1394/6/18 ۱۰:۲۳
جلال به گفته همسرش همچون نوشته هایش است. جملات تلگرافی، بریده بریده، صریح، خشمگین و همراه با گوشه كنایه ذاتی شخصیت خود اوست. آلاحمد آدم را یاد شخصیت نویسنده داستان خانه روشنان گلشیری میاندازد. نویسندهای كه آنقدر مینویسد كه بدل به نوشته هایش میشود. در زندگی شخصی هم ماجراجو و عاصی، متهور و دردمند بود و همین ویژگی رفتاری شاید در نسل پس از كودتا به محبوبیتش در میان نسل جوان افزود. سرسخت بود.
جلال به گفته همسرش همچون نوشته هایش است. جملات تلگرافی، بریده بریده، صریح، خشمگین و همراه با گوشه كنایه ذاتی شخصیت خود اوست. آلاحمد آدم را یاد شخصیت نویسنده داستان خانه روشنان گلشیری میاندازد. نویسندهای كه آنقدر مینویسد كه بدل به نوشته هایش میشود. در زندگی شخصی هم ماجراجو و عاصی، متهور و دردمند بود و همین ویژگی رفتاری شاید در نسل پس از كودتا به محبوبیتش در میان نسل جوان افزود. سرسخت بود. سری نترس داشت و انتقاداتش را همواره در هر فرصتی كه پیش میآمد بیان میكرد. در چندسال نخست روی كار آمدن امیرعباس هویدا در دیداری با نخست وزیر به همراه تنی چند از نویسندگان و شاعران انتقادات خود را به وضعیت سانسور بیان كرد. سرسختیاش در همین جا نمود یافت. در حالی كه هویدا درصدد مصالحه و رسیدن به توافقی نسبی با او به عنوان فعال مایشاء روشنفكری بود، منزه طلبی او جایی برای سیاسیكاری به قول خودش باقی نمیگذاشت. حتی ترجمه او از رمان مائدههای زمینی آندره ژید كه كتاب محبوب هویدا بود نتوانست نقطه اشتراكی میانشان پدید آورد. به همین ترتیب بود كه تعارفات نخست وزیر مدعی روشنفكری مبنی بر نابخوریهای محفلیاش با صادق چوبك را رد میكرد.
مصداق روشنفكری عمومی در ایران بود. جنم روشنفكری داشت. رسالت خودش را از سرچشمه عصر روشنگری وام گرفته بود اما نه به كمال. ادبیات خوانده بود اما در تمام مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خود را صاحبنظر میدانست. در گفتوگویی عنوان كرده بود كه اگرچه بیشتر با داستان نویسی شناخته شده اما بنا بر رسالت اجتماعی در تمام مسائلی كه به او مربوط!!! میشود حرف میزند. از ادبیات و تئاتر گرفته تا مسائل مختلف اجتماعی و همین امر پاشنه آشیلش در مواجهه با منتقدان زمانه و زمانه بعد از خودش بود. با اندك آموختههایش از فرانسه و ترجمه چند اثر از كامو و سارتر و اوژن یونسكو سودای تفاسیر و تحلیلهای ناب را داشت. در زمانه ناآشنایی با فرهنگ و تمدن و تحولات فكری غرب با سركشیهای گذرا و سطحی از ماركسیسم، سوسیالیسم و اگزیستانسیالیسم درصدد نقد آنها برآمد و از آنها گذر كرد. به تبع این جنم روشنفكری مریدپرور هم بود. در فضای دهه چهل همه را زیر عبای خود جمع میكرد و البته چون صادق و صریح بود به نقطه كانونی جمع بدل و به تعبیری جلال آلقلم زمانه خود شد. پس در هر جمعی حضور داشت و آنان را از ارشادات! بدیع خود بهرهمند میساخت. نقطه قوتش قلم توانای او بود و همین عزم او را در این جست و خیزهای روشنفكرانه جزم كرده بود. با این قلم شاید اگر به یك حوزه همچون ادبیات بسنده میكرد درخشش چشمگیرتری داشت (همچون همسرش). اما چنین نكرد. علاوه بر داستان هایش كه به گواه اهل فن برخی جزو كارهای ماندگار محسوب میشوند (همچون مدیر مدرسه)، مهمترین جهد او در عرصه روشنفكری ایران در دو كتابش خلاصه میشود: غربزدگی و در خدمت و خیانت روشنفكران. در واقع این دو كتاب بود كه آوازهاش را فراگیر كرد و او را در مقام مرشدی روشنفكر بر صدر نشاند. آلاحمد به مثابه نماد روشنفكری یك نسل به ستوه آمده از اجرای مدرنیته آمرانه پهلوی به سراغ ریشه مشكلات اجتماعی رفته و به زعم خود علت العلل عقب ماندگی و تیره بختی ایران را در نفوذ غرب و سلطه غربزدگی بر اذهان و زندگی مردمان میداند. نكتهای كه اگرچه همدلیهایی در میان نسل ناراضی و فكور ایران پس از كودتا برانگیخت اما نقدش بر مبانی این مشكلات یكسویه بود. آلاحمد با واسطه احمد فردید درصدد استفاده از نظریات مارتین هایدگر فیلسوف بزرگ آلمانی در مورد نقد تكنیكزدگی برآمد اما در این راه به گفته فردید نگاهی سطحی به ماجرا داشت. شاید یكی از مهمترین نقدهای وارده به او در این باب به عدم تفكیك دو مقوله مدرنیته و مدرنیزاسیون برگردد. نقد او به غربزدگی گریبانگیر ایران تنها منحصر به مدرنیزاسیون یا همان سلطه تكنیك و صنعت بر جامعه بود و مدرنیته را به عنوان مبنای فلسفی و فكری مدرنیزاسیون مدنظر قرار نداده بود. به هر روی او غربزدگی را همچون و بازدگی یا به تعبیر بهتر سنزدگی میدانست كه گندم را از درون میپوساند. در نظرش مشخصه غربزدگی، مصرفزدگی و سیطره ماشین بر زندگی زمانهاش بود و چون با مبانی فرهنگ غرب آشنایی وجود نداشت، پس همچون خری در پوست شیر به تعبیر خودش، فرو رفتهایم. اگرچه مساله مطرح شده او درست به نظر میرسد اما نقطه اشكال در اینجا بود كه او خودش هم غرب را درست نمیشناخت و تنها حكم صادر میكرد. او در ادامه به ویژگیهای آدم غربزده هم میپردازد و از او با تعابیری چون قرتی، فكلی و هرهری مذهب یاد میكند. در انتهای كتاب در مقام مرشد فكری به ارایه راهحل میپردازد و ضمن رد دو شق برخورد ابتدایی و راحت طلبانه با ماجرا (پذیرش بی چون و چرای غرب و نهی و یا رد تام و تمام آن) به اخذ گزینشی از غرب و تمدن آن و احیای نوعی مدرنیته بومی حكم میدهد. روشن است كه مخاطب او در این كتاب روشنفكران و تحصیلكردگانی است كه دل در گرو غرب دارند. این مضامین در كتاب بعدی او، در خدمت و خیانت روشنفكران ادامه مییابد. اگر در غربزدگی بحث او سیطره تكنیك و غرب بر جامعه است و از رهگذر آن روشنفكرانی چون آخوندزاده، طالبوف و... مورد نقد قرار میگیرند، در این كتاب آلاحمد یكسره به سراغ روشنفكران میرود و آنان را مورد نقادی رادیكالی قرار میدهد. او پس از تشریح واژه روشنفكر و اقسام آن، آنان را در نظر مردم قشری میداند كه فرنگیمآبانه كراوات میزنند، مشروب میخورند و به هیچ مسجد و معبدی نمیروند. بر این اساس او در بیان شناخت روشنفكری ایرانی آنان را بیگانه با محیط بومی و فرهنگی و تحت سیطره فرهنگ استعماری میداند كه لاجرم به جای تكیه بر سنت بومی و فرهنگی، خود دنبالهرو غرب هستند. آلاحمد در ادامه پا را از این نقد فراتر میگذارد و در مقابل به تجلیل از مبارزات روحانیون ضد بیعدالتی میپردازد ودر نهایت اگرچه روشنفكران را بیدین یا متظاهر به دین میخواند اما در عمل همكاری آنها بایكدیگر را تجویز میكند.
تابستان ١٣٤٨ را به خارج تهران سفر كرده بود. گهگاهی با سیمین به اسالم گیلان میرفتند اما سفرشان این بار بیشتر طول كشیده بود. پنجم تیرماه به اسالم رفته بودند وجلال در فراغت و به دور از حواشیهای پایتخت مشغول كار بر سفرنامههایش بود. چهار سفرنامه اروپا، امریكا، روس و اسراییل. روز چهارشنبه ١٨ شهریور از صبح هوا سرد بود. حالش چندان خوش نبود. به سیمین گفته بود. خودش را مشغول تعمیر بخاری كرد و بعد از فراغت از آن و گذران امور یومیه، سیگاری دود كرد. زل زده به پنجره بیرون را مینگریست و نفسهای عمیقی كه میكشید، نمایانگر وخامت حالش بود. سیمین نگران و هول شده بود و باران شدیدی میبارید. به دنبال دكتر رفت اما دیگر كار از كار گذشته و جلال خرقه تهی كرده بود. جلال روزگاری در یادنوشتی درباره نیما گفته بود كه سفر آخر پیرمرد به یوش كار او را ساخته بود و حال سرنوشت خودش هم، چون او گشته بود. سیمین چون عالیه خانم همسر نیما بهتزده در گوشهای به رفتن جلال میاندیشید. این بار تاریخ به گونهای تراژیك تكرار شده بود.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید