1394/3/30 ۰۸:۵۱
ناصرخسرو شاعر و نویسندهای است که کارنامهای پربار دارد. دیوانش بیش از دههزار بیت است. دست کم هفت اثر به نام او میشناسیم. بهجز «سفرنامه» که جنبه روایتی و توصیفی و نیز زبان سادهتری دارد، در شش اثر دیگر او به مسائل فکری، کلامی، فلسفی و مجادلات فکری پرداخته شده است. معلوم است که از لحاظ زبانی این آثار گنجینهای است از مرد دانایی که در قرن پنجم زندگی میکرده. پس آثار او از لحاظ کمّی و کیفی قابل ملاحظه است.
اشاره: آنچه در پی می آید، یازدهمین مجموعه درسگفتارهایی درباره ناصر خسرو است که با حضور دکتر دهبُد ـ استاد دانشگاه آزاد اسلامی ـ در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
زبان قرن پنجم
نخستین نمونههای شعری ما در قرن سوم پدید آمد. در نیمه دوم قرن چهارم نیز «مقدمه شاهنامه ابومنصوری» و در سال ۳۷۲ «حدودالعالم» نوشته شد؛ اما کسی چون ابنسینا را هم داریم که همه آثارش (به جز یکی) به زبان عربی است. ابوریحان بیرونی هم اعتقاد داشت که زبان فارسی به درد علم نمیخورد و به کار ترانه و تغزل میآید؛ اما همو «التفهیم» را به زبان فارسی مینویسد. التفهیم اثری است تاریخساز در تثبیت و رسمیت یافتن زبان فارسی نو.
وقتی التفهیم نوشته میشود، ناصرخسرو جوانی ۲۶ ساله است. پس فاصله زمانی زیادی با ابوریحان ندارد. از لحاظ تاریخی ناصرخسرو هنگامی آثارش را مینوشت که زبان فارسی در آغاز راه بود. بنابراین او هم تثبیتکننده و تاریخساز است. نکته دیگر اینکه ناصرخسرو متوجه تفاوت میان زبان فارسی و عربی بود. بنابراین معادلیابیهایی میکرد که امروز میتواند بهکار ما بیاید.
ناصرخسرو، جهان وطنی
گفتهاند تفکر ابن سینا عربی بوده است؛ یعنی وقتی داشته فکر فلسفی میکرده، به عربی میاندیشیده است؛ اما مسلم است که ناصرخسرو به فارسی فکر میکرده است؛ چون آثارش همه به فارسی است. اما آیا ناصرخسرو فارسی را به خاطر ملیتگرایی بهکار برده است؟
اگر ناصرخسرو و زمانش را بشناسیم، میدانیم که این گونه نیست. ناصرخسرو از لحاظ تفکر بسیار جهانوطنی است. قبله فکری او در مصر قرار دارد. هیچ نشانهای نداریم که بخواهیم بگوییم میخواسته عجم را زنده کند. این به نظام فکری او نمیخورد؛ اما یک دلیل هست که باعث شده فارسینویسی او جدی باشد. میدانیم که ناصرخسرو اسماعیلی و اهل تعلیم است. زبان فارسی زبان مردمی بود که در مجامع شرکت میکردند. بنا بر این فارسینویسی ناصرخسرو برای ملیتگرایی نبود، برای آموزش بود. اگرچه دشمنان اسماعیلیان همیشه آنها را متهم به عصبیت مجوسی میکردند.
کتابهای ناصرخسرو حالت درسنامهای دارد. هر کدام از آنها به مباحثی تقسیم شده است. هر بخشی دارای بحثی است و جنبه آموزشی دارد؛ مثلا در «زادالمسافرین» ۲۷ قول داریم. در «جامعالحکمتین» هم قولهایی آمده است. در «گشایش و رهایش» ۵۱ گفتار داریم. به تعبیر قدیمیها، هر کدام از این قولها یک سبق درسی است. معلوم است که این آثار به قصد خودنمایی و قدرتنمایی زبانی نوشته نشده است، بلکه دقیقا برای فهماندن به متابعان اسماعیلی بوده است.
زبان علم
زبان ناصرخسرو در آثارش زبان علمی است (به جز سفرنامه که درباره آن بحثهاست). همان هدفی که زبان علم دارد، در آن آثار رعایت شده است. زبان علم سه مشخصه دارد: تک معناست و ابهام ندارد؛ غیر مخیّل است؛ و دارای اصطلاحات است، یعنی «دانش واژه» دارد. این سه مشخصه را در آثار ناصرخسرو میبینیم. شاعرانگی که در زبان شعری او هست در آثار منثورش نیست.
اکنون باید دید که از لحاظ زبانی ما در کجای کاریم؟ آنچه مسلم است این است که در حدود ۱۵۰ سال است که در یک وضعیت گسترش زبانی قرار داریم. میخواهیم واژه بسازیم. این از پیامدهای الحاق ما به جهان دانش است. ما با دانشی روبرو شدهایم که برای آن واژه نداریم؛ مثلا در زبان انگلیسی برای چند صدهزار حشره نامگذاری رسمی شده است. چنین چیزی در زبان فارسی نداریم. زبان ما احتیاج به گسترش و واژههای جدید دارد. باید به متون ادبی و غیر ادبی خود بازگردیم تا ببینیم که آیا میتوان از آنها واژهها یا اسلوبی برای واژهسازی بهدست بیاوریم که به درد امروز ما بخورد؟ ناصرخسرو یکی از منابع مهم است که میتواند به ما کمک کند تا برای مفاهیم جدید واژهسازی کنیم.
باید دید که او درباره زبان چه فکر میکرده است؟ ناصرخسرو مانند هر متفکر دیگری به ارزش زبان و ویژگیهای زبانی پی برده و به آن فکر کرده و بروز داده است. او در سه اثر «جامعالحکمتین»، «خوان الاخوان» و «زادالمسافرین» به زبان پرداخته و فصلهایی را باز کرده است. در جامعالحکمتین میگوید که سخن چهار قِسم است: امر، استخبار، سؤال (خواستن) و خبر. گروهی از منطقیان قِسم دیگری اضافه کردهاند به نام مسأله. این را او از ارسطو نقل میکند.
اما یک بحث دیگر پیش میکشد و آن بحث نطق و کلام و قول است. میگوید: «نطق، نفس ناطقه را صفتی جوهری است و آن مفهوم است و معقول، نه محسوس٫» یعنی قول یک امر عقلی است. وقتی این نطق به آوا تبدیل بشود، قول خواهد شد.
باز میگوید: «نطق سخنی دانسته باشد و ناگفته. نطق نه تازی است نه پارسی، نه هندی و نه هیچ لغتی. بل قولی است از قوتهای نفس انسانی که مردم بدان قوت معنی را که اندر ضمیر او باشد، به آواز و حروف و قول به دیگری بتوان رسانیدن.» به عبارت دیگر، چیزی در وجود انسان هست که میتواند مفاهیم و معناها را تبدیل به نشانههای صوتی کند که به آن نطق میگوییم. «اما قول سخنی است کوتاه و معنادار». وقتی اینها کنار هم قرار بگیرند، کلام ایجاد میشود. کلام، منطق گفته شده است. این تعاریف نشان میدهد که ناصرخسرو متفکر بسیار خوانده و دقیقی است.
گفتار، بهتر از نوشتار
در زادالمسافرین این بحث را پیش میکشد که: گفتار بهتر است یا نوشتار؟ این بحث دست کم از افلاطون و افلاطونیان شروع شده است. آنها میگفتند که گفتار بهتر از نوشتار است؛ چون میانجی ندارد و گوینده و شنونده میتوانند از هم بپرسند. این برتری گفتار بر نوشتار تا عصر دریدا باقی ماند. ناصرخسرو هم میگوید: «گفتار شریفتر و بهتر از نوشته است. قول، روحانی است و کتابت، جسمانی است.»
او در خوانالاخوان یک فصل پُرمایه دارد که با این عبارت شروع میشود: «بدانید که نام دلیل است بر نامدار و نامدار از نام بینیاز است.» اینجا با این ساختمان فکری میفهمیم که نام یعنی دالّ، نامدار هم یعنی مدلول. باز میگوید که واژهها ۱۵گونه هستند. نامها یا موضوع هستند، یعنی «نهاده»؛ یا صورت است یعنی «چهره»؛ یا فاعل است یعنی «کننده»؛ یا فعل است؛ یا مفعول؛ یا مشتق است. برای مشتق هم لغت «شکافته» را بهکار میبرد. یا موصول است؛ یا مضاف است. یعنی «بازبسته». یا اشارت است؛ یا ادوات است که فارسی آن را «دستافزار» مینامد. یا مصادر است. این دیدگاه ناصرخسرو درباره زبان است.
ترجمههای دقیق از عربی
یک کار دیگر ناصرخسرو این است که گاهی ترجمههای بسیار دقیق و خاصی از عربی میکند و در متن خود میآورد. اولیالامر را «خداوندان فرمان»؛ شیطان را «دیو رانده»؛ بیتالمعمور را «خانة آبادان»؛ ضلال مبین را «گمبودگی پیدا»؛ نفس ناطقه را «نفس سخنگوی»؛ قوة شهوانی را «قوت آرزوکننده»؛ قوة غضبی را «قوت خشمگیرنده»؛ عالم غیب را «عالم پنهان»؛ عالم شهادت را «عالم پیدا» و ملائکة مقرب را «فرشتگان نزدیک گردانیده» ترجمه میکند. اینها نمونههایی از ترجمههای اوست.
یک کار دیگر او بهکار بردن افعال بسیطی است که ما امروزه آنها را به صورت مُرکب بهکار میبریم؛ مثلا لغتی داشتهایم به صورت «انباردن». این را کنار گذاشتهایم و به جایش میگوییم «انبار کردن». وقتی یک فعل را از صورت ساده به صورت مُرکب درمیآوریم، زایایی آن را از بین میبریم. وقتی انباردن را داریم، «انبارش» هم میتوانیم داشته باشیم، «انبارده» هم میتوان گفت؛ اما با «انبار کردن» این زایایی (مشتقات فعلی) از بین میرود. این یکی از گرهگاههای زبان فارسی است.
میدانیم که در زبان فارسی این خاصیت هست که هر اسمی را با افزودن علامت مصدر، میتوانیم مصدر کنیم و بهکار ببریم. «طلب» یک کلمه عربی است. ما «طلبیدن» و «طلبیده» از آن ساختهایم. حال که توانستهایم از طلب، «طلبیدن» بسازیم، چرا «قطبیدن» نگوییم؟ «قطبش» و «قطبیده» هم از آن ساختهاند.
امروز افعالی را کنار گذاشتهایم که ناصرخسرو از آنها استفاده کرده است. شاید ما هم بتوانیم استفاده کنیم؛ مثل: باشیدن، انباردن، شنودن، خماندن، خمانیدن، گردانیدن، گرایستن، فرو گرایستن، زیریدن (به معنی به سمت پایین آمدن)، شتابیدن، سختن، بساویدن، بسودن، ریزاندن، آمیختن، شکوهیدن، فروهشتن، میزیدن، گواردن، بیختن، پرهیزیدن و نمونههای دیگر. اینها برای امروز هم میتواند قابل استفاده باشد.
ناصرخسرو فعل مرکبی ساخته که نبوده است؛ مثل به گمان افتادن، نگارنمون، نگارپذیرفتن، دانش پذیرفتن، پیداشدن، یادکردن، حفظ داشتن، مکان گرفتن، فعل پذیرفتن، دیگرگونه شدن، انبازی دادن. این هم یک راز قدرت است که بتوانید فعل مُرکب بسازید.
ناصرخسرو از این فعلهای مُرکب، مشتقهای فعلی زیبا و گویایی ساخته است: از «مشغول گشتن»، ترکیب «مشغول گشتگان» ساخته، یا نمازناکنان، خاموش باشندگان، خویشتنشناس، راهدان، راهبان، افزونیجوینده، نهیبرسیده، بدفرمای، پسرو، نیکوخواه و خاکآمیزنده. این کار در کارنامه ناصرخسرو بسیار ریشهدار است.
از شگردهای دیگر ناصرخسرو این است که تقابلهای دوگانه را بهصورت مضاف بهکار میبرد؛ مثل: پیدا و ناپیدا، دبیر و نادبیر، دانسته و نادانسته، بودش و نبودش، جایگیر و بی جایگیر. آفریدن و ناآفریدن. در زبان فارسی پدیدهای به نام اشتقاق فعلی داریم؛ مثل ساختن «گویش» از فعل «گفتن». گفتار و گفته و گوینده و گویا و گویان را هم از آن ساختهایم. حالا ببینیم ناصرخسرو چه مشتقاتی بهکار برده است که ما امروزه بهکار نمیبریم. بعضی از ساختههای او اینهاست: چشنده، افزاینده، اندر یابنده، آرامیده (به جای «ساکن»). اسم مصدرهای «شین»ی هم بهکار برده؛ مثل: زایش، ژرفش، بودش، آزارش، گشایش، رهایش. استفاده از افعال پیشوندی: واجستن، گشتن، فروشکستن، فروماندن، فراز آمدن. یا صورتهای متعدی که امروزه بهکار نمیبریم: شنواندن، آموزاندن و خوابنیدن. یا خوشههای معنایی از «صورت»: صورت کردن، صورتگر، صورتگری، صورتگری کردن. ناصرخسرو با همین قواعد زبان فارسی، زبان گستردهای ساخته و نمونه کاری خوبی جلوی ما گذاشته است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید