1394/6/29 ۱۲:۰۱
من فرزند یک خانواده روحانی اصیل هستم. به دلیل اینکه جد مادری من موسس حوزه علمیه قم بودوبه قول سعدی همه قبیله من عالمان دین بودند. در دوران نوجوانی من در منزل ما اینگونه بود که اولا رادیو نداشتیم. چرا که در آن زمان یعنی حدود دهه سی رادیو را حرام می دانستند و به خصوص خانواده های متدینین رادیو نداشتند و گوش هم نمی کردند. اگر رادیویی در خانه بود بیشتر نشان روشنفکری تلقی می شد.
من فرزند یک خانواده روحانی اصیل هستم. به دلیل اینکه جد مادری من موسس حوزه علمیه قم بودوبه قول سعدی همه قبیله من عالمان دین بودند. در دوران نوجوانی من در منزل ما اینگونه بود که اولا رادیو نداشتیم. چرا که در آن زمان یعنی حدود دهه سی رادیو را حرام می دانستند و به خصوص خانواده های متدینین رادیو نداشتند و گوش هم نمی کردند. اگر رادیویی در خانه بود بیشتر نشان روشنفکری تلقی می شد.وثانیا روزنامه خوانی هم بین علما رسم نبود. طلبه های جوان بسیار کم کنار روزنامه فروشی می ایستادند و نگاهی به تیترها و صفحات اول روزنامه ها می کردند و اغلب بودجه ای هم برای روزنامه خریدن نداشتند. اما به مرور در بعضی مواقع حساس آقایان علمای جوانتر به روزنامه ها نگاهی و کسب اطلاعی می کردند. من به خاطره ای اشاره کنم شاید برای شما جالب باشد.. مرحوم پدرم، سید محمد محقق داماد آموزگار فقاهت قرن معاصر، از کسانی بود که اواخر عمرش روزنامه می خواند و به خصوص به روزنامه اطلاعات توجه داشت. در آن زمان معروف بود که روزنامه خوانها روزنامه اطلاعات می خوانند. پدرم در سال 1347 درگذشت اما به خاطر دارم که ایشان سالهای اواخرعمرشان روزنامه اطلاعات که عصرها منتشر می شد تهیه می کرد و به دقت می خواند حتی به ما می گفت که شما روزنامه را دقیق نمی خوانید و سر سری نگاه می کنید.ولی قبلها چنین نبود گاهگاهی روزنامه میخواندند. به خاطر دارم در سال 1334 که آن موقع من کلاس سوم ابتدایی بودم. در زمستان همان سال بود که پدرم روزی به من و برادرم که امروز ایشان از مراجع علمی حوزه علمیه قم است گفتند که روزنامه را برای من تهیه کنید، من نگران هستم. پرسیدیم چرا نگران هستید؟ گفتند می خواهم بدانم تکلیف این بچه سیدها چه شد؟ در آن زمان از اعضای فداییان اسلام محاکمه نظامی شده بودند و ایشان می خواستند بدانند که تکلیف اینها چه شده است. پدرم خبر داشت که اینها محکوم به اعدام شده اند و عده ای از آقایان علما هم وساطت کرده بودند که وضعیت اینها تغییر کند و پدرم می خواست بداند که این وساطتها بالاخره به اطلاع ارباب قدرت رسیده یاخیر واگررسیده اثر کرده یا نه. من و برادرم به سمت دکه روزنامه فروشی که صاحبش آقایی به نام بابایی بود و جلوی صحن آستانه فیضیه بود رفتیم. عصر زمستانی بود .صاحب روزنامه فروشی گفت که روزنامه نیامده است. ظاهرا جاده بارانی بوده است. پیگیر شدیم و فهیمیدم که روزنامه را از طریق گاراژ ترانسپورت شمس العماره می آورند. به گاراژ رفتیم و مدتها صبر کردیم که دست خالی برای پدرم بازنگردیم. اما سرانجام ماشین نیامد و روزنامه ای هم به دست ما نرسید. فردا صبح که روزنامه را به دست آوردیم خبر تیرباران فداییان اسلام در روزنامه منتشر شده بود. پدرم خیلی سریع البکا وشدید التاثر بود. با دیدن این خبر به شدت گریه کرد. وقتی که ایشان خبر را خواندند در خبر آمده بود که سه نفر از افرادی که اعدام شدند یعنی نواب صفوی، خلیل طهماسبی و محمد واحدی درخواست ملاقات با تیمسار آزموده دادستان ارتش کرده بودند. نوشته بودوقتی که با تیمسار ملاقات کرده بودند نواب صفوی از دادستان خواسته بود که جریان فرجام خواهی را برای آنها توضیح دهد. در خبر آمده بود که تیسمار آزموده فرجام خواهی را برای آنها بیان کرده بود و گفته بود که هر محکومی که حکم محکومیتش در دادگاه تجدید نظر اعلام شود می تواند ظرف ده روز درخواست فرجام خواهی کند. اگر مهلت مقرر منقضی شود و محکوم درخواست تجدید نظر نکند این عمل به منزله عدم فرجام خواهی است. وسپس بلافاصله در همان خبر جریان تیرباران شدن را نوشته بود. به هر حال در خبر همین آمده بود این بحث در آن موقع می شد و پدرم که فقیه بود در این مورد به سبک نفقه بحث می کرد که ظاهر این خبر اینست که اینها درخواست فرجام خواهی نکرده اند چون از جریان ومقررات فرجام خواهی اطلاع کافی نداشته اند . اگر چنین است لازمه اش اینست که جق انان تضییع شده است.
به هرحال در ان ایام تماس با روزنامه گاه گاهی بود. به خاطر دارم از سال 42 به بعد منزل ما آبونمان روزنامه اطلاعات بود. روزنامه اطلاعات قبل از انقلاب هم جز وروزنامه های پر خواننده بود. آن مقاله توهین آمیزی هم که نسبت به حضرت امام خمینی طاب ثراه دراین روزنامه منتشر شده بود هم به خاطر این بود که این روزنامه پر خواننده ای بود. روزنامه صفحات متنوعی داشت. طلاب به ندرت مقید بودند روزنامه بخوانند و در سنوات اخیر به خاطر دارم که مرحوم فلسفی تکه ای از روزنامه را بالای منبربردومطلبی را برای مردم خواند. خطبایی هم برای مردم همین شیوه را تقلید می کردند.حتی وقتی که من به تهران به منزل دایی ام حضرت آیت الله دکتر مهدی حایری یزدی می آمدم و ایشان هم آبونمان روزنامه اطلاعات بودند روزنامه را می دیدم. علمای اهل فکر واقف بودند که مطبوعات بعد از ماجرای مشروطیت رکن چهارم مشروطیت است و باید آزاد باشد. در ذهن آنها این بود که اگر قانون اساسی رعایت می شد و مطبوعات که رکن چهارم مشروطیت است بتواند آزاد باشند برای جامعه ثمرات خوبی هم داشت. البته در ذهن برخی هم بود که اگر مطبوعات ازاد باشد ممکن است علیه دین هم بنویسند. مقصود آنها روزنامه های چپ بودند که علیه دین می نوشتند. اما در همین روزنامه ها تصاویر مبتذل و تبلیغ ها ی نامشروعی بود که علما فکر می کردند که اینها رواج فساد است. آنها این موارد را اوراق ضاله می گفتند و اگر گاهی هم می خریدند و می خواندند معتقد بودند که نوعی اضطرار است. روزنامه اطلاعات انصافا از این نظر وزین تر بود و خیلی هم سراغ موارد مبتذل نمی رفت.
لازم است که دراینجا به نکته مهمی اشاره کنم وان مباحث دینی و اخلاقی است. قبلا روزنامه های دینی روزنامه های خاص بودند مانند روزنامه سرچشمه و یا ندای حق و ندای اسلام. مجلات دینی هم بود مانند مجموعه حکمت و درسهایی از مکتب اسلام که آیت الله مکارم مسئول آن بودند که حتی مورد تایید آیت الله بروجردی هم قرار گرفت. بعدا فصلنامه ای به نام مکتب تشیع که مسئولش آقای هاشمی بود منتشر شد و افراد دیگری مانند شهید باهنر هم همکاری داشتند. آن موقع انتظار این بود که این جراید موضوعات دینی را منتشر کنند. در روزنامه های کثیرالانتشار مانند روزنامه اطلاعات به جز ایامی مانند عاشورا و بیست و یکم رمضان مقاله ای از فضایل امام حسین(ع) و امام علی(ع) منتشر می شد. اما اکنون یک صفحه در مطبوعات که در ایران منتشر می شود به موضوعات دینی پرداخته می شود. بعد از تشکیل جمهوری اسلامی ایران دین در متن سیاست قرار گرفته و سیاست دینی هم اقتضا دارد که مطبوعاتش دینی باشد. اما به نظر بنده و استدعایی که دارم به خصوص از رونامه ای مانند اطلاعات، این است که در کنار مباحث دینی اهتمام به اخلاق عمومی کند. خوشبختانه تلویزیون و مساجد و محافل تبلیغ دین می کنند و کار خودشان را می کنند. اما اگر روزنامه های کثیرالانتشار از این فرصت استفاده کنند و اخلاق عمومی را و جزییاتی که در زندگی عمومی در حال انحراف است با یک سبک نوین و پر جاذبه ای برای مخاطبان تشریح کند بسیار مطلوب است. اینکه مردم چگونه با هم زندگی کنند؟ چگونه با هم حرف بزنند؟ چگونه با هم مواجه شوند؟ چگونه به هم دست بدهند؟ چگونه محیط زیست را آلوده نکنند و آشغال در خیابان نریزند؟ مقالات سنگین برای این موارد خوانده می شود اما جاذبه ای ندارد. وظیفه روزنامه ها است که عموم مردم را با مسائل اخلاقی و آشنا کنند. فرهنگ سازی برای ترویج اخلاق عمومی امروز از وظایف روزنامه هاست. مثالی بزنم. تکنولوژی تلفن همراه در عین اینکه وسیله ای بسیار کارآمد و مهم است متاسفانه باید بگویم مهمترین رفتارهای بی ادبانه را رواج داده است. فرهنگ ما را از نظر روابط انسانی از میان برده است. افرادی در یک جلسه ای نشسته اند و فردی با سن بالا و محترم پیامکهای موبایلش را می خواند و یا ارسال می کند. این حرکت زشت و بی ادبی به حضار است. در سابق انتظار می رفت که در جلسه ای مستمعین به فرد صاحب سخن گوش کنند و اما مکرر دیده ام که فردی تلفنش زنگ می خورد یا همانجا جواب می دهد و یا بلند می شود و بیرون می رود و دوباره فرد دیگری اینکار را می کند. مکرر دیده ایم در یک جلسه دو ساعته تمرکزی احساس نمی کنیم. لذا ادب و اخلاق را به راحتی با استفاده از یک موبایل از دست داده ایم. مکرر دانشجویان به من گفته ام فلان استاد در کلاس درس به موبایلش جواب می دهد و حتی یادش رفته که قبلا چه می گفته است. این نهایت بی ادبی به کلاس درس است. لذا روزنامه ها با عموم مردم تماس دارند و کثیرالانتشار هستند باید رفتار مودبانه و اخلاقی را برای مردم تبیین کنند. رادیو وتلویزیون هم باید به مردم باید آموزش دهد که چگونه محیط زیستشان را آلوده نکنند. تلویزیون ساعتها صرف تبلیغ یک موضوع بیهوده می شود اما برای اخلاق چه می کند؟ به نظر من از نظر شرعی این کارها اشکال دارد. رسانه های گروهی که از پول ملت اداره می شود باید دربرابر چنین رفتارها پاسخگو باشند. روزنامه ها از سرمایه ملت است و از طریق فروش و آگهی اداره می شود اما ربطی به پول بیت المال ندارد. متاسفانه کسی هم اعتراض نمی کند و راهی هم برای اعتراض نیست. بنده به عنوان یک شهروند حاضرم این مسئله را اثبات کنم که بسیاری از برنامه های تلویزیون هدر است ولااقل مروج اخلاق نیست. اینجاست که وظیفه روزنامه ها پر رنگ می شود و آنها باید اخلاق عمومی را به مردم آموزش دهند. من نسبت به انتشار موضوعات دینی در روزنامه ها حساس هستم. باید مطالبی انتشار یابد که قابل فهم برای عموم مردم باشد و آنها را با مسائل آشنا کند و انس دهد. اکنون روزنامه اطلاعات به عنوان روزنامه معتدلی که جانب اعتدال را دارد و حریم کسی را نمی شکند و توهین به کسی نمی کند واقعا جای تقدیر و تشکر دارد. من با مردم تماس دارم. مردم شاکر و سپاسگذار این روزنامه هستند که توهین به کسی نمی کند. واقعیت این است که قرآن مجید در سراسر قرآن چند جا عدالت را شرط کرده است. در سوره مبارکه حجرات (؟؟؟؟؟) گفته شده است که يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ (6)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد! (6)ا
این ایه شریفه حامل چند پیام مهم است :
1-شرط سمت "خبرآوردن" و به عبارت امروزی ها خبرنگاری و رسانه گروهی عدالت است و اگر فاسق باشد خبرش ارزشی ندارد جالب است بدانید که قران درموارد محدودی شرط عدالت را مطرح کرده است ازجمله همین سمت است.2- در مورد وظیفه شنوندگان اخبار قرآن می گوید ای مومنین اگر فاسقی برای شما خبر آورد درمورد خبر او تحقیق کنید. یعنی ترتیب اثردادن بی چون چرا به خبر شخص غیر عادل با ایمان منافات دارد وبالاخره فرهنگ بی اعتنائی به خبر فاسق نشانه ایمان شماست .3-اگر این کار را نکنید و تحقیق نکرده به خبر فاسق توجه کنید توالی فاسده بسیاری دارد . جامعه شما گرفتار جهالت خواهد بود و زندگی شما جاهلانه خواهد بود و گرفتار پشیمانی خواهید شد.شما نسبتهای ناوائی به مردم لیکناهی از روی جهالت میدهید که خداوندرا به غضب می اورد . به نظرمن این آیه باید سرلوحه زندگی روزنامه نگاری باشد. در راس رسانه ها باید فرد عادل باشد. اگر کسی سابقه دروغ گفتن و تملق بی جا و فسق داشته باشد تمامی اخبارش بی اعتبار است و شنیدن اخبار دروغ با گفتن دروغ فرقی نمی کند. باید انسان دروغ نشنود و دروغ نگوید.غیبت نکند وغیبت نشنود وغیبت نخواند . اگر خبری را بخواهیم بشنویم که در آن خبر دروغی راجع به کسی داده شودو یا آبروی کسی برده شود و یا اتهامی بدون دلیل واصل به کسی زده شود، نباید بشنویم و رادیو و تلویزیون را خاموش کنیم و یا روزنامه را نخریم. اگر کسی ظن نزدیک به علم برایش وجود داشته باشد باید تکلیف شرعی خودش را انجام دهد. قران مجید در سوره فرقان نیز نشانه مومنین را چنین میشمارد وَ الَّذينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً (72) و مومنین کسانی هستند كه به دروغ گواهى نمىدهند و در مجالس دروغ و غنا و فحش و ناسزا وغيره حضور نمىيابند، و چون به لغو و بيهودهاى عبور كنند بىاعتنا و بزرگوارانه مىگذرند.
منبع: ویژه نامه نودمین سال انتشار روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید