«مورد عجیب آیدا و احمد– واقعه نخستین دم ماضی»

1394/5/3 ۱۰:۱۱

«مورد عجیب آیدا و احمد– واقعه نخستین دم ماضی»

هر طور از ادبیات معاصر ایران و به ویژه شعر حرف بزنیم نام احمد شاملو در نخستین جمله و شاید نخستین كلمات ما حاضر خواهد بود. حیات حرفه‌ای او ما را وا می‌دارد تا به سیاق ریموند كارور آن جمله معروف را بپرسیم: وقتی از شاملو حرف می‌زنیم از كدام شاملو حرف می‌زنیم؟ شاعر، مترجم، محقق، مصحح، روزنامه‌نگار و شاید خیلی چیزهای دیگر كه بعدتر از این غول زیبا درخواهیم یافت. با این همه شخص شاملو و جهان شخصی‌اش كه به ویژه در شعرهای او حضور داشت همواره سایه‌ای از جذابیت بر كلیت آثار او افكنده است. از آیدا سركسیان حرف می‌زنیم. زنی كه نقش او در جان و تن و هنر شاملو انكار ناشدنی‌است. احمد شاملو دوم مرداد ١٣٧٩ از دنیا رفت...

هر طور از ادبیات معاصر ایران و به ویژه شعر حرف بزنیم نام احمد شاملو در نخستین جمله و شاید نخستین كلمات ما حاضر خواهد بود. حیات حرفه‌ای او ما را وا می‌دارد تا به سیاق ریموند كارور آن جمله معروف را بپرسیم: وقتی از شاملو حرف می‌زنیم از كدام شاملو حرف می‌زنیم؟ شاعر، مترجم، محقق، مصحح، روزنامه‌نگار و شاید خیلی چیزهای دیگر كه بعدتر از این غول زیبا درخواهیم یافت. با این همه شخص شاملو و جهان شخصی‌اش كه به ویژه در شعرهای او حضور داشت همواره سایه‌ای از جذابیت بر كلیت آثار او افكنده است. از آیدا سركسیان حرف می‌زنیم. زنی كه نقش او در جان و تن و هنر شاملو انكار ناشدنی‌است. احمد شاملو دوم مرداد ١٣٧٩ از دنیا رفت...

 

مهدی سهرابی – حامد فرجی

١) آیدا درخت، خنجر و خاطره

 

با غم نبودن شاملو چه می كنید؟

آیدا: فكر نمی‌كردم حضورش آن قدر پر رنگ احساس شود و موثر باشد. در این خانه خیلی اتفاق‌ها افتاده؛ شعرهایش در این خانه ضبط شده. صدایش را می‌شنوم، حركاتش را هم می‌بینم.

غیبت شاملو سخت به نظر می رسد. از آن جا می گویم كه می گویید وقتی از این خانه بیرون می روید دل تان می خواهد زود به خانه بازگردید.

آیدا: خانه كه هستم او نیز هست. وقتی نبود هیچ كاری نمی‌توانستم انجام دهم. (بخشی از مصاحبه با آیدا سركیسیان، همسر احمد شاملو با روزنامه شرق / تیرماه ٨٩)

تاریخ ادبیات فارسی پر است از اشعار عاشقانه. ادبیات ما حتی شاید یكی از عاشقانه‌ترین ادبیات‌ها در جهان باشد. ورای معشوق حقیقی و ازلی، معشوق مجازی هم در انواع و اقسامش در ادب ما جلوه داشته و دارد. اما نكته‌ای در این میان وجود دارد و آن «حضور غایب معشوق» است. عشق در ادبیات ما به‌طور عموم عشقی مردانه و برای یك معشوق موهوم و غیرعینی است. به تعبیر دیگر عشق مردانه، یكسو یه و در مقام نیاز است. سعدی عاشقانه شعر می‌سراید و خیال را می‌برد به ناكجاآباد. مخاطب سعدی كیست؟ تاریخ و سیره‌نویسان هیچكدام پاسخ روشنی به این سوال نمی‌دهند. نظامی گنجوی با آن همه منظومه‌های عاشقانه كه سروده، چه تجربه عاشقانه‌ای داشته؟ در كدام گوشه زندگی خانه دلش لرزیده و چه تجربه وجودشناسانه‌ای از «عشق» چنین آتشی بر جانش انداخته است؟ ادبیات فارسی بر مبنای كتمان عشق است. عشق به معشوقی كه پرده ز رخ بر نمی‌كشد و لاجرم هر كس به تصور، حكایتی از او می‌كند. كسی نخواهد دانست كه شاخ نبات برای حافظ خیالی شیرین بوده یا حقیقتی قابل لمس؟! ناگاه شاعری پیدا می‌شود كه می‌گوید:

بالا بلند/ بر جلوخان‌منظرم/ چون‌گردش‌اطلسی‌ابر قدم‌بردار... (شكفتن در مه)

 

٢) در فراسوی پیكرهای‌مان

آیدا در همان مصاحبه در روزنامه شرق می‌گوید: «شاملو پیش از اینكه من را ببیند عاشقانه‌های زیبایی سروده. شاید نوع دیگری از رابطه را كشف می‌كند، رابطه‌ای كه با من دارد و این تجربه و رابطه حسی را قبلا نداشته است. یك رابطه فراتر و عمیق می‌تواند بین دو انسان شكل بگیرد كه به آن «دوستی عمیق» می‌گوییم‌كه یك حس مشترك است. حسی كه به زبان نمی‌آید. هر آن چه در تو می‌گذرد، او درمی‌یابد هرآن چه دلخواه تو است او انجام می‌دهد، می‌شنود، می‌خواند... و متقابلا. انگار سویدای جانت را می‌داند. آیینه‌ات می‌شود. به دل تو رفتار می‌كند، به ظریف‌ترین نكات این رابطه رازگونه توجه نشان می‌دهد. دوستان زیادی داریم، تنها با اوست كه این رابطه برقرار می‌شود.»

شاملو اما این رویه را می‌شكند، مورد عجیبی است كه برای یك معشوق كه شكل، تصویر و اسم مشخصی دارد شعر می‌گوید. آن هم نه به شكل همسری مهربان یا مادر بچه‌ها. آیدا سركیسیان سومین همسر احمد شاملو بود. شاملو در حالی با آیدا آشنا می‌شود كه حدود سی و نه سال دارد. در آن زمان او شاعری مشهور، نویسنده و روزنامه‌نگاری موفق به شمار می‌آید. اما دو ازدواج سابقش به تلخكامی و جدایی ختم می‌شود و زخم این دردها شاملو را سخت رنج می‌داد. آنها زمانی به هم می‌رسند كه وضعیت اقتصادی و كاری شاملو بسیار نا به سامان است و به لحاظ روحی به هم ریخته و سرگردان. شاملو در یكی از نامه‌هایش به آیدا اینچنین می‌نویسد:

«تو را در سخت‌ترین سال‌های عمرم یافتم كه تصمیم گرفته بودم زندگی را چون پیراهن ژنده‌ای به دور اندازم و وجود تو به من حرارت و زندگی داد.» (ر. ك به «مثل خون در رگ‌های من»/ نامه‌های احمد شاملو به آیدا)

 

٣) آیدا در آیینه

«خلق آیدا در آیینه چگونه بود؟... تابستان بود و در غروبش باران عجیبی هم بارید. فردا كه به خانه آنها رفتم، او نبود. نشستم روی تختش كه كنار دیوار بود و پشت به دیوار. ناگهان برگشتم دیدم با مداد روی دیوار شعری نوشته شده با اسم آیدا در آیینه كه تاریخ و امضا هم دارد. متحیر شده بودم و حال عجیبی داشتم. ناگهان وارد شد. نگاهش كردم ! گفت بخوان. شعر كه می‌نوشت من باید با صدای بلند می‌خواندم. خیلی عادی گفت دیشب بیدار شدم خواستم بنویسم دیدم كاغذ نیست روی دیوار نوشتم. آن شعر بدون هیچ تغییری در كتاب چاپ شد. هیچ‌وقت نتوانستم این وجه او را كشف كنم.» «ر. ك به همان مصاحبه»

شاملو معشوق را از پرده بیرون می‌‌آورد، به او جلوه‌ای انسانی می‌دهد، زنانه‌اش می‌كند، معشوق آن موجود سنگین دل و سنگدل سعدی نیست كه حاضر است اشك چشم شاعر سنگ آسیاب را بگرداند و دلش اندكی نرم نمی‌شود. زن در شعر شاملو نه یك خیال آنچنان كه سعدی می‌گوید، نه معشوقه‌ای دست نیافتنی در داستان‌های نظامی، نه محذوف یا حداكثر رهزن دین و ایمان چونان قصه شیخ صنعان و نه حتی لكاته چنان كه صادق هدایت تصویر می‌كند، بلكه به مثابه یك انسان، نیمه گمشده تصویر می‌شود و این میراثی فوق‌العاده ارزشمند برای ادبیات ما است. شاملو به آیدا تكیه می‌كند. او زندگی آشفته و پر از مشكل شاعر را سامان می‌دهد. بهترین ترجمه‌ها، مقاله‌ها و آثار شاملو پس از ازدواج او با آیدا خلق می‌شود. و از همین جاست كه گاهی در اشعار و نامه‌های شاملو بوی «خودخواهی و خود مركز دانی» به مشام می‌رسد. گذشت كه شاملو تصویری از عشق خلق می‌كند كه تا آن موقع بی‌نظیر بوده، اما برای این رابطه روی دیگری هم می‌توان در نظر گرفت. بی‌تردید شاملو به كمك آیدا توانست مسیر سنگلاخی خود را هموار سازد. اما تصور شاملو نسبت به عشق گاهی اوقات كاملا خودخواهانه نیز می‌شود. یك خودخواهی بسیار روان و رقیق. نامه‌های شاملو پر است از لحظاتی كه او به آیدا می‌گوید: «تو را دوست می‌دارم و با تو زندگی را.» اما برخی لحظات قلمش بازگو‌كننده نكات دیگری هم هست. به نظر می‌رسد در نگاه شاملو، آیدا می‌تواند مسبب رستگاری‌اش در این وانفسای زندگی باشد؛ می‌تواند شاملو را نجات دهد؛ می‌تواند وضعیت زندگی را بهبود بخشد. گاهی در لایه‌های پنهان «نامه‌ها و شعرها» در حقیقت آیدا خودش برای شاملو اصیل نیست. عشق او برای شاملو راه نجاتی است كه بتواند از دردسرهای زندگی خلاص شود. او آیدا را نمی‌خواهد چون آیداست. او آیدا را می‌خواهد تا خودش نجات پیدا كند. پیش می‌آید كه شاملو در نامه‌هایش كاملا در محور رابطه می‌ایستد نه در یك طرف آن. او زندگی را دوست دارد، پس آیدا را هم دوست دارد:

«تو شمشیر سحرآمیزی هستی كه من به اتكای تو قلعه‌ها را می‌گشایم و جهان را فتح می‌كنم. دل مرا با عشقت گرم می‌كنی. زبانم را گویا می‌كنی و به بازوهایم نیرو می‌دهی» (ر. ك به «مثل خون در رگ‌های من» / نامه‌های احمد شاملو به آیدا)

در نگاه اول این دو ادعا با هم در تضاد هستند كه چگونه شاملو با آنكه توانست برای نخستین‌بار معشوق را در ساحت شعر فارسی تصویر كند، گاهی در عشقش كاملا خودخواه می‌شود؟! با كمی ظریف‌بینی روشن است كه این دو هیچ تضادی با هم نداشته و ندارند. شاملو در گستره ادبیات فارسی جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است، چراكه تصویر مبهم و انتزاعی معشوق را عینی می‌كند. اما گاهی اوقات خودش در انتظار معشوق و محبوب می‌نشیند تا او حلاوت و شیرینی زندگی را به شاعر بچشاند. در حالی كه در عشق خود معشوق و داشتن معشوق اصالت دارد نه آنچه از كنار او عاید عاشق می‌شود.

 

٤) واقعه نخستین دم ماضی

محمد قائد، رفیق، همكار و همدم شاملو در مقاله «یادهایی از احمد شاملو» به نكته ظریفی اشاره می‌كند: «او از جمله شاعران كمیاب و كیمیایی بود كه برای زوجه و همسر قانونی خود شعر عاشقانه گفته‌اند، قلندری عیال دوست كه شب‌ها در مسیر بازگشت از میكده نان سنگگ و ریحان ٱب زده را فراموش نمی‌كند.» (ر. ك به كتاب دفترچه خاطرات و فراموشی/ محمد قائد)

و باز هم اوست كه می‌نویسد آیدا در سال‌های آخر برای شاملو همسر – خواهر- پرستار- منشی- دوست- دستیار بود و اگر وجود او نبود طول زندگی شاعر یا لااقل شادابی آن كوتاه می‌شد. سهمی از آنچه شاملو خلق كرده برای آیداست، نه به دلیل شعرهایی كه به نام او سروده شده، بلكه به‌دلیل فضایی كه آیدا ساخته تا او بتواند خلق كند. در واپسین سال‌های زندگی شاعر كه به گواه همه نزدیكانش در انزوا زندگی می‌كرده و جز معدودی آشنایان نزدیك كسی را نمی‌دیده، همچنان آیدا برای او منشأ الهام بوده، جسم او درگیر بیماری جانكاهی می‌شود و حتی یكی از پاهای او را قطع می‌كنند اما همچنان عاشقانه می‌سراید.

اینچنین است شاید كه نسل‌های پی در پی با اشعار عاشقانه او عاشق می‌شوند و آنها را برای هم بازگو می‌كنند، عشقی كه حاصل و برآیند یك عمر است، راست گفته‌اند كه او شاعر عاشقانه‌ها و شبانه‌هاست.

اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: