کشاکش دیروز با امروز در شعر سرزمین سبلان

1394/4/14 ۱۱:۳۹

کشاکش دیروز با امروز در شعر سرزمین سبلان

چند‌سال پیش با نگاهی به ادبیات‌، خاصه شعر در استان اردبیل برخی خطوط را برجسته دیده بودم‌. آن خط‌های نمایان‌، از یک سو به‌اندیشه‌‌ محکم و دیرپایی اتکا داشت‌. به ذهنیتی که‌ مصرانه از تغییر خود پیشگیری می‌کرد. این نگاه به شعر که نگاهی خلاصه در تغزل و مراثی شده بود‌، در طول چند‌دهه توانسته بود‌، خود را در پشت آثار و شکوه اسامی شاعرانش توانمند کند و از نفوذ مراثی در فرهنگی متکی به اسطوره‌های دینی بخوبی استفاده نماید...


نمایی از موقعیت شعر استان اردبیل
 مظاهر شهامت

چند‌سال پیش با نگاهی به ادبیات‌، خاصه شعر در استان اردبیل برخی خطوط را برجسته دیده بودم‌. آن خط‌های نمایان‌، از یک سو به‌اندیشه‌‌ محکم و دیرپایی اتکا داشت‌. به ذهنیتی که‌ مصرانه از تغییر خود پیشگیری می‌کرد. این نگاه به شعر که نگاهی خلاصه در تغزل و مراثی شده بود‌، در طول چند‌دهه توانسته بود‌، خود را در پشت آثار و شکوه اسامی شاعرانش توانمند کند و از نفوذ مراثی در فرهنگی متکی به اسطوره‌های دینی بخوبی استفاده نماید؛ شاهی‌، منزوی‌، یحیوی‌، عاصم‌، چیچک‌، دلداده و چند‌نفر دیگر‌، نمایندگان پرآوازه‌تر این جریان شعری بودند‌ و با‌کمی جسارت بیشتر و با مضمون‌های اندکی اجتماعی و سیاسی‌تر، طیف جانبی و جوان‌تری هم شکل می‌گرفت‌: درگاهی‌، بقا‌، الفبایی‌، نعمتی‌، سیمزاری‌، الهی‌، مقدم‌ و تعداد دیگر‌‌ که نتیجه‌ نیک‌تری از فضای دهه شصت متأثر از انقلاب و جنگ بود‌. باید گفت اگرچه طیف اول این جریان‌، با اعتماد به‌نفس آشکار‌، خود را از ارتباط با شعر ایران و جهان بی‌نیاز می‌دید‌، اما طیف دوم آن‌، در پاسخ به تردیدهای ذهن خود کوشش کرد با همان امکانات اندک شهرستانی‌اش، از این نقیصه بگذرد و البته نتیجه آن را در آثار خود اجرا می‌کرد‌.
اما از سوی دیگر‌، جریانی نو و کوشش‌گر هم دیده می‌شد که اتفاقاً به‌سوی خطرکردن می‌رفت‌، لرزان بود و گاهی وحشت‌زده اما مصر و تلاشگر هم بود‌. قد و قواره خردی داشت ولی صدای بلند و رسایی هم داشت‌. این شعر‌، نگاهی امروزی داشت و با جسارت و شهامت‌، از مرزهای قدیمی می‌گذشت‌‌ و برای رسیدن به نگاه خاص خود‌(‌که دور و دورتر می‌رفت‌)‌، دست از مخاطب عام می‌شست و با مخاطبان خاص خود‌، گفت‌و‌شنیدی از جنسی دیگر آغاز می‌کرد؛ در انزوایی سخت و رنجبار، به یافته‌هایش تکیه می‌کرد و گام‌های بیشتری،  پیشتر می‌برد...
سرنوشت امروزین دیروزی‌ها
اکنون زمان زیادی از آن وضعیت گذشته است‌. نگاه نخست ناچار شده که چنان عقب بنشیند که دیگر حتی شکوه باستانی خود را هم نداشته باشد‌. بخش‌های زیادی از آن به خاموشی گراییده است‌. در مقابل‌، نگاه دوم بر کمیت و کیفیت خود افزوده است‌. نام‌ها و صداهای تازه‌ای را نشان داده است و مهم‌تر از همه اینکه به‌حضور خود‌، رسمیت  غیر‌‌قابل طرد و تردیدناپذیری بخشیده است...
دهه هفتاد‌، دهه پرتنش و پر‌تلاش هر‌دو جریان بود‌. نشریات محلی و استان‌های همجوار فعال شده بودند‌. نقد بومی در کنار نقد عمومی شعر‌، پیگیر و پرصدا پیش می‌رفت‌: ‌صالح عطایی‌، نادر ازهری‌، درگاهی‌، فیضی‌،  وحید علیرضایی‌، وحید ضیایی و...  این نقد‌، شعر دیروز را هدف قرار داده بود و ضمن نقادی آن‌، شعر امروز را که  محکم و زیبا‌، اما از آینده خود بیمناک بود‌، به‌میان می‌کشید: اشعاری از صالح عطایی‌، نادر ازهری، الفبایی‌، درگاهی‌‌ و چند نام دیگر که در کنار آنها اسامی مشترک و غیر‌مشترکی در داستان‌نویسی هم به‌شکل جدی‌، پیش می‌رفتند و از این جایگاه‌، بر رشد شعر می‌افزودند؛ خصوصاً اینکه نوشتن و سرایش به‌زبان ترکی هم‌، تجربه‌های جدید خود را به میدان می‌کشید و با زبان دیگر‌، ارتباط مستمری را نشان می‌داد‌.
و بالاخره مثل هر جای دیگر در راستای سال‌های بعد‌، اتفاقات بیشتری وقوع پیدا کرد تا جریان شعری اردبیل را گسترده‌تر و متنوع‌تر پیش ببرد‌: رسانه‌ها‌، ارتباط‌ها‌، انجمن‌ها‌، کتابخانه‌ها و... و نتیجه اینکه شعر امروز اردبیل به جریان خودش تبدیل شد و ده‌ها دفتر و نام از خود معرفی کرد‌: صالح عطایی‌، موسی سلیمانی‌مقدم‌، نادر ازهری‌،  آیدین ضیایی‌، آیدین مسنن‌، سپیده داداش‌زاده‌، وحید ضیایی‌، ابراهیم عادل‌نیا‌، سولماز صادق‌زاده‌، مهدی اکبری‌فر‌، محمود جلالی‌، محمدرضا فریدی‌، فرزانه اعتماد‌، ناهید الله‌وردی‌زاده‌، خانم نوروزی‌، سعید احمدزاده‌، الناز سرخانلو و ده‌ها نام دیگر.   
اکنون صدای شعر اردبیل فراتر رفته و چهره خود را با ویژگی‌های زیباتر شناسانده است؛ اما و با همه‌ اینها‌، دریافت من این است که آن نگاه گذرا که خطوط برجسته را دیده بود‌، هنوز از موقعیت شعر استان اردبیل‌، با وضوح و صراحت سخن می‌گوید‌. به‌عبارت دیگر‌، هنوز منازعه سوهای شعر در این وادی به‌پایان نرسیده است‌. هنوز شعر امروز‌، در اینجا نتوانسته است، چنان تمام‌قد بایستد که نگاه مدرن و به‌روز خود را در گوشه‌گوشه باورهای خود نشان بدهد. به این دلیل که‌ از مخاطرات خود رها نشده است‌. پس آن منظر را دوباره می‌بینم و سخنانم را تکرار می‌کنم و می‌دانم در این‌صورت‌، صورت‌های جدید شعر‌، درخشان‌تر دیده خواهد شد‌:
دو شاخه از ادبیات اردبیل
اندیشیدن ‌به آثار ادبیات در استان اردبیل‌ در وضعیت معاصر‌، بلافاصله و به‌صورت خطی روشن‌، دو نوع ادبیات را آشکار می‌کند و نشانی می‌دهد؛ ادبیات در زمانی معاصر و ادبیات معاصر.
ادبیات  در زمانی معاصر را به ادبیاتی اطلاق می‌کنیم که نتوانسته شاخصه‌های معاصر بودن را از آن خود کند‌. این نوع ادبیات با طرح و بیان مسائل کلی‌، در فضای سنتی‌، آثار خود را تولید و عرضه می‌کند و ظاهراً قصد ندارد از موقعیت خود فراتر رفته یا از آن عدول کند‌.
قسمتی از این ادبیات‌، بقای خود را در اشکال قدیمی و سنتی‌(‌فرم‌های معمول و شناخته شده‌) عرضه کرده و به این ترتیب‌، تمامیت کهن‌گرایانه خود را حفظ می‌کند...اما بخش دیگر این ادبیات با وجود حفظ هسته سنتی خود‌، سعی کرده است با استفاده از فرم‌های معاصر‌، شکل ظاهراً جدیدتری را به خود بدهد‌. چنین اتفاقی مخصوصاً در بخش شعر‌، بیشتر قابل مشاهده است‌. این بخش برخلاف بخش اول‌، که مواضع تدافعی بیشتری را در برابر خود ایجاد کرده است‌، رایج‌تر بوده‌، کمیت زیادتری را از خود نشان داده است؛ خصوصاً اینکه بخش عظیمی از جوانان را‌، با اذعان به سهل‌الوصول بودن موفقیت در آن‌، مشغول خود کرده است.
ادبیات و شعر معاصر را به آن بخشی از ادبیات اطلاق می‌کنیم که با استعداد و درایت خود‌، جهان معاصر را به‌واسطه حضور فعال اندیشه و اطلاعات خود‌، درک کرده و شناخته است‌. پیروزی‌هایش را می‌شناسد‌، مخاطراتش را احساس می‌کند‌، افق‌هایش را می‌بیند‌، مضیقه‌هایش را بازمی‌شناسد‌ و با برزخ‌هایش روبه‌رو می‌شود‌. این همه‌، موقعیتی مشخص و متغیر را‌، در برهه‌ای از شناخت‌شناسی معرفی می‌کند؛ موقعیتی که بر قول ارسطو بیشتر تأکید می‌کند‌: «فرق حیوان و انسان در این است که حیوان درک می‌کند‌، اما انسان درک می‌کند که درک می‌کند»،‌ یعنی انسان با درک درک خود‌، دچار اندیشه مدام شده‌، در آماجگاه نه یک اندیشه‌، بلکه‌اندیشه‌های مدام متولد شونده و هردم میرنده‌، قرار می‌گیرد‌.
انسانی با چنین جایگاهی‌، هرگز اویی نیست که بتواند تقدیر جهان را با انگشت اختیار خود رقم بزند‌‌ یا فکر کند حتی‌، جهان بی‌حضور او‌، تقدیر خود را طی می‌کند‌، بلکه اویی است که می‌داند جهان او را به حضور فعال در عملیات اشیا و مفاهیم‌، وادار کرده است‌. خلاصه‌تر اینکه او می‌داند دچار اندیشیدن است تا تداوم حیات خود و جهان را باز‌هم در دقایق حال‌، ممکن گرداند‌.
با این اوصاف‌، تولید و ارائه آثار از چنین منظری نمی‌تواند حول مفاهیم ساده‌، ارزش‌های فریبنده اما تهی و دور از واقعیات موجود‌، رفتارهای بی‌مناسبت با جایگاه انسان کنونی و... گشته‌، جوابگوی پرسش‌های اساسی‌ای باشد که مدام تولید شده و انباشته می‌شود‌.
چشم دوختن به افق‌های جهانی
و به این ترتیب با اتکا به آثار افرادی مشخص و داوری کار آنها، از سوی مطلعان و متخصصان امر‌، بخشی از ادبیات آذربایجان را به‌صورت فعال‌، در حوزه ادبیات معاصر می‌شناسیم‌. بخشی را، که وقتی به معرفی خود ‌پرداخت‌، حتی به نام ادبیات آوانگارد آذربایجان مطرح شد‌. منظورم قبول تام داوری دیگران نیست بلکه تأکیدم بر هویتی‌است که دیگران را به چنین قضاوت شاید غیرمنتظره‌ای‌ وادار کرد‌. در هر‌حال این بخش از ادبیات این حیطه‌، با گذشتن از وابستگی‌های تاریخ ادبیات محدود و پرصلابت محیط خود‌، تلاش وافری را آغاز کرده تا به راهپیمایی ادبیات معاصر جهان متصل شود‌. با دقتی اندک می‌توان در آثار زبان فارسی و ترکی موجود‌، مثال‌های بهتری را برای اثبات این مدعا پیشنهاد کرد‌. بخش شعر و داستان این حیطه در چند سال اخیر‌، تجربه‌های خاص خود را نشان می‌دهد‌. در نقد ادبی حضور فعالی پیدا کرده است و می‌تواند ویژگی‌های بومی خود را به رخ بکشاند؛ نسبت به اتفاقات ادبی پیرامون خود‌، دیدگاه‌های مشخص خود را عرضه می‌کند‌. همه اینها نشانگر حضوری معاصر است‌. حضوری که دو زبانه بودن‌(‌تسلط به زبان‌های ترکی و فارسی‌) آن‌، با تولید نحوی دیگر برای اندیشیدن‌، پشتوانه خوبی برای آن بوده است‌.
 من مجبورم چنین جایگاهی را مخصوصاً وقتی ستایش کنم که برخلاف جاهای دیگر‌، در اینجا از هیچ ابزار و مصالح ارگان‌ها و محافل کمک گرفته نشده است‌. هیچ ارگان خصوصی هم اقدامی برای معرفی آن نکرده است‌. کتابفروشی‌های معتبری نداشته‌ایم‌، انجمن‌ها و مجالس ادبی پرعمری در میان نبوده است و... پس فعالان ادبیات معاصر در اینجا با تحمل کمبودهای زیاد و ‌صبوری در برابر مرارت‌های فراوان‌، با اتکا به اراده و قدرت فردی خود‌، پیش‌آمده و خود را به اثبات رسانده‌اند. اما با همه این اوصاف مجبورم عواملی را تعریف کنم که موقعیت ادبیات معاصر اینجایی را تهدید می‌کند‌. بخشی از این عوامل مربوط است به برخی سیاستگذاری‌ها که به‌جای درک و یاری این موقعیت‌، با تحلیل‌های شخصی آن را مسکوت نگه‌داشته و حتی موجودیت‌اش را کتمان می‌کنند‌. اگرچه این رفتار مانعی بزرگ برای شکوفایی ادبیات معاصر این حیطه‌، محسوب می‌شود‌، اما مجبوریم آن را به عنوان یک اتفاق ناچار قبول کرده‌‌ و از آن بگذریم.اما بخش دوم‌ که بخش مهم‌تر قضیه است‌، عبارت از رفتارهای فردی و گروهی است که می‌تواند به عنوان آسیب‌های جدی تلقی شده‌، مانع سیر و ترقی طبیعی شود‌:
-‌ تولیدکنندگان ادبی ما به واسطه تبعیت از فضای رفتاری‌ شهرستانی‌، اصولاً از مقابله نقد‌ گریزان بوده‌، نسبت به آن انزوا را برمی‌گزینند‌. یعنی برخوردی دشمنانه با نقد و دوری جستن از رهنمود و رهنمون‌های آن‌.
-‌ به‌جای متابعت از همبستگی‌های ایجابی ادبیات‌، به‌تخریب و نفی دیگران می‌اندیشند؛ کاری که در نهایت امکان گفت‌وگوی متقابل آثاری که تکوین پیدا خواهند کرد را ناممکن می‌کند‌.
-‌ اهتمام جدی برای تشکیل و تداوم مجالس و برنامه‌های ادبی ندارند‌. یعنی هر اتفاقی در جزایر منفک و دور از‌هم رخ می‌دهد با امکانات
اندکی که خواهد داشت‌.
-‌ برنامه منظم برای مطالعه متون ادبی و آگاهی از اتفاقات‌ ادبی جهانی ندارند. بنابر‌این یا از آن بی‌خبر می‌مانند یا وقتی به آن دسترسی پیدا می‌کنند که با مرور زمان تأثیرات اولیه خود را از دست داده است‌.
-‌ نسبت به یافته‌ها و داشته‌های خود بسنده می‌کنند‌، دچار تفاخر کاذب می‌شوند‌. دور شدن از پویایی و تحرک اولیه و رسیدن به تنبلی‌ای ظاهراً تقدیری‌.
-‌از ارتباط و نقادی خود با دیگران خارج از این حیطه‌، گریزان هستند‌.
-‌ از ارائه آثار خود به‌طور جدی و مداوم در جراید و سایت‌های ادبی‌، دوری می‌کنند.
-‌ نسبت به موفقیت دیگران با اغماض یا حتی کینه‌، رفتار می‌شود‌.
- و....
همه‌‌ اینها مخاطراتی‌ است که ادبیات ما، ‌خاصه شعرو موقعیت آن را تهدید می‌کند و در ادامه باعث افول و احتمالاً زوال بخش وسیعی از آن خواهد شد اما این مشکلات در درون ادبیات معاصرما وجود داشته و عمل کرده است‌. مشکل عمده‌تر آنی ا‌ست که بعد‌از گذر از اولی وجود دارد و در سکوتی سهمگین مؤثر می‌شود‌. ادبیات فارسی اینجا هرگز به‌دنبال اتصال صرف به‌کل ادبیات فارسی نبوده که در نهایت با قبول شناسنامه‌ای‌، در درون آن تحلیل یافته و در عظمت آن به‌عنوان یک پیرو ناپدید شود‌. این ادبیات صورت و محتوای خاص خود را دارد‌. به‌عبارت دیگر همسو با کلیات ادبیات فارسی‌، خصوصیات و صداهای ویژه خود را هم تأکید کرده و کوشیده است تفاوت خود را بشناساند. رفتاری که به‌وسیله صاحبان تریبون‌های رسمی و غیر‌رسمی مسلط نادیده گرفته شده یا با سکوت معناداری‌، با آن برخورد شده است‌. کاری که بی‌تعارف به حذف بخشی از کل ادبیات فارسی منجر شده و خواهد شد‌.ما فکر می‌کنیم‌(‌و به تحقق این فکر امیدوار هستیم‌) که در‌حال حاضر‌، هر امکان نشری‌،‌ دریچه مناسبی خواهد بود تا از طریق آن در فضایی پویا و با نشاط‌‌، بتدریج نمونه‌های بخشی از این ادبیات معاصر را ارائه دهیم و با گذشتن از موانع پیدا و نهان‌، آن را معرفی کنیم‌.

پانوشت:
به‌دلیل محل کار و اقامتم در حین تقریر این نوشته، به اطلاعات مورد‌نیازم خیلی دسترسی نداشتم‌، بنابراین کوشش کردم تقریباً نام بسیاری از دوستان شاعر فعال را به‌یاد بیاورم‌. مطمئنم بعضی را فراموش کرده‌ام و بعضی را هم برای دوری از اطاله‌ کلام‌ نام نبرده‌ام‌. ما‌حصل ادعا اینکه نیت بر جسارت به جایگاه هیچکس نیست جز اینکه خواسته‌ام نمایی از موقعیت شعر اردبیل را نشان دهم.  

 

 

 

(1)
چهارفصل را
درچمدان می‌گذاری
جاده را
تا وسط اتاق جلو می‌کشی...
شاخه‌هایم
درچهارسوی اتاق سرگردان...
(2)
پلنگ پیراهنم
هرروز
بزرگ‌تر می‌شود
همین روزهاست
برسد به آهوانی
که درچشم پنهان کرده‌ام
آن‌وقت فرقی نمی‌کند
سیر تماشایت کرده باشم یا نه!
  مریم یوسفی

 

 

* در،یا...
دریا اول دریا نبود
در، یا پنجره بود
می‌شد از همه‌سو وارد جهان شد
پناه برد
نگاه کرد
عاشق شد
تا اینکه یک سفر
همه‌چیز را به‌هم ریخت
مردی که مجبور به رفتن بود
یک‌روز پنجره را بست
و آنقدر توی خودش رفت
‌که از غصه آب شد
آب شد
آب شد
آب همه‌جا را گرفت
آنقدر که در را
آنقدر که پنجره را با خودش برد
بعدها هر‌که آمد و نگاه به آب‌ها کرد
تنها پاهای مرددی را دید
که هی می‌آمدند و بر‌می‌گشتند
و با خودش گفت:
اینجا حتماً یه‌چیزی بوده
...در، یا
 در، یا...
دریا...
 ابراهیم عادل‌نیا
 

 

 

(1)
چه‌کسی حال من را می‌فهمد
جز‌ یک درخت
که حواسش نبوده کی بهار شد
از تو جا مانده‌ام
و درختی که از بهار جا بماند
بریده می‌شود...
(2)
از سر‌کار می‌آیم
و خود را از چوب لباسی آویزان می‌کنم
ادامه‌ام
آنقدر خسته است که به تختخواب نمی‌رسد
می‌افتد در آینه
عینکش را بر‌می‌دارد
و هی آه می‌کشد:
«من،
خوشبخت‌ترین مردی هستم
که دیر به‌خانه‌اش رسیده است‌،
فقط کمی از لبانت را می‌خواهم
برای خندیدن...»
 مهدی اکبری‌فر
 

ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: