ماهيت زبان و ارتباط در نخستي‌ها / محمدمهدي ميرلو

1392/9/4 ۱۴:۲۸

ماهيت زبان و ارتباط در نخستي‌ها / محمدمهدي ميرلو

اشاره: پيچيدگي زبان به قدري است که جهت‌گيري بسياري از تحقيقات صورت‌گرفته در اين حوزه متوجه درک ساختار زبان و نحوه کاربرد آن است. محور اصلي اين تحقيقات، قوانين دستوري است که ترکيبهاي مجاز عناصر زباني را مشخص مي کند؛ همچنين اين مسأله جالب و در عين حال قابل‌تأمل مطرح مي‌شود که آيا تنها انسان از زبان استفاده مي‌کند يا برخي از حيوانات نيز اين توانايي را دارند؟

 

 

 

اشاره: پيچيدگي زبان به قدري است که جهت‌گيري بسياري از تحقيقات صورت‌گرفته در اين حوزه متوجه درک ساختار زبان و نحوه کاربرد آن است. محور اصلي اين تحقيقات، قوانين دستوري است که ترکيبهاي مجاز عناصر زباني را مشخص مي کند؛ همچنين اين مسأله جالب و در عين حال قابل‌تأمل مطرح مي‌شود که آيا تنها انسان از زبان استفاده مي‌کند يا برخي از حيوانات نيز اين توانايي را دارند؟ بدون ترديد پيش از پرداختن به بحث پيرامون ويژگيهاي زبان در گونه‌هاي غير انسان بايد ميان ارتباط و زبان تمايز قايل شويم. کمتر کسي ترديد دارد که حيوانات به نحوي با هم ارتباط برقرار مي کنند. سوال اصلي اين است که آيا آنها اين کار را به شيوه‌اي انجام مي دهند که بتوان آن را به صورت معقول زبان ناميد؟ به عبارت ديگر آيا امکان دارد حيواني ياد بگيرد که با انسان از طريق زبان ارتباط برقرار کند؟ يا زبان انسان ويژگيهايي دارد که آن را چنان منحصربه فرد کرده که اصلا شبيه به هيچ نظام ارتباط ديگري نيست و در نتيجه حيوانات ديگر از يادگيري آن ناتوان هستند؟ در اين مقاله كه از ماهنامة «اطلاعات حكمت و معرفت»برگرفته شده است (با اندك تلخيص)، اين موضوع و ديدگاههاي مطرح در اين زمينه بررسي مي‌شود.

***

از سه دهه پيش تا کنون، محققان از طريق شواهدي که به دست آوردند، اظهار کردند که ميمونهاي بزرگ مانند شمپانزه‌ها و گوريل‌ها در تواناييهاي زباني شباهتهاي بسياري با انسان دارند؛ هرچند اين موضوع تا به امروز بحث و مناقشه‌برانگيز بوده است. در واقع محققان توافق دارند که ميمونها مي‌توانند لغات بسياري بياموزند؛ اما نتايج در پاسخ به اين سوالات گوناگون و متناقض بوده که آنها تا چه حد خودبه خود و خلاقانه زبان را به کار مي‌برند. رنه دکارت ـ فيلسوف معروف فرانسوي ـ اظهار داشت زبان چيزي است که به طور کيفي انسان را از ساير انواع متمايز مي کند. آيا گفته دکارت با توجه به تحقيقات حاضر در حوزه زبان‌شناسي مي‌تواند درست باشد؟

زبان‌شناسي به عنوان «علم مطالعة زبان» تعريف مي‌شود. حوزه مطالعات زبان‌شناسي بسيار متنوع و شامل رويکردهاي نظري و روش‌شناسي مخصوص به خود است؛ براي مثال رويکرد علوم اعصاب از روش موردکاوي(case study) به بررسي نقايص زباني بيماراني مي‌پردازد که به مغز آنها آسيب رسيده است. در رويکرد شبکه‌اي، چگونگي پردازش و ارائه اطلاعات زباني بررسي قرار مي‌شود. از سوي ديگر برخي زبان‌شناسان مسير مطالعه رشد انسان را مورد توجه قرار داده و نحوه رشد توانايي زبان و تغييرات آن در زمان و حين رشد فرد را بررسي مي‌کنند. در رويکرد فلسفي پرسشهايي پيرامون ماهيت زبان و رابطه ميان زبان و تفکر مطرح مي شود. نکته قابل تأمل اين است که آنچه زبان‌شناسي را به عنوان يک علم منحصر به فرد معرفي مي کند، رويکرد يا ابزارهايي نيست که در اين علم به کار مي‌رود، بلکه موضوع تحقيق آنها زبان است.

ماهيت و ويژگيهاي زبان

اگرچه تعريف زبان مسأله مهمي است، اما به دليل عدم توافق بر تعريفي دقيق از ماهيت زبان، بهتر است بر خصوصيات مهم زبان تمرکز کنيم که عبارتند از:

1ـ نقش ارتباطي: زبان امکان برقراري ارتباط ميان افراد را فراهم مي کند. مقصود از ارتباط يعني توليد، انتقال و درک اطلاعات است. اين ويژگي زبان در رأس ويژگيهاي زبان قرار دارد؛ به عبارت ديگر علاوه بر اينکه ارتباطي بودن آشکارترين ويژگي زبان است، چشمگيرترين ويژگي آن نيز هست. براي مثال فردي مي‌تواند درباره آنچه فکر و احساس مي کند،بنويسد به طوري که ديگران آن را بخوانند و افکار و احساسات آن فرد را درک کنند.

2ـ قراردادي يا اختياري بودن: ماهيت قراردادي بودن سامانه زبان به نبود استدلال خاص براي انتخاب يک نماد ويژه براي يک مفهوم اشاره دارد. زبان شامل مجموعه‌اي از عناصر نمادين است. نمادها نماينده چيزي هستند يا به آنها اشاره مي‌کنند که عموماً صداها، تصاوير يا کلمات هستند. صفت بارز نماد، قراردادي بودن آن است. در واقع اختياري يا قراردادي بودن زبان به اين معناست که ارتباط طبيعي بين صورت زبان و معناي آن وجود ندارد ؛ براي مثال ما با نگاه کردن به کلمه فارسي سگ، نمي‌توانيم از روي شکل آن بفهميم که اين کلمه داراي معناي طبيعي و آشکار است. در واقع صورت زباني واژه سگ هيچ ارتباط طبيعي يا تصويري با موجودي در جهان واقع ندارد که پشمالو و چهارپاست و پارس مي‌کند.

3ـ ساختار منظم: ترتيب نمادها در زبان مبتني بر مجموعه‌اي از قوانين بوده که بر آن حاکم است. اين قوانين، نحوه ترکيب اين نمادها را مشخص مي‌کند و الگوي خاصي از آواها و حروف، کلمات معناداري را تشکيل مي‌دهند؛ براي مثال در زبان انگليسي صفت را قبل از اسم مي‌آورند. ترکيب تصادفي آواها و حروف هميشه چنين نيست و از سوي ديگر الگوهاي خاصي از کلمات، جمله‌ها، بندها و گفتمان معنادار را مي‌سازند. بيشتر چيزهاي ديگر بي‌معنا هستند.

4ـ زايا بودن: مولد بودن زبان به توانايي نامحدود و خلاق در توليد زبان اشاره دارد. عناصر نمادين زبان را مي‌توان با هم ترکيب کرد و شمار بسيار زيادي جملات معنادار ساخت. خصوصيت زايايي زبان موجب قدرتمند شدن زبان مي‌شود؛ چون هر فکري را که به ذهن مي‌رسد، مي‌توان بيان کرد. از سوي ديگر اين ويژگي به اين مسأله اشاره مي‌کند که تعداد احتمالي گفته‌ها (جملات) در هر زبان بشري نامحدود است. جنبه زايايي زبان به صورت کاملا طبيعي منجر به ماهيت پويا و تکاملي آن مي‌شود. با ورود کلمات جديد و تغيير قوانين دستوري، زبان مدام تغيير مي‌کند که اين نشانه پويايي آن است. تصور اينکه زبان هرگز تغيير نمي‌کند، به همان اندازه غيرقابل درک است که تصور کنيم مردم و محيط هرگز تغيير نمي‌کنند؛ براي مثال انگليسي جديدي که امروزه افراد به وسيله آن صحبت کنند، صورت تکامل‌يافتة انگليسي ميانه است که آن نيز از انگليسي باستان گرفته شده است.

5ـ جابه جايي: انسانها در فرآيند به کارگيري زبان مي‌توانند به زمان گذشته و آينده اشاره کنند. به اين ويژگي زبان جابه جايي مي‌گويند كه باعث مي‌شود کاربر زبان بتواند درباره چيزها و وقايعي صحبت کنند که در محيط بلافصلشان نيست. درواقع ويژگي جابه جايي اين امکان را به ما مي‌دهد تا درباره چيزها و مکانهايي (براي مثال پريها، بابانوئل، سوپرمن) صحبت کنيم که از وجود آنها حتي مطمئن نيستيم.

6ـ دوگانگي: زبان انسان به طور همزمان در دو سطح يا لايه سازمان يافته است که اين ويژگي را دوگانگي يا توليد مضاعف مي‌نامند. در توليد گفتار، يک سطح فيزيکي وجود دارد که در آن سطح، اصوات منفرد از قبيل n،b،i توليد مي‌شود که به تنهايي معناي ذاتي ندارند ولي در ترکيب خاصي مانند bin، سطح ديگري وجود دارد که يک معنا را محمول است که متفاوت از معناي ترکيب nib است. در نتيجه ما در يک سطح اصوات متمايز و در سطح ديگر معاني متفاوت را داريم. اين ويژگي يکي از صرفه‌جويانه‌ترين ويژگيهاي زبان است؛ زيرا با يک مجموعه محدود از اصوات منفصل، مي‌توان تعداد بسيار زيادي از ترکيبات صوتي (براي مثال کلمات) را بسازيم که از لحاظ معنا نيز متفاوت هستند.

ويژگيهاي فوق موجب شده است که زبان را به يک نظام ارتباطي بي‌همتا تبديل کند که کاملا از نظامهاي ارتباطي ديگر حيوانات متفاوت است. در نتيجه غيرمحتمل است که حيوانات ديگر بتوانند آن را بفهمند. برخي اين واقعيت را نپذيرفته و مدعي هستند که مردم با زبان گفتاري با حيوانات حرف مي زنند و مدعي هستند که حيوانات هرچه را گفته مي‌شوند، انجام مي‌دهند. در پاسخ بايد گفت که آن حيوان رفتار خاصي را در پاسخ به يک محرک صوتي خاص يا صدا انجام مي‌دهد، ولي در واقع نمي‌فهمد که اين کلمات در يک مجموعه صدا به چه معنا هستند.

از سوي ديگر ما هرگز حيوانات يک گونه را نمي‌توانيم بيابيم که بتوانند علائم ارتباطي گونه‌هاي ديگر حيواني را توليد کنند. ممکن است اسبي را در چراگاه گاوها براي مدت مديدي نگه داشت، اما حتي يک‌بار هم اين اسب همانند گاوها ماغ نمي‌کشد.

زبان در نخستي‌ها

اين امر بديهي است که حيوانات با يکديگر ارتباط برقرار مي‌کنند. تحقيقات نشان داده است که گونه‌هاي مختلف حيوانات براي ادامه حيات، فريادهاي خاصي توليد مي‌کنند که معاني مختلفي دارند. براي نمونه يک‌گونه از ميمونها در دشت آفريقا مجموعه‌اي از فريادهاي خاص توليد مي‌کنند که علامت انواع مختلف تهديدات است. آنها از اين فريادها در زمان غذا خوردن يا هنگام نزديک بودن خطر استفاده مي‌کنند؛ براي مثال اگر يک ميمون متوجه عقابي شود که بالاي سرشان پرواز مي‌کند، فريادي مي‌کشد که موجب پراکنده‌شدن اعضا و فرار ميمونها به طرف درختان و پنهان‌کردن خود مي‌شود. اگر ماري مشاهده شود، ميمون فرياد ديگري مي‌کشد که ميمونهاي ديگر را وا مي‌دارد روي پاي خود بايستند و به اطراف نگاه کنند تا بتوانند محل مار را پيدا کنند.

در واقع هريک از اين فريادها معاني خاصي دارد و هر فريادي نشان‌دهندة يک خطر خاص براي گروه است؛ هرچند اين فرآيند نوعي برقراري ارتباط است چون اطلاعات مربوط به يک رويداد، توليد، منتقل و درک مي‌شوند ولي اين شکل طبيعي ارتباط زبان نيست؛ زيرا از يک‌سو اين فريادها قراردادي نيستند و از سوي ديگر براي مرتب کردن اين فريادها و تبديل آنها به چيزي نظير جمله، دستوري وجود ندارد و با ترکيب آنها نمي‌توان معناي جديدي ابداع کرد.

در سالهاي اخير اين پرسش در کانون توجه پژوهشگران در حوزه زبان قرار گرفته که: آيا ميمونها مي‌توانند برقراري ارتباط با انسان را ياد بگيرند؟ تلاش دانشمندان براي يافتن اين سوال از دهه 60 آغاز شد؛ هنگامي که گزارش شد شمپانزه تعليم‌ديدة جواني به نام واشو علائم دستي ايجاد مي‌کند. از سوي ديگر اين پرسش قابل طرح است که اگر حيوانات نمي‌توانند به تنهايي و به طور طبيعي از زبان استفاده کنند، آيا امکان آموزش زبان به آنها وجود دارد؟ به عبارت ديگر توانايي زباني آنها همانند توانايي انسان است؟ تحقيقات انجام شده در اين حوزه روي نخستي‌ها (primates) مانند شمپانزه‌ها و گوريل‌ها متمرکز شده چون داراي قابليت شناختي نسبتاً پيشرفته‌اي هستند. برخي از تحقيقات صورت‌گرفته از دهه 60 به بعد عبارتند از :

تحقيق بر روي واشو(washoe): تا چند دهه پيش تلاش براي آموزش ميمونها براي صحبت‌کردن بارها با شکست مواجه شده است. گاردنر(Gardner) در سال 1969 تلاش کرد بر دشواريهاي آموزش نخستي‌ها از طريق آموزش زبان اشاره‌اي آمريکايي غلبه کند. بئاتريکس و آلن گاردنر شمپانزه‌اي به نام واشو پرورش دادند و زبان اشاره‌اي آمريکايي را به او آموزش دادند. اين زبان اشاره‌اي تمامي ويژگيهاي اصلي زبان انساني را داراست و بسياري از کودکان ناشنواي مادرزاد آن را به عنوان زبان طبيعي اول خود ياد گرفته‌اند. روش آنها به اين شکل بود که از همان شروع تحقيق، واشو را شبيه به يک کودک انسان در يک محيط راحت داخل منزل بزرگ کردند و او را واداشتند حرکات دستي را که نمايشگر يک شيء خاص بود، تقليد کند يا انجام دهد.

واشو 132 علامت را ياد گرفت و شواهدي از کاربرد خودانگيختة زبان را نشان داد؛ براي مثال هنگام ديدن مسواک در دستشويي، بدون اينکه تحريک شود، علامت آن را نشان مي‌داد. همچنين قادر بود کلمات را با هم ترکيب کند و برخي جملات را بسازد. اين مسأله نشان مي داد که برخي از ترکيبات، ابداعات خود واشو بود. نکته قابل توجه اينکه واشو نشان داد تعداد بسيار بيشتري از اشاره‌ها را که نمي‌تواند توليد کند، مي‌فهمد و قادر بود آن مکالمات ابتدايي را برقرار کند که عمدتاً به صورت توالي سوال ـ جواب بود.

تحقيق بر روي کوکو(koko): گروهي از محققان از تکنيک مشابهي براي آموزش زبان اشاره‌اي آمريکايي به يک گوريل به نام کوکو استفاده کردند. کوکو گنجينه بزرگي از علائم را ياد گرفت و گزارش شد براي نشان دادن علائم به طور اختياري از نحو استفاده مي‌کند. مربيان کوکو ادعا کردند که او جوک هم تعريف مي‌کند!

تحقيق روي سارا (sarah): در پژوهشي ديويد پريماک، به جاي علائم و حرکات دست، از نشانه‌هاي پلاستيکي براي آموزش مهارتهاي زباني به شمپانزه‌اي به نام سارا استفاده کرد.

اين نشانه‌ها شکل‌ها و رنگهاي متفاوتي داشتند و نمايشگر کلمات و همچنين روابط بودند؛ نشانه‌هايي وجود داشت که نشان‌دهندة اسامي نظير (apple)، افعالي مثل(give) و صفاتي مانند (red) و نشانه‌هايي که بيانگر روابطي مثل (same as) بودند. وقتي دو سيب را به سارا نشان دادند، او نشانه (same as) را مي‌ساخت و وقتي دو نشانه متفاوت يعني نشانه سيب و پرتقال به او نشان داده شد، او نشانه تفاوت (different) را مي‌ساخت. به نظر مي‌رسد او درک ابتدايي از دستور جمله دارد، چون ظاهراً مي‌توانست تفاوت ميان جملاتي را هم بفهمد.

تحقيق روي کانزي (Kanzi): سوزانساواج ـ رومباق با همکارانشان روي شمپانزه‌اي به نام کانزي تحقيق کردند که به نظر مي‌رسيد معناي واژه‌نگارها را ياد گرفته است. علاوه بر اين کانزي ظاهراً مي‌توانست پاره‌گفتارهاي تک‌کلمه‌اي و جمله‌هاي ساده را بفهمد. تواناييهاي کانزي کاملا پيشرفته بود. بدون اينکه از کانزي خواسته شود، او براي شناسايي اشيا، درخواست غذا و اعلان کاري خاص که مي‌خواست بر عهده بگيرد از واژه‌نگارها استفاده مي‌کرد. نکته قابل توجه اينکه پس از آموزش زبان ساختاربندي‌شده‌تر، تواناييهاي او با تواناييهاي يک کودک دوو‌نيم ساله مقايسه شد. به هر دو دستورات تازه‌اي داده و از آنها خواسته شد اشيا را حرکت دهند.

در درک مطلب، هر دو تواناييهاي تقريباً يکساني داشتند؛ يعني هر دو تقريباً 70 درصد دستورات را اجرا کردند. مهارتهاي زباني کانزي بسيار محدود بود؛ چون با مهارتهاي يک کودک يک‌ونيم‌ساله مطابق بود.

ادامه دارد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: