«... و شعرش را در دیوان انوری یافتند» / دکتر حمیدرضا رحمانی‌زاده دهکردی

1394/5/5 ۰۹:۱۷

«... و شعرش را در دیوان انوری یافتند» /  دکتر حمیدرضا رحمانی‌زاده  دهکردی

تأملاتی در باب سرقت ادبی جدال دیرین‌ بین «قاعده‌ عدالت» و «قاعده‌ انصاف» در محافل علمی و دانشگاهی بحث «سرقت ادبی»، تاریخی به درازنای تاریخ کتابت دارد. در این زمینه، حکایت آن «شیاد گیسوبافته» که «شعرش را در دیوان انوری یافتند1» نمونه‌ای کوچک از این دست است.

 

 

تأملاتی در باب سرقت ادبی

جدال دیرین‌ بین «قاعده‌ عدالت» و «قاعده‌ انصاف» در محافل علمی و دانشگاهی

بحث «سرقت ادبی»، تاریخی به درازنای تاریخ کتابت دارد. در این زمینه، حکایت آن «شیاد گیسوبافته» که «شعرش را در دیوان انوری یافتند1» نمونه‌ای کوچک از این دست است. نکته این است که آفرینش اثری خلاقه و اصیل، «انگیزه»، «زمان»، «زحمت» و «استعداد» بسیار می‌خواهد. از این رو، آثار اصیل و تأثیرگذار جزو اقلام کمیاب محسوب می‌شوند و طبعاً مانند هر کالای گرانسنگ، افراد فرصت‌طلب بسیاری را وسوسه می‌کنند که آنها را با نام خویش در جای دیگری عرضه نمایند و از امتیازات اجتماعی، فرهنگی و مادی آن بهره‌مند شوند.  اما با تدوین شیوه‌نامه‌ها و اصول رفرنس‌نویسی در قرن بیستم، معیارِ سنجش آثار راست و ناراست مکتوب، وجه مشخص‌تر و در عین حال سفت‌و‌سخت‌تری به خود گرفت. افزون بر این، پیدایش و کاربرد علائم جدید نوشتاری، مصادیق بیشتری از آن پدیده‌ نامیمون را در‌شمار آورد.اما پرسش این است که آیا پژوهشگران ما با این شیوه نامه‌ها و معیارهای استاندارد آشنایی دارند و آیا واقعاً در تمام موارد، عنصر معنوی ارتکاب این خطا، یعنی اراده و اندیشه‌ آگاهانه، وجود دارد. ما در این یادداشت می‌خواهیم وجوه دیگری از این عمل را نشان دهیم که به نظر ما ناشی از ناآگاهی و کم‌اطّلاعی دانشجویان و پژوهشگران از این معیارها است. افزون بر این، قصد داریم بر اهمیت «قاعده‌ انصاف» در کاربست این استانداردها تأکید ورزیم بویژه هنگامی که می‌خواهیم آثار گذشتگان را بی‌اعتنا به موقعیت و بستر خاص فرهنگی و تاریخی‌شان با همین سنگِ محک، داوری کنیم2.

 

در اختیار گرفتن اثر یا آثار دیگری (اعم از «ایده‌ها»، «نثر»، «سبک» و مواردی از این دست) و زدن آنها به نام خویش، متعارف‌ترین معنای «سرقت ادبی» است. اما در خود همین تعریف هم چند نکته‌ باریک وجود دارد. به این معنی که گاهی شما از اثر دیگری استفاده نمی‌کنید یا استفاده می‌کنید و به آن هم رفرنس می‌دهید اما در نهایت در دام پوشیده‌ سرقت ادبی می‌افتید.

اجازه دهید با ذکر مثال، این دو شیوه‌ ظریف سرقت ادبی را روشن کنیم. شما اگر از مطلبی که خود پیش از این منتشر کرده‌اید در نوشته‌ دیگری عیناً استفاده کنید بدون آنکه به آن اثر نخست ارجاع دهید، دچار سرقتِ‌ادبی شده‌اید که در اصطلاح به آن «سرقت از خود»3 می‌گویند. این قاعده شاید به دلیل حفظ حقوق ناشر یا جلوگیری از سوء‌استفاده‌های احتمالی نویسنده وضع شده‌است. برخی پژوهشگران، اثر خویش یا بخش‌هایی از آن را با تغییراتی در عنوان یا متن در جاهای مختلف نشر داده یا از ایده‌های آن در اثر دیگری استفاده می‌کنند، بدون آنکه به نشر نخست آن اثر ارجاع دهند.

اما گاهی به متن ارجاع می‌دهید اما ارجاع شما دقیق نیست. اینجا است که پای علائم جدید نوشتاری در میان می‌آید. در اغلب شیوه‌نامه‌های معتبر از جمله «شیوه‌نامه‌ شیکاگو»4 آمده است که بایستی نقل‌قول‌های مستقیم و غیرمستقیم هنگام ارجاع از یکدیگر تمییز داده‌شوند. در «شیوه‌نامه‌ شیکاگو» نقل‌قول مستقیم اگر کمتر از سه خط بود بایستی در داخل متن و با علامت «» بیاید و اگر بیش از سه خط است‌، بایستی آن را با حاشیه‌ای افزون‌تر در وسط متن آورد. حال اگر شما «نقل‌قول مستقیم» یا نوشته‌ای را عیناً استفاده کرده‌اید و آن را با علامت گیومه مشخص نکرده‌اید یا اگر بیش از سه سطر بود آن را با حاشیه ننوشته‌اید، حتی اگر به منبع آن هم ارجاع دهید، دچار سرقت ادبی شده‌اید. زیرا این‌گونه به نظر می‌آید که شما آن مطلب را «به قلم خویش» و با استفاده‌ «غیر مستقیم» از منبع، تحریر کرده‌اید که روشن است این‌گونه نیست.

متأسفانه پایان‌نامه‌های دکترا و فوق‌لیسانس دانشجویان ما هم پر است از این‌گونه کارها. دانشجو برای فربه‌کردن پایان‌نامه، مطالبی را از منابع مختلف به‌هم می‌چسباند طبیعی است که اگر بخواهد همه‌ این مطالب را با حاشیه‌ بیشتر در متن بیاورد قسمت اعظم پایان‌نامه را در‌بر ‌می‌گیرد. طبیعی است که او این کار را نمی‌کند بلکه صفحات متعّدد نقل‌قول را (گاهی با تغییر در عبارات یا ساختار گرامری و...) در امتداد متن اصلی می‌آورد و سپس بسته به مورد، به این منابع رفرنس می‌دهد و گاهی هم نمی‌دهد. این شیوه البتّه چندین دهه هست که در دانشگاه‌های جهان شناخته شده‌است و به نام نگارش «وصله پینه‌ای»5 معروف شده و متداول‌ترین شیوه‌ سرقتِ‌ادبی است.

 حال اجازه دهید از تجربه‌ای دیگر بگویم که به نظرم برآمده از همین ناآشنایی با معیارهای علمی است. دوستی مقاله‌ای به انگلیسی نوشته‌است و داده آن را بخوانم. مقاله حاوی تزی است فوق‌العاده درخشان. اما در جریان خواندن متن، متوجه می‌شوم که انگار نثر آن «سکته» دارد.

سعی می‌کنم آن را به ناآگاهی خودم از زبان نسبت دهم اما در آخرین لحظه، این حس را با او در میان می‌گذارم. می‌گوید حس‌ات درست است. توضیح می‌دهد به دلیل اینکه می‌خواسته متن مقاله انگلیسی روان‌تر و صحیح‌تر از کار دربیاید، جملاتی از «برتراند راسل» (که به شیوا نویسی شهره است) را پیدا کرده و با توجه به متن، تغییراتی در آنها داده و برخی دیگر را به همان سبک و سیاق با نثر انگلیسی خویش همراه کرده‌است.

چنین کاری که امر معقولی به نظر می‌رسد، می‌تواند نام نویسنده‌ای را برای همیشه در «لیست سیاه6» قرار دهد و دیگر هیچ مجلّه‌ معتبری کاری از او قبول نکند. دوست نگارنده تصور می‌کند او که ایده‌ کسی را از آن خود نکرده فقط از ابزار زبان یا از قلم دیگری برای فهماندن بهتر مطلب خود استفاده کرده است؛ اما در واقع استفاده از جملات و عبارات دیگران به هر نحو، بدون ارجاع به آنها سرقت ادبی به حساب می‌آید و طبعاً یافتن این جملات، با نرم افزارهای موجود، کار آسانی است.

در ادامه‌ این بحث می‌خواهیم نشان دهیم که چگونه اعمال این معیارها بدون توجه به اقتضائات تاریخی و بستر خاص فرهنگی و اجتماعی قدری دشوار و گاه غیرمنصفانه است. برای درک بهتر این نکته می‌خواهیم از یک اثر کلاسیک مهم در تاریخ ایران به نام «سیر حکمت در اروپا» اثر زنده‌یاد استاد محمد علی فروغی یاد کنیم. جلد نخست این کتاب در سال 1310 و جلدهای دوم و سوم به ترتیب در سال‌های 1318 و 1320 منتشر شد. می‌توانیم دلایل بسیاری در جهت تأیید نبوغ صاحب اثر و کار بسیار گرانسنگ ایشان در برگردان، تخلیص و اقتباس نوشتارهای دشوار فلسفی اندیشمندان اروپایی بیان کنیم.

 پر ‌واضح است که کار ایشان در بستر خاص و فرهنگی حدود 80 سال پیش و در برهوت فلسفی، کاری سترگ بوده و تأثیر عمیقی بر فرهنگ ما گذاشته است اما نمی‌توانیم از این نکته طفره برویم که براساس معیارهای امروزی این کار نوعی سرقت ادبی به‌حساب می‌آید: نویسنده (‌یا به عبارت ما مترجم یا اقتباس‌کننده‌ نابغه و خوش‌ذوق) مطالبی را ذکر کرده‌است بی‌آنکه منابع آنها را بیاورد و با وجود اذعان نویسنده به بهره‌گیری از «تحقیقات اروپاییان» در مقدمه‌ کتاب، خواننده گمان می‌کند که تمام این کار تصنیف است و نویسنده با مجاهده‌ شخصی آن را تهیه کرده‌است اما دلایلی خلاف این گمان وجود دارد: ذکر شرح حال موثق از اکثریت قریب به اتفاق فیلسوفان اروپایی، کار یک تن و چند تن نمی‌تواند باشد. انجام چنین کاری نیازمند یاری گرفتن از منابع بسیار است. دوم؛ تلخیص کتاب‌ها و اندیشه‌های متفکران هم کار یکی - دو تن نیست.

دست‌کم نگارنده پژوهشگری در تاریخ فلسفه نمی‌شناسد که ادعا کرده‌باشد همه این آثار را خوانده و خود به تنهایی خلاصه‌ای معتبر و کاملی از آنها ارائه داده‌است. فروغی در تبیین کار خویش آورده‌است که کار او نه ترجمه که تصنیف است: «این کتاب نخستین تصنیفی است که افکار فیلسوفان اروپا را به فارسی در می‌آورد.» چند صفحه بعد می‌افزاید: «کوشش ما این بوده است که آن تحقیقات را به‌بیان اختصاصی ایرانی درآوریم نباید حمل شود بر اینکه گفته‌های اروپاییان را از قالبی که آنها به‌معانی داده‌اند بیرون آورده و به‌افکار خودمان نزدیک کرده باشیم.

 آنچه گفته‌ایم حاصل عین تحقیقات آن دانشمندان است و هر چند ترجمه نیست کاملاً مطابق با گفته‌های ایشان است و از خود نه چیزی افزوده‌ایم نه تحریف و تغییری به مطالب داده‌ایم.7»

می‌توان حدس زد که نویسنده همه‌ این تحقیقات را دیده و فهم کرده و سپس آنها را «طابقِ النعل بالنعل» با زبان و عبارات خویش به پارسی برگردانده است. پرسش این است این تحقیقات کدام‌ها هستند. آیا آنجا که نویسنده می‌گوید این قسمت خلاصه‌ای است از فصل اول کتاب اخلاق اسپینوزا. آیا این خلاصه‌ای است که خود او کرده یا آن را از یکی از این منابع عیناً برگردانده است. ای کاش این محقق بزرگ، منابع کتاب را ذکر می‌کرد و مشخص می‌کرد کدام قسمت از کتاب نتیجه‌ کوشش شخصی خود او در فهم این متفکران و کدام یک ترجمه از تحقیقات دیگران است. اکنون ما جدا از کوشش او در پارسی‌سازی این اندیشه‌ها و معادل‌سازی‌ها فوق‌العاده، نمی‌دانیم سهم او در خلق مطالب این کتاب چقدر است.

 اما اجازه دهید که نیم نگاهی هم به روی دیگر سکه بیندازیم. نکته این است که با تحلیل و بررسی این اثر گرانسنگ و دوران‌ساز، متوجّه می‌شویم که او نهایت دقّت و امانت را در برگردان مطالب به‌کار برده‌است (که مانایی و پایایی ایده‌های کتاب، بعد از این همه سال، مؤید آن است) و از این رو، به نظر می‌رسد که نیاوردن منابع و مآخد نه کاری مرتبط با «اخلاقِ حرفه‌ای»، بلکه ناشی از احساس «عدم ضرورت» در آن برهوت فلسفی بوده‌است. می‌بینید که داوری چقدر دشوار است و در این‌باره ما همچنان شاهد بحث و جدال دیرینه‌ بین «قاعده‌ عدالت» و «قاعده‌ انصاف8» در محافل علمی و دانشگاهی هستیم و خواهیم بود.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. اشاره‌ای است به یکی از حکایات سعدی: «شیّادی گیسوان برتافت که من علویّم و با قافله حجاز به شهر درآمد که از حج می‌‏آیم و قصیده‏ای پیشِ ملک برد که من گفته‏ام. یکی از ندمای ملک که ‏در آن سال از سفر آمده بود، گفت: من او را در عید اضحی در بصره دیدم، ‏حاجی چگونه باشد؟! دیگری گفت: پدرش نصرانی بود در ملاطیه، علوی از کجا باشد و شعرش را در دیوان انوری یافتند» رجوع کنید به سعدی، گلستان، باب نخست در سیرت پادشاهان.

2. در بسیاری از آثار فلسفی سده‌های گذشته به وضوح ما شاهد آن هستیم که ایده‌هایی از آثار اندیشمندان قبلی آمده بدون آنکه اشاره‌ای به آن آثار و نویسندگان آنها شود. ما دلایل کافی در اختیار نداریم که بگوییم همه اینها آگاهانه یا در جهت استفاده شخصی بوده‌است مثلاً فرض کنید فیلسوفی درباره‌ اثبات وجود باری تعالی، دلایل بی‌شماری بیاورد که برخی از آنها متعلق به «ابن سینا» یا «فارابی» است. هدف مهم و مبرم او در وهله نخست، اثبات آن مطلب است و چه بسا به زعم او و حتی علمای هم‌عصر، آوردن یا نیاوردن نام مبدعین نخستین این گزاره‌ها و دلایل، مسأله‌ چندان مهمی نباشد.

3.self-plagiarism

4. The Chicago Manual of Style

برای آشنایی اجمالی با این شیوه‌نامه و نیز مطلب فوق نگاه کنید به:

حمیدرضا رحمانی‌زاده دهکردی، «درباره ضرورت یکسان‌سازی رفرنس‌نویسی در علوم‌انسانی»، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال اول، شماره اول (1384) صص 172-143

5. patchwriting. فرهنگ آنلاین Urban توضیح داده است که منظور از این اصطلاح، بریدن و چسباندن نقل قول‌های مفصل با افزودن چند جمله برای مرتبط کردن آنها به یکدیگر است. این فرهنگ ادامه داده‌است: «نگارش وصله پینه‌ای، در بین دانشجویان آسیایی دوره‌ لیسانس که در دانشگاه‌های غربی تحصیل می‌کنند امر رایجی است. دلیل این کار این است که آنها یا موضوع را به درستی درک نکرده‌اند یا آنکه بر این باورند که گرفتن نمره خوب در گرو آن است که نشان دهند پژوهش کرده‌اند»

بنگرید به:

http://www.urbandictionary.com/define.php?term=patch+writing,

(1 july 2015)

6. blacklist

7. رسم الخط مطابق اصل است. نگاه کنید به: محمد علی فروغی، سیر حکمت در اروپا؛ از آغاز سده هفدهم میلادی تا پایان سده هجدهم، جلد دوم، چاپ چهارم، (تهران: بی‌نا، 1320)‌، مقدمه. صص 3-5

8. از دیرباز بین مفهوم عدل (justice) و انصاف (fairness) و سازوکار ترجیح یکی بر دیگری، تفاوت‌ها و تعارضاتی وجود داشته‌است.

 روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: