1392/9/4 ۱۴:۱۶
قبل از ورود در بحث، بايد از دو سوء تفاهم احتمالي جلوگيري شود: يکي اينکه چون رسيدن به اعتدال و اقامت در آن آسان نيست و در اين نوشته قدري از دشواريهاي سير در راه اعتدال بيان شده است، شايد خواننده نظر نويسنده را بدبينانه بداند و حتي آن را مغاير و متضاد با گفتار سياسي که از اميد به برقراري اعتدال ميگويد، بيابد؛ اما مطالب اين نوشته در تأييد آن سياست و در جستجوي راه يا راههاي پيشرفت و تحقق آن است. اين نوشته فلسفه است و فلسفه و سياست دو زبان متفاوت دارند و اگر اين تفاوت درک نشود، شايد گاهي موافقتها را مخالفت و مخالفتها را موافقت تلقي کنند.
سوءتفاهم دوم شايد اين باشد که گمان کنند نويسنده اعتدال را يک مسئله صرفاً فلسفي دانسته است. اعتدال صرفاً مسئله فلسفه نيست که با رجوع به فلسفه حل شود. اعتدال، اعتدال در فکر و عمل و زندگي و سياست و رفتار و مخصوصاً در گفتار و کردار غالب است و همه ميتوانند از آن بگويند و در طلب آن باشند؛ اما وقتي ميپرسند: «اعتدال چيست و چگونه پديد ميآيد و کي و در کجا از ميان ميرود»، پرسش فلسفي است و اهل فلسفه بايد به آن پاسخ بگويند. جايگاه تحقق اعتدال، زندگي عمومي مردمان و بيان جان آدميان است؛ اما اين امر خود به خود متحقق نميشود، بلکه مربيان و آموزگاران بشر يعني پيامبران و حکيمان و شاعران و اهل نظر و فلسفه بايد راه تحقق آن را به مردم بياموزند و مگر از ابتداي تاريخ فلسفه، مسئله عدل و اعتدال در زمره مهمترين مسائل دين و حکمت و فلسفه نبوده است؟
وقتي با نظر تاريخي به اعتدال بنگريم، نميتوانيم از ظهور و تحقق و پوشيدگي آن در زندگي غافل بمانيم. مسائل سياسي و فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي هر يک در علم خاص مورد پژوهش قرار ميگيرند و راه حلهاي خاص دارند؛ اما اگر اين علوم و تخصصها مسبوق به درک تاريخي و شرايط امکان علم و عمل نباشند، به صرف صدور احکام کلي و عام پذيرفته شده در علوم اجتماعي، گره مشکل اينجا و اکنون گشوده نميشود. تعميم بي تأمل احکام عام اخلاقي و اجتماعي و سياسي که استثناپذيرند، ميتواند منشأ اشتباهات و انحرافها در نظر و عمل باشد. فلسفه اگر محدود به تکرار سخنان رسمي فيلسوفان نباشد، ميتواند به ما بياموزد که احکام عام را چگونه بر موارد خاص اطلاق کنيم.
پيداست که يافتن راه اعتدال و قدم گذاشتن در آن، کار سياستمداران و به طور کلي اهل عمل است؛ اما اگر سياست سياستمداران پشتوانه فکري و فلسفي و تاريخي نداشته باشد، سياست ضعيفي است. فلسفه جاي فيزيک و سياست و اقتصاد و حقوق و فقه و جامعه شناسي و تاريخ را نميگيرد، اما اگر نباشد، پيوند اينها با يکديگر سست ميشود و پريشاني و پراکندگي جاي وحدت و هماهنگي در کارها را ميگيرد. تأکيد من بر اهميت فلسفه را با توجه به نکتهاي که گفته شد بايد دريافت.
در ماههاي اخير اعتدال، شعار سياسي مقبول اکثريت مردم بوده است و ما حقيقتاً به اعتدال نياز داريم؛ ولي توقع نداشته باشيم که دولت بتواند به آساني در همه جا و همه چيز اعتدال پديد آورد. بي اعتدالي خاص سياست نبوده است که با اتخاذ سياست اعتدال، قضيه تمام شود؛ اين بي اعتدالي در کوچه و بازار و روابط و معاملات و مراسم و علم و مدرسه و صنعت و کشاورزي و ترافيک و مديريت و قانون و قانونگذاري و حکم و حقوق و در همه جا کاملاً پيداست. پس اتخاذ يک سياست رسمي اعتدالي براي خروج از افراط و تفريط کافي نيست، بلکه بايد ديد چه شده است که ما از اعتدال عدول کردهايم و چرا روح و جان ما هر روز گرفتار سودايي است؟ يک روز سد ميسازيم و روز ديگر با تقليد و توليد انبوه اتومبيلهاي معمولي، در سوداي بالا بردن رتبه خود در فهرست اتومبيل سازان جهان هستيم يا مدام سمينار و مجالس تشريفاتي ترتيب ميدهيم. دانشگاهها هم با تمام قدرت ميکوشند آمار مقالات علمي را در فهرستهاي جهاني بالا ببرند و بدتر از همه، از مهمترين مسائل غفلت ميکنيم و به بيهودهترين امور بيش از حد اهميت ميدهيم.
بالا رفتن آمار مقالات و توليد اتومبيل و ترتيب سمينار و ساختن سد خوب و در شرايطي لازم است، به شرط اينکه سودا نباشد و در وقت و جاي خود و با رعايت الاهمّ و فالاهم به آنها پرداخته باشند. شايد سياست بتواند اين سودا و افراط و تفريط را علاج کند؛ اما افراط و تفريطي که جلوهاش در رفتار و کردار و گفتار و تصميمها و اقدامهاي هر روزيمان ظاهر ميشود و به نحوي در اداره امور عمومي هم ظهور پيدا ميکند، جز با توجه و خودآگاهي تعديل نميشود. شايد با اين توجه و تذکر و مخصوصاً با نظر به تقدم مبدلترين امور بر ضروريترين کارها بوده است که اعتدال شعار اصلي سياست شده است. اين شعار با حفظ رابطه صميمانه و همکاري و همراهي سنجيده و انديشيده ميان مردم و دولت ميتواند متحقق شود. کاش ميتوانستيم فهرستي از مسائل مهم که دولت بايد به حل آنها بپردازد، به ترتيب اهميت تدوين کنيم و معلوم شود که جايگاه هر يک از مسائلي مثل فقر و فساد و آسايش و امنيت مردم و آموزش و پرورش و ... شعارنويسي در خيابان و برگزاري مراسم سياسي کجاست و چه مسائلي مقدمند کدام مؤخر.
عدل آسماني و مدينه انساني
1ـ اعتدال مثل عدل و تعادل يک وضع عام است و اختصاص به روش زندگي و رفتار و عمل اخلاقي و سياسي و روحيه مردمان ندارد. چنان که پزشکان از اعتدال مزاج ميگفتند و در گردش فصول و اختلاف شب و روز مواقعي به نام اعتدال بهاري و خزاني هست. يونانيان که بناي نظم جهان را بر عدل و اعتدال ميديدند، معتقد بودند که سياست بايد با اين نظم هماهنگ و متناسب باشد. بر اين مبنا بود که ارسطو اعتدال را در اخلاق و سياست مورد بحث قرار داد و آن را به صورت تازهاي تعريف کرد و ميزان عمل قرار داد؛ ولي نبايد استنباط شود که يونانيان آرا و نظرهاي سياسي خود را بر مبناي مطالعات نجومي و کيهاني بنا کردهاند. آنها نظر درست و عمل عادلانه را موقوف به زندگي در مدينه ميدانستند و معتقد بودند که ميان عمل و نظر و نظم جهاني تناظري وجود دارد.
پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) هم وقتي قيام زمين و آسمانها را به عدل دانست، ميخواست بر اهميت عدل تأکيد فرمايد، نه اينکه عدل را مستنبط از نظام فلکي بداند. افلاطون و ارسطو صورت عدل آسماني را در مدينه انساني طلب کردند و با اين نظر بود که طراحي راه قانونگذاري بشري و سياست عقلي آغاز شد. هرچند که اين راه تا دوره جديد پر رهرو نبود، فيلسوفان يوناني صورتي از قواعد عمل در سياست و اخلاق را تدوين کردند. آنان عمل شايسته را «فضيلت» خواندند و در بيان و تعريف فضيلت آن را اعتدال به معني «بودن ميان دو حد افراط و تفريط» دانستند.
اکنون وقتي لفظ فضيلت را ميشنويم، اگر آن را با تقوا به معنايي که در نظرمان مسلم شده است مترادف بدانيم، قدري از معني فضيلت يوناني دور ميشويم؛ زيرا اگر تقوا يک وضع روحي و اخلاقي ثابت در کردار و گفتار فردي است، فضيلت وجهي از جمع توانايي و دانايي و بودن در وضعي وراي افراط و تفريط و رعايت موقع و مقام در اتخاذ تصميم و اختيار فعل و عمل است.
در وضع کنوني مخصوصاً بايد اختلاف ميان فضيلت به معني ميانهروي و اعتدال از يک سو و تقوا از سوي ديگر را در نظر داشته باشيم. اگر در تقوا به معنايي که در گفتار و رفتار متقيان زمان جلوه ميکند، ميتوان از دنيا اعراض کرد و يکسره به عبادت پرداخت و بر آنچه از خوب و بد و زشت و زيبا و ظلم و عدل وجود دارد و ميگذرد چهار تکبير زد، در ميانهروي و فضيلت، درستي سخن و به جا بودن فعل و اداي آن در موقع و مقام مناسب و پرهيز از ظلم و انظلام شرط است. به عبارت ديگر تقوا بيشتر فردي و فضيلت ـ به معناي يونانياش ـ يک امر مدني و سياسي است. مسلّماً زهد، به خصوص اگر معاملهاي براي خريدن بهشت نباشد، فضيلت است؛ ولي زهد زاهد وقتي تمام ميشود و به عدل و اعتدال ميپيوندد که زاهد همواره متذکر و مواظب باشد که مبادا دروغ و فساد و ظلم و تحکم بيجا در پس حجاب بعضي اعمال و تشريفات و رسوم پسنديده پوشيده و پنهان شده باشد.
چون سخن از ارسطو و فضيلت ارسطويي به ميان آمد، اشاره کنيم و بگذريم که ميتوان از کليت مباحث اخلاقي و سياسي فيلسوف استنباط کرد که اعتدال منطقاً مقدم بر عدل است و حتي شايد بتوان گفت که فيلسوف، عدالت در عمل را وجهي از اعتدال ميدانسته است؛ زيرا وقتي عدل حد وسط ميان ظلم و انظلام باشد، طبيعي است که تا حد رفتار و روحيه و صفت شخصي تنزل پيدا کند. ظاهراً ارسطو هم متوجه اين مشکل بوده است که به اعتباري ديگر به فضيلت عدل نظر کرده و آن را «برترين فضايل و شرط تحقق آنها» خوانده است. عدلي که حد وسط ظلم و انظلام است، نميتواند اشرف فضايل باشد؛ زيرا آشکار است که براي رسيدن به فضيلت از اين هر دو بايد گذشت.
ادامه دارد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید