فلسفه آرتور شوپنهاور به منزله فلسفه ممتاز هنر / حیدر زاهدی

1394/6/30 ۱۰:۱۷

فلسفه آرتور شوپنهاور به منزله فلسفه ممتاز هنر / حیدر زاهدی

درست در 155 سال پیش جهان کسی را از دست داد که دیگر هیچ وقت نتوانست کسی را چون او باز بزاید. او وقتی‌که در کمال صحت صبحانه‌اش را در صبح بیست‌ویکم سپتامبر ۱۸۶۰ در شهر فرانکفورت به آرامی می‌خورد، ناگهان دار فانی را وداع گفت. باید گفت که او برای زمانه خود بسیار زود بود و در زمان مرگ نابهنگامش جهان هنوز ورود او را به خوبی درک نکرده بود و این بود که ارزش گوهری را که از دست می‌داد نمی‌دانست. او در زیر سایه فردریش هگل می‌زیست و کلاس‌های درسش را در دانشگاه برلین درست همزمان با هگل قرار داد. هگل مورد ستایش اکثریت زمانه‌اش بود و همین موضوع باعش شد کلاس‌های «آرتورشوپنهاور» با مخاطب کمی برگزار شود.

درست در 155 سال پیش جهان کسی را از دست داد که دیگر هیچ وقت نتوانست کسی را چون او باز بزاید. او وقتی‌که در کمال صحت صبحانه‌اش را در صبح بیست‌ویکم سپتامبر ۱۸۶۰ در شهر فرانکفورت به آرامی می‌خورد، ناگهان دار فانی را وداع گفت. باید گفت که او برای زمانه خود بسیار زود بود و در زمان مرگ نابهنگامش جهان هنوز ورود او را به خوبی درک نکرده بود و این بود که ارزش گوهری را که از دست می‌داد نمی‌دانست. او در زیر سایه فردریش هگل می‌زیست و کلاس‌های درسش را در دانشگاه برلین درست همزمان با هگل قرار داد. هگل مورد ستایش اکثریت زمانه‌اش بود و همین موضوع باعش شد کلاس‌های «آرتورشوپنهاور» با مخاطب کمی برگزار شود.

او پس از استعفا از دانشگاه می‌نویسد: «هیچ زمانی برای فلسفه ناسازگارتر از آن نیست که آن را برای اغراض سیاسی به کار برند. این آقایان می‌خواهند زندگی کنند و نان فرزندان‌شان را از فلسفه بدهد. نغمه آن‌ها چنین است: «من برای کسی آواز می‌خوانم که نان مرا بدهد». (اشاره به هگل) و در ادامه می‌آورد: «حقیقت همواره در میان عده کمی یافت می‌شود و باید با آرامی و فروتنی صبر کرد تا آن عده معدود که از فلسفه لذت می‌برند،‌پیدا شوند.»

به‌راستی تا سال‌‌ها بعد طرفداران هگل و در ادامه آنان مارکس‌پرستان و لنین‌پرستان و غیره و غیره سعی در حذف نام شوپنهاور کرده‌اند. برای مثال در در دایرة‌المعارف روسی ادیسون پروگرس شوپنهاور را فیلسوف یونکر‌های آلمانی می‌خواند. او را «بورژوا» و «ایده‌آلیست» می‌خواند و بر همگان آشکار است که این اصطلاحات ناسزاهایی است که مارکسیست ها به غیر‌هم‌اندیشان خود می‌دهند. با این حال اندیشه شوپنهاور، ادامه راه خود را از تاریخ طی کرد و حالا که تب مارکسیسم فروکش کرده است بیشتر نامش را می‌شنویم. او نیچه،‌فروید، برگسون،‌ویتگنشتاین،‌واگنر، توماس‌مان،‌تولستوی، پروست و بسیاری را مجذوب خود ساخت و بر آن‌ها تأثیر گذاشت. باید گفت هرجایی از تفکر امروز که به زیرزمین جهان توجه دارد و به ریشه‌های انسان چشم دوخته، ردپایی از شوپنهاور می‌توان دید. اگر با نگاهی دقیق‌تر به آنچه شوپنهاور درباب هنر گفته است نظر بیندازیم، خواهیم دید او نخستین کسی است که هنر را گریز‌گاهی برای بشر می‌داند. او به هنر خوش‌بین است و می‌داند که هنر پرده از ابعاد واقعیت ژرف جهان همچون اراده برخواهد داشت. باید گفت بخش بزرگی از فلسفه شوپنهاور به هنر اختصاص دارد. او هنر را ابزار شناخت می‌داند و برعکس او هگل، هنر را مرحله‌ای برای گذار پیش از رسیدن به دین و اندیشه می‌داند و مرگ هنر را پس از دوران رمانتیسیسم پیش‌بینی کرده بود. البته تاریخ خود برملاکننده تفکرات هجو است.

اما شوپنهاور هنر را ابزاری برای پی‌بردن به بردگی بشر می‌داند، نگاهی که سال‌ها پس از او در هنر مدرن هم قابل ملاحظه است. نگاهی که رویش به سمت درون انسان و رابطه آن  با جهانش است. شوپنهاور نظرات گسترده‌ای در اقسام هنرها دارد و برای مثال او درباره موسیقی می‌گوید: «موسیقی زبانی جهانی و بی‌انتهاست که در همه جا درک می‌شود و می‌توان شور و شوقی جهانی را با در دست داشتن یک ملودی به همگان عرضه کرد.» نکته قابل توجه دیگر درباب شوپنهاور آن است که او گرچه فیلسوفی عمیق است که بر پایه اندیشه‌های پیشینیان خود نظیر «امانوئل کانت» و البته نگاه ریشه‌ای خود برای اندیشمندان یادگارهای بزرگی به‌جای گذاشته است اما در این بین خوانندگان عام و کسانی که تخصصی در فلسفه ندارند و تنها علاقه‌مند به آن هستند را هم از یاد نبرده است. او در سال ۱۸۵۱ مجموعه‌ای از پژوهش‌های فلسفی خود را تحت عنوان «ملحقات و متممات» انتشار می‌دهد که محتوای توضیحی بر اثر اصلی او «جهان چون اراده و نمایش» است و برای فهم مناسب است.

او در حیاتش که می‌توان گفت به تمامی فلسفی بود و در خدمت اندیشه هرگز نماینده فکری جبهه اجتماعی خاصی در زمانه‌اش نبود و به اصالت فرد اعتقاد داشت. لئو تولستوی به راستی شوپنهاور را نابغه‌ترین انسان‌ها خوانده است و می‌گوید: «وقتی آثار شوپنهاور را می‌خوانم نمی‌فهمم که چرا تا به حال ناشناس مانده است. شاید توضیح این امر همان باشد که او خود بارها تکرار کرده است، به این معنا که اکثریت آدمیزادگان را ابلهان تشکیل می‌دهند».

روزنامه قانون

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: