آمريكا چه مي خواهد؟ / دکتر حسين دهشيار

1392/7/6 ۱۴:۲۲

آمريكا چه مي خواهد؟ / دکتر حسين دهشيار

دو ويژگي حاشا ناپذير آمريکا را از قدرت هاي برتر و سلطه گر اروپايي در 500سال گذشته متمايز مي سازد. به طور کلي سياست آمريکا و علل شکل دهنده جنگ افروزي هاي اين کشور تصاحب «سرزمين» کشورهاي ديگر فراي مرزهاي تثبيت شده خود نبوده است. در اواخر قرن نوزدهم بخش وسيعي از سرزمين ها در قاره آفريقا جولانگاه سربازان و بوروکرات هاي فرانسوي و انگليسي بود




دو ويژگي حاشا ناپذير آمريکا را از قدرت هاي برتر و سلطه گر اروپايي در 500سال گذشته متمايز مي سازد. به طور کلي سياست آمريکا و علل شکل دهنده جنگ افروزي هاي اين کشور تصاحب «سرزمين» کشورهاي ديگر فراي مرزهاي تثبيت شده خود نبوده است. در اواخر قرن نوزدهم بخش وسيعي از سرزمين ها در قاره آفريقا جولانگاه سربازان و بوروکرات هاي فرانسوي و انگليسي بود. برخلاف اروپاييان، آمريکاييان از سال 1898 که آغاز عصر بين الملل گرايي براي آنان محسوب مي شود در فراي قاره خود سياست به دست گرفتن مالکيت «منابع» و داشته هاي زيرزميني کشورهاي آفريقايي و آسيايي را دنبال نکرده اند. از اواخر سده 1400ميلادي که عصر استعمار اروپاييان به وسيله کشور پرتغال کليد خورد، قدرت هاي برتر قاره يعني اسپانيا، هلند، فرانسه و انگلستان، روسيه و حتي کشور کوچک بلژيک غارت ثروت زيرزميني کشورهاي غيراروپايي را سرلوحه سياست هاي خود قرار داده بودند. جهانگرايي آمريکاييان که سابقه آن کمتر از 150سال است اصولا«سرزمين محور» و «منابع محور» نبوده است. سرزمين وسيع آمريکا، منابع زيرزميني غني اين کشور و کيفيت شکل گيري اين سرزمين چارچوب فکري و توجيهي خاصي را براي مردم و نخبگان کشور فراهم آورده که از نقطه نظر ماهوي کاملابا اروپا متفاوت است. شهروندان و بخش وسيعي از سياستمداران آمريکايي به دلايل تاريخي، جغرافيايي و ارزشي اين باور را به صحنه آورده اند که آمريکا سرزمين «خاصي» است. حتي باراک اوباما که به لحاظ موضوع برده داري اکراه فراواني به پذيرش اين باور در گذشته از خود نشان داده بود در پاسخ به نوشته ولاديمير پوتين در «نيويورک تايمز» در رابطه با موضوع سوريه، صحبت از «خاص» بودن آمريکا کرد. اجماع در بين نخبگان آمريکايي اين است که به لحاظ اين ويژگي منحصربه فرد، آمريکا داراي يک «ماموريت» جهاني است.
    
ماموريت آمريکا در گستره جهان «اشاعه» و «استقرار» ارزش ها، باورها و نهادهايي است که اساسا ريشه در تجارب تاريخي و تحولات فکري غرب دارند و در سرزمين آمريکا از اعتبار برخوردار هستند. اينکه آمريکاييان در دهه هاي آغازين قرن بيست ويکم با دغدغه هاي رواني و انساني کمتري در مقام مقايسه با همتايان اروپايي خود در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، کودتاها را رقم مي زنند، تحريم ها را اجرا مي کنند، فشارهاي شديد ديپلماتيک را ممکن مي سازند و تهاجمات نظامي را پياده مي کنند جدا از تمام دلايل سخت افزاري به جهت باور به محول شدن وظيفه ماموريت به آنهاست. فرهنگ سياسي در اين کشور محور اين نکته حيات يافته که آمريکا نيازي به منابع و سرزمين کشورهاي ديگر ندارد و آنچه مبناي شکل گيري سياست آمريکا در مورد کشورهاي ديگر هست همانا ميزان گستردگي و استقرار نهادها، باورها و ارزش هاي مطلوب نظر آمريکا در آن سرزمين هاست. حس وجود ماموريت باعث شده که آمريکاييان براي اقدامات خود استدلال ها و توجيهات اخلاقي و انسان محور را مطرح کنند و علل منفعتي را منکر شوند. حمله نظامي به عراق شکل گرفت تا ساختار قدرت سياسي مطلقه منهدم شود و ليبي به آماج حمله موشک هاي پرتاب شده از کشتي هاي آمريکايي مستقر در مديترانه گرفتار آمد تا معمر قذافي فرصت کشتار مردم را در بنغازي به دست نياورد. سياست هاي آمريکا از نقطه نظر بخش وسيعي از نخبگان حاکم بر مبناي نيازهاي مادي شکل نمي گيرد و علت وجودي آنها باورهاي بشردوستانه است. بنابراين تحريم ها، فشارهاي سياسي، انسدادهاي رسانه اي و تهاجمات نظامي تماما در راستاي ارتقاي مردم و اهالي کشورهاي مقصد و سست کردن حاکميت حکومت هاي بشرستيز هستند. وجود ظرفيت رواني براي توجيه اخلاقي سياست ها سبب شده که آمريکاييان خشن تر، بي مهاباتر و با دغدغه کمتر به مدت زمان به ثمرنشستن سياست ها و اقدامات شکل دهنده با توجه به شرايط داخلي و ملاحظات بين المللي از سوي ديگر با در نظرگرفتن کشور هدف است که آمريکاييان به سياست اشاعه و استقرار مي پردازند. بعضي شرايط مي طلبد که حمله نظامي اولويت يابد در حالي که شرايط ديگر، تحريم ها را مطلوب جلوه مي دهد. در مورد کشورهاي دوست، آمريکاييان با تعامل با رهبران و گروه هاي متحد در اين جوامع از طريق راه هاي غيرخشونت آميز از قبيل کمک هاي اقتصادي و اعطاي بورس هاي تحصيلي سعي مي کنند ارزش ها و نهادهاي مورد نظر خود را اشاعه دهند و مستقر کنند. اين سياستي مي باشد که همراه با نيازهاي گروه هاي حاکم بر کشورهاي دوست و به شدت «زمان بر» است. اما هدف آمريکا کاملامشخص است: گسترش ارزش ها و نهادهاي مطلوب اين کشور. در رابطه با کشورهاي دشمن آمريکا به تمامي ابزارهاي فشار از قبيل تحريم و در صورت لزوم تهاجم نظامي متوسل مي شود تا به سياست اشاعه توفيق حاصل کند. نياز طبيعي و خواست غايي آمريکا کاملامحرز و مشخص است. آمريکاييان در رابطه با کشورهاي دوست و دشمن البته شيوه ها و ابزارهاي متفاوت را استفاده مي کنند اما در نهايت درصدد حذف نهادهاي مستقر و ارزش هايي که فاقد سنخيت با معيارهاي مورد نظر آمريکا هستند. در رابطه با کشورهاي دوست اين سياست در بلندمدت و به طور مسالمت آميز انجام مي شود و در رابطه با کشورهاي دشمن از طريق فشار و در صورت نياز با توسل به خشونت انجام مي شود

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: