ۲۰۰۱ میلادی) به نام «گفتگوی فرهنگها و تمدنها»ست که به خلاقیت رئیس جمهوری ایران صورت پذیرفت. گرچه متأسفانه جفاها و تنگنظریها در داخل و ظهور پدیده القاعده و یازدهم سپتامبر در خارج، این ایده را به محاق برد، اما همچنان مورد اقبال متفکران و سیاستمداران جهان و منشأ بسیاری جریانات فکری و فرهنگی است. گرچه گفتگو میان فرهنگها چیزی است فراتر از مذاکرات سیاسی و مباحثات فکری، اما این روزها جواد ظریف، دیگربار به سفیر بزرگ ایران در نمایاندن قدرت گفتگو در قالبهای گوناگونش مبدل گشته است. البته این سؤال همچنان پابرجاست که ما چند سفیر گفتگو همچون این بزرگان داریم؟
ستارة دیگری که ما میتوانیم در آسمان این سرزمین به او بنگریم، در نور دلانگیزش بنشینیم و به داشتنش ببالیم، مولانا جلالالدین بلخی است؛ مولانایی که این روزها در جهان به عنوان خداوندگار مدارا در قرون وسطی شناخته میشود و آموزههایش توسط خاص و عام و غربی و شرقی و دیندار و غیردیندار نه به عنوان یک مسلک عرفانی، بلکه به مثابه یک سبک زندگی نجاتبخش، شهره است. نه تنها در مورد او، بلکه اساساً گنجینه زبان فارسی در زمینه پذیرش تنوع و تکثّر انصافاً کمنظیر و شاید بینظیر است که حتی مرور نام بزرگانش شگفتیآفرین است: وسعت نگاه خیام، رندی و رهایی حافظ، آزاداندیشیهای عینالقضات، پلورالیسم ابوسعید ابوالخیر و… از این میراث گرانسنگ چه نصیبی عاید زندگی ما شده است؟ شاید هنوز باور نکردهایم که چه هنر بزرگی بوده است در آن روزگار غلبه فکرهای اقتدارگرا اینچنین اهل مدارا و پذیرش بودن. حتی باور سادة این موضوع هم در زمینه بازیابی و بازسازی فرهنگ گفتگو، دستمان را خواهد گرفت.
یکی دیگر از نمادهای کهن و غرورآفرین ما در ستایش مدارا، منشور استوانهای کوروش است که به عنوان قدیمیترین عهدنامه حقوق بشر جهان شهرت یافته و سرشار است از احترام به زبانها، عقاید، ادیان و اقوام گوناگون. آیا ما نمیتوانیم دوباره روحیه بردباری نهفته در این استوانه را بازسازی کنیم؟ آیا ما نمیتوانیم به قول کوروش، خستگی کسانی را تسکین دهیم که نه در دین با ما اشتراکی دارند، نه در زبان؟ گرچه امروز ما حتی در تسکین همدینان و همزبانان و همشهریان خویش درماندهایم، چه رسد به غریبگان و بیگانگان! بهراستی ما را چه شده که در همه سطوح فرهنگی، به دنبال ایجاد تمایز و سپس تفاخر به این برتریها هستیم؟ چرا در زمانی که جهان در تب و تاب قوم برتر و خلق تاریخ بود، ما منادی انسانیت بودیم؛ اما امروز حتی در سطح خانوادههایمان هم به دنبال تعریف «قوم برتر» هستیم؟! چرا به جای طلب حقیقت، در جستجوی اثبات حقانیت خویش برآمدهایم؟!
اینها مشتی است نمونه خروار از شواهد تاریخی در این سرزمین که ناخودآگاه جمعی ما را مستعد قبول فرهنگ گفتگو و مدارا میسازد. البته مثل تمامی فضیلتهای بزرگ، آفتهایی هم با این خصوصیت تاریخی ما آمیخته شده است. حتی شاید به خاطر همین روحیه مدارا، مصیبتهای فراوانی هم بر ما رفته است و سازگاری افراطی با هر شرایطی پیدا کردهایم. گرچه این محصول، مبارک نیست، اما از بنمایه و ریشة این درخت، فضیلتهای زیبایی چون مدارا و تساهل برمیآید و اکنون یک فرصت تاریخی است برای کاشتن بذر این تغییر بزرگ.
بدین امید که روزی در جهان، ایران و ایرانیان به عنوان سفیران گفتگو و رسولان رواداری شناخته شوند و گردشگران نه برای تماشای خاک و گل و دار و درخت، بلکه برای تماشای زیباییهای این فرهنگ، عازم سرزمین ما شوند. گرچه تحقق این آرزو، سهل نیست اما اگر از جوّ غالب بر این ایام جهت پیریزی یک عزم ملی استفاده کنیم و رسانهها، خصوصا رسانه ملی، و دستگاه تعلیم و تربیت، خصوصاً مدارس، گامهایی در این زمینه بردارند، به تدریج این هویت مفقوده، جان میگیرد و موجب تقویت عزت و امید در میان ایرانیان خواهد بود.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید