1394/2/30 ۰۹:۲۷
کمتر ایرانی است که با نوشتههای دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن آشنا نباشد، نثر روان و پخته وی که ریشه در رگ و خون فرهنگ پربار ایرانی دارد، هر خواننده را بر سر وجد میآورد. آثاری همچون: «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه»، «ایران را از یاد نبریم»، «به دنبال سایه همای»، «صفیرسیمرغ»، «جام جهانبین»، «پنجرههای بسته» و دهها کتاب و مقاله دیگر و اکنون هم «روزها» که سرگذشت و یادبودههای از ۴ تا ۱۴ سالگی وی را طی سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۱۸ در بر میگیرد. در گذشته از راه کتاب «پنجرههای بسته» وی با سه داستان که از خاطرههای کودکی نویسنده در ندوشن سرچشمه گرفتهاند و «گوشههایی هستند از زندگی ساده و مشقتبار روستایی» آشنا شدیم.
درنگی بر روزها
این بار سخن از کتاب روزهاست: در جا به جای این زندگینامه شیوا، خواننده با زیباییهای روستا، سختیها و رنجهای روستاییان و دیگر چیزهایی که کمتر در اینگونه کتابها میآید، بر میخورد که با لطافت و زیبایی هر چه تمامتر آمده. لطف دیگر کتاب، در این است که تا اندازهای به گویش ندوشن یزد نوشته شده (در این باره در بخش پایانی سخن میرود).
آنجا که از طبیعت سخن میرود، او چنان دلباخته طبیعت میشود و درباره آن سخن روا میدارد که انسان شهرنشین را به افسونی بزرگ وا میدارد. یا آنجا که روستا و مردمش را میشناساند:
«کسانی که در ده زاییده میشوند و در آن میبالند، آن هم یک ده سنتی و کهنسال، خیلی بیشتر در ایران به قوام میآید تا آنان که زاییده شهر هستند. زمانی که من کودک بودم و دِهها هنوز دستنخورده بودند، میبایست ایران را در دِه شناخت. بیابان و جوی آب، بیابانی که در آن، لشکر سلم و تور گم شده بودند و جوی آبی که تمدن ایران در کنار آن ترکیب گرفته و در مسیر آن حرکت کرده بودند.» (ص۱۴۱)
هر چند کتاب، سرگذشت و یادبودهای نویسنده را در بر میگیرد، اما خواننده تیزبین با مجموعهای از آداب و رسوم، فرهنگ، سنت، بازیهای محلی، نظام جامعه روستا و مشاغل آن، اصطلاحات و واژههای محلی مردم ندوشن آشنا میشود. آنهایی که میخواهند درباره جامعهشناسی روستایی ندوشن کار کنند، منبع خوبی است، آنهایی که در پی گردآوری فرهنگ عامهاند؛ آنهایی که در پی آیین و رسوم هستند؛ آنهایی که اقتصاد روستاها را درصدد پژوهشند، آنهایی که….
از جمله با گیوهچینی (در ص۳۶ـ ۳۵)، معماری ندوشن (در ص۴۵ـ۴۴)، آیین اسپند دود کردن و چشم زخم و رفع آن (ص۶۱)، عید در ندوشن (ص۸۷)، آل (ص۹۵)، پارچهفروشان یهودی و اصطلاحات پارچهفروش و خریدار (ص۱۷۸ تا ۱۸۰)، نخلبرداری (ص۲۴۶ـ ۲۴۵)، بدبختی مردم ندوشن (ص۲۵۸ به بعد)، مهاجرت مردم (ص۲۶۲)، دو بیتیهای محلّی (ص۲۲۱ـ ۲۲۰)، لهجه مردم (ص۲۶۲) و مراسم و آیین ازدواج در ندوشن (ص۲۷۳ـ ۲۶۷) آشنا خواهند شد. همه و همه، همراه با حدود پانصد واژه ویژه ندوشن، این مجموعه را کامل میکند.
در این کتاب، خواننده با تلخ و شیرین روزهای زندگی مردم روستاهای ندوشن، همچون: روزهای بدبختی و نگونساری و قحطی، ایام خوش، فصل سبزه و گل، دل را به صحرا سپردن، زمین را فرش انگاشتن و پوشش نیلگون آسمان را بر رو کشیدن و تخته سنگی را بالش نمودن، و در کنارش بوی نان لتیر. صدای هیهی چوپان و زنگوله گوسفندان، آب زلال، همراه با صفای خاص روستایی روبرو خواهد شد.
نویسنده با مهارت ویژهای که در جوهره ایشان وجود دارد، توانسته است کتاب را برای خواننده، متنوع و جذاب کند و برای اینکه خوانندگان خسته نگردند، به آن چاشنی دوبیتی و شعر محلی زده است. کتاب، نقاط اوج و شکوهِ بسیاری دارد که تا آن را نخوانید، بر دلتان نمینشیند، که: «سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند»، همچون در آنجا که ستاره چوپان را (در ص۲۱۶ به بعد) رقم میزند.
هرچند مقام علمی و ادبی نویسنده کتاب بیش از آن است که نگارنده اجازه و جسارت یابد که به ایشان پیشنهادی بنماید، چه رسد به آنکه انتقادی بکند، اما به واسطه حق همشهریگری که بر گردن هم داریم و به عنوان یک شاگرد بیمایه، چند نکتهای را یادآور میشود و امیدوار است مورد نظرشان قرار گیرد.
چنانکه در پیشگفتار کتاب آمده، نویسنده کوشش نموده نه تنها اصطلاحات رایج آن روزگار (مثل ارباب، رعیت) را به دلیل منعکسنمودن جوّ آن دوران بیاورد، بل تا آنجا که توانسته، واژهها و اصطلاحات محلی را در نوشته ارزشمند خود وارد نموده و این میتواند یاریرسان خوبی باشد برای گردآورندگان فرهنگ واژهها و اصطلاحات استان یزد؛ اما خوب میبود که نویسنده برای غنیتر شدن داستان، عین واژهها را با تلفظ و اعراب محلی میآورد، آنگاه در پانویس اشاره مینمود که معنایش این است و چگونه شده تا به این صورت درآمده الخ. در گذشته هم کریم کشاورز در چند داستان خود: (یادداشتهای حسنک یزدی، صغری و…) چنین شیوهای را در پیش گرفته بود که در داستانهایش، اصطلاحات محلی یزد را بیاورد و آنگاه در پانویس به شرح آن بپردازد.
چون در بیشتر جاها، کلمات داخل گیـومه همچون: «مَسکه»، «شارسـان»، «چراغ موشی»، «آب نجس فرنگی» اصطلاح محلی است، خواننده غیر یزدی هر جا با این کلمات برخورد میکند، آن را محلی میپندارد، چنانکه در ص۲۶ آمده: «به اینها در اصطلاح محلی «تخت کش» میگفتند» و از آنجا که مردم یزد یا ندوشن در اصطلاح محلی بدان «تَخ کش» میگویند، بهتر میبود که ایشان صورت درست محلی آن را میآورد، نه به صورت کتابی. بر همین سان است کلماتی چون: «سر وقت»، (درست آن سر وخ است)، «نخود آب» (نخودو)، «داشْ مشدی» (داش مشتی)، «گوی بازی» (گوبازی یا گوبازیُک)، «چوب قط» (چوقط)، «حمّامی» (حمونی) و…
خواننده تا ص۱۵۳ نمیفهمد «شارسان» کجاست. یا اینکه توضیح داده نمیشود، شارسان همان شارسان یا شهرستان است و این جایی جز یزد نیست، تنها در ص۱۵۳ با تطبیق پی میبرد که شارسانی که این همه درباره آن سخن رفته، همان یزد است و تا آخر کتاب هم توضیح نمیدهد شارسان کجاست! تنها خواننده یزدی میداند شارسانی که بازار قیصریّه و مریضخانه مرسلین و محله زردشتیها دارد، همین یزدِ خودمان است.
غلامعلی سیّار، معرفی جامع و کاملی از این کتاب کرده که چند سطری از آن برای تتمیم این گفتار در زیر میآید: «سر گذشت دوره کودکی و نوجوانی نویسنده است. نویسنده در معرفی زادگاه خود و وضع شهر یزد و آداب و رسوم گذشته و طرز زندگانیهای قدیم و روشهای اجتماعی و بومی، قلم زیبا و هنرآفرین خویش را به کار گرفته و کتابی خواندنی که طبیعتاً جلدهای دیگر را در پی خواهد داشت، عرضه کرده است». به تمامی پژوهندگان و خوانندگان توصیه میشود این کتاب شیرین را بخوانند.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید