1394/6/30 ۱۱:۰۰
صلح یعنی عدالت یا جلوگیری از شكاف درآمدی شدید كنونی كه مردم را به خصم یكدیگر بدل كرده و در صورت تداوم آن شیرازه جامعه را از هم میدراند؛ صلح یعنی حفظ طبیعت و اختصاص بودجه و جلب مشاركت داوطلبانه مردم برای جلوگیری از خشك شدن دریاچه ارومیه و بستن داوطلبانه چاههای غیرمجاز و ارتقای نظام آبیاری برای جلوگیری از خشك شدن سفرههای زیرزمینی و فروریختن دشتهای حاصلخیز؛ صلح یعنی مشاركت و همكاری داخلی و با همسایگان برای توقف توفان شن در سیستان، خوزستان و كشانده شدن آن به تمام كشور، صلح یعنی جلوگیری از بیكاری و فقر و گسترش اسكان غیررسمی (حاشیهنشینی) و ازدیاد اعتیاد و فحشا و كودكان خیابانی، صلح یعنی با سواد كردن ١٠ میلیون بیسواد ایرانی؛ صلح یعنی زمینهسازی برای كار و فعالیت علمی و مولدی كه از فرار مغزها جلوگیری كند و استقلال اقتصادی و رهایی از تك محصول نفت را به ارمغان آورد؛ صلح یعنی مردمسالاری یا امكان گفتوگوی آزاد احزاب و انجمنهای مدنی برای بهكار گرفتن خرد جمعی در باب توسعه و... در نتیجه صلح یعنی توسعه.
رهاننده را چاره باید نه زور (سعدی)
اگر حاصل اجتماع انسانها در چارچوب یك دولت ملی و همزیستی آنها از طریق دولتها، توسعه پایدار برای همگان نباشد، صلح در درون ملتها و در بین آنها برقرار نخواهد ماند. چون هنگامی كه چنین نشود به خاطر ستمی كه اینچنین بر انسان روا داشته شده است، جوامع از بیرون و درون دچار جنگ و خشونت كور خواهند شد. همانطور كه در كشورهای پیرامون ما گروههای متعدد، به خصوص با اتكا به تفسیری از جهان كه آن را قدسی قلمداد میكنند، حاضرند به خاطر دستیابی به توسعهای كه پیشتر از آنها دریغ شده است با انتحار كور یا به قیمت نابودی خود، در جنگی بیسرانجام درگیر شوند؛ و آنها كه مترصد فرصتند از بیرون بر آتش جنگ منطقهای و داخلی هردم بیفزایند تا همه منطقه در این آتش بسوزد. از همین رو است كه در بیانیه سال ١٩٨٦ مجمع عمومی سازمان ملل متحد، حق توسعه
(right to development) به عنوان مكمل حقوق بشر یا در واقع شرط تحقق آن رسمیت یافته است. به موجب این بیانیه، انسانها بهطور فردی و جمعی حق دارند از توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و از میراث مشترك بشری بهرهمند شوند و یكی از وظایف دولتها این است كه بهطور مشترك با برقراری صلح و امنیت جهانی، زمینهساز تحقق این حق شوند.
گفتیم كه صلح یعنی مردمسالاری، تا برای بركناری دولتمردان و زنانی كه به راه كژ رفتهاند، دادن رای كفایت كند تا مردم مجبور نشوند برای هدایت آنها به راه راست دست به خشونت بزنند. ملت ایران همواره و همواره به اثبات رسانده از حكومتی كه عدل و داد را حاكم كند با شجاعت و درایت دفاع میكند و آنهایی را كه فره چنین حكومتی از آنها گریخته است را پادافرهی شایسته میدهد. به قول میرزای نایینی، استبداد هم دنیا را از مردم میگیرد و هم آخرت را و مردمسالاری حداقل دنیا را به مردم میدهد. در واقع كسانی كه با آیینهای متفاوت، به جای پافشاری خشونتبار بر آیین خود، به دنبال مردم سالاریاند به این درجه از خرد رسیدهاند كه خویش را دانای كل نپندارند و خرد جمعی را در نهایت برتر از دانش فردی خود بدانند و آنقدر مردم را دوست داشته و در نهایت به قوه تشخیص و قابلیت استعلای انسان باور دارندكه در پی برپایی استبداد دینی یا غیردینی نباشند. آنهایی كه در پی مردمسالاریاند، ادعایی بیش از این ندارند كه با رعایت اصول مردمسالاری و صلح حاصل از آن، درنهایت راه توسعه جامعه كوتاهتر و كم درد و رنجتر خواهد شد. البته صلح موردنظر سلطهگران، همواره صلح گورستانی یا خاموشی و سكوت مردم به بهانه صلح بوده است. این صلحی است كه طبقات فرادست بر فرودست برای ادامه چیرگی و استثمار میخواهند تحمیل كنند و آزادیخواهان چنین صلحی را برنمیتابند. كسانی كه با اتكا به انواع توجیهات تاریخی یا دینی و حتی صلح و دموكراسی در پی برپایی انواع دیكتاتوریها و تحمیل وحدت و همسانی نظامات اقتصادی و اجتماعی با زور و خشونتند، راه توسعه و استعلای بشر را طولانیتر و پردرد و رنجتر میكنند.
تجربه تاریخی نشان داده است كه هیچ كشور خارجی حاضر نیست با ملتی توسعهیافته، یكپارچه دموكراتیك و صلحجو درگیر شود. ملت ایران كه با شعار آزادی و استقلال، نظام جمهوری را با انقلاب اسلامی برپا كرده است بسیار ترسناكتر از نظامهای غیردموكراتیك پیرامونی است. پس ترس آنهایی كه با ما به جنگ وارد نمیشوند از آنچه است كه مردم كشورهای پیرامونی ما نداشته و ندارند؛ یعنی خواست و پیگیری مردم برای آزادی و استقلال، به خصوص از مشروطه تاكنون وگرنه در خاورمیانه دین غالب یكی است. در واقع برپاكنندگان امپراتوری (empire) كنونی جهانی، از مردمی میترسند كه در طول تاریخ، از كوروش تاكنون، ثابت كردهاند كه تنها به خاطر حفظ سنتهای نیكو و حقوق و آزادی خود و دیگران حاضرند بجنگند، نه برای نقض آنها. این مردم ثابت كردهاند كه استقلال و آزادی اندیشه میخواهند و برای آن در مقابل استبداد شرقی بابل و آشور، خلفای جبار و امپرالیسم قدیم و جدید سر فرود نمیآورند. این مردم ثابت كردهاند كه آزادی اندیشه، آنها را غربی نمیكند. همانطور كه ابتدا فلسفه را از یونان گرفته و دوباره آن را به شیوه خود به غرب بازآموختند و بعد مكتب خسروانی و فلسفه یونانی را گرفته و آن را به فلسفه اشراق تبدیل كردهاند. به راستی چه كسانی به جای چنین مردمی چنان از سستی ایمان و قدرت خود میترسند كه آزادی را امری غربی دانسته و میخواهند از ترس خود مردمسالاری را حذف و خشونت را جایگزین آن كنند؟ به راستی در ایران چه كسانی فكر میكنند كه چنان از چنین مردمی داناترند كه از مردمسالاری یا خرد جمعی برای گزیدن راه راست بینیازاند؟
صلح یعنی:
اگر حاصل اجتماع انسانها در چارچوب یك دولت ملی و همزیستی آنها از طریق دولتها، توسعه پایدار برای همگان نباشد، صلح در درون ملتها و در بین آنها برقرار نخواهد ماند.چون هنگامی كه چنین نشود به خاطر ستمی كه اینچنین بر انسان روا داشته شده است، جوامع از بیرون و درون دچار جنگ و خشونت كور خواهند شد.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید