1394/6/28 ۱۳:۰۶
آشنایی من با استاد ابوالحسن نجفی از سال 76 شروع شد که دانشجوی زبان فرانسه دانشگاه تبریز بودم. آنجا استادی نداشتم که مترجمی از او یاد بگیرم و استادان من درواقع مترجمان خوبی بودند که در حوزه ادبیات فرانسه کار میکردند. میرفتم و کتابها را به زبان اصلی از کتابخانه دانشگاه میگرفتم و آنها را با ترجمههای فارسی تطبیق میدادم و اصولا مترجمان این کتابها به فارسی هم سه نفر بیشتر نبودند:«ابوالحسن نجفی»، «رضا سیدحسینی» و «مهدی سحابی». یادم میآید همان زمان کتابهایی مثل پرندگان میروند در پرو میمیرند، ضدخاطرات و کتاب دیگری را که آقای نجفی و سیدحسینی با هم ترجمه کردند به صورت تطبیقی خواندم و بعدها هم که کتاب شازدهکوچولو به ترجمه آقای نجفی بیرون آمد، این کتاب هم به همان شکل ترجمه کردند.
به هر صورت من به همین دلیل که البته برای من دلیل کمی هم نیست، ایشان را استاد خودم میدانم و چیزهای زیادی از جناب نجفی یاد گرفتم که اگر خودم میخواستم آنها را فرابگیرم باید سالها زحمت میکشیدم اما از این طریق توانستم این راه را بهتر و سریعتر طی کنم. بعدها هم کتاب «غلط ننویسیم» و دیگر مقالات ایشان را خواندم که واقعا با زبان فارسی و درست نوشتن بیشتر آشنا شدم. زبان مادری من زبان فارسی نیست و درست نوشتن فارسی را مدیون ایشان هستم. من اعتقاد دارم بسیاری از مترجمان ما هم مدیون زحمات ایشان هستند که بیش از 50 سال است در این راه تلاش و کوشش کردند و بیشک یکی از بزرگترین چهرههایی هستند که اگر به کارنامه و خط سیر ایشان دقت کنیم میبینیم در تمام این نیمقرن همیشه بیحاشیه و بدون جوسازی و جنجال کار خودشان را انجام دادند. این مساله واقعا برای من یک الگو محسوب میشود و بسیار مهم است. امثال استاد نجفی میدانستند که ادبیات برخلاف دیگر رشتههای هنری محل جنجال و هیاهو نیست و فقط باید در تنهایی و خلوت نشست و کار کرد. او میداند که آثار ما باید به جای ما حرف بزنند و همین درک باعث شد که او طی این سالها کمتر در محافل ادبی ظاهر شود یا کمتر به مسائل مختلف واکنش نشان دهد و حرفشان را با آثار ماندگارشان به دیگران منتقل کردند. اگر بخواهم نگاهی گذرا به یکی از ترجمههایشان و تفاوتش با دیگر ترجمهها داشته باشم باید از کتاب شازدهکوچولو مثال بیاورم. من ترجمه استاد نجفی، آقای قاضی و شاملو از شازدهکوچولو را با متن اصلی کتاب تطبیق دادم و این تطبیق با زبان اصلی میتواند درس بزرگی به همه ما بدهد. به جرات میتوانم بگویم که ترجمه آقای نجفی نزدیکترین ترجمه به متن اصلی است، آقای شاملو ترجمهای سلیقهای نسبت به متن اصلی کتاب انجام دادهاند. درسی که آقای نجفی از این ترجمه به ما مترجمان میدهد این است که ترجمه یک کتاب به نوعی بازآفرینی آن است، نه نوشتن کتابی دیگر. آنچه در ترجمه مهم است یکی انتقال درست مفهوم کتاب و دیگری تا حد ممکن انتقال سبک و نثر نویسنده است. ترجمه شازدهکوچولوی ابوالحسنی نجفی یکی از درخشانترین نمونهها در این زمینه است که واقعا میتواند درسنامه خوبی برای همه مترجمان باشد. خاطرهای که میتوانم از آن در انتهای این یادداشت از همزیستی ادبیاتیام با استاد نجفی یاد کنم این است که در دوره دانشجویی داستان کوتاهی به ترجمه ایشان خواندم از «مارسل امه» به نام دیوارگذر. سالها بعد که میخواستم اولین کتابم را در حوزه ترجمه کار کنم همین مجموعه داستان را به صورت کامل ترجمه کردم و نام دیوارگذر را هم از آقای نجفی وام گرفتم. در همین نامگذاری مشهود است که ایشان به جای اینکه بیایند و دو کلمه دیوار و گذر را جداگانه ترجمه کنند مانند خود نویسنده از یک کلمه ترکیبی استفاده کردند تا همانطور که گفته شد سبک نویسنده حتی در نامگذاری داستان نیز رعایت شود. بعدها ایشان را دیدم و از ایشان برای این کار اجازه گرفتم. ابوالحسن نجفی جزء نسلی است که متاسفانه در ادبیات ما تکرار نشدند. نسلی که شرافت و وجدان کاری برایشان بیشتر از هر چیز دیگر اهمیت داشت و ادبیات را بیش از همهچیز جدی میگرفتند و تلقیشان این بود که باید کار بینقصی انجام و ارائه دهند. آنها پذیرفته بودند ادبیات کار سختی است و با تمام مشکلات و مشقاتی که داشتند اجازه ندادند هیچچیز به کارشان لطمه بزند. من به خاطر تمام چیزهایی که از او آموختم، خود را مدیون ایشان میدانم.
روزنامه فرهیختگان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید