یاد یاران / دکتر مهدی محقق

1394/3/18 ۰۸:۳۷

یاد یاران / دکتر مهدی محقق

به یاد مرحوم شیخ غلامحسین تبریزی عبدخدائی من در سال ۱۳۰۸ در مشهد مقدس به دنیا آمدم و تا شش سالگی خانواده ما زندگی آرامی داشتند. تا در سال ۱۳۱۴ که مرحوم پدرم حاج‌شیخ عباسعلی محقق واعظ خراسانی در واقعه مسجد گوهرشاد به دنبال منبری که علیه رضاخان رفتند، به مدت سه سال در زندان قصر تهران به سر بردند و در سال ۱۳۱۷ پس از آزادی ایشان، خانواده به تهران منتقل شدند.

 

 

 به یاد مرحوم شیخ غلامحسین تبریزی عبدخدائی

من در سال ۱۳۰۸ در مشهد مقدس به دنیا آمدم و تا شش سالگی خانواده ما زندگی آرامی داشتند. تا در سال ۱۳۱۴ که مرحوم پدرم حاج‌شیخ عباسعلی محقق واعظ خراسانی در واقعه مسجد گوهرشاد به دنبال منبری که علیه رضاخان رفتند، به مدت سه سال در زندان قصر تهران به سر بردند و در سال ۱۳۱۷ پس از آزادی ایشان، خانواده به تهران منتقل شدند.

من پس از اتمام سال ششم ابتدائی، وارد دبیرستان شدم و به جهت آشفتگی زندگی خانواده، در ۱۵ بهمن ۱۳۲۱ دبیرستان را رها کردم و پس از یکی دو سال که به کار و کسب اشتغال داشتم، وارد دروس حوزوی شدم و در پاییز ۱۳۲۶ به مشهد مشرف و در مدرسه نوّاب مستقر گردیدم و در مرداد ۱۳۲۷ به تهران برگشتم و دروس حوزوی را نزد استادان بزرگ همچون مرحومان: میرزامهدی مدرّس‌آشتیانی و شیخ‌محمدتقی آملی و میرزاابوالحسن شعرانی و سیدکاظم عصّار و میرزامهدی الهی‌قمشه‌ای و میرزامحمدعلی مدرّس تبریزی ادامه دادم و در ضمن در دو رشته الهیات و زبان و ادبیات فارسی تا دوره دکتری پیش رفتم.

 

عالمان مشهد

در دوران طلبگی در مشهد با علما و مدرسان آن شهر آشنا شدم. برخی از آنان همچون مرحومان: ادیب نیشابوری و میرزااحمد مدرس‌یزدی استاد من بودند و برخی دیگر همچون آقاشیخ مجتبی قزوینی و میرزا علی‌اکبر نوغانی از درس اخلاق آنان استفاده می‌کردم. عصرها پس از درس و بحث، به مسجد گوهرشاد و حرم شریف می‌آمدم. معمولا طلاب و مدرسان هم بیشتر در یکی از صفّه‌های مسجد گرد می‌آمدند و خستگی روزانه را با گفتگو و سخنهای مختلف رفع می‌کردند. من به صفّه‌ای می‌پیوستم که مرحوم حاج شیخ محمدکاظم دامغانی از مدرّسان جلیل‌القدر مشهد در آن حضور داشت و دوستان و شاگردان ایشان هم گرد ایشان جمع می‌شدند. از حاضران در این صفّه مرحوم محمدتقی شریعتی، پدر دکترعلی شریعتی بودند. مرحوم شهید مطهری هم در مواقعی که به مشهد مشرف می‌شدند، به همین صفّه می‌پیوستند. به خاطر دارم در یکی از روزها که مرحوم مطهری به طرف این جمع می‌آمدند، مرحوم شریعتی مترنّم به این بیت شدند:

مطهّرون نقیات جیوبهم تجری الصلوه علیهم اینما ذکروا

در مسجد گوهرشاد نمازهای جماعت متعددی برگزار می‌شد؛ از جمله مرحومان: شیخ‌احمد شاهرودی، سیدهاشم نجف‌آبادی، شیخ‌علی‌اکبر نهاوندی و شیخ‌ غلامحسین تبریزی عبدخدائی. من با شیخ‌غلامحسین تبریزی هیچ گونه حشر و نشری نداشتم. فقط وقتی با ایشان روبرو می‌شدم، به رسم ادب ادای سلام می‌کردم و ایشان که همیشه قیافه جدّی داشتند، پاسخ محبت‌آمیز می‌دادند و رد می‌شدیم.

اخیراً از من خواسته شده که درباره ایشان چند صفحه‌ای بنویسم و یا برخی از مطالب مجله «ندای حق» را که زیر نظر آن مرحوم منتشر می‌شده، مورد تحلیل قرار دهم. اینک چند موضوع از این مجله مورد بحث قرار می‌گیرد:

 

۱ـ وجه تسمیه تشیع

همچنان که در مقاله آمده است، شیعه به معنی «پیرو» است و تشیع به مکتب یا مذهبی اطلاق می‌شود که پیرو حضرت علی(ع) هستند و آن حضرت و یازده فرزند او امامان شیعه هستند و از همین جهت شیعه اثنی‌عشریه یا شیعه امامیّه خوانده می‌شوند. لقب دیگری که برای شیعیان بیشتر از طرف مخالفان به کار برده می‌شود، کلمه «رافضی» است.

ارباب ملل و نحل می‌گویند این کلمه نخستین بار به وسیله یاران زیدبن‌علی‌بن‌الحسین(ع) به کار رفته، آنگاه که او تسامحی نسبت به شیخین روا می‌داشت، به او گفتند: «اِن برئتَ منهما و اِلّا رفضناک: باید از این دو تبّری جویی، وگرنه ما تو را ترک می‌کنیم.» کلمه رفض به معنی ترک است، سپس کلمه رافضی را به شیعیان اطلاق کردند. وقتی پیکر حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع) را از زندان بیرون می‌آوردند، جهت توجیه عمل خود گفتند: «هذا امام الرفضه!» شیعیان در برابر این کلمه، «ناصبی» را برای مخالفان به کار می‌بردند، از کلمه نصب که به معنی بدگویی و زشت‌گویی است. جاحظ در آغاز کتاب البیان و التبیین خود می‌گوید: «حکمت علیّ بالنّصب لحکایتی قول العثمانیه فهلّا حکمت علیّ بالتشیع لحکایتی قول العلویّه»؛ یعنی تو مرا ناصبی خواندی، چون قول عثمانیه را نقل کردم؛ چرا مرا متشیّع نمی‌خوانی که قول علویه را هم نقل کرده‌ام؟ ناصرخسرو می‌گوید:

رافضیم سوی تو و تو سوی من

ناصبیی نیست جان تنگدلی

عبدالجلیل قزوینی رازی کتاب مثالب‌النواصب را در پاسخ کتاب مخالف خود بعض فضائح الروافض نوشت که به نام «النقض» اشتهار یافته است. از کلماتی که برای شیعه به کار برده شده، «علوی» است. ابونواس در توصیف حضرت امام رضا(ع) گفته است:

من لم یکن علویّا حسین تنسبه فماله فیقدیم الدّهر مفتخر

هر که هنگام ذکر نسبت او علوی نباشد، او را در طی زمان هیچ‌گونه افتخاری نیست. در برخی از متون کهن مانند کتاب النقض کلمه «شاعی» به جای شیعی آمده. ناصرخسرو هم گفته است:

زاب خرد گر خبرستی تو را

میل تو زی مذهب شاعیستی

 

۲ـ اتحاد میان مسلمانان

موضوع دوم که اتفاق و اتحاد میان مسلمانان است، از موضوعات مهم بوده و علمای بزرگ همتشان بر این بود که میان مذاهب چه از نظر اصول و چه از نظر فروع تلفیق دهند و آشتی به وجود آورند. این امر در هر علمی صورت می‌گرفت. ابن‌الانباری کوشید میان مکتب بصره و کوفه آشتی دهد و کتاب خود را به «الانصاف فی مسائل الخلاف بین النحویین الکوفیین و البصریین» و یا ابورشید نیشابوری کوشید میان بصریین و بغدادیین در مسأله جوهر آشتی دهد و او هم کتاب خود را به نام «الانصاف» نامید. سُبکی (صاحب طبقات الشّافعیین) قصیده‌ای نونیّه دارد و در آن اختلاف میان مکتب اشعری (تابع ابوالحسن اشعری) و مکتب ماتریدی (تابع ابومنصور ماتریدی سمرقندی) را بیان می‌دارد و در پایان قصیده می‌گوید: این اختلافات نباید موجب این شود که یکی از این دو دیگری را اهل بدعت یا کافر بداند.

والخلف بینهما قلیل امره سهل بلا بدع و لاکفران

و یا ابوالعلا معرّی که قصیده‌ای در مرثیه یکی از فقهای حنفی دارد در میان قصیده از بزرگیهای این فقیه این را ذکر می‌کند که کوشیده میان فقه حنفی و فقه شافعی را آشتی دهد و اختلاف میان این دو مکتب را «قلیل الخلاف و سهل القیاد» جلوه دهد

فالعراقی بعده للجازی قلیل الخلاف سهل القیاد

شیخ‌الطائفه الامامیّه یعنی شیخ‌ طوسی(ره) علیه کتاب «الخلاف» خود را به همین منظور نگاشته است. در زمان ما در سال ۱۳۴۸ که کنگره شیخ طوسی در مشهد تشکیل شده بود، مرحوم حاج‌میرزا خلیل کمره‌ای برای تحبیب قلوب و تقریب مذاهب سخن خود را با این جمله آغاز کرد: «کل شیعیّ سنّی و کل سنّی شیعی» و در توضیح این جمله گفت: هر شیعی تابع سنت پیامبر(ص) است و هر سنّی خود را تابع حضرت علی(ع) هم می‌داند. شیخ شلتوت رئیس دانشگاه الازهر فقه امامیه را در کنار الفقه علی مذاهب‌الاربعه به رسمیّت شناخت و امام‌ خمینی(ره) بر همین پایه نماز جماعت را در کشور عربستان به امامت اهل سنت مجاز دانست

 

۳ـ مکتب تفکیک

موضوع سوم که درباره مکتب تفکیک است، باید گفت که مؤسس مکتب تفکیک در مشهد، مرحوم آقا‌میرزا مهدی اصفهانی بود که افرادی همچون حاج‌شیخ‌مجتبی قزوینی و میرزاجوادآقای تهرانی و شیخ‌محمود حلبی و محمدرضا حکیمی از تابعان و مروّجان این مکتب بود و از ممیّزات این مکتب مخالفت با فلسفه بود. در این باره باید بگوییم که وقتی بیت‌الحکمه در بغداد تأسیس شد و به فرمان مأمون عباسی آثار علوم اوائل از زبان‌ یونانی و سُریانی به زبان عربی ترجمه شد، در جهان اسلام ترجمه‌های کتب طب و ریاضیات و نجوم اشکالی پدید نیاورد؛ ولی ترجمه مسائل مابعدالطبیعه و فلسفه چون مترجمان مسیحی یا یهودی بودند، مواجه با اشکال شد که اگر این مترجمان مسلمان و عالم به مبانی اسلام بودند، اشکالی پیدا نمی‌شد که دو نمونه آن را ذکر می‌کنیم. فارابی کتابی به نام «تلخیص نوامیس افلاطون» دارد و به علت آنکه خود به مبانی اسلام آشنا بوده، توانسته کتابش را به نحوی عرضه دارد که قابل پذیرش مسلمانان باشد و نیز ابوریحان که «یوگاسوترا» را از زبان سنسکریت به عربی ترجمه کرده، کتاب او تحت نام «پاتنجل» مورد پذیرش مسلمانان قرار گرفت.

مخالف با فلسفه به جایی رسید که این کلمه که در یونانی فیلاسوفیا (یعنی دوستدار دانش و محبّ‌الحکمه) است، برای آن وجه اشتقاق تشنیع‌آمیز درست کردند و گفتند که: وفلسفه المرء فلّ السّفه اولش فلّ و آخرش سَفه است؛ فلّ به معنی کندی و سفه به معنی حماقت است وحتی از نامهایی که مختوم با سین است (مثل ارسطاطالیس و ذیمقراطیس) اظهار تنفر می‌کردند، در حالی سین جزء اسم نیست، بلکه علامت فاعلی است مثل رفع یا ضمّه در زبان عربی. پس از حمله مغول از آنگاه که ایران استقلال سیاسی یافت و مذهب تشیع مذهب رسمی این کشور گردید، فلسفه‌ای تحت نام حکمت به وجود آمد و دانشمندانی همچون میرداماد و ملاصدرا و فیض کاشانی و فیاض لاهیجی و حاج‌ملّا‌هادی سبزواری و دهها مانند اینان پیدا شدند که گفتند پنج فیلسوف یونانی که در اسلام اثر گذاشتند، هر یک بلاواسطه یا مع‌الواسطه متصل به یکی از پیغمبران بودند و این مطلب را ابوالحسن عامری نیشابوری در کتاب «الأمد علی الأبد» به تفصیل بیان کرده است و دیگر اینکه مطالب فلسفی را مستظهر به آیات و احادیث آل محمد(ص) کردند که کسی را یارای طعن و تشنیع نباشد. میرداماد در قبس چهارم از کتاب «قبسات» شماری از احادیث ائم? اطهار(ع) را می‌آورد و آن قبس را با این بیت ختم می‌نماید:

اولئک آبائی فجئنی بمثلهم

إذا جمعتنا یا جریرالمجامع

فلسفه این دوره را که به نام «حکمت متعالیه» یا حکمت سامیه خوانده می‌شود تا زمان ما ادامه داشته و مشایخ ما همچون میرزا‌مهدی آشتیانی و شیخ ‌ابوالحسن شعرانی و شیخ ‌محمدتقی آملی و شیخ ‌مهدی الهی‌قمشه‌‌ای و سیّدکاظم عصّار رضوان‌الله‌تعالی‌علیهم نمونه بارزی از بازماندگان بزرگان حکمت متعالیه هستند. و مرحومان علّامه طباطبائی و امام راحل(ره) و شاگردان آنان همچون شهیدمطهری از بازماندگان این مکتب هستند و فقط کشور ما این مزیت را دارد که حکمت را با دین آمیخته و اندیشه‌هایی را به وجود آورده که مناسب با فرهنگ و سابقه کشورما بوده است. نتیجه آنکه ما ایرانیان که در پرتو مذهب تشیع دارای حکمت متعالیه شده‌ایم و یگانه کشوری در جهان اسلام هستیم که از این مزیت برخوردار است، نباید دنباله‌رو کسانی باشیم که فلسفه و حکمت را کفر می‌دانند و ابونصر فارابی و ابن‌سینا را شومی و ننگ جهان اسلام به شمار می‌آورند و صریحاَ می‌گویند:

قد ظهرت فی عصرنا فِرقهٌ

ظهورٌها شؤم علی‌العصر

لا تقتدّی فی‌الدّین إلّا بما

سنّ ابن‌سینا و ابو‌نصر

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: