1394/5/19 ۱۰:۳۱
مرداد ماه است و ماه مشروطه؛ مشروطهای كه صدو نهمین سال از صدور فرمان آن میگذرد. روزنامه اعتماد هفته گذشته درباره زمینههای سیاسی و اجتماعی انقلاب مشروطه دیدگاههای متعددی را ارایه كرد، از آنجایی كه درباره هنر و نقش آن در جریان این انقلاب كمتر سخن به میان آمده و این در حالی است كه آثار مهمی بهخصوص در موسیقی و نمایش متاثر از عصر مشروطه شكل گرفتهاند؛ گروه هنر و ادبیات روزنامه اعتماد به سراغ محسن شهرنازدار، محقق موسیقی و مردمشناس، رفته است و او در این گفتوگو به تشریح و تبیین نقش و جایگاه اجتماعی هنر به ویژه موسیقی در سالهای شكلگیری جریان مشروطه پرداخته است.
هنر مشروطه در گفتوگو با محسن شهرنازدار
میوهای كه خودش از درخت میافتد!
مرضیه كریمیان: مرداد ماه است و ماه مشروطه؛ مشروطهای كه صدو نهمین سال از صدور فرمان آن میگذرد. روزنامه اعتماد هفته گذشته درباره زمینههای سیاسی و اجتماعی انقلاب مشروطه دیدگاههای متعددی را ارایه كرد، از آنجایی كه درباره هنر و نقش آن در جریان این انقلاب كمتر سخن به میان آمده و این در حالی است كه آثار مهمی بهخصوص در موسیقی و نمایش متاثر از عصر مشروطه شكل گرفتهاند؛ گروه هنر و ادبیات روزنامه اعتماد به سراغ محسن شهرنازدار، محقق موسیقی و مردمشناس، رفته است و او در این گفتوگو به تشریح و تبیین نقش و جایگاه اجتماعی هنر به ویژه موسیقی در سالهای شكلگیری جریان مشروطه پرداخته است.
*****
اگر هنر را در كنار مطبوعات و مجلس، به عنوان سه ركن مشروطه بپذیریم و به نقش پررنگ هنر نمایش در عصر مشروطه و از طرفی، به حضور موسیقی در اجراهای دوره مشروطه قایل باشیم، این سوال مطرح میشود كه موسیقی در عصر مشروطه چه جایگاهی داشته و در بزنگاههای سیاسی عصر مشروطه چه نقشی ایفا كرده است؟
من هرگز قایل به چنین نسبتی میان اركان مشروطه نیستم. كمی بیاحتیاطی و شاید شوخی با تاریخ باشد كه هنر را در كنار مطبوعات و مجلس، سه ركن مشروطه بدانیم. اساسا اركان مشروطه اینها نیستند! روشن است كه هنر نیز همچون همه عناصر شكلدهنده جامعه عصر مشروطه، از واقعه مهم انقلاب اثر گرفته و آنچنان كه خاصیت هنر است این اثر را در خویش بازتاب داده است. اما امروزه وقتی صحبت از نقش هنر در انقلاب مشروطه به میان میآید، بزرگنماییهایی از این دست صورت میگیرد كه كاملا اشتباه است. البته در همه زمینهها تحلیلی كه دوره معاصر از وضعیت گذشته میكند، چون با مقتضیات و مناسبات امروز سنجیده میشود، اغلب نادرست از آب درمیآید! به این میگویند آناكرونیسم، یعنی زمان پریشی؛ وقتی با داشتههای امروز تاریخ را قضاوت میكنیم و تلقی و باورهای امروزی را به تاریخ تعمیم میدهیم، كار به اینجا میكشد. وقتی از نقش هنر در انقلاب مشروطه حرف میزنیم باید محتاط باشیم كه دچار این عارضه نشویم. شكی نیست كه تحولات سیاسی- اجتماعی كه در آن زمان اتفاق افتاد، بر همه مسائل اثر گذاشت از جمله بر هنر. اما این صورت معكوس نداشته یعنی هنر بر انقلاب مشروطه اثری نداشته یا لااقل اثر روشنی كه سندی از آن باقی مانده باشد نبوده است. این ادعا را تاریخ نویسی عصر مشروطه اثبات میكند.
البته در منابع تاریخ هنر یا اسناد و مداركی كه درباره وقایع هنری عصر مشروطه وجود دارد، به كرات از كنسرتها و نمایشهایی كه مضامین اجتماعی و سیاسی دارند یاد شده و تردیدی در اثر جنبش اجتماعی مشروطه بر هنر باقی نگذاشته است؛ بحث من درباره رابطه معكوس این ماجرا است. باید در نظر بگیرید كه مخاطب هنر در آن زمان اقلیت هنرمند یا جمعیت محدودی از جامعه ایرانی بوده است. هنرمندانی هم به فراخور شرایط و با احساس مسوولیت و نیاز، مثل همه كسان دیگری كه در جریان مشروطه با ماجرای انقلاب همراه شدند، آن را همراهی كردند؛ اما الزاما نقش قابل مشاهدهای در انقلاب مشروطه نداشتند. مشروطه یك جریان اجتماعی- سیاسی است كه توسط روشنفكران از فرنگ آمده با همراهی روحانیون سنتی كه میتوانستند جنبشهای اجتماعی- مردمی را مدیریت بكنند شكل گرفت. در واقع یك سلسله اتفاقاتی مثل دومینو جریان مشروطه را پیش برد؛ مثل هر انقلاب دیگری. پیشروتر از همه در عرصه فرهنگی، مطبوعات عصر مشروطه بودند كه با روشنگری و اطلاعرسانی نقش اساسی و تعیینكننده ایفا كردند. در پاتوقهای اجتماعی مثل قهوهخانهها و گذرهای محلی، چنان كه رسم زمانه بود، یك نفر كه سواد خواندن و نوشتن داشت برای انبوه بیسوادان یادداشتها و بیانیهها و مطالب مندرج در مطبوعات را میخواند و هوشیاری عمومی اینگونه افزایش مییافت. اما در هنر این طور نبود و هنر انقلابی با آن كاركردی كه از نمونههای مشابه آن در جهان امروز سراغ داریم؛ حتی در انقلاب ٥٧ هم بروز نكرد. اما روشن است كه نمیتوانیم رد و اثر انقلاب را در آثار هنری نبینیم. موسیقی هم مثل نمایش و مثل هنرهای دیگر كاملا نقش انقلاب را گرفته اما در آن نقش نداشته است؛ این دو مقوله با هم فرق دارد.
درباره موسیقی نیز همین نظر را دارید؟
موسیقی به دلیل ماهیت ذاتی و همچنین اتكایی كه به كلام دارد، مضامین اجتماعی و سیاسی را در خود بازتاب میدهد. در جریان مشروطه نیز این بازتاب در موسیقی و موسیقیدان كاملا روشن است. مهمترین فردی كه میتوان در دوران مشروطه نام برد عارف قزوینی است. همچنین انجمنی به نام اخوت كه موسیقی را دستاویزی برای فعالیتهای اجتماعی میكند؛ این نخستین باری است كه موسیقی وارد فعالیت اجتماعی میشود. مثلا برای حریق بازار یا برای زلزله كنسرت میدهند و در واقع شكل كنسرت، به شكل و شمایلی كه امروزه با آن مواجه هستیم در همان دوران به وجود میآید. همه اینها اثراتی است كه تحولات اجتماعی بر موسیقی میگذارد. آماری كه خود شما میدهید موكد این مطلب است كه نمایش نقشی در جریان مشروطه نداشته است چون از مثلا از مویدالممالك فكری ارشاد یاد میكنید كه فقط چهار نمایشنامه نوشته است. اما اگر جریان اصلی انقلاب مشروطه را مورد توجه قرار دهیم و به عكسها و سندهای آن دوران نگاهی بیندازیم، از جمعیت انبوه انقلابیون یك نفر را هم نمیتوانیم در حال دیدن نمایش یا شنیدن موسیقی تجسم كنیم! با این حال حدود چهار سال پس از مشروطه، سیدحسین طاهرزاده خواننده نامدار زمانه كه همراه با تار درویش خان و پیانوی مشیر همایون شهردار و ویولن حسین خان هنگآفرین و... . برای ضبط صفحه به لندن میرفته، به تقاضای مجاهدین مشروطه در رشت توقف میكند و سه شب كنسرت میدهد؛ آیا این اثر مشروطه است؟ شاید اینطور باشد. اما در نظر بگیرید كه در دوران مشروطه، در كنار روشنفكران و گروههای مردمی، مذهبیها هم فعال بودند كه با هنر و به خصوص موسیقی به طوركلی مساله داشتند. در واقع بعد از ماجرای مشروطه است كه موسیقی با دموكراتیزه شدن رسانهای مواجه میشود و با پیدایش صفحه و رادیو، میتواند به یك ابزار قدرتمندی تبدیل شود تا پیامی را به گوش همگان برساند. چون در آن زمان، این امكان وجود نداشت كه موسیقی و به طور كلی هنر نقش رسانه را ایفا كند و بتواند پیامی سیاسی را انتقال بدهد. درباره نمایش هم به همین صورت است؛ اما با شروع ضبط صفحه و تولید و پخش آن، برخی نمایشهای عامیانه كه مضامین انتقادی دارند؛ ضبط و منتشر میشوند و به این ترتیب نخستین قدمهای رسانهای شدن هنر برداشته میشود. هرچند جالب است بدانید كه تاریخ نخستین ضبطهای صدا در ایران با انقلاب مشروطه همزمانی دارد اما هنوز صدای حبس شده در صفحه، دموكراتیزه نشده است. فرمان اشاعه گرامافون در ایران تقریبا همزمان با صدور فرمان مشروطه توسط مظفرالدین شاه صادر شد و از نخستین صداهایی هم كه انتشار یافت صدای او و اتابك اعظم بود!
در جریان مشروطه، اساسا ادبیات نمایشی به مفهوم غربی به وجود میآید چرا كه نمایشهای ایرانی معمولا متن نداشتند و آنهایی هم كه دارای متن بودند مثل تعزیه، نسخههایی بودند كه در اساس با درام غربی متفاوت بودند، اما درام به شكل غربی كه آغازش با آخوندزاده و میرزا آقا است، اشاره من به تحول ساختاری متون نمایشی است و میخواهم بدانم كه آیا این تحول ساختاری را در موسیقی هم شاهد بودیم؟
بله، تحول ساختاری در موسیقی هم اتفاق افتاده است. ما با پیدایش فرمهای جدید در موسیقی كلاسیك ایرانی مواجه هستیم؛ تصنیف با شكل و شمایلی كه امروزه میشناسیم از جمله این تحولات است. البته باز تاكید دارم كه انقلاب مشروطه را نباید مرجع و مبدا تحولات اجتماعی بدانیم؛ انقلاب مشروطه خود نتیجه تحولات اجتماعی است. مشروطه بستری فرهنگی- اجتماعی داشته و در موعد خود به ثمر رسیده است؛ مثل میوهای كه وقتی به ثمر میرسد از درخت میافتد. باید زمینههای فرهنگی انقلاب مشروطه را عقبتر برد؛ به دوره عباس میرزا و نیازی كه در حاكمیت مركزی برای تحول اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و چیزهایی از این دست بعد از شكستهای پیدرپی در برابر روسها به وجود میآید. در نتیجه این نیاز، پرسشی بنیادی مطرح میشود كه نیاز به پاسخ دارد؛ انقلاب مشروطه یكی از این پاسخهاست؛ تغییر ساختار و فرم در اشكال هنری یكی از این پاسخهاست؛ یعنی ما به عصر تجدد وارد شدیم و این عصر ملزومات خود را به وجود آورد. بدیهی است كه نمایش و موسیقی هم تابعی از این ملزومات بود و شكل و محتوای آثار تغییر كرد. من باور ندارم كه مثلا مشروطه باعث تغییر ساختار درام در نمایش یا فرم در موسیقی شده باشد، بلكه برعكس وقتی زمان انقلاب مشروطه فرا رسیده، خیلی از تحولات كه از سالها قبل آغاز شده بود، به ثمر رسیده بود و در جریان مشروطه هم به كار گرفته شد؛ مثلا برپایی تئاتر به شیوه غربی كه مورد علاقه ناصرالدین شاه بود، عملا با «تماشاخانه» آغاز شده، یعنی سالها قبل از مشروطه، زمانی كه مزینالدوله تعدادی از نمایشنامههای لومیر را ترجمه كرد و با اقتباس از آنها نمایشنامههایی فارسی نوشت تا در حضور شاه و خانواده سلطنتی به روی صحنه برود، حتی معلمان فرانسوی دارالفنون گاهی نمایشهایی را به زبان اصلی اجرا میكردند. یا در موسیقی هم به همین صورت؛ از مشروطه به بعد سازهای فرنگی در كنار سازهای دستگاهی ایران قرار میگیرند؛ در عكسهایی از كنسرتهای انجمن اخوت این مساله دیده میشود. در واقع نوعی موسیقی تلفیقی كه از محتوای ایرانی برخوردار است اما شكل كلاسیك دارد، از همین دوران به وجود میآید. بعدها این موسیقی عنوان ملی میگیرد كه مفهوم جدیدی است. چرا كه قبل از مشروطه چیزی به این مفهوم وجود نداشته است. در حقیقت از این دوران بود كه مفهوم وطن پرستی و ملیگرایی در اندیشه و آثار نخبگان ایرانی شكل گرفت. مفهومی جدید كه در غرب هم عملا از قرن هجدهم
به وجود آمده بود و به نوعی سوغات آشنایی ایرانیان با انقلاب كبیر فرانسه و وقایع پس از آن بود. اما زمینه شكلگیری این موسیقی عملا از سالها قبل و با تاسیس موسیقی نظام در دارالفنون به وجود آمده بود. سازهای كلاسیك غربی سالها پیش از مشروطه در ایران حضور داشتند و تدریس میشدند. از نظر نحوه اجرا و شكل ارایه كنسرت هم تغییراتی حاصل شد؛ «پیشدرآمد» در موسیقی ایرانی محصول این دوران است. تحولات اجتماعی، كنسرت به شكل امروزی را به وجود آورد و كنسرت هم نیاز به مقدمه مناسب داشت. چیزی شبیه پرلودهای غربی در كنسرتهای كلاسیك كه نقش یك دیباچه را ایفا میكند. در نتیجه فرمی با نام «پیش درآمد» به وجود آمد. در هنرهای دیگر هم شاهد تغییرات هستیم اما زمینه شكلگیری آنها به پیش از مشروطه میرسد. مثلا عكاسی از دوره ناصری درایران وجود دارد اما انقلاب مشروطه این هنر را به فضای عمومی میكشاند و به جای چهره رجال سیاسی و درباریان، پرتره رهبران انقلاب و تجمع اعتراضی مردم را به ثبت رساند. به این ترتیب میتوانیم بگوییم كه به طور كلی هنر در ایران، از مشروطه به بعد وارد دوره جدیدی از حیات اجتماعی و فرهنگی خویش شد و تغییراتی در فرم و محتوای آن وجود آمد.
درام، در دوران مشروطه تا حدودی از نویسندگان باكو، تفلیس و ارامنه متاثر میشود، آیا در موسیقی آن زمان نیز، تاثیر كشورهای دیگر و نوازندگان آنها را شاهد هستیم؟
٥٠ سال قبل از مشروطه یعنی در ١٨٥٦ به درخواست شاه ایران دو نوازنده به نامهای بوسكه و رویون از طرف دولت فرانسه به ایران آمدند تا دسته موزیك نظام را پایهریزی كنند. چند سال بعد از این تاریخ موسیو لومر از گارد پرنده ارتش فرانسه به ایران آمد و نخستین مدرسه موسیقی با نام «مدرسه موسیقی نظام» در دارالفنون تاسیس شد. یعنی زمینههای تغییر و تاثیر در موسیقی، نیم قرن پیش از مشروطه آغاز شده بود. عكاسی هم همین طور، عكاسی در دوره ناصری از فرانسه به ایران آمد و ٥٠ سال پس از آن در جریان انقلاب مشروطه به كار گرفته شد. بیشتر عكاسان مشروطه مثل میرزا ابراهیمخان عكاسباشی در اروپا با این هنر آشنا شدند و در جریان مشروطه این هنر را به خدمت گرفتند. همانطور كه استپان استپانیان یا سروگین در گرجستان آموزش عكاسی دیدند و در جریان مشروطه به نوعی عكاسی خبری در ایران را به وجود آوردند.
یعنی نمیتوان از كشور مشخصی با این عنوان، كه بیشترین تاثیر راگذاشته، نام برد؟
بیشترین اثر از نظر تحولات ساختاری، محتوایی و متد آموزش را از فرانسه گرفتیم. اما نه در مشروطه، بلكه بسیار پیش از آن. اگر بخواهیم ورود موسیقی كلاسیك غربی كه باعث به وجود آمدن متدهای آموزش میشود را ملاك قرار دهیم، باید از فرانسه یاد كنیم. حتی متدهای آموزشی موسیقی دستگاهی ایران هم بعدا از روی همین متدها نوشته میشود. نخستین بار بخشی از ردیف موسیقی دستگاهی نیز در فرانسه منتشر شد. البته برخی همچون غلامرضا سالار معزز علاوه بر تحصیل موسیقی در نزد مدرسان فرانسوی در دارالفنون، در كنسرواتوار سنپترزبورگ روسیه هم تحصیل موسیقی كردند؛ در همان سالهای مشروطه. سالار معزز سرود ملی ایران در دوره مشروطه را ساخته است؛ سرودی به نام «سلامتی دولت علّیه ایران». در همان سالهای مشروطه و پس از آن هم كلنل علینقی وزیری دورهای را در آلمان میگذراند و مسبب تغییرات وسیعی در موسیقی كلاسیك ایران پس از بازگشت از سفر است. اما مشخصا اگر درباره موسیقی در عصر مشروطه صحبت میكنیم؛ به گمانم نمیتوان از كشوری كه دراین زمینه اثر مستقیمی گذاشته است، یاد كنیم.
در یكی از نمایشنامههای مویدالممالك (عشق در پیری)، سرتیپی از پیشخدمتش میخواهد تا نوازندهای را خبر كند، نوازنده وارد میشود و در نمایشنامه آمده كه اقدام به نواختن سرود ملی میكند، كه شروع آن اینطور است:ای شب قدر ما،ای صبح عالم آرا... اطلاعاتی كه من در مورد سرود ملی دارم این است كه از زمان رضاخان به صورت رسمی شكل میگیرد و قبل از آن دو سرود بوده كه اولی توسط لومر فرانسوی و دومی توسط سالار معزز ساخته شدهاند. آیا سرودی با این آغاز كه در متن آمده، به عنوان سرود رسمی، شناخته شده بوده است؟
تا انقلاب مشروطه به اسم سرود ملی، با این مفهومی كه ما از آن انتظار داریم كه گویای هویت ملی كشوری است و باید احترام ویژهای به آن گذاشته شود، مطلقا چنین چیزی وجود نداشته است.
از دكتر جلال گنجی نقل كردهاند كه در دوره احمدشاه او و جمعی از دربار و دانشجویان ایرانی مقیم آلمان قرار بوده است در برابر آخرین امپراتور آلمان در زمان احمد شاه قاجار سرود ملی بخوانند؛ ظاهرا دانشجویان كشورهای مختلف سرود ملی خودشان را میخواندند. اما دانشجویان ایرانی چیزی به اسم سرود ملی نمیشناختند. گروه ایرانی كه مستاصل مانده بودند كه چه بخوانند با پیشنهاد یكی از دانشجویان ترانه «عمو سبزیفروش» را با لحن نظامی و به جای سرود ملی ایران اجرا میكنند!
این روایت نشانگر آن است كه حداقل در خاطره جمعی ایرانی در آن دوران چیزی به اسم سرود ملی وجود خارجی نداشته است. اساسا مفهوم ملیت با مفهوم امروزی از دوره پهلوی اول به وجود میآید. برگردیم به سوال شما، در اشعار سرود «سلامتی دولت علیه ایران» سالار معزز همچنین عباراتی وجود ندارد. پیش از او البته تلاشهای دیگری برای ساخت سرود ملی صورت گرفته؛ مانند آنچه لومر با نام «سلام شاه» ساخت كه بیكلام بود. همینطور ارفعالدوله ظاهرا برای یك مارش نظامی كه در برابر شاه ایران در سفر به فرنگ نواخته میشود؛ اشعاری به زبان فرانسه نوشته كه متن آن ناشناخته است.
بازگردیم به همین تحولات. در ابتدای بحث، شما اینطور عنوان كردید كه نقش موسیقی در جریان مشروطه چندان پررنگ نبوده است...
عرض من این است كه ما امروزه در تفسیر و تعبیری كه از تحولات اجتماعی گذشته داریم، دچار زمانپریشی هستیم و زمانپریشی یكی از بیماریهای پژوهش در دوره معاصر ما است. یعنی ما با تحلیل امروزی از مسائل و شناختی كه از سیر تاریخی گذشته داریم، وقایع گذشته را بررسی میكنیم و بعد به نتایجی میرسیم كه شاید چندان با واقعیتهای تاریخی انطباق نداشته باشد. خیلی از وقایع را اگر در خاستگاه و بستر تاریخی خودش تحلیل كنیم یا براساس مستندات و گزارشاتی كه از آن دوره موجود است، موضوع را پی بگیریم، به این نتیجه میرسیم كه با برداشتهای معاصران بهكلی تفاوت دارد. درباره مشروطه و موسیقی هم همینطور است؛ خیلی از روایتها گاهی فقط زاده و پرداخته ذهن هنرمندان بعد از مشروطه است. البته هنرمندانی كه در عصر مشروطه بودند، مانند هر هنرمند واقعی دیگری، از وقایع اجتماعی پیرامونشان بهشدت متاثر میشدند و نسبت به آنها واكنش نشان میدادند، این خاصیت هنر و هنرمند است. اما اینكه بگوییم مثلا نمایش یا موسیقی در مشروطه نقش مهمی ایفا كرده، به گونهای كه در تحولات مشروطه نقشآفرین بوده، نه اینطور نیست! تحولات اجتماعی مشروطه بر هنر و هنرمند اثر گذاشته و آثاری خلق شده كه رنگ و بوی زمانه را گرفته، ولی اینكه موتور محركه انقلاب مشروطه در جایی نیرو از هنر میگیرد، من هیچجا با چنین سندی مواجه نشدهام. حداقل باید در رفرنسهای تاریخ مشروطه یك نشانی از این مطلب باشد، در حالی كه ما فقط در منابع تاریخی جدید پژوهش هنر این اصرار را میبینیم. تاریخ نگاری ما در این زمینه فاقد هرگونه رفرنس دقیق است. هنر انقلابی مفهوم مشخصی دارد كه در آثار مانده از عصر مشروطه دیده نمیشود. در جنبشهای انقلابی گاهی ترانههایی هستند كه نیروی محركه انقلاب میشوند. مثل آپارتاید یا در شیلی و... مردم جلوی گلوله ترانهای را میخواندند كه استخوان خوانندهاش را تازه ٣٠ سال بعد از انقلاب پیدا میكنند. هنرمندان بینام و نشانی كه در مسیر مبارزات كشته میشوند و اثر خودشان را حتی با مرگشان در مسیر مبارزه میگذارند.؛ اما در مشروطه اینطور نبود. از مطبوعات در آن دوره میتوان به عنوان نیروی محركه انقلاب یاد كرد. بروید فهرست روزنامهنگاران و شاعران شهید مشروطه را ببینید. اما از موسیقی و نمایش نمیتوانیم با این تعبیرها نمونههایی به یاد بیاوریم؛ لااقل من گمان نمیكنم بتوانیم.
كسانی كه ادعای اثرگذاری نمایش را در دوران مشروطه دارند، به نكتهای اشاره میكنند كه قابلتامل است و آن هم تازگی درام و تئاتر غربی در ایران است كه شاید به واسطه نو بودن این هنر، تودههای مردم نیز جذب آن میشدند.
چون من در اصل مساله با شما اختلافنظر دارم، فكر میكنم باز هم باید روی پرسش مطرح شده مكث كنیم و گپ بزنیم. مشروطه، خود محصول گرایش تجددخواهانه ایرانی است؛ به عنوان میوهای است كه به ثمر رسیده. مشروطه باعث هیچ اتفاقی غیر از تحول اجتماعی خودش و در واقع نفس انقلاب مشروطه نشده است. زمینههای اجتماعی و فرهنگی پیدایش آن را باید بررسی كرد. طبیعتا همهچیز تحتتاثیر این تحولات قرار گرفته است؛ معماری، موسیقی، نمایش، رفتار و منطق زندگی و زیست اجتماعی، ماهیت و حقوق شهروندی، تلقی نسبت به قانون و.... همگی متاثر از میل تجددخواهی ایرانی تغییر كرده است. من این تغییرات را محصول ورود به عصر تجدد فرض میكنم، نه انقلاب مشروطه. انقلاب مشروطه یكی از نتایج تجددخواهی ایرانی است. در نتیجه اینجا ما دیگر با واقعه مواجه نیستیم، بلكه با یك مسیر یا طیف مواجهیم. واقعه، انقلاب مشروطه است؛ اما طیف، زمینههایی برای تغییر است كه خرد خرد و آهسته به وجود میآید. چندین نسل از نخبگان ایرانی در پیدایش این تغییرات موثر بودند. نسل اول متعلق به همان دورهای است كه میل به تجدد در جامعه ایران ظاهر میشود. این میل و تمایل، همزمان با برخورد جامعه ایرانی با تمدن غربی شكل میگیرد. من اعتقاد دارم اگر برخورد با غرب هم صورت نمیگرفت، براساس زمینههای اجتماعی و سیاسی بعد از جنگهای ایران و روس، میل به تغییر در جامعه ایرانی ظاهر میشد؛ به عبارت دیگر میل به تجدد، مقدم بر مواجهه با غرب بوده است. در هنر هم متعاقب تاثیراتی كه از پیرامون میگیرد، شاهد تحولاتی هستیم؛ در موسیقی اتفاقا این تحولات خیلی شدید است، چرا كه با ورود تكنولوژیهای جدید توام میشود. ظهور تكنولوژی ضبط صدا در ایران، اتفاق مهمی بود كه در غرب هم جدید محسوب میشد. به این ترتیب موسیقی دموكراتیزه میشود، پیش از آن موسیقیای كه نزد عوام بوده با موسیقیای كه نزد خواص بوده دو مرز كاملا جدا و دور از هم داشتند. هنر به طور كلی دموكراتیزه شد؛ نمایش غربی هم اگر زمانی برای دربار اجرا میشد، حالا میتوانست به عرصه عمومی بیاید. این از خواص تجدد ایرانی بود كه در مسیر دموكراتیزه شدن هنر گام برداشت. هنر از پشت دیوارهای كاخ به فضای عمومی شهر میآید و دسترسی عمومی پیدا میكند.
در واقع جریانی بوده كه آرام آرام، تاثیر خود را گذاشته است...
مشروطه را خیلیها مبدا تغییرات گرفتند. شما هم مقصر نیست؛ متاسفانه اكثر منابع پژوهشی ما هم روی همین موضوع تاكید میكند. انقلاب مشروطه یك رفرنس شده است، در صورتی كه باید به قبلتر از آن برگشت. بگذارید بگویم كه من این تاكید را كاملا عامدانه میبینم. به دلیل اینكه بررسی تحولات اجتماعی ایران و زمینههای تجددخواهی ایرانی كه به قبل از انقلاب مشروطه برمیگردد و انقلاب مشروطه یكی از آن نتایج است، خیلی از تحلیلها را دگرگون میكند! پیشنهاد من این است كه این اشتباه رایج را تكرار نكنیم و پرسش بنیادین را به سمت زمینههای تجددخواهی و آزادیخواهی ایرانی، كه انقلاب مشروطه یكی از آنهاست، ببریم.
شما در مقاله «وطن نزد عارف قزوینی»، از كنسرت سیاسی نام بردید. آنچه كنسرت سیاسی را از سایر كنسرتها متمایز میكند، فقط تفاوت در اشعار و ترانههاست؟
بله، مشخصا در مورد كلام صحبت میكنیم. موسیقی در اینجا، قالب و ساختاری است كه به كلام شكل اثرگذارتری میدهد؛ یعنی موسیقی در خدمت مضامین سیاسی قرار میگیرد. در همهجای دنیا همین است و ما نمیتوانیم از موسیقی بیكلام سیاسی صحبت كنیم، مگر در بینشهای فلسفی موسیقی در عصر مدرن. مثلا دیدگاههای آدورنو كه موسیقی آتونال را با انكار موقعیتهای پیشساخته، نوعی مقاومت سیاسی علیه یكسانسازی سرمایه تفسیر میكند و در نتیجه به آن وجهه سیاسی میدهد. اما غیر از آن وقتی صحبت از موسیقی سیاسی میكنیم، طبیعتا در مورد قالبی صحبت میكنیم كه به كلام اثر بیشتری میبخشد.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید