1394/6/14 ۰۹:۳۲
اخلاق شعبهای است از فلسفه که در ماهیت خوبی و حق، یا به قول فلاسفه در باب خوبیها و حقها به بحث و گفتگو و کاوش و پژوهش میپردازد و میکوشد تا روشن سازد که: انسان چگونه باید باشد یا در زندگی چگونه باید رفتار کند تا به خوشی و سعادت دست یابد. درست برخلاف روانشناسی که حالات و رفتار انسان را چنانکه هست، مورد بررسی قرار میدهد. به بیان دیگر، هدف اخلاق آن است که دستورالعملهایی برای رفتار انسان در زندگی معین کند و بدینوسیله هنر زندگی کردن را به انسان بیاموزد. به همین جهت آن را «علمی دستوری» نامیدهاند.
در اخلاق، نظریههای مختلف اخلاقی مورد مطالعه قرار میگیرد. هدف از این مطالعه، جستجوی پاسخهای مناسبی است برای اینگونه پرسشها: انسان چگونه باید رفتار کند؟ زندگی خوب، یعنی زندگی خوش و سعادتمندانه برای انسان چگونه زندگیی است؟ فلاسفه در طول تاریخ کوشیدهاند تا به پرسشهای مذکور پاسخهای رضایتبخش بدهند. همین پاسخهاست که «نظریههای اخلاقی» نام گرفتهاند؛ فیالمثل لذتگرایی یکی از این نظریههاست که بر مبنای آن، زندگی خوب برای انسان، زندگی لذتجویانه است و سعادت آدمی در کسب لذات جسمانی است.
اخلاق به نظری و عملی تقسیم میشود:
۱ـ نظری: در اخلاق نظری تکیلف بهطور عمومی مطالعه میشود. به عبارت دیگر، در اخلاق نظری تکلیف مطلق را مورد مطالعه قرار میدهند تا روشن سازند که محرک اساسی اعمال انسان چه باید باشد و چه چیزی باید هدف زندگی انسان قرار گیرد؛ مثلاً بحث میکند از اینکه آیا انسان باید به فرمان عقل گوش فرا دهد، یا به دستورات عاطفه؟
۲ـ عملی: در اخلاق عملی، وظایف یا تکالیف مختلف تعریف و مطالعه میشود. مانند وظایف انسان نسبت به خود، نسبت به خانواده، دولت و …
در اینجا ابتدا از مفاهیم و اصطلاحات اخلاقی، سپس از مسائل اخلاق و آنگاه از نظریههای اخلاقی سخن خواهیم گفت.
مفاهیم و اصطلاحات اخلاقی
در هر علم، مفاهیم و اصطلاحاتی وجود دارد که آشنایی با آنها برای مطالعه و آگاهی از آن علم لازم است. اصطلاحات و مفاهیم متداول در اخلاق عبارت است از: وجدان اخلاقی، احکام اخلاقی، وظیفه (تکلیف)، خیر، حق، مسئولیت، مجازات (مکافات)، عدالت و احسان.
۱ـ. وجدان اخلاقی: «وجدان اخلاقی( عقل عملی) نیرویی است درونی که خیر را از شر و نیک را از بد بازمیشناسد. میان حق و باطل و اخلاقی و غیراخلاقی فرق مینهد و برای انسان تکلیف معین میکند؛ یعنی به انسان میگوید که شایسته است چه کاری انجام دهد و چه کاری انجام ندهد.» این امور، مربوط به پیش از عمل است. بعد از عمل نیز وجدان، بر حسب اینکه انسان به انجام امر خیر روی آورده باشد یا به انجام عمل شر پرداخته باشد، نظر میدهد که: انسان درخور پاداش است یا مستحق کیفر. همچنین وجدان نسبت به خیر احساس احترام و نسبت به شر، احساس نفرت میکند و بالاخره وجدان، انسان را به سوی خیر رهنمون میشود. بنابراین وجدان دارای سه عنصر است یا سه جنبه دارد: عنصر عقلانی (تشخیص خیر و شر و صدور حکم پاداش یا کیفر)، عنصر عاطفی (احساس احترام و نفرت نسبت به خیر و شر) و عنصر ارادی (برانگیختن و رهنمونی انسان به سوی خیر).
۲٫ احکام اخلاقی و تکلیف: پس از اینکه وجدان خیر را از شر بازشناخت، حکم یا دستوری بدون قید و شرط صادر میکند (حکم اخلاقی). بر مبنای این دستور انسان به انجام امر خیر و پرهیز از امر شر مکلف (موظف) میشود؛ فیالمثل پس از اینکه وجدان تشخیص داد مردمآزاری شرّ و کمک به همنوع خیر است، چنین حکمی صادر میکند: «مردمآزاری شر است و باید از آن اجتناب کرد. کمک به همنوع خیر است، پس باید بدان روی آورد.»
۳٫ خیر: خیر هر موجود عبارت است از هدف و قصدی که بر آن مترتب است؛ یعنی هدفی که آن موجود دنبال میکند. خیر انسان در اتمام و کمال ماهیت و حقیقت انسانی است. از آنجا که انسان موجودی است اجتماعی، میتوان گفت که خیر او عبارت است از:
الف) هماهنگی قوای فردی او تحت نظارت عقل.
ب) توافق و سازگاری او با سایر افراد.
ج) روابط و مناسبات او با جهان به طور کلی.
د) ارتباط وی با نظمدهندة جهان(خدا).
البته خیر در نظر علمای اخلاق معانی مختلفی داشته و به همین جهت است که مکاتب مختلف در اخلاق پدید آمده است: خیر یعنی لذت، خیر یعنی نفع شخص، خیر یعنی نفع عمومی و …
۴٫ حق: حق یعنی توانایی اخلاقی، بدین معنی که هرکس میتواند آنچه را که وجداناً متلعق به اوست، بخواهد. حق بر دو قسم است: طبیعی و اجتماعی. الف) حق طبیعی (تکوینی): حقی است که طبیعت به افراد انسان داده است مثل حق حیات، حق تعلیم و تربیت، حق آزادی بیان و … ب) حق اجتماعی (تشریعی = قانونی): حقی است که قوانین اجتماعی برای انسان در نظر میگیرند؛ مثل حق انتخاب کردن و انتخاب شدن، حق خرید و فروش و…
۵ـ مجازات (مکافات): پاداش یا کیفری است که از سوی طبیعت، قانون، وجدان و خداوند به نیکوکاران و بدکاران داده میشود؛ مثلاً: افراط در بادهگساری موجب به بیماریهای گوناگون میگردد (مکافات طبیعی یا بدنی)؛ اعمال خلاف قانون موجب مجازاتهایی مثل زندانی شدن میگردد (مکافات قانونی)، یا تنفر مردم را برمیانگیزد (مکافات ناشی از افکار عمومی)؛ وجدان تبهکاران آنها را آرام نمیگذارد (مکافات وجدانی یا اخلاقی).
د) از آنجا که مکافاتهای مذکور کافی نیست و ممکن است اشتباهاتی نیز در آنها رخ دهد، بسیاری از متفکران به وجود مکافاتی (کیفر و پاداش) کامل در جهانی دیگر معتقد شدهاند که از سوی خداوندگار عالم داده میشود (مکافات اخروی).
۶ـ عدالت (عدل): عبارت است از رعایت حقوق دیگران. عدالت بر دو گونه است: اخلاقی: یعنی رعایت حقوق طبیعی انسانها؛ قانونی یا قضایی: یعنی رعایت حقوق قانونی انسانها.
۷ـ احسان: دوستداری دیگران و محبت و نیکیکردن به آنها بدون هیچ قید و شرط را احسان میگویند.
مسائل اخلاقی
مسائل مهمی که در اخلاق موردبحث قرار میگیرد، عبارت است از: اصل و مبدأ شعور اخلاقی، مبدأ احکام اخلاقی، هدف اعمال اخلاقی، موضوعات اخلاقی و مسئله آزادی اراده.
۱٫ اصل و مبدأ شعور اخلاقی (وجدان): مسأله این است که آیا نیرویی که خیر را از شر بازمیشناسد و انسان را ملزم به انجام عمل اخلاقی (خیر) میکند و از انجام عمل غیراخلاقی (شر) بازمیدارد، منشأ درونی دارد یا سرچشمه بیرونی؟ به این پرسش دو مذهب پاسخ گفتهاند:
الف) مذهب سلطة ذاتی (Autonomous): پیروان این مذهب برآنند که دریابندة خیر و شر (وجدان)، منشأیی درونی دارد و امری فطری و غریزی است مذهب سلطة ذاتی، خود به دو شعبه تقسیم میشود: ۱) عقلگرایی (Rationalism): عقلگرایان برآنند که نیرویی بازشناسندة خیر از شر، عقل است. افلاطون، ارسطو و مخصوصاً کانت از شمار این گروهند. ۲) عاطفهگرایی (Emotionalism): به نظر عاطفهگرایان، این عاطفه است که مُهر اخلاقی (خیر) و غیراخلاقی (شر) بر امور میزند و ما را به اطاعت از قانون اخلاقی وامیدارد. دیوید هیوم و آدام اسمیت ـ فیلسوفان انگلیسی قرن هیجدهم ـ ژان ژاک روسو فیلسوف فرانسوی و شوپهناور ـ فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم ـ از جملة عاطفه گراییانند۱٫
ب) مذهب سلطة خارجی (Heteronomous): متفکرانی که پیرو مذهب سلطة خارجی هستند، برآنند که نیروی دریابندة خیر و شرّ (وجدان) منشأ درونی ندارد و امری فطری نیست، بلکه منشأ بیرونی دارد، یعنی حاصل شرایطی محیطی و اجتماعی است. به بیان دیگر، شناخت خیر و شر ـ همانند آگاهیهای دیگر ـ حاصل تجربه است؛ برای مثال کودکی که در خانوادهای مذهبی پرورش یافت، تحت تأثیر پدر و مادر خویش و امر و نهیهای آنها به گونهای پرورده میشود که امری بهخصوص را خیر یا شر میپندارد. در حالی که اگر همین کودک در خانوادهای غیرمذهبی تربیت مییافت، تجربههای دیگری میاندوخت و بیتردید امور دیگری را خیر یا شر میانگاشت.
۲ـ مبدأ احکام اخلاقی
مقصود از احکام، حکمهایی است که انسان پس از تشخیص خیر و شر صادر میکند؛ بدین معنی که چون انسان امری را خیر یا شر میانگاشت، حکمی بدین مضمون صادر میکند: فلان امر خیر است و باید بدان عمل شود، یا فلان امر شرّ است و پرهیز از آن واجب میباشد؛ فیالمثل این یک حکم اخلاقی است: «دروغگویی شر است و راستگویی خیر»، «باید به راستگویی روی آورد و از دروغگویی روی برتافت.» دربارة مبدأ احکام اخلاقی دو نظر مختلف داده شده است:
الف) شهودگرایی (Intuitionism): بر مبنای این مذهب (که مذهب فطری و ذوقی نیز نامیده میشود)، احکام اخلاقی از فطرت و ذوق انسان سرچشمه میگیرد. به عبارت دیگر احکام اخلاقی، از طرف آن نیروی غریزی ـ که وجدانش مینامند ـ صادر میگردد. فلاسفة قدیم (افلاطون و ارسطو) و نیز توماس کارلیل (Katlyle، ۱۸۸۱ ـ ۱۷۹۵) و ژوزف باتلر (J.Butler، ۱۷۵۲ـ۱۶۹۲) در انگلیس، و همچنین فیخته و کانت در آلمان، از این نظریه دفاع کردهاند.
ب) تجربهگرایی (Empiricism): بر مبنای این مذهب که تکاملگرایی (Evolutionism) نیز نامیده شده، احکام اخلاقی، اکتسابی است و نتیجة تکامل حیات فرد و جامعه است. همچنان که بازشناختن خیر از شر را تجربه به انسان میآموزد، صدور احکام اخلاقی نیز به مدد تجربه انجام میپذیرد؛ یعنی این تجربه است که به انسان میآموزد که چه چیز خیر است و چه چیز شر، و نیز این تجربه است که به انسان یاری میدهد تا احکام اخلاقی صادر کند. تکاملگرایان همچون داروین (عالم و فیلسوف قرن نوزدهم انگلیس) و والاس (Wallace، طبیعیدان قرن هجدهم و نوزدهم آن کشور) و نیز جان استوارت میل (فیلسوف انگلیسی قرن نوزدهم) از طرفداران این مکتب بودهاند.
۳٫ هدف اعمال اخلاقی۲
در این قسمت بحث میشود از اینکه آیا هدف اعمال اخلاقی ایجاد حالتی درونی (مثل لذت و سعادت است، یا پدیدآوردن وضعی بیرونی و خارج از ذات) مثل تأمین منافع مردم میباشد؟ مذهب ذهنگرایی و عینگرایی به این پاسخ گفتهاند:
الف) ذهنگرایی (Subjectivism): بر مبنای مذهب ذهنگرایی که میتوان آن را «درونگرایی» یا «مذهب غایت ذاتی» نیز نامید، هدف اعمال اخلاقی، ایجاد حالتی درونی از قبیل لذت و سعادت است. بنابراین ذهنگرایی شامل لذتگرایی و سعادتگرایی خواهد بود:
۱) لذتگرایی (Hedonism): به نظر لذتگرایان، هدف تمام تلاشهای آدمی آن است که به «لذات جسمانی» دست یابد و شاد و خوش زندگی کند. بر مبنای این مکتب «خیر» آن است که از او لذتی زاید و شر آنست که موجب درد و رنج گردد. آریستیپوس Aristippus (قرن چهارم پیش از میلاد) شاگرد سقراط و پیروان طرفدار این نظریه بودند.
۲) سعادتگرایی (Eudaemonism): به نظر سعادتگرایان آرامش و نیکبختی را باید در لذات روحانی جست؛ فیالمثل لذت ناشی از یک عمل بزرگ فکری، با لذت حاصل از وفاداری و خدمت به همنوع بسی گرانبهاتر و آرامش بخشتر از لذات جسمانی زودگذر است؛ بنابراین میزان ارزش یک عمل اخلاقی بستگی به مقدار سعادتی دارد که از آن حاصل میگردد. از فلاسفه قدیم سقراط، افلاطون، اپیکورو پیروان آنها سعادتگرا بودند. در فلسفة جدید «شافتسبری» (shaftesbury، ۱۷۱۳ـ۱۶۷۱) فیلسوف انگلیسی و لوتزه (Lotze، ۱۸۸۱ـ۱۸۱۷) فیلسوف آلمانی از این مذهب دفاع کردهاند.
باید توجه داشت که سعادتگرایی چنان جامعیتی دارد که بسیاری از مذاهب دیگر را در برمیگیرد. سعادتگرایی، خود به دو شعبه تقسیم میشود: سعادت شخصی و سعادت عمومی. بر مبنای مکتب سعادت شخصی هدف عمل اخلاقی، تأمین سعادت شخصی (شخص که عمل اخلاقی را انجام میدهد) است و بر طبق مکتب سعادت عمومی، هدف عمل اخلاقی، تأمین سعادت برای حداکثر مردم است.
ب) عینگرایی (Objectivism): بر مبنای نظر پیروان مکتب عینگرایی که آن را «برونگرایی»، یا «مذهب خارجی» نیز نامیدهاند، عمل اخلاقی باید حالت یا وضعی را خارج از ذات انسان (شخص عملکننده) به وجود آورد؛ مثلا آنگونه که سودگرایان میگویند، سود همگانی را تأمین کند.
۴٫ موضوعات اخلاقی
مسأله این است که: موضوع عمل اخلاقی کیست؟ به بیان دیگر فعل اخلاقی باید به حال انجامدهندة آن مفید افتد، یا به حال دیگران؟ مذهب خودگرایی و دیگرگرایی به سؤال مذکور جواب دادهاند:
الف) خودگرایی یا خودپرستی (Egoism): به نظر خودگرایان اعمال اخلاقی باید به حال انجام دهندة آن مفید افتد. در فلسفة قدیم سقراط، رواقیان، اپییکوریان و لذتگراییان (پیروان اریستیپوس) خودگرا بودند. در عصر جدید، هابز (Hobbes، ۱۶۷۹ ـ ۱۵۸۸) فیلسوف انگلیسی، اسپینوزا ـ فیلسوف هلندی ـ و دکارت فرانسوی به این مذهب گرایش داشتند.
ب) دیگرگرایی یا غیرپرستی (Altruism): دیگرگرایان معتقدند موضوع اعمال اخلاقی، دیگرانند؛ بدین معنی که هرکس باید بکوشد تا به حال دیگران مفید افتد. به نظر دیگرگرایان، عاطفهای به نام «عاطفة مردمدوستی) در هر کس نهفته است و این عاطفه موجب میگردد که انسان، خیرخواه دیگران باشد. غیرپرستان یا دیگرگرایان از این هم فراتر میروند و میگویند: انسان باید سعادت خود را فدای سعادت دیگران کند. تنها با این فداکاری است که میتوان به آرامش رسید. هیوم، کانت، فیخته، آدام اسمیت، شوپنهاور و استوارت میل از جمله دیگر گرایانند.
۵٫ آزادی اراده
سخن این است که آیا انسان در زندگی آزاد است، یا مجبور است و اسیر دست سرنوشت و نمیداند که «قلم صنع به نامش چه نوشته است۳ و باید کارهای معینی را انجام دهد؟ بر مبنای مذهب اختیار انسان آزاد است و بر طبق مذهب جبر، مجبور.
الف) مذهب اختیار یا علتناگرایی (Indeterminism): به نظر پیروان این مذهب، ارادة آدمی آزادی کامل دارد و تحت تأثیر همین علتی نیست. انسان آزاد است و میتواند هر راهی را که میخواهد، برگزیند و به قول مولوی عارف و شاعر بزرگ قرن هفتم:
این که گویی این کنم یا آن کنم
خود دلیل اختیار است، ای صنم
بیشتر فلاسفه اخلاقی، راهی برای اختیار گشودهاند و هر کدام انسان را به نوعی آزاد دانستهاند؛ زیرا اگر انسان آزاد نباشد، مسئول نخواهد بود.
ب) مذهب جبر یا علتگرایی (Determinism): بر مبنای مذهب جبر، انسان اسیر دست سرنوشت است و ارادة او تحت تأثیر علل و عوامل اجبارکننده قرار دارد، و تلاشهای آدمی برای رهایی از سلطة سرنوشت است و نسبتی به غیر ندارد.۴ حتی به قول خیام می خوردن او را حق (خدا) از ازل میدانسته است و اگر او می نخورَد، علم خدا جهل بوَد!۵ البته از سرنوشتگرایان که بگذریم، هستند کسانی که انسان را بازیچة عواملی دیگر (چون عوامل اجتماعی، روانی، جغرافیایی و امثال آن) میدانند و بدینگونه اسارت او را اثبات میکنند و به هر حال نوعی جبر را به اثبات میرسانند.
پیش از آنکه فلاسفه به بحث دربارة اخلاق و مسائل آن پردازند، انسان از زمان پیدایش خود خیر را از شرّ بازمیشناخت و حکم اخلاقی (اینکه خیر چیست و وظیفه انسان کدام است) صادر میکرد؛ همچنان که قبل از تدوین دستور زبان به وسیله دستورنویسان، مردم سخن میگفتند و در سخن خود، فعل و فاعل و مفعول، یا سایر ارکان جمله را به کار میبردند.
پینوشتها:
۱٫ مسأله عاطفهگرایی و عقلگرایی را میتوان تحت عنوان «انگیزههای اخلاقی یا دواعی اخلاقی» هم مورد بحث قرار داد.
۲٫ ممکن است مسأله را به شکل سادهتری مطرح کرد و بدان پاسخ گفت: چرا باید نیکی کرد و به خیر روی آورد و از شر و بدی روی برتافت؟ به پرسش مذکور دوگونه پاسخ داده شده است: پاسخ فلسفی و پاسخ مذهبی. الف) پاسخ فلسفی: خوشی، سعادت و نفع بشر در گرو نیکی است و روح انسانی، با گرایش به خیر و نیکی به کمال میرسد؛ بنابراین باید نیک بود و نیکی کرد. ب) پاسخ مذهبی: چون خداوند نیکی را بر انسان واجب کرده است و در سرای باقی تنها نیکوکاران رستگار میگردند، باید نیک بود و از شر اجتناب کرد.
۳٫ اشاره است به بیتی از حافظ: بر عمل خواجه، مکن تکیه که از روز ازلر تو چه دانی قلم صنع به نامت چه نوشت!
۴٫ گر رنج پیش آید و گر راحت، ای حکیمر نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند!
۵٫ اشاره است به این بیت خیام: می خوردن من، حق ز ازل میدانستر گر می نخورم، علم خدا جهل بود! در باب این بیت و پاسخ خواجه نصیرالدین طوسی بدان رک: انسان و سرنوشت، مرحوم استاد مرتضی مطهری، چاپ شرکت انتشار، ص۱۲۵ـ۱۳۴٫
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید