1392/7/26 ۰۷:۲۰
یک بنبستی که در ما بود و شاید هم باشد این است که روشنفکر مذهبي وظیفه ی خودش را کار روی توحید، معاد و نبوت می دانسته است و این توقع بود که روحانیت روی احکام کار کند. در واقع یک مرز نانوشته ای بود و اتفاقاٌ زندهیاد مهندس سحابی هم این مرز را تأیید می کرد.
به نام مهربانترین مهربانان
«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَىالنَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا» (بقره:۱۴۳)
و بدينگونه شما را امتى ميانه قرار داديم، تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد.
این آیهای که قرائت شد درباره جریان تغییر قبله است و اشاره به شهدایی میکند که دغدغهمند هستند و مسائل را جدی میگیرند. ايشان شهید بر مردم و ناظر مردم هستند و هم رسول بر اینان شهید و ناظر است. آيه خطاب به كساني است كه میخواهند «امت وسط» ایجاد کنند. امت وسط امت بهینه، عدل و امت اعتدال است و ميانگين افراط و تفریط نیست. شهید «فقهی» شهیدی است که در جبههی جنگ و کارزارها به شهادت میرسد، ولی شهیدی که در قرآن آمده الزاماٌ این نیست و طالقانی یکی از این شهداست که واقعاٌ شاهد اوضاع بود، شاهد نابسامانیها بود، شاهد تضادها و تبعيضهاي جامعه بود. به دلیل همین دغدغههاییکه داشتند به نظر من عنوان شهید قرآنی عنوان مناسبی است برای ایشان. یک بخش عظیمی از زندگی من با مرحوم طالقانی بوده و اولین تحولی که از درسهای قرآن ایشان گرفتم در مسجد هدایت بود که با حالت خیلی عاشقانهای وقتی میگفتند اللهاکبر، میگفتند همهی چیزهای غیر از خدا را پشت گوش بیندازید؛ اللهاکبر یعنی خدا بزرگتر است از امریکا و شوروی و شاه و بزرگتر از هر چیزی است که ما تصور کنیم و این تبیین ایشان از اللهاکبر که امروزه جزء سنت بهحساب میآید، مدرنترین مضامین را داشت؛ یعنی اینکه وقتی میگوییم خدا بزرگتر از هر تصوری است که درباره حقیقت داشته باشیم، ما هیچگاه به بنبست نمیرسیم، دینامیسم فکریمان الیالابد تضمین میشود و هیچگاه دچار دگماتیزم نمیشویم. این یک بستری برای مبارزات سیاسی من شد و مبارزات سیاسی بسیاری دیگر. علت اینکه میگویم طالقانی شهید بود و شهیدپرور بود این است که با تعلیم از الهامات ایشان نسلی پرورده شد که در آن ظلمات جامعهی ایران حاضر بودند به جریان شهادت بپیوندند؛ یعنی شهادت برایشان مثل آب خوردن بشود. در آن شرایطی که بنیاد شهید نبود و اجازهی ختمی برای شهدا داده نمیشد و حتي محل دفن او هم معلوم نبود. اگر کسی ختمی برگزار میکرد به زندان رفته و شکنجه میشد. شرایط بسیار هولناک بود، در آن شرایط طالقانی یک نسل شهیدپروری را بهنام نسل «قرآن به صحنه» و نسل «قرآن راهنمای عمل» ايجاد كرد که رهگشايي و گرهگشاییهای زیادی هم داشتند. سال ۵۲ در ملاقاتی در منزل ایشان، پرسیدند در زندان چه خبر است؟
گفتم ما یک بن بستهای ایدئولوژیک داشتیم، گفتند چه چیزی؟ گفتم ما یکسری کتابهایی میخواندیم مثل راه طیشده، ذره بیانتها، اسلام مکتب مبارز و انواع کتابهایی که تا آن موقع بود. میگفتم این کتابها در حد نفی انکار است؛ یعنی میرسیم به اینکه نمیشود خدا، قیامت و نبوت را رد کرد، ولی از اين كتابها راه و روش ايجابي يا به قول آقاي طالقاني «طريقت» نتيجه نميشود. آقای طالقانی این مطلب را تأیید کردند و به نظر من آن کاری که ایشان در پرتویی از قرآن انجام دادند یک «تفسیر روشمند» است. خیلی از مفسرین بزرگ و اندیشمندان ما معتقدند که قرآن، کتاب روش و استدلال نيست و به همین دلیل به سراغ كليد فهمها و استدلالهای غیرقرآنی میروند مانند منطق ارسطو، دیالکتیک و هرمنوتیک و امثال اینها. به هر حال ایشان معتقد بود که قرآن کتاب روش استدلال است. نمونهای از گرهگشایهایی که ایشان انجام دادند را بیان ميکنم. مثلاٌ باب انفاق، در فقه ما باب بسیار نازکی است، و آن هم «نفقه در مقابل تمکین» میباشد. ولی طالقانی میگوید وسیعترین باب در قرآن باب انفاق است و صرفاٌ مانند آموزشهای جاری ما به بیان خوب بودن انفاق اکتفا نمیکند. در آموزشهای رایج و در بحث اخلاق صرفاً میگویند انفاق خوب است، راستی خوب است، دروغ گویی بد است ولی روش ندارد. صرف بیان خوببودن انفاق کافی نیست.
میگویند در انفاق نباید به رخ کشید، انفاق نباید کسی را خودکمبین کند، چشمتان نباید پشت انفاق باشد و انفاق نباید منجر به آزار دیگری شود. انفاق مشروط نيست و نبايد كسي را وابسته كند. این آیین نامه ها را مطرح میکنند و منشأ جهانبینی آن را نیز مطرح میکنند که مال، مال خداست؛ یعنی، خدا مالکی و کالا امانتی. وقتی ما چشمداشتی نداریم و وقتی ما دیگران را خودکمبین و وابسته نمیکنیم بر اساس آییننامه رفتار کردهایم. بانک جهانی به شرط وابستگی وام میدهد؛ امریکا به شرط مواجکردن دلار وام میدهد، ولی انفاق در قرآن هیچ شرطی ندارد. اما آنچه در آموزشهای جاری آمده متمرکز بر نفقه آن هم در مقابل تمکین میباشد. با این نگاه هرکه پولدارتر است تمکین بیشتری هم میطلبد. به نظر من به لحاظ ایدئولوژیک شاید منشأ فحشا همین باشد، البته صاحبنظران باید نظر بدهند.
رهگشايي ديگر اينكه ايشان مطرح میکنند اصليترين حکم قرآن، امت واحده است در صورتیکه حکم اولیه در آموزشهای جاری، مالکیت نامحدود است. ایشان تأکید میکنند که رشد و گسترش امت واحده، روح و حکم اولیه قرآن میباشد. روح قرآن آیه پنج سوره قصص است «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَىالَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِيالْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ» و خواستيم بر كسانىكه در آن سرزمين، فرودست شده بودند منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم، و ايشان را وارث [زمين] كنيم،
سپس میگویند اصلیترین انحرافیکه در طول تاریخ پیدا شد عدول از امت واحده و پیدایش جامعه طبقاتی و پیدایش گودالهای طبقاتی بوده است. سپس ایشان یک چه باید کرد را برای طول تاریخ قرآنی مطرح كرده و بیان میکنند اصلیترین کار، انفاق است تا بهوسیلهی آن این گودالها و اختلافات طبقاتی را پر کنیم و به امت واحد برگردیم.این یک گرهگشایی بزرگ است که روش میدهد؛ بهطورکلی آقای طالقانی اخلاقی روشمند داشت.
یک بنبستی که در ما بود و شاید هم باشد این است که روشنفکر مذهبي وظیفه ی خودش را کار روی توحید، معاد و نبوت می دانسته است و این توقع بود که روحانیت روی احکام کار کند. در واقع یک مرز نانوشته ای بود و اتفاقاٌ زندهیاد مهندس سحابی هم این مرز را تأیید میکرد. مثلاٌ زندهیاد مهندس بازرگان در كتاب «راه طیشده» به توحید، نبوت و معاد میپردازد.آیتالله بهشتی میگفتند بازرگان یکتنه به اندازهی یک دایرهالمعارف روی اصول دین، آن هم به زبان فارسی کار کرده و هیچکسی این کار را نکرده است. حوزهی روحانیت هم حوزهی احکام بود، ولی در پرتوي از قرآن، آقای طالقانی این مرز را به هم زده است و حتی در طلاق هم توحید، معاد و نبوت را نشان داده است. رحمت للعالمین بودن خدا را هم در طلاق و هم در ازدواج نشان داده است. و موجزدن جهانبینی در احکام فردی را نیز بیان کرده است. اینگونه نیست که اینها فرع باشند و ما یک تقسیمبندی انجام دهیم و بگوییم اصول دین و فروع دین. پس نمازخواندن ما فروع دین نیست و به قول ایشان همین اللهاکبر یک دنیا مطلب دارد. ایشان هنگام بیان باب صلاه میگفتند اقمالصلاه؛ یعنی قیام به محتوای نماز، یعنی قیام به محتوای اللهاکبر و قیام به محتوای ایاک نعبد و ایاک نستعین. اصلاٌ همهی مبارزات از اینجا نشأت میگیرد. این یک بستر دینی برای تمام مبارزات سیاسی است.
بحث تکامل آقای طالقانی یکی دیگر از گرهگشاییهای ایشان بود. ایشان این بحث را با الهام از قرآن مطرح کردند. نه آن تکامل داروینیستی که به داروينيسم اجتماعی، قانون جنگل و به استبداد میانجامد. هم در بحث صراط مستقیم و هم در بحث هبوط آدم مثال میزنند و مسئلهی تکامل را مطرح میکنند. و میگویند فرض کنید یک موجودی پیشتازترین موجود تکامل است؛ فرض کنید که قورباغه موجود تکاملیافته باشد؛ اگر بخواهد تکاملیافتهتر شود آیا با نظریهی تطبیق امکان دارد؟ آیا با نظریهی تطابق امکان دارد؟ اگر بخواهد تطبیق پیدا کند با محیط خارج که محیط خارج از آن پستتر است. اگر بخواهد تعامل هم پیدا کند باز همین شكل وجود دارد و از اینجا آقای طالقانی میگوید آن موجود پیشتاز و تکاملیافته برای تکامل بیشتر نیاز به جهش دارد. این عشق به خداوند است كه وجودش شدت میگيرد و محیط و محدودیتها را میشکند و شیئ جدید ایجاد میشود. این معنا و مفهوم از تکامل در داروینيسم نیست. آقای طالقانی با الهام از قرآن، تکامل را مطرح میکند و «تکامل محوری تفسیر» را بیان مینماید؛ یعنی تفسیر طالقانی یک تفسیر شهیدپرور بود، یک تفسیر اجتماعی و به زمان بود. ایشان عنصر زمان و تکامل را در متن دین میآورد.
نصر حامد ابوزید بهتازگي مطلبی را در مورد قرآن مطرح کرده که اگر قرآن را به عنوان یک متن نگاه کنیم سر تا پا تناقض است. این موضوع را سالها قبل مرحوم طالقانی در بحث محکم و متشابه مطرح کردند. براي نمونه طلاق ظهار در زمان پیامبر مدتها ادامه داشت. ظهار طلاقی بود که مرد، زن را طلاق میداد و برچسب مادر را هم به آن میزد تا دیگر نتواند ازدواج کند و امکان هيچ بازگشتی وجود نداشته است. زنی به پیامبر شکایت میکند که ما میخواهیم برگردیم و امکان ندارد از آنجا که پیامبر، عدلطلب و ظلمستیز بود رویکرد به خدا میکند و در اوج جستوجومندی و نیازمندی، خدا به او وحی میکند که این سنت جاهلی را کنار بگذار، سنت از جاهليت وارد اسلام شده و مدتها به آن عمل ميشده است، ولی یک زمانی لغو میشود. قبلهی ما بیتالمقدس بوده، ولی در یک زمانی و به دلایل بسیار جالبی که مرحوم طالقانی به خوبی آن را تبیین کرده است تغییر میکند. اگر عنصر زمان و تکامل را در دین مطرح نکنیم انسانهای دگمی میشویم و در بستر زمان نمیتوانیم تصمیم بگیریم. اصلاٌ راهبرد یعنی اصول در بستر زمان. استراتژی یعنی اینکه ما چگونه اصول را در شرایط زمان و مکان پیاده کنیم. اگر زمانمند نباشيم، دید راهبردی پیدا نمیکنیم و دگم میشویم. باید دقت کنیم پیامبر طی چندین سال توانست مشروب را تحریم مطلق کند. در زمان مصدق یک عدهای به راه افتادند و مشروبفروشیها را به آتش کشیدند. حتی آیتالله کاشانی میگفت این کار در خط انگلیس است. ما باید زمان و تکامل را در دین ببینیم، ولی یک عده بودند که قبول نداشتند. به همان مطلب نصر حامد ابوزید برگردیم، وقتی ما قرآن را باز میکنیم میبینیم در یکجا تحريم مشروب به صورت نسبی است و در جایی دیگر کمی بیشتر و در جای دیگری آن را بهطورکلی تحریم كرده است. درنهايت کدامیک از این آیات درست است؟ در واقع هريک در بستر زمان خودش درست است. اینها نمونههایی از گرهگشاییهای مرحوم طالقانی بود. از نمونههای دیگر یکی بحث «هبوط» است که انسان جایزالخطا را مطرح میکند. دیگری بحث محکم و متشابه است که بسیار مهم است، ولی امروز من میخواهم یک مطلب مهم روز را هم بیان کنم و آن شخصیت پایدار مرحوم طالقانی است.ایشان از زندان که آزاد شدند افراد بسیاری به دیدن ایشان میآمدند،ایشان در بیمارستان سوم شعبان بستری شدند. من و مادرم به دیدن ایشان رفتیم آقای بستهنگار هم بودند گفتم حاجآقا چی شده که به بیمارستان آمدید؟ گفتند هم اینکه یک کمی مریض بودم و هم اینکه آمدم تا یک کمی فکر کنم که چرا ساواک ما را آزاد کرد؟ ما که از مواضع خود کوتاه نیامدهایم پس علت آزادکردن ما چیست؟ و گفتند که پیش خودم فکر کردم نکند میخواهند در رهبری انقلاب ایجاد شکاف کنند و مرا در برابر آیتالله خمینی علم کنند. واقعاٌ عظمتی بود. برای اینکه شیطان وسوسه میکند، ایشان میگوید نکند شیطان مرا فریب دهد و من به خودم بگویم این همه سال مبارزه کردهام؛ از سال ۱۳۱۷ در مسجد خندقآبادی درس قرآن را شروع کردم، زمان رضاشاه به یک افسر سیلی زدم و به زندان قصر رفتم و با رضاشاه با آن عظمت مبارزه کردم؛ پس از شهریور ۱۳۲۰ در کنار مصدق بودم، در جبههی ملی اول و دوم حضور داشتم، نهضتآزادی را تشکیل دادیم و زندان رفتم و محکوم شدم و در نهایت من در اینکه بخواهند رهبری را دو شق کنند سهیم باشم. پس از ۲۸ مرداد منزلش پایگاه فدايیان اسلام بود، درصورتیکه خطمشی و تفکر آنها را قبول نداشت. طالقانی میخواست اسلام را در بستر زمان محقق کند، ولی آنها فرصتسوز و عجول بودند و چون سید ضیاء به آنها میگوید مصدق نمیخواهد احکام را رعایت کند، اینها ضد مصدق میشوند. در کتاب خاطرات آقای عراقی هست که حتی در یک مقطعی قصد کشتن کاشانی را نیز داشتند، ولی آقای طالقانی پناهگاه آنها میشود و میگوید انسانهایی هستند که میخواهند در راه خدا مبارزه کنند، اما تفکر محدودی دارند که باید تعالیشان داد. مارکسیستها میگفتند در سال ۵۴ ایشان در کمیتهی مشترک هنگامی که برای وضوگرفتن در کُریدور میرفتند داد میزدند کهای ساواکیها، اینها انسان هستند، چرا شکنجه میکنید. به انسانیت انسانها توجه داشتند و برخورد تعالیبخش میکردند. در دوره مصدق، رهبری او را قبول میکند و به قول آقای محمدمهدي جعفری ایشان میتواست رساله بدهد، ولی آن نظام آموزشی را قبول نداشت و به قرآن متوسل میشود، اما این مانع پذیرش رهبری مصدق نمیشود.من به آقای بازرگان گفتم شما با این صبغهی مذهبیتان چگونه رهبری مصدق را قبول کردید، بالاخره ایشان یک ریشی داشت و مصدق ریش نداشت به هر حال صبغهها متفاوت بود. گفت وقتی در کشورهای اروپایی بودم دیدم رمز موفقیتشان این بود که مالیات میدادند. من دیدم در زمان مصدق در این مملکت مالیاتگریز، پدر من حاج عباسقلی آقا صف کشیده که مالیات بدهد، بازاریها صف کشیدند که مالیات بدهند.این اعتمادی که به مصدق شده بود رمز پیشرفت بود. مملکت باید با مالیات بگردد و نه با پول نفت. این دو بزرگوار باوجود تفاوت تفکر با مصدق، رهبری او را پذیرفتند. پس از ۱۵ خرداد در نهضت مقاومت ملی با شاپور بختیار،آیتالله زنجانی و جناب شاهحسینی همسنگر بودند و حتی با بچههای وامانده از حزبتوده که صداقت داشتند در نهضت مقاومت ملی بودند و با انسانیت همه برخورد تعالیبخش میکردند. آقای طالقانی در هیچ کجای پرتو به دنبال اثبات خدا نبوده است. در قانوناساسی دوره سلطنت حقی که برای شاه قائل بودند متفاوت از حق یک شهروند بود. خوشبختانه پس از انقلاب حق رهبر با حق یک شهروند در برابر قانون یکسان شد و حق شهروندی در قانوناساسی ما به رسمیت شناخته شد هرچند که مخالفتهای زیادی با آن هست. این حقی بود که طالقانی زندگیش را روی آن گذاشت. برای همهی انسانها ارزش قائل بود و مرز بین انسانیت با حقطلبی را با تفکری که داشت جدا میکرد. میگفت کاخ علم چندین بار فروریخته است از تجربه و تکرار آن و فرضیه، قانون و اصل رفته و اصل ديگري جايگزين شده است. به قول مرحوم ماکس پلانك كاخ علم چند بار فروريخته، ولي دانشمند بهعنوان يك انسان، مأيوس نشده و روي استثنائات كار كرده و به قاعده كليتري رسيده و دوباره كاخ جديدي از دانش را برافراشته است. اينها همه نشان ميدهد كه انسان را بايد از تفكر او جدا كرد و بر انسانيت، صداقت، انصافشان و اهل برخوردبودنشان پاي فشرد. راهي كه طالقاني رفت و عمر خود را روي آن گذاشت و هزينه پرداخت، به خاطر حق انسانها و حق شهروندي آنها بود. زندهياد آيتاللهالعظمي منتظري در كتاب حقوق خود كه در سال ۱۳۸۲ منتشر شد با استناد به آيه ۱۲۶ سوره بقره، حقوق انسانها را نشان دادند و حتي به صورتبندي فقهي درآوردند. جوهر آن چنين است كه حقوق انسانها مقدم بر حقوق مؤمنان است. من خودم در مقابل عظمت اين كار تعظيم ميكنم. شايد اگر تمام كتابهاي ايشان را يكطرف قرار بدهيم، ارزش كتاب حقوق ايشان بيشتر باشد و اگر اين مطلب ابتداي انقلاب به صورتبندي فقهي تبديل شده بود، ما هزينه حذف نيروهاي زيادي را نميپرداختيم.
*متن سخنراني به مناسبت سيوچهارمين سالگرد وفات آيتالله طالقاني در مجتمع فرهنگی طالقانی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید