اخلاق کاربردی در زندگی، محیط زیست و اشتغال / دکتر قاسم صافی - بخش هفدهم

1394/6/16 ۰۹:۲۷

اخلاق کاربردی در زندگی، محیط زیست و اشتغال / دکتر قاسم صافی - بخش هفدهم

فردوسی نیز تصویر را وسیله‌ای قرار می‌دهد برای القای حالت‌‌ها و نمایش لحظه‌‌ها و جوانب گوناگون طبیعت و زندگی آن گونه که در متن واقعه جریان دارد؛ به‌ویژه تصویرهای زمینه‌‌‌ساز حرکتی پرشتاب که صحنه‌های حماسی و نشان از تخیل زنده و پویای شاعر دارد:

 

فردوسی نیز تصویر را وسیله‌ای قرار می‌دهد برای القای حالت‌‌ها و نمایش لحظه‌‌ها و جوانب گوناگون طبیعت و زندگی آن گونه که در متن واقعه جریان دارد؛ به‌ویژه تصویرهای زمینه‌‌‌ساز حرکتی پرشتاب که صحنه‌های حماسی و نشان از تخیل زنده و پویای شاعر دارد:

که مازندران شهر ما یاد باد

همیشه بر و بومش آباد باد

که در بوستانش همیشه گل است

به کوه اندرون لاله و سنبل است

هوا خوشگوار و زمین پرنگار نه سرد و نه گرم همیشه بهار

نوازنده بلبل به باغ اندرون گرازنده آهو به راغ اندرون

عناصر و تصویرهای جاوید از صحنه‌های طبیعت و وصف باغ و بهار و خزان و مناظر آن به طرز تازه و زنده و جاندار و پرنشاط در اشعار «فرخی» و «منوچهری» آکنده است. همچنین توصیف‌هایی که از گلها و مرغان و میوه‌‌ها و مرغها و اصوات طبیعت و ستارگان و ماه و خورشید با طلوع و غروب آن و ابر و باران و رعد و برق و لیل و نهار و لحظه‌های خاص از پدیدارهای آن مشاهده می‌شود و جملگی دریافت حواس شاعر است از زیباییهای جهان و نشانی از قدرت و ابتکار گوینده از تبیین و ادراک طبیعت و رنگها و آهنگهایی که در شعر آنها، هنرمندانه توصیف شده‌اند و خواننده و شنونده را به شگفتی می‌آورند:

تا برآمد جامهای سرخ رنگ از شاخ گل

پنجه‌‌ها چون دست مردم سر برآمد از چنار

*

برآمد قیرگون ابری ز روی نیلگون دریا

چو رأی عاشقان گردان، چو طبع بیدلان شیدا

چون گردان گشته سیلابی، میان آب آسوده

چو گردان گربادی تندگردی تیره اندروا

(فرخی)

 

زمین از خرّمی گویی گشاده آسمانستی

گشاده آسمان گویی شکفته بوستانستی

به صحرا، لاله پنداری ز بیجاده دهانستی

درخت سبز را گویی هزارآوا زبانستی

به شب در باغ گویی گل، چراغ باغبانستی

ستاک نسترن گویی بت لاغرمیانستی

درخت سیب ار گویی ز دیبا طیلسانستی

جهان گویی همه پروشی و پر پرنیانستی…

نبینی باغ را کز گل چگونه خوب و دلبر شد؟

نبینی راغ را کز لاله چون زیبا و درخور شد؟

زمین از نقش گوناگون چون دیبای شُشتر شد

هزارآوای مست اینک به شغل خویشتن درشد

تذرو جفت گم‌کرده، کنون با جفت همبر شد

جهان چون خانة پر بت شد و نوروز بتگرشد

درخت رود از دیبا و از گوهر توانگر شد

گوزن از لاله اندر دشت با بالین و بستر شد

ز هر بیغوله و باغی نوای مطربی بر شد

دگر باید شدن ما را، کنون کآفاق دیگر شد

(فرخی)

 

شبی گیسو فروهشته به دامن

پلاسین معجر و قیرینه گرزن

سر از البرز برزد قرص خورشید

چو خون‌آلوده دزدی سر ز مکمن

فرو بارید بارانی ز گردون

چنانچون برگ گل بارد به گلشن

و یا اندر تموزی مه ببارد

جراد منتشر بر بام و برزن

ز صحرا سیلها برخاست هر سو

دراز آهنگ و پیچان و زمین کن

*

باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود

تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود

*

خیزید و خز آرید که هنگام خزان است

باد خنک از جانب خوارزم وزان است

آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است

گویی به مَثل پیرهن رنگرزان است

دهقان به تعجب سر انگشت گزان است

کاندر چمن و باغ، نه گل ماند و نه گلنار

طاووس بهاری را، دنبال بکندند

پرّش ببریدند و به کنجی بفکندند

خسته به میان باغ به زاریش پسندند

با او ننشینند و نگویند و نخندند

وین پرّ نگارینش بر او باز نبندند

تا بگذرد آذر مه و آید سپس آذار

نارنج چو دو کفّة سیمین ترازو

هر دو ز زر سرخ طلی کرده برونسو

آکنده به کافور و گلاب خوش و لؤلؤ

وانگاه یکی زرگر زیرک‌دل جادو

با راز به هم باز نهاده لب هر دو

رویش به سر سوزن برآژده هموار

وان نار به کردار، یکی حقّة ساده

بیجاده همه رنگ بدان حقه بداده

لَختی گهر سرخ در آن حقه نهاده

توتو سَلَب زرد بر آن روی فتاده

بر سرْش یکی غالیه‌دانی بگشاده

واکنده در آن غالیه‌دان سونش دینار

وان سیب چو مخروط یکی گوی تبرزد

در معصفری آب زده باری سیصد

بر گرد رخش بر، نُقَطی چند ز بُسّد

وندر دم او سبز جلیلی ز زمرّد

واندر شکمش خردک خردک دو سه گنبد

زنگی بچه‌ای خفته به هر یک در، چون قار

(منوچهری)

 

تو آن ابری که ناساید شب و روز

ز باریدن چنانچون از کمان، تیر

نباری در کف زرخواه، جز زر

چنانچون بر سر بدخواه، جز بیر

(دقیقی)

 

در اشعار دقیقی، مسعود سعد، ابوالفرح رونی، امیر جعفری، لامعی، اسدی طوسی، خاقانی هم کمابیش این تجربه‌های حسی را در زمینه‌های گوناگون طبیعت و پیوستگی اشعار را با طبیعت ملاحظه می‌کنیم. در تخیّل این قبیل شاعران طبیعت‌گرا، وصف بهار و نسیم باد صبا و سایه و بارش ابر گهربار و جوی روان و باغهای انبوه از لاله‌ها و میوه‌ها و خرمی و سرسبزی درختها و مواهب طبیعی (که امروزه حسرت آن را، سوداگران و متجاوزان به نواحی طبیعت و مظاهر صنعتی شهری بر دل نسل حاضر گذارده‌اند)، به سان آرایشگری جلوه می‌کنند که نقاب از چهرة زیبارویان و نوعروسان بهاری می‌گشایند و جلوه‌گاه احدیت را در کائنات می‌نمایانند.

این نشاط و پویایی در شعر سخنوران مزبور، در شعر امثال مولوی و سعدی و هاتف هم با روحیاتی دیگر و با مضمون‌های شعری متفاوت در توصیف طبیعت به چشم می‌خورد. برای مثال وقتی که مولانا می‌سراید: «بهار آمد بهار آمد بهار خوشگوار آمد» و یا: «آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد»، این درک و احساس کاملاً محسوس است. اساساً مولانا به طبیعت و پدیدارهای آن مثل بهار و خزان، آب و باد، خاک و دانه، مرغ و مور، دست و پا و چشم و گوش، جسم و جان و ذهن و هوش و اغلب مظاهر و موجودات بی‌جان و جاندار طبیعت توجه ویژه داشته و در تشبیهات و استعاره‌ها و تمثیل‌ها، اصل جانداری و جان‌بخشی به آنها داده و استفادة کاربردی در تبیین نفسانیّات آدمی و آموزش و تربیت انسانها گرفته و آدمیان را به درست‌اندیشی و درستکاری و شناخت راستین و دقیق از خود و هستی توجه داده است.

روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: