1392/9/5 ۱۱:۵۶
چنان که اشاره شد، ارسطو عدل و اعتدال را در مدينه و سياست ميديده و آنچه در باب حد وسط گفته است، بيان صوري و تعبير قاعدهاي از قواعد عقل عملي است. به عبارت ديگر اعتدال و عدل در نظر ارسطو يک مفهوم انتزاعي صرف نيست؛ زيرا فيلسوف عدل را در نظم مدينه و نه صرفاً در وجود اشخاص ميديده و فضايل ديگر را هم به زندگي در مدينه موقوف ميدانسته است.
با اين همه آيا عدل عين اعتدال و ميانه روي در عمل و گفتار نيست؟ مگر ميانهروي چيست و چگونه ميتوان ميانهرو بود؟ ميانهروي مستلزم درک و شناخت دو حد افراط و تفريط است. افراط و تفريط را چگونه ميتوان تشخيص داد و شناخت؟ اين تشخيص به عهده فضيلت عقلي (فرونزيس) است که نه فقط مايه اعتدال در وجود آدمي است، بلکه اعتدال جهان هم با آن درک و دريافت ميشود؛ ولي آيا عقل عملي و فرونزيس (فضيلت عقلي) کسب کردني است و اگر باشد آن را از کجا بايد به دست آورد؟ به اين پرسش در مجال ديگر بايد انديشيد. اکنون به نظر ميرسد که اگر اين فضيلت موجود باشد، اعتدال هم هست. پس همه مشکل در نقصان و پوشيدگي فضيلت عقلي است.
تمييز اعتدال
2ـ در شرايطي که افراط و تفريط حاکم و غالب است، تمييز ميان اضداد هم دشوار ميشود؛ چنان که ممکن است افراط را اعتدال و اعتدال را افراط بخوانند! همه اهل افراط و تفريط خود را صاحب خرد و ميانهرو ميدانند، بي آنکه از فضيلت عقلي برخوردار باشند. بنابراين آنها قول و فعل خود را هم افراطي و تفريطي نميدانند. اگر چنين است، بايد بپرسيم که اعتدال را از کجا به دست آوردهايم و چگونه ميتوانيم ديگران را به اعتدال دعوت کنيم و با ايشان در مورد افراط و تفريط و اعتدال به تفاهم برسيم و مختصر اينکه اگر مردم کشوري خدا نکرده در وجود و در روابط و مناسباتشان دچار افراط و تفريط باشند، از چه راهي ميتوانند به وضع اعتدال برسند؟
در جهاني که بنياد استوار ندارد و پيوند ميان اجزايش گسيخته است، اين خطر وجود دارد که همه هرجا باشند، کم و بيش افراطي و تفريطي باشند. به اين جهت نبايد گمان کرد که بي اعتدالي را اشخاص افراطي و تفريطي به جهان ميآورند و افراط و تفريط را با اقدامها و تصميمهاي سياسي و با وعظ و نصيحت ميتوان علاج کرد. مسلماً اشخاص استعدادهاي متفاوت براي قرار گرفتن در وضع اعتدال يا در دو جانب افراط و تفريط دارند؛ اما افراط و تفريط مردمان بيشتر به تاريخ و جهان انساني بستگي دارد؛ مثلاً در جهان توسعهنيافته که بنيان تاريخي استوار ندارد و با تعادل و تناسب بنا نشده است، افراط و تفريط يک امر شايع و عادي است و نميتوان و نبايد توقع داشت که به زودي و آساني گردش چرخ آن بر مدار اعتدال قرار گيرد.
در اين جهان قدم اول راه اين است که مردمان خود را به اعتدال نيازمند بدانند و در جستجوي عقل و توسعه باشند و براي رسيدن به آن بکوشند. مردم اين جهان بايد با رجوع و تذکر به سوابق تاريخي جهان خود و با درک چگونگي قوام تجدد و جهان متجدد، در طلب فضيلت عقلي و اعتدال باشند تا به مدد آن راه را بجويند و بپيمايند. ما معمولاً افراط و تفريط را به اشخاص و گروهها نسبت ميدهيم و البته اشخاص و گروههاي اهل افراط و تفريط هم وجود دارند؛ اما مسئوليت تمام آفات و زيانهايي که از افراط و تفريط حاصل ميشود، بر عهده آنان نيست. آنان اگر در جايي بودند که زمينه براي افراط و تفريطشان وجود نداشت، راه ديگري پيش ميگرفتند.
ناداني وجودي و تاريخي
اين سخن را بر توجيه ناداني اهل افراط و تفريط نبايد حمل کرد. اين ناداني، ناداني وجودي و تاريخي است و به اين جهت به صرف آموزش نميتوان آن را تدارک کرد. وقتي کسي سفيد را سياه و زيبا را زشت و نفرت را مهر و ظلم را عدل و کدورت را صفا و بي خردي را خردمندي و دروغ را راست و ... ميانگارد، فهم و درک و جهانش بايد دگرگون شود تا از کج بيني به در آيد، وگرنه صرف بحث و نزاع با او ثمري ندارد و شايد به جايي نرسد. گفتگو با کسي که گوش سخن نيوش ندارد، بيهوده است. به اين جهت ملامت آنان و گذاشتن تمام بار تقصير بر گردنشان اصل مشکل افراط و تفريط را حل نميکند، بلکه مسئله را منتفي ميسازد.
وقتي جهل را با افراط و تفريط ملازم ميدانيم، متذکر باشيم که اين جهل در برابر خرد قرار دارد و به معني بي خردي است؛ چنان که اشاره شد، در وضع توسعهنيافتگي، اعتدال و خرد عملي اگر حکم کيميا نداشته باشد، ظاهر و حاکم نيست. مع هذا بشر هميشه هرجا باشد، ميتواند تا حدي از اين فضيلت برخوردار باشد و در جهان توسعهنيافته نيز شايد عدّه معدودي از آنها وجود داشته باشند.
در شرايط کنوني امر اميدوارکننده اين است که در علم و فرهنگ به اعتدال مايل شدهايم و در آراي همگاني هم از انديشه و فکرت اعتدال استقبال شده است. اين استقبال نشانه آن است که ما کم و بيش با وضع فکر و امکانهاي عمل در جهان کنوني آشنا شدهايم و در زندگي عمومي و در جامعه خود بي تعادلي و دوري از اعتدال در رفتار و کردار و در اخلاق و سياست را آزمودهايم و چون بي اعتدالي بيشتر در سياست ظاهر شده است، عکسالعمل آن هم سياسي بوده است.
در وضع سياسي کنوني مراد از اعتدال، بيشتر واقعبيني و شناخت جايگاه امور و اشيا و پرهيز از اشتباه ميان امور و مراتب آنها و اکتفا نکردن به حرف و لفظ و قدم گذاشتن در راه اصلاح امور است و به اين جهت بيشتر يک شعار سياسي است. مع هذا از تاريخي بودن اين شعار نبايد غافل شد و پيداست که حل مشکل تاريخي دشوار است. براي تحقق اعتدال ابتدا بايد بپذيريم که در راهي دشوار قرار داريم و چيزي را ميطلبيم که به آساني نميتوان آن را به دست آورد. افراط و تفريط صفت بعضي اشخاص نيست که اگر دستشان از کارها کوتاه شود، از اثر بيفتد و مگر کوتاه کردن دست افراطيها و تفريطيها در جهان افراط و تفريط کار آساني است؟
حصار محکم افراط و تفريط
3ـ در زندگي آدميان آسانترين و پرتردّدترين راه، راه افراط و تفريط است و در مقابل، هيچ راهي به اندازه راه اعتدال، دشوارياب و تيره و پرپيچ و خم و صعب نيست. در جهان توسعهنيافته و به طور کلي در جهان جديد، تمييز و تفکيک افراط و تفريط از اعتدال موقوف به شناخت اوصاف اين جهان و امکانهاي آن است و با بيان تعاريف اعتدال و مثلاً اينکه اعتدال حد وسط ميان افراط و تفريط است، بي اعتدالي از ميان نميرود بلکه با رضايت و اکتفا به اين حرفها شايد مشکل پيچيدهتر و پوشيدهتر شود.
درست است که تعبير توسط ميان افراط و تفريط اعتدال را امري آسان جلوه ميدهد، اما بودن در ميان افراط و تفريط امري بسيار دشوار است. اگر اعتدال را نقطه وسط يک پاره خط و حتي نقطهاي روي عمود منصف آن پاره خط بدانيم، از درک آن باز ميمانيم؛ زيرا اعتدال يک نقطه و مقام ثابت نيست و در هر عالمي اعتدال جايي متفاوت دارد و در مقام تمثيل ميتوان با توجه به تصويري که ميبينيد و بيشتر با جهان جديد تناسب دارد، گفت که اعتدال در مرکز و وسط يک کره قرار دارد؛ اما افراط و تفريط، اعتدال را رها نميکنند تا در همه جا بسط پيدا کند، بلکه آن را در محاصره ميگيرند تا وقتي که در محيط کره، افراط و تفريط چندان غالب شود که زندگي را بر مردمان سخت کند و چه بسا که شايد دوام آن ديگر ميسر نباشد.
در اين وضع ممکن است حصار محکم افراط و تفريط شکسته شود و فضاي اعتدال و آزادي گشايش يابد تا دوباره همان سير اول تکرار شود و کدورت افراط و تفريط فضاي کره محيط را تيره و تار کند. در اين تصوير جهان توسعهنيافته در نزديکيهاي محيط دايره اول بي آنکه جايگاه معيني داشته باشد، به اين سو و آن سو ميرود و براي اينکه به صورتي از تعادل و اعتدال برسد، بايد جايگاه خود را تعيين کند و بشناسد. نظر ارسطو را هم با اين تمثيل بهتر ميتوان دريافت، الا اينکه شايد ارسطو در مدينه يوناني نميتوانست افراط و تفريطي را که ما اکنون ميشناسيم، بيازمايد و به اين جهت به مسامحه فضيلت را وضعي در ميان دو رذيلت ميدانست.
درست است که افراط و تفريط دو امر متضادند، اما اين دو متضاد آنقدر به هم نزديکند که به دو روي يک سکه ميمانند و به اين جهت بيشتر اهل افراط به اعتباري ديگر اهل تفريطند؛ مثلاً چنان که اگر افراطيهاي مذهبي از نوع طالباني و بن لادني را با بعضي روشنفکران جهان توسعهنيافته که غافل از تنگناهاي جهان کنوني و محدود شدن امکانهاي آن جز به دمکراسي تام و تمام و بي قيد و شرط، يعني به مفهوم و صورت انتزاعي و رويايي دمکراسي به چيزي رضايت نميدهند قياس کنيم، ميبينيم که اينها در ظاهر در برابر هم و در تضاد آشتي ناپذير قرار دارند، اما (اگر تعجب نميکنيد ميگويم) از حيث فهم و درک عملي و سياسي بسيار به هم نزديکند! هر دو گروه گرفتار اوهامند و تحقق ميل و سليقه و آرزوي خود را بدون فراهم آوردن شرايط و پيمودن راه طلب ممکن ميدانند و بر آن اصرار دارند.
هيچ يک از آنها به شرايط و امکانها نميانديشند و همه چيز را هميشه در همه جا با اقدامهاي احساساتي فردي و گروهي ممکن ميدانند.
ادامه دارد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید