سه ديدار با مبارك /عبدالمنعم سعيد

1392/5/16 ۱۰:۱۳

سه ديدار با مبارك /عبدالمنعم سعيد

از اينجاست كه نويسنده‌ي ديويد كاپرفيلد و ساير شاهكارهاي بي‌بديل كلاسيك، سخنش را براي روايت انقلاب فرانسه آغاز مي‌كند. ديكنز هم مانند ساير افرادي بود كه قصد توصيف يك انقلاب را دارند. تمام كساني كه ادبيات نوشته شده در مورد انقلاب مصر را مطالعه مي‌كنند، متوجه خواهند شد كه محبوب‌ترين عبارت‌ها، آنهايي هستند كه بهترين‌ها و بدترين‌هاي وجود ما را نشان مي‌دهند. با گذشت يك سال از انقلاب، كساني هستند كه همچنان انقلاب را در حجابي از حيرت و شادي پوشانده‌اند، درحالي‌كه گروهي قابل ملاحظه در پشيماني فرو رفته‌اند و حتي گاهي بابت آنچه رخ داده عذر مي‌خواهند.


 

«بهترينِ دوران‌ها بود
بدترينِ دوران‌ها بود
دوران خرد
دوران حماقت
عصر ايمان
عصر شك
فصل نور بود
فصل تاريكي
بهار اميد
زمستان نوميدي
آينده پيش روي ما بود
ما همگي به سوي بهشت مي‌رفتيم
راهي برخلاف جهنم را مي‌پيموديم
سخن كوتاه، دوراني بود بسيار شبيه به امروز»
(چارلز ديكنز، داستان دو شهر)


ترجمه‌ی سحر كريمي: از اينجاست كه نويسنده‌ي ديويد كاپرفيلد و ساير شاهكارهاي بي‌بديل كلاسيك، سخنش را براي روايت انقلاب فرانسه آغاز مي‌كند. ديكنز هم مانند ساير افرادي بود كه قصد توصيف يك انقلاب را دارند. تمام كساني كه ادبيات نوشته شده در مورد انقلاب مصر را مطالعه مي‌كنند، متوجه خواهند شد كه محبوب‌ترين عبارت‌ها، آنهايي هستند كه بهترين‌ها و بدترين‌هاي وجود ما را نشان مي‌دهند. با گذشت يك سال از انقلاب، كساني هستند كه همچنان انقلاب را در حجابي از حيرت و شادي پوشانده‌اند، درحالي‌كه گروهي قابل ملاحظه در پشيماني فرو رفته‌اند و حتي گاهي بابت آنچه رخ داده عذر مي‌خواهند.
براي من، روزهاي انقلابي‌گري به مدت‌ها قبل بازمي‌گشت، خصوصا سال‌هاي 1968 تا 1973. آن زمان، جنگ ژوئن 1967، يعني زماني كه اسرائيل سيستم سياسي «انقلابي» ما به رهبري كاريزماتيك پريزيدنت جمال عبدالناصر را در هم كوبيد، من و شايد همه همنسلان من را آشفته ساخته بود. جنگ پاياني مصيبت‌بار براي سه كشور عربي درگير داشت: مصر، غزه و صحراي سينا كه روي هم بيش از 61 هزار كيلومتر مربع مساحت (سه برابر مساحت كل اراضي اسرائيل) داشتند را از دست داد و اردن، كرانه باختري و سوريه بلندي‌هاي جولان را از دست دادند.
پس از پايان جنگ، تمام توهمات من درباره انقلاب 1952 و رهبري آن دود شد و به هوا رفت. بعد از اين شكست، من به يك فعال انقلابي تبديل شدم كه تمام هم و غمش آزادسازي اراضي اشغال‌شده توسط اسرائيل و پذيرش مسئوليت شكست توسط مسببان آن، يعني عبدالناصر و رژيم او بود.  تقريبا چهار دهه بعد، دوستي آمريكايي از من پرسيد آيا در انقلاب 25 ژانويه 2011 به ميدان تحرير رفته‌ام يا نه؟ وقتي گفتم نرفته‌ام، بسيار متعجب شد، چون هر مصري كه او مي‌شناخت به او گفته‌ بود در تمام طول انقلاب اساسا در ميدان تحرير زندگي كرده ‌است. به دوست آمريكايي گفتم كه اگر بودن در تحرير يكي از ويژگي‌هاي مصري بودن است، پس بايد اين نكته كه من در طول سال‌هاي 1968 تا 1973 آنجا بودم كفايت كند.
در حقيقت من در تمام 18 روز انقلاب در ميدان تحرير يا همان حوالي بودم. براي اينكه دقيق باشم بايد بگويم كه در ساختمان الاهرام در پانصد متري ميدان، يا كمتر از 300 متري ميدان «عبدالمنعم رياد» بودم كه ادامه ميدان تحرير به حساب مي‌آمد، چون جايي بود كه برخي از انقلابيون زماني كه جايي در تحرير نبود، در آنجا زندگي مي‌كردند. در تمام انقلاب من در دفترم در طبقه دهم ساختمان الاهرام زندگي كردم و ميدان تحرير چند قدم آن طرف‌تر بود. در زير پاي من پل ششم اكتبر قرار داشت كه يكي از شريان‌هاي اصلي شهر بود مدام موج‌هاي جديد انقلابيون را با خود همراه مي‌آورد.  در آن زمان، شايد مانند بسياري ديگر، من از انقلاب آزرده و شگفت‌زده بودم. در 10 روز قبل از انقلاب سه بار با پرزيدنت مبارك ديدار كردم. در هيچ‌كدام از ديدارها ابدا در مورد وضعيت سياسي نگران به نظر نمي‌رسيد، بنابراين من هم اهميت وقايع را درك نكردم.  اولين ديدار من با مبارك در روزهاي منتهي به انقلاب، در جريان سفر او به سه كشور حاشيه خليج (امارات، بحرين و قطر) رخ داد: مبارك عادت داشت تا تعدادي خبرنگار، نويسنده‌ برجسته و اعضاي هيات سردبيري روزنامه‌هاي مهم را با خود به سفر ببرد و در انتهاي سفر از آنها اطلاعاتي بخواهد. به عنوان مدير مهم‌ترين روزنامه كشور (الاهرام)، صندلي رديف اول، درست روبه‌روي مبارك در اختيار من بود. پرسش‌و‌پاسخ با خبرنگاران دو ساعت به طول انجاميد. قبل از اينكه مبارك جلسه را ترك كند، من از او پرسيدم آيا قصد دارد قبل از انتخابات رياست‌جمهوري (كه آن زمان قرار بود 9ماه ديگر برگزار شود) تغييرات قابل توجهي ايجاد كند؟ گفت: «مثلا چه تغييراتي دكتر سعيد؟» من دو اصلاح اساسي در ذهن داشتم، اول تغيير كابينه كه گفتم روحيه اصلاح را ندارد و سرشار از اختلافات داخلي هم هست و دوم ايجاد يك هيات ملي براي تغيير مواد قانوني 76، 77 و 88 قانون اساسي، يعني موادي كه بعد از انقلاب در 19 مارس تغيير داده شدند. بعد از صحبت‌هاي من، مبارك لحظاتي سكوت كردو سپس گفت: «نه، صبر مي‌كنم تا انتخابات تمام شود و بعد به اين دو مورد مي‌پردازم.» وقتي پاسخ مي‌داد بسيار آرام بود، نگفت كه مصر به تغيير قانون اساسي احتياج ندارد يا با ايده تغيير كابينه مخالفت نكرد. بعد از اين گفت‌وگو به اين نتيجه رسيدم كه رئيس‌جمهور اصلاحات را پيگيري خواهد كرد، هرچند در زماني متفاوت با آنچه من در ذهن داشتم.
سه‌شنبه، 18 ژانويه 2011، يك هفته قبل از طغيان انقلاب يك بار ديگر مبارك را ديدم. اين بار در يك مهماني به افتخار دكتر مهدي يعقوب، دريافت‌كننده مدال نيل، بالاترين مدال افتخار در مصر. اين مدال اغلب به مقامات حكومتي اهدا مي‌شود، اما مبارك گاهي آن را به مصرياني كه برنده جايزه نوبل شده‌اند يا خدمات انسان‌دوستانه انجام داده‌اند هم اهدا مي‌كرد. مهدي يعقوب يك متخصص قلب و عروق ساكن لندن بود كه به مناسبت خدماتش لقب شواليه دريافت كرده و همچنين يك بيمارستان در اسوان مصر و يك مركز تخصصي امراض قلبي داير نموده بود. در ميهماني به مبارك نزديك شدم و دست داديم، اما اجازه نداد تا بروم. صبر كردم تا با تعدادي از مهمان‌ها خوش‌و‌بش كند و به سوال‌هايشان پاسخ دهد. برخي سران احزاب كوچك اپوزيسيون نزد او آمدند و از او خواستند تا دوباره كانديد رياست‌جمهوري شود. مبارك لبخندي زد و دست مرا رها كرد. آدم‌ها آمدند و رفتند، اما مبارك آرام بود، هيچ به مردي نمي‌مانست كه احساس كند در حال سرنگوني است.
23ژانويه، دو روز قبل از انقلاب، براي آخرين‌بار او را ديدم. قصد داشت جشن روز پليس را كه قرار بود بيست و پنجم، يعني روزي كه در سال 1952 يك پليس مصري در اسماعيليه در برابر نيروهاي اشغالگر بريتانيايي ايستاد و در نتيجه 50نفر كشته شدند، جلو بيندازد. در‌حالي‌كه در ميهماني‌ها تنها دست مبارك را مي‌فشردم، همه جزئيات حالت او را خوب به خاطر دارم، زيرا بعدا در تلويزيون مبارك را روي تخت ديدم كه در دادگاه همان حالت را داشت. به هرحال در آن موقع هم، همه‌چيز آرام و شاد به نظر مي‌رسيد، خصوصا كه پليس اعلام كرد عاملان بمب‌گذاري كليساي «دو قديس» در اسكندريه را با موفقيت دستگير كرده است.
در هر سه ديدار من با مبارك، او و تمام تخبگان استراتژيك به شدت آرام بودند كه همين به شدت شك من را در مورد قريب‌الوقوع بودن انقلاب از بين مي‌برد. به علاوه، رفتار آنها حاكي از عدم انتظار عمومي براي يك انقلاب بود. اما انقلاب رخ داد و تمام هدف من در طول انقلاب حفظ الاهرام بود. براي من انقلاب زماني تمام شد كه باخبر شدم از الاهرام كنار گذاشته شده‌ام؛ هرچند كه انقلاب‌ها هرگز براي نويسندگان، تحليل‌گران و دانشگاهيان تمام نمي‌شود، همانند جنگ‌ها. اينها عظمتي دارند كه هرگز فراموش نمي‌شوند. اين تك‌نويسي گواهي بر اين واقعيت است.
------------------------------------------------------------------  
عبد المنعم سعيد متخصص علوم سياسي، رئيس سابق روزنامه دولتي الاهرام و رئيس موسسه «المصري اليوم» است. او دكتراي خود را در در سال 1982 در علوم سياسي از دانشگاه ايلينويز شمالي آمريكا دريافت كرد. او كتاب‌ها و مقالات متعددي منتشر كرده كه مطلب حاضر بخشي از پيشگفتار مقاله او به نام «حكومت و انقلاب در مصر: پارادوكس تغيير و سياست» و در اولين سالگرد انقلاب مصر منتشر شده است.

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: