لجاجت افتخارآمیز انسان مدرن/ سیاوش جمادی

1392/9/9 ۰۹:۵۱

لجاجت افتخارآمیز انسان مدرن/ سیاوش جمادی

همه جاي دنيا روشنفكران و متفكران در اقليت‌اند. اين در حالي است كه تفكر امكاني است كه هر انساني از آن بهره‌مند است و به واقع، اين نقطه آغاز تفاوت انسان و حيوان به شمار مي‌رود.

همه جاي دنيا روشنفكران و متفكران در اقليت‌اند. اين در حالي است كه تفكر امكاني است كه هر انساني از آن بهره‌مند است و به واقع، اين نقطه آغاز تفاوت انسان و حيوان به شمار مي‌رود. بر اين اساس بناي عصر مدرن در قرن هجدهم بر اين ستون استوار شد كه تفكر عقلاني را عموميت بخشد. تا آنجا كه در قرن هجدهم و بعد از انقلاب كبير فرانسه اصحاب دايرئ‌المعارف، ژان ژاك روسو و بسياري ديگر كوشيدند تا از طريق آثار تربيتي و آموزشي «شيوه تفكر عقلاني» را در حوزه عمومي ترويج دهند، اما اين عموميت بخشيدن باعث شد كه پاي مناسبات «قدرت» به معادلات «تفكر» باز شود.
قدرت از دو جهت در تفكر مؤثر واقع مي‌شود. يكي قدرت سياسي به معناي متداول كلمه كه معمولاً مستقيم يا غيرمستقيم سعي در كنترل انديشه‌ دارد و ديگري ميل دروني قدرت كه ممكن است سابق بر تفكر باشد و يك نظام فكري را در جهتي كه متفكر متمايل است، سوق دهد.
اما حقيقتاً آنچه كه از ارتباط قدرت و تفکر استنباط مي‌شود، چيزي جز اسارت آزادي نيست. آزادي از آن دست مفاهيمي است كه 400 سال پيرامون آن بحث شده‌است. اساساً عصر مدرن يك غايت عمده دارد و آن آزادي فكر از هرگونه مرجع اقتدار بيروني است كه فكر را از بيرون هدايت كند و براي فكر تعيين كند حقيقت چيست؟ جهان چگونه‌ است؟
در عصر پيشا‌مدرن مباحث و چون و چراهايي در حوزه‌هاي كلامي مطرح شد كه در ميان خواص دست به دست می‌گشت و به قلمرو عمومي راه پيدا نمي‌كرد. بنابراین ارتباط ما با قدرت بيروني، نوعي بي‌ارتباطي بود تا آنجا كه در اين رابطه شناختي از جانب سوژه خودبنياد صورت نمی‌گرفت و اساس رابطه بر ترس و ستم‌ديدگي بود، در رئاليسم آلماني و در بخشي از كتاب «پديدارشناسي روح هگل» اين نوع رابطه را به عنوان رابطه «خدايگان و بنده» تشريح‌كرده‌اند، به عبارتي سوژه «آزادي» در گذشته به عنوان يك دال در شبكه دال‌هاي جهان استبداد و در هستي اجتماعي معنا مي‌شد به اين صورت كه فرد از آنجا كه ذاتاً نياز به گشودگي و بيان داشت، سركوب، فشار و واپسراني آزادي را احساس مي‌کرد و هرگز ‌پذيرش مناسبات قدرت را متصور نبود.
از اين رو مي‌بينيم كه عرفا آزادي را در نوعي خلاصي از زندان سكندر، دير خراب آباد و جهان فاني مي‌جستند و شاید عالي‌ترين شكل آن آزادي، در جهان خيال شاعرانه‌ است.
در طليعه عصر مدرن آنچه كه به نام «اومانيسم» معروف است به هيچ وجه به معناي حاكميت انسان نبوده، بلكه انسان مدرن مي‌گويد هرآنچه پيش از اين بدون چون و چرا مي‌پذيرفتم را بايد با تفكر بپذيرم. اين مطلب را هگل در پيشگفتار شالود‌ه‌هاي فلسفه حق به اين صورت بيان مي‌كند كه «ويژگي عصر مدرن لجاجتی افتخارآميز است و تا تفكر، حقانيت امري را توجيه نكرده ‌باشد، آن را به اعتقادات خود راه نمي‌دهد.» بدين ترتيب آزادي از وابستگي انديشه به نهادهاي قدرت بيروني، آزادي از تابعيت سوژه، آزادي از ضرورت، آزادي از استبداد درون و برون، آزادي از هرگونه تقيد به يك قدرت بيروني كه مي‌تواند سرمايه، پول و حتي رسانه باشد، آزادي از فريب و تشبه و آزادي از... از مانيفست‌هاي انسان مدرن محسوب شد.
«آزادي از» از غاياتي است كه در تفكر عصر جديد دنبال مي‌شود. در ميانه قرن نوزدهم متفكراني چون نيچه، ماركس و به طور كلي پست‌ هگلي‌ها متوجه مي‌شوند كه مواريث قدرت‌هاي كهن به نوع ديگري «آزادي» و «آزاديخواهي» را تهديد مي‌كنند. ايدئولوژي وقتي محمل قدرت قرار ‌گيرد، قدرت با پشتوانه كردن آن هرگونه تفسير و قرائت مغاير با قدرت حاكم را کنار می‌زند.
اين كشمكش قدرت با آزادي تفكر، هنوز هم وجود دارد و با تشويش‌ها و تنش‌هاي خاص خود همراه است.
به طور كلي هر نوع دخالتی در آزادي مسلماً تهديدي عليه انسانيت انسان است. آزادي مطرح شده به اصطلاح فيلسوفان، «آزادي منفي» يا «آزادي از» يا «آزادي سلبي» ناميده مي‌شود. اين در حالي است كه مارتین هایدگر قرائت ديگري از آزادي طرح می‌کند. او در كتاب «در باب ذات آزادي انساني» با عنوان فرعي و در عين حال معنا‌دار «درآمدي به فلسفه» در بند يك مي‌گويد هر گونه «آزادي از» با «آزادي در برابر» همبسته است. او اساس این ارتباط را «بی‌ارتباطی» مي‌داند و مي‌گويد در اين نوع رابطه معنويت، سركوب‌ خواسته‌ها و آزادي‌هاي درون مي‌شود و در دوره جديد است که به اندازه تمام تاريخ بشري، فكر فعال مي‌شود. تفكر، گسست و قطع تعلق از گذشته نيست. بلكه همه مسائلي كه پيش‌تر وجود داشته‌، اين بار بر دوش تفكر و سوژه انساني مي‌افتد و همه دلهره و حركت عصر مدرن از همين به دوش كشيدن سوژه مدرن نشأت می‌گیرد.
اين ارتباط بي‌ارتباطي در عصر جديد تبديل به ارتباط فعال و صادقانه‌اي مي‌شود كه سوژه مدرن برعهده مي‌گيرد كه «خود بايد بفهمم» بنابراين «آزادي از» و «آزادي سلبي» مستلزم يك آزادي ايجابي است كه آزادي در برابر همان مسائل قرون وسطايي است.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: